کتابخانه روایات شیعه
حرف ميم
دويست و پنجاه و پنجم: صدوق در كتاب نصوص از مجاهد از عبد اللَّه بن عباس حديث كند كه گفت: مردى يهودى كه نامش نعثل بود بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله وارد شد، و عرض كرد: اى محمد مطالبى است كه مدتهاست در سينه من خلجان مىكند و مىخواهم آنها را از شما بپرسم اگر جواب گفتى به دستت اسلام آورم. فرمود: اى ابا عماره بپرس؛ عرض كرد: اى محمد خدا را برايم وصف كن. فرمود: آفريدگار توصيف نشود مگر به آنچه خودش به آن خود را وصف كرده، چگونه وصف شود آفريدگارى كه عاجز است حواس از درك او؛ و خيالها از رسيدن (به كنه ذات) او، و
لحظات از محدود كردنش و ديدگان از احاطه به او، منزّه است از بيان، در عين نزديكى دور، و در عين دورى نزديك؛ به وجود آرنده كيفيات است، و نتوان گفت چگونه است، پديد آرنده مكانها است، و نتوان گفت در كجاست، كيفيت و مكان در باره او منقطع است، او همچنان كه خودش بيان فرموده يكتا و صمد است، و كسى را نرسد كه او را وصف كند، نه زاييده و نه زاييده شده و كسى همتايش نبوده، (يهودى) گفت: اى محمد راست گفتى، پس خبر ده مرا از گفتارت كه او يكتا است و شبيه ندارد، آيا خدا يكتا نيست چنانچه انسان يكتا است، و يكتايىاش شباهت به يكتايى انسان ندارد؟ فرمود: خداوند يكتاى در معنى است ولى انسان در معنا دو تا است مركب از جسم و عرض و روح و بدن است، و فقط تشبيه در معناى يكتايى است و بس،
گفت: اى محمد راست گفتى اكنون مرا خبر ده كه وصىّ تو كيست؟ زيرا هيچ پيغمبرى نيست مگر اينكه براى او وصيّى است، و پيغمبر ما موسى بن عمران به يوشع بن نون وصيت كرد، فرمود: آرى وصىّ و خليفه بعد از من على بن ابى طالب و پس از او دو سبطم حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از
صلب حسين امامان نيكوكار بيايند. عرض كرد: اى محمد نامشان را برايم بيان فرما. فرمود: آرى چون حسين برود فرزندش على، و چون على بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسى، و چون موسى بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ايشانند دوازده امام به شماره نقيبان بنى اسرائيل.
عرض كرد: جاى ايشان در كجاى بهشت است؟ فرمود: همراه من و در درجه منند. عرض كرد: «اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له» گواهى دهم كه پروردگارى جز خداى يگانه نيست؛ و گواهى دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست، و گواهى دهم كه ايشانند اوصياى پس از تو، و اين مطلب را در كتابهاى گذشته ديدهام، و در آنچه موسى بن عمران عليه السّلام به ما سفارش فرموده چنين است كه چون آخر الزمان شود پيغمبرى كه نامش احمد است بيايد، و او خاتم پيغمبران است و پس از او پيغمبرى نيست. از صلب او به شماره سبطهاى بنى اسرائيل امامانى نيكوكار بيرون آيند، فرمود: اى ابا عماره سبطهاى بنى اسرائيل را مىشناسى؟ عرض كرد: آرى، اى
رسول خدا ايشان دوازده نفر بودند. فرمود: در آنها لاوى بن ارخيا بود؟ عرض كرد: اى رسول خدا او را مىشناسم و او كسى بود كه از بنى اسرائيل پنهان شد، سپس برگشت و شريعتش را پس از كهنگى آشكار كرد، و با قرسطياى پادشاه جنگ كرد تا كشته شد.
فرمود: هر چه در بنى اسرائيل بوده در امت من نيز بدون كم و زياد خواهد شد، و دوازدهمين فرزندم پنهان شود كه ديگر ديده نشود، و روزگارى بر امتم بيايد كه از اسلام جز نامش، و از قرآن جز نشانهاش باقى نماند؛ در آن هنگام خداوند اجازه خروجش دهد، پس (ظاهر شود) و اسلام را آشكار و دين را تجديد كند، سپس فرمود: خوشا به حال كسى كه ايشان را دوست بدارد، و خوشا به حال آن كه بديشان چنگ زند، و واى به حال كسى كه ايشان را دشمن دارد، پس نعثل از جا جست و جلوى روى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله ايستاده اشعارى (كه ترجمهاش اين است) انشا كرد:
1- درود خداى بزرگ بر تو باد اى بهترين مردمان! 2- تويى پيغمبر برگزيده و هاشمى مفتخر.
3- به وسيله تو پروردگار ما را راهنمايى فرمود و در باره تو اميد دستوراتش را داريم.
4- و در باره امامان دوازدهگانه كه نام بردى.
5- خداوند (امامت را) به ايشان عطا فرموده و از تيرگى پاكيزهشان فرمود.
6- هر كه ايشان را دوست بدارد، تحقيقا رستگار شده و هر كه با (آن) ستارگان نورانى دشمنى كرد، خسارت و زيان برد.
7- آخرينشان تشنگان (علم و دانش و اصلاح عالم را) سيراب كند و او امام منتظر (مهدى) است.
8- براى عترت برگزيدهات و پيروانشان است كه به هر چه خواهند مرا دستور دهند.
9- هر كه از شما روگرداند خداوند در قيامت آتش دوزخ را به او بچشاند. 903
دويست و پنجاه و ششم: و در كتاب غيبت از مجاهد از عبد اللَّه بن عباس حديث كند كه
گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه مىفرمود: خداى تعالى را فرشتهاى است كه دردائيل نام دارد و شانزده هزار پر دارد كه ما بين هر پرى تا پر ديگر هوا است؛ و آن هوا مانند فاصله آسمان و زمين است، روزى با خود گفت: آيا بالاتر از پروردگار ما چيزى هست؟ خداوند تعالى گفته او را دانست، پس بالهاى او را دو چندان كرد و سى و دو هزار پر و بال پيدا كرد؛ سپس خداى عز و جل به او وحى كرد كه بپر، پس به مقدار پنجاه سال پريد و سرش به هيچ يك از قائمههاى عرش نرسيد. همين كه خداوند خستگى او را ديد به وى وحى كرد كه اى ملك به جاى خود برگرد زيرا من بزرگ و بالاتر از هر بزرگى هستم و برتر از من چيزى نيست و مكان ندارم، پس خداوند (به واسطه اين فكر نابجايى كه او كرده بود) پر و بالهاى او و مقامش را از صفوف فرشتگان گرفت، همين كه حسين بن على عليه السّلام به دنيا آمد و آن در غروب پنج شنبه و شب جمعه بود خداى عز و جل به خازن دوزخ وحى كرد كه آتش دوزخ را به بركت مولودى كه براى محمد در دنيا متولد شده بر اهلش خاموش كن، و به خازن بهشت وحى فرمود: بهشت را به بركت آن مولود زينت ده و خوشبو كن، و به
حوريان دستور داد كه زينت كنند و به ديدن يك ديگر روند به بركت مولودى كه در دنيا به محمد صلّى اللَّه عليه و اله عطا شده و به فرشتگان وحى فرمود كه با ذكر تسبيح و تحميد و تمجيد و تكبير به بركت آن مولود صف ببندند، و به جبرئيل وحى كرد كه با هزار فوج كه هر فوجى هزار هزار نفر است سوار بر اسبهاى ابلق با زين و لجام كه بر آن اسبها قبههاى درّ و ياقوت بود، به همراه فرشتگان، روحانيون كه طبقهاى نور در دست دارند به زمين فرود آيند و محمد را به آن مولود