کتابخانه روایات شیعه
حرف ياء
دويست و نود و ششم: و در همان كتاب از يحيى بن القاسم از حضرت صادق از پدرش از پدرانش از على عليه السّلام حديث كند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: امامان پس از من دوازده نفرند كه اولى آنها على بن ابى طالب و آخرينشان قائم است، ايشانند جانشينان و اوصياء و دوستان من، و ايشانند حجت خدا بر امتم پس از من، آنكه (به امامت آنها) اقرار كند مؤمن و هر كه انكارشان كند كافر است. 958
مؤلف گويد: اين حديث را صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه 959 و هم چنين در كتابهاى غيبت 960 و عيون اخبار الرضا 961 حديث كرده است.
دويست و نود و هفتم: و در همان كتاب از يحيى بكاء از على عليه السّلام حديث كرده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: بزودى امتم هفتاد و سه گروه شوند، گروهى رستگارند و ديگران در آتش هستند، رستگاران آنانند كه به ولايت شما چنگ زنند، و از كردار شما سرمشق گيرند، و براى خود عمل ننمايند، پس بر آنها چيزى نيست (و گرفتارى ندارند و اهل نجاتند) پس از عدد امامان از او پرسيدم؟ فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيلند. 962
دويست و نود و هشتم: و در همان كتاب از يحيى بن زيد حديث كند كه گفت: از پدرم (زيد بن على بن الحسين عليه السّلام) از امامان پرسيدم؟ گفت: امامان دوازده نفرند چهار تن از گذشتگان و هشت تن از بازماندگان. گفتم: پدر جان نامشان را برايم بيان كن. گفت: اما گذشتگان پس على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين هستند، و اما باقىماندگان برادرم حضرت باقر و پس از او جعفر صادق، و بعدش فرزند او موسى، و پس از او فرزندش على، و بعد از او فرزندش محمد، و پس از وى فرزندش على، و بعد از او فرزندش حسن، و بعد از وى فرزندش مهدى است، به وى گفتم: پدر جان آيا شما از آنها نيستى؟ گفت: نه، ولى من از عترتم. گفتم: پس از كجا نام ايشان را دانستى؟ گفت: اين عهدى است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله به ما سفارش فرموده است. 963
دويست و نود و نهم: و در همان كتاب از يحيى بن جعدة بن هبيرة حديث كند (و اين حديث با
ترجمهاش در صفحه 201، حديث 122 گذشت). 964
سيصد: و در همان كتاب از يحيى بن منقذ از ابى قتاده حديث كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه مىفرمود: چگونه هلاك شود امتى كه من اول آنها و دوازده نفر پس از من امامان آنهايند، آنان كه نتيجه آشوب و فتنه هستند در اين ميان هلاك شوند كه نه من از آنها هستم و نه
آنان از منند. 965
سيصد و يكم: و در همان كتاب از يحيى بن نعمان حديث كند كه گفت: در خدمت حسين بن على عليه السّلام بودم ناگاه مردى از عرب كه سر و رويش بسته بود و رنگ گندم گون تندى داشت بر او وارد شد و سلام كرد حضرت جوابش را داد، عرض كرد: اى فرزند رسول خدا سؤالى است؟ فرمود:
بيان كن، عرض كرد: ميان ايمان و يقين چه مقدار فاصله است؟ فرمود: چهار انگشت. عرض كرد:
چطور؟ فرمود: ايمان چيزى است كه ما بشنويم و يقين چيزى است كه ببينيم، و ميان گوش و چشم چهار انگشت است. عرض كرد: ميان آسمان و زمين چه مقدار فاصله است؟ فرمود: يك دعاى مستجاب (و پذيرفته شده) عرض كرد: ميان مشرق و مغرب چقدر است؟ فرمود: گردش يك روز خورشيد. عرض كرد: بىنيازى انسان به چيست؟ فرمود: بىنيازى او از مردم. عرض كرد:
زشتترين چيزها كدام است؟ فرمود: فسق (و نافرمانى خداوند) در پيرمرد زشت است، و
تندخويى در سلطان زشت است، و دروغ در شخص صاحب حسب و شخصيّت (و كسى كه داراى فاميل و پدران محترم و نسب شريفى است) زشت است، و بخل در ثروتمندان زشت است، و حرص در شخص دانشمند زشت است.
عرض كرد: اى فرزند رسول خدا راست گفتى، اكنون مرا از عدد امامان پس از رسول خدا آگاه فرما. فرمود: دوازده نفرند به عدد نقيبان بنى اسرائيل. عرض كرد: نامشان را براى من بيان فرما، حسين عليه السّلام لختى سر به زير افكند سپس سر بلند كرده فرمود: بلى اى برادر عرب تو را آگاه كنم، به درستى كه امام و خليفه پس از رسول خدا امير المؤمنين على بن ابى طالب و (برادرم) حسن و من و نه نفر از فرزندان من هستند كه از ايشان است فرزندم على و پس از او فرزندش محمد و پس از او فرزندش جعفر و پس از وى فرزندش موسى و بعد از او فرزندش على و بعد از او فرزندش محمد و پس از او فرزندش على و پس از او فرزندش حسن و پس از او مهدى نهمين فرزند من كه در آخر الزمان به دين قيام كند پس اعرابى به پا خواست و اين شعر را (كه ترجمهاش چنين است) مىخواند:
رسول خدا پيشانيش را دست كشيد پس گونهاش در ميان گونهها درخشندگى دارد دو پدرش از بزرگان قريش هستند و جدّش بهترين جدّها است 966
سيصد و دوم: و در همان كتاب از يزيد بن حسان از زيد بن ارقم حديث كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه به على بن ابى طالب عليه السّلام مىفرمود: تو سيّد اوصياء هستى، و دو فرزندت سيّد جوانان اهل بهشت هستند، و خداى عز و جل از صلب حسين امامان نهگانه را بيرون آورد، و چون من از دنيا بروم كينههاى نهفته در سينههاى گروهى (از مردم) بر تو آشكار شود، و از تو روى بگردانند و حقت را از تو جلوگيرى كنند. 967