کتابخانه روایات شیعه
نه نام ديگر بود: على، على، على، سه مرتبه و محمد، محمد، دو مرتبه، و جعفر و موسى و حسن، و حجت در ميان آنها مىدرخشيد؛ عرض كردم؛ پروردگارا اينها نامهاى چه كسانى است؟ خداى عز و جل به من ندا فرمود: ايشان اوصياء از فرزندان تو هستند كه به واسطه ايشان ثواب دهم و به واسطه آنها عقاب كنم. 955
دويست و نود و سوم: و در همان كتاب از هشام بن زيد از انس بن مالك حديث كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند سپس صداى مبارك را آهسته كرد، پس شنيدم كه مىفرمود: همهشان از قريشند. 956
دويست و نود و چهارم: و در همان كتاب از هشام بن محمد از پدرش حديث كند كه گفت:
هنگامى كه امير المؤمنين على عليه السّلام شهيد گشت، فرزندش حضرت حسن به منبر رفت و خواست صحبت كند گريه گلويش را گرفت پس لختى نشست سپس برخاست و فرمود: سپاس خداى را كه در اول بودنش موجود بوده، و در هميشگىاش يگانگى داشته است، به سبب معبود بودنش متعظّم، و به وسيله بزرگى قدرتش متكبّر است، آنچه آفريده ابتدا فرموده، و آنچه خلق كرده انشاء فرموده است، با اينكه پيش از آفريدنش همانندى از مخلوق نگذشته، آن خدايى كه به لطف پروردگاريش لطيف است، و به دانايى خبرش شكافت، و به محكم كردن قدرتش تمامى مخلوقات را آفريد، پس تبديلكنندهاى بر خلقتش، و تغيير دهندهاى بر صنعش نيست، و بر حكمش نقضكنندهاى و بر دستورش ردّكنندهاى، و از دعوتش استراحتى نيست، همگى مخلوق را خلق فرموده، و ملكش زوالپذير نيست، و زمانش انقطاع ندارد، از هر چيز برتر و به همه چيز نزديك است، با اينكه ديده نشود و در منظر اعلى است بر خلق تجلى فرموده، به وسيله نور خود در پرده شد، و در بلنديش برتر آمد پس از خلق نهان شد، و براى آنان گواهى بر ايشان برانگيخت، و در ميانشان پيغمبرانى مژده دهنده و بيمدهنده فرستاد تا هلاك شود آنكه
هلاك شد از روى بينش، و زنده شود آنكه زنده شد از روى بينش، و تا اينكه آنچه بندگان از پروردگارشان ندانستهاند فرا گيرند، و او را به پروردگاريش پس از انكارشان بشناسند، و سپاس خدايى را كه جانشينى را بر ما خاندان، نيكو فرمود، و اجر ماتممان يعنى در بهترين پدران رسول خدا را از پروردگار اميد داريم؛ و مزد مصيبتمان را در مرگ امير المؤمنين هم از او مىخواهيم، چون شرق و غرب به مرگش مصيبت زده شد، و به خدا سوگند نه درهمى و نه دينارى به ارث گذارد، جز چهار صد درهم كه آن را جهت خريدن خادمى براى منزلش گذارده بود، و هر آينه جدّم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله به من فرمود: كه امر (امامت) را دوازده نفر از اهل بيتش و برگزيدگان (از خاندانش) مالك شوند، و از ما نيست كسى جز اينكه يا كشته گردد و يا مسموم شود.
سپس از منبر به زير آمد و ابن ملجم را طلبيد؛ او را نزد آن حضرت آوردند؛ گفت: اى فرزند رسول خدا مرا زنده بگذارى براى شما بهتر است زيرا من شرّ دشمنت (معاويه را در شام) كفايت مىكنم، حضرت شمشير را به طرفش بلند كردند او دستش را سپر كرد انگشت كوچك دستش را قطع كرد، حضرت ضربت ديگرى بر سرش زده او را كشتند، لعنة اللَّه عليه. 957
حرف ياء
دويست و نود و ششم: و در همان كتاب از يحيى بن القاسم از حضرت صادق از پدرش از پدرانش از على عليه السّلام حديث كند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند كه اولى آنها على بن ابى طالب و آخرينشان قائم است، ايشانند جانشينان و اوصياء و دوستان من، و ايشانند حجت خدا بر امتم پس از من، آنكه (به امامت آنها) اقرار كند مؤمن و هر كه انكارشان كند كافر است. 958
مؤلف گويد: اين حديث را صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه 959 و هم چنين در كتابهاى غيبت 960 و عيون اخبار الرضا 961 حديث كرده است.
دويست و نود و هفتم: و در همان كتاب از يحيى بكاء از على عليه السّلام حديث كرده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: بزودى امتم هفتاد و سه گروه شوند، گروهى رستگارند و ديگران در آتش هستند، رستگاران آنانند كه به ولايت شما چنگ زنند، و از كردار شما سرمشق گيرند، و براى خود عمل ننمايند، پس بر آنها چيزى نيست (و گرفتارى ندارند و اهل نجاتند) پس از عدد امامان از او پرسيدم؟ فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيلند. 962
دويست و نود و هشتم: و در همان كتاب از يحيى بن زيد حديث كند كه گفت: از پدرم (زيد بن على بن الحسين عليه السّلام) از امامان پرسيدم؟ گفت: امامان دوازده نفرند چهار تن از گذشتگان و هشت تن از بازماندگان. گفتم: پدر جان نامشان را برايم بيان كن. گفت: اما گذشتگان پس على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين هستند، و اما باقىماندگان برادرم حضرت باقر و پس از او جعفر صادق، و بعدش فرزند او موسى، و پس از او فرزندش على، و بعد از او فرزندش محمد، و پس از وى فرزندش على، و بعد از او فرزندش حسن، و بعد از وى فرزندش مهدى است، به وى گفتم: پدر جان آيا شما از آنها نيستى؟ گفت: نه، ولى من از عترتم. گفتم: پس از كجا نام ايشان را دانستى؟ گفت: اين عهدى است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله به ما سفارش فرموده است. 963
دويست و نود و نهم: و در همان كتاب از يحيى بن جعدة بن هبيرة حديث كند (و اين حديث با
ترجمهاش در صفحه 201، حديث 122 گذشت). 964