کتابخانه روایات شیعه
از موسى قرار دادم، جز اينكه پيغمبرى پس از تو نيست، و محبت او را در دل تو نهادم، و او را پدر فرزندانت كردم،
پس حق او بر امتت پس از تو چون حق تو بر ايشان است در زمان زندگانيت، هر كه حقش را انكار كند حق تو را انكار كرده و هر كه از دوستى او سرباز زند از ورود به بهشت سرباز زده، پس حمد خداى را سجده كنان به شكرانه اين نعمت به جاى آوردم، در اين هنگام منادى ندا كرد: اى محمد! سر بردار و بخواه از من تا به تو بدهم. عرض كردم: خداوندا همه امّت مرا به ولايت على بن ابى طالب مجتمع نما تا در قيامت همگى نزد حوض بر من وارد شوند، خداوند به من وحى فرمود: اى محمد من پيش از آنكه بندگانم را بيافرينم در باره آنها حكم كردهام و قضاوت و حكم من در باره آنها گذرا است، تا هر كه را خواهم بدان هلاك نمايم و هر كه را خواهم بدان هدايت كنم، و من علم تو را به وى دادم و او را وزير و جانشين پس از تو بر خاندان و امّتت قرار دادم، و اين امرى حتمى است از جانب من بر اينكه داخل بهشت نكنم هر كس كه او را مبغوض داشته و دشمن دارد و پس از تو منكر ولايتش گردد، پس هر كه او را مبغوض دارد تو را مبغوض داشته، و هر كه تو را مبغوض دارد مرا مبغوض داشته است، هر كه او را دوست بدارد تو را
دوست داشته و هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و من اين فضيلت را براى او قرار دادم، و به تو عطا كردم كه از صلبش يازده مهدى باشند كه همهشان از نژاد تو از (دخترت فاطمه) بكر بتول هستند،
و آخرين مرد ايشان كسى است كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز كند، و زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد، به وسيله او (گمراهان را) از هلاكت برهانم؛ و از گمراهى هدايت كنم، و به وسيله او (كوران را) از كورى بهبود بخشم، و (مريضان را) از مرض شفا عنايت كنم. عرض كردم: پروردگارا اين در چه زمان است؟ خداى عز و جل به من وحى فرمود: اين آن زمان است كه دانش و علم برداشته شود؛ و نادانى و جهل ظاهر گردد، خوانندگان (قرآن) بسيار ولى عمل بدان كم گردد و كشتار بسيار شود، فقيهان راهنما و هادى كم شوند ولى فقيهان گمراهى و خيانتكار بسيار شوند، شعراء زياد گردند؛ امّتت گورستانها را مسجد گيرند، قرآنها زينت شود، و مساجد به زيور آراسته گردد، ظلم و فساد زياد شود، و منكر آشكار گردد و امتت بدان امر كنند و از كار نيك نهى كنند، مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند، اميران (و فرماندهان) كافر گردند، و دوستانشان از نابكاران و ياورانشان از ستمكاران و صاحبان رأى از فاسقان باشند؛ در اين هنگام سه خسف
(و فرو رفتن) در زمين واقع شود، يكى به مشرق و يكى به مغرب و يكى به جزيرة العرب، و بصره به دست يكى از ذريه تو كه زنجيان پيرويش كنند خراب گردد، و مردى از فرزندان حسين بن على خروج كند، و دجال از مشرق سجستان خروج كند، و سفيانى ظاهر گردد، عرض كردم: پروردگارا چه زمانى بعد از من فتنهها بر پا شود؟ خداوند به من وحى فرموده و مرا از سلطنت بنى اميه و فتنه فرزندان عمويم عباس آگاه فرمود، و از آنچه باشد و تا روز قيامت خواهد بود به من خبر داد، و من هم همين كه به زمين فرود آمدم به پسر عمويم سفارش كردم، و اداى رسالت كردم، و ستايش براى خداوند سزاوار است چنان كه پيغمبران او را ستايش كردند، و چنانچه هر چيزى پيش از من و هر چه او آفريده است تا روز قيامت ستايشش كنند. 947
دويست و هشتاد و هفتم: و در كتاب خصال از وهب بن منبه حديث كند كه مىگفت: دوازده خليفه بيايند سپس هرج واقع شود، و پس از آن چنين و چنان شود. 948
حرف هاء
دويست و هشتاد و هشتم: و در كتاب نصوص از هشام حديث كند كه گفت: نزد حضرت صادق عليه السّلام بودم كه معاوية بن وهب و عبد الملك بن اعين بر آن حضرت وارد شدند؛ پس معاوية بن وهب عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! چه مىفرماييد در اين خبر كه روايت شده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله خداى خود را به هر صورت كه خواست ديد؟ و از حديث ديگرى كه روايت كردهاند كه مؤمنين در بهشت، خداى خود را به هر صورت كه خواهد مىبينند؟ حضرت تبسمى كرده سپس فرمود: اى معاويه! چقدر زشت است براى مردى كه هفتاد سال يا هشتاد سال بر او
بگذرد، در ملك خداوند زندگى كند، و از نعمتهاى او بخورد و در اين مدت خدا را آن طور كه بايد نشناسد؟ سپس فرمود: اى معاويه محمد صلّى اللَّه عليه و اله خدا را به چشم آشكارا نديد، و ديدن دو جور است، ديدن چشم و ديدن دل، پس اگر آن گوينده مقصودش ديدن دل بوده است درست گفته است و اگر مقصودش ديدن به چشم بوده است دروغ گفته و به خدا و آيات او كافر شده، رسول خدا فرمايد: هر كه خدا را به مخلوق تشبيه كند كافر شده است،
و به تحقيق كه پدرم مرا حديث كرد از پدرش از حضرت حسين بن على عليه السّلام كه فرمود: از امير المؤمنين سؤال شد: كه اى برادر رسول خدا آيا خدايت را ديدهاى؟ فرمود: چگونه پرستش كنم خداى را كه نديدهام، چشمان در ظاهر و آشكارا او را نبينند ولى دلها به حقيقت ايمان او را ببينند، و اگر بنا شود مؤمن خداى خود را به چشم ببيند، پس هر كه به چشم ديده شود او آفريده شده و مخلوق (ديگرى) است، و هر مخلوقى را آفريدگار و خالقى است، و در اين صورت تو خداى را آفريده شده و مخلوق قرار دادهاى، و هر كه خداى را به مخلوق تشبيه كند براى خدا شريك قرار داده، واى بر ايشان آيا نشنيدهاند گفتار خداى تعالى را (كه فرمايد): «چشمها او را درك نكند و او چشمها را درك كند، و
اوست لطيف و بينا» 949
و گفتار (ديگرش) كه به موسى فرمايد: «هرگز مرا نخواهى ديد ولى به كوه نگاه كن اگر آن در جاى خود قرار گرفت آنگاه مرا خواهى ديد، پس همين كه خدايش به كوه تجلى فرمود آن را هموارش گردانيد و موسى بيهوش بيفتاد» 950 و آنچه از نور خدا بر كوه تأبيد مانند نورى بود كه از سوراخ سوزن بتابد؛ ولى زمين زير و رو و هموار شد، و كوهها صاف شد و موسى بىحركت به روى زمين افتاد يعنى مرد، همين كه به حال آمد يعنى روح به بدنش برگشت «عرض كرد منزّهى تو و من به سويت بازگشت كنم و توبه نمايم» از گفتار آنكه پندارد كه تو ديده شوى، و معرفت من در باره تو به اينكه چشمها تو را نبيند به جانب من بازگشت نمود «و منم نخستين ايمان آرندگان» و اولين گواه دهندگان كه تو مىبينى ولى ديده نشوى، و تو به منظر اعلى هستى، سپس آن حضرت عليه السّلام فرمود: بهترين فرائض و واجبترين آنها بر انسان شناسائى پروردگار و اقرار به بندگى اوست، و حدّ معرفت اين است كه اقرار كند كه معبودى جز او نيست، و شبيه و مانندى براى او نيست، و بداند كه او قديم و ثابت و موجود است، و به چيزى مقيّد نيست، توان او را توصيف كرد ولى نه از روى شبيه و مانند، و بداند كه او باطل نيست و مانندش چيزى نيست
و او شنوا و بينا است، و پس از او شناسايى پيغمبر و گواهى به نبوت اوست، و كمتر چيزى كه در شناسايى او لازم است اين است كه اقرار به نبوت او كند، و اينكه آنچه آورده از كتاب يا امر و نهى از نزد خداى عز و جل است؛ و پس از او شناختن امامى است كه به وصف و نام او در حال سختى و خوشى پيروى كند،