کتابخانه روایات شیعه
يارى طلبد و او را يارى نكنند؛ عرض كردم: آن (كه اجابت و يارى او نكند) كيست اى رسول خدا؟
فرمود: اشرار (و بدان) امّتم، چيست آنها را؟ خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند، پس گريست و فرمود: اى پسر عباس! هر كه او را زيارت كند در حالى كه شناساى به حق او باشد روز قيامت به خاطر او به ايستم و دستش را بگيرم و به على بن ابى طالب بگويم: او را از حوض سيراب كن و بر بهشت واردش كن. اى پسر عباس! هر كه او را با معرفت زيارت كند، من و فرزندانم شفيعان او در روز قيامت هستيم، آيا كسى كه ما شفيعانش باشيم، به او ستم شود، يا عذاب شود، يا آنها را ببيند؟ زيارتكننده او نميرد تا من دستش را بگيرم و از گرفتارى قبر و اندوه مرگ نجاتش دهم، سپس فرمود: اى پسر عباس هر كه او را با معرفت به حقّش زيارت كند براى او ثواب هزار حج و هزار عمره است، و هر كه او را زيارت كند، مرا زيارت كرده و هر كه مرا زيارت كند، گويا خدا را زيارت كرده، و براى زيارتكننده خدا است كه او را به آتش عذاب نكند، هر آينه اجابت (دعا) زير قبّه اوست، و شفا در تربتش مىباشد، و امامان از فرزندان او هستند.
ابن عباس عرض كرد: اى پيغمبر خدا امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد حواريين عيسى و سبطهاى موسى و نقيبان بنى اسرائيل. گويد: عرض كردم: اى رسول خدا آنان چند نفر بودند؟ فرمود: دوازده نفر؛ و امامان پس از من نيز دوازده نفرند اوّلى آنها على بن ابى طالب، و پس از او دو سبط من حسن و حسين، چون حسين بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و آنگاه كه محمد برود فرزندش جعفر، آنگاه كه جعفر (روزگارش) سپرى شود فرزندش موسى، آنگاه كه موسى برود فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، آنگاه كه (دوران) محمد سپرى شود فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، آنگاه كه حسن برود فرزندش حجت (امامان دين هستند).
ابن عباس گفت: نامهايى است كه تاكنون نشنيده بودم، فرمود: اى پسر عباس! ايشان امامان بعد از منند اگر چه مقهور شوند، و امينهاى معصوم و نجيبان برگزيده هستند، اى پسر عباس! هر كه در روز قيامت وارد شود و شناساى حق آنها باشد دستش را بگيرم و او را وارد بهشت كنم، اى پسر عباس هر كه ايشان را يا يكى از آنها را ردّ كند (و منكر شود) پس گويا مرا ردّ كرده و انكار كرده،
و هر كه مرا انكار كند همانند كسى است كه خدا را انكار كرده و او را ردّ كرده است، اى پسر عباس بزودى مردم راست و چپ را بگيرند (و هر كس در دين و آيين به راهى رود) هر گاه چنين شد از على و پيروانش پيروى كن، زيرا او با حقّ و حقّ با اوست، و آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، اى پسر عباس! ولايت ايشان ولايت من، و ولايت من ولايت خدا است، حزب ايشان حزب من و حزب من حزب خدا است، سازش با ايشان سازش با من و سازش من سازش خدا است، سپس فرمود: «مىخواهند به دهنهاى خود نور خدا را خاموش كنند و خدا تمامكننده نور خويش است اگر چه كافران ناخوش دارند». 827 828
حرف عين
دويست و سيم: شيخ صدوق در كتاب مجالس در مجلس پنجاه و يكم از عامر شعبى حديث كند كه گفت: پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هميشه امر امّت من پيروز است تا دوازده خليفه كه همهشان از قريشند بگذرند. 829
مؤلف گويد: صدوق همين حديث را در كتاب غيبت خود 830 نيز روايت كرده است.
دويست و چهارم: و نيز در كتاب خصال از عامر بن سعيد حديث كند كه گفت: با غلامم نافع به جابر بن سمره نوشتم و بدو گفتم: مرا به آنچه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله شنيدهاى آگاه نما. پس نوشت:
شنيدم از رسول خدا در شب آن روز جمعهاى كه اسلمى را سنگسار كردند كه مىفرمود: هميشه دين برپا است تا قيامت برپا شود و بر شما دوازده خليفه كه همهشان از قريش هستند، باشند. 831
مؤلف گويد: مانند اين روايت را طاوسى در كتاب طرائف از صحيح مسلم حديث كند جز اينكه در طرائف چنين است كه فرمود: بر ايشان دوازده خليفه ... باشند. 832
دويست و پنجم: صدوق در كتاب غيبت از عباية بن ربعى از عبد اللَّه بن عباس حديث كند كه
گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: من آقاى پيغمبرانم و على بن ابى طالب آقاى اوصياء است، و اوصياى بعد از من دوازده نفرند كه اوّلى ايشان على بن ابى طالب و آخرين آنها (حضرت) قائم عليه السّلام است. 833
مؤلف گويد: اين حديث را در كتاب عيون اخبار الرضا نيز روايت كرده است. 834
دويست و ششم: نعمانى در كتاب غيبت از عبد خير حديث كند كه گفت: از امير المؤمنين على عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: امامان راهيافته و هدايت شده و معصوم كه حقوقشان به ناحق گرفته شود از اولاد تو يازده امام است و تو نخستين آنهايى و آخر ايشان
نامش نام من است كه بيرون آيد و زمين را از عدل پر كند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است، مردمان نزد او آيند و اموال (و درهم و دينار نزدش) چون خرمنى انباشته است بدو گويد: (از اين اموال) به من بده، حضرت بدو فرمايد (هر مقدار خواهى) برگير. 835