کتابخانه روایات شیعه
رسول خدا پيشانيش را دست كشيد پس گونهاش در ميان گونهها درخشندگى دارد دو پدرش از بزرگان قريش هستند و جدّش بهترين جدّها است 966
سيصد و دوم: و در همان كتاب از يزيد بن حسان از زيد بن ارقم حديث كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه به على بن ابى طالب عليه السّلام مىفرمود: تو سيّد اوصياء هستى، و دو فرزندت سيّد جوانان اهل بهشت هستند، و خداى عز و جل از صلب حسين امامان نهگانه را بيرون آورد، و چون من از دنيا بروم كينههاى نهفته در سينههاى گروهى (از مردم) بر تو آشكار شود، و از تو روى بگردانند و حقت را از تو جلوگيرى كنند. 967
سيصد و سوم: و در همان كتاب از يزيد سمان از پدرش از حسين بن على عليه السّلام حديث كند كه
گفت: عربى وارد شد بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و همراهش سوسمارى بود كه از بيابان شكار كرده و در آستين خود پنهان كرده بود، پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله اسلام را بر او عرضه داشت، عرب گفت: تا اين سوسمار به تو ايمان نياورد من به تو ايمان نمىآورم و سوسمار را از آستين خود بيرون انداخت سوسمار از مسجد بيرون رفت كه فرار كند؛ پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله به او فرمود: اى سوسمار من كيستم؟ گفت: تو محمد بن عبد اللَّه بن هاشم بن عبد مناف هستى، فرمود: اى سوسمار چه كسى را پرستش مىكنى؟ گفت: آن خدايى را پرستش كنم كه دانه شكافت را، و انسان را آفريد، و ابراهيم را خليل خود قرار داد و با موسى (بىواسطه) تكلم كرد، و تو را اى محمد برگزيد؛ عرب گفت: گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست، و اينكه تو رسول خدا هستى، اكنون مرا آگاه فرما كه پس از تو پيغمبرى هست؟ فرمود: نه من خاتم پيغمبران هستم ولى پس از من امامانى از فرزندانم هستند كه به عدالت قيام كنند و (عدد آنها) به عدد نقيبان بنى اسرائيل است، اولى ايشان على بن ابى طالب است، پس او امام و خليفه پس از من است، و نه تن از امامان
از صلب اين است، و دستش را بر سينه من نهاد، و قائم نهمى ايشان است كه در آخر الزمان به دين قيام كند چنانچه من در اول آن قيام كردم؛ پس عرب اشعارى (كه ترجمهاش چنين است) انشاء كرد.
آگاه باش اى رسول خدا كه تو راستگو هستى چه مبارك هدايت شده و مبارك راهنمايى هستى براى ما دين حنيفى را آيين نهادى پس از آنكه ما همچون الاغهاى سركش را پرستش مىكرديم اى بهترين برانگيختهشدگان و اى بهترين فرستادگان به سوى انس و جن دعوتت را لبّيك گويم هم در زندگى و مرگت در ميان مردمان مبارك هستى و هم در ميلاد و نشو و نمايت مباركى
پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى برادر سليمى آيا چيزى از مال دارى؟ عرض كرد: نه (اى رسول
خدا) قسم به آنكه تو را به نبوّت گرامى داشته و به رسالت مخصوص گردانيده: چهار هزار خانه در ميان قبيله بنى سليم است كه از من فقيرتر ميان آنها نيست، حضرت او را بر شتر خود سوار كرده (و آن شتر را به او بخشيد) عرب سوار بر شتر شده به جانب قوم خود برگشت و قصه را بر ايشان شرح داد، پس يكى از بدويان به طمع شتر اسلام اختيار كرد و به نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و روزى را گرسنه در ميان صفه (كه سايهبانى در طرفى از مسجد جهت فقرا و مساكين بود) بسر برد، و چون روز ديگر شد نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمده چنين گفت:
اى كسى كه او را فراموش نكنيم تو به درستى فرستاده خدايى و ما داناييم و دين تو اسلام دينى است كه بزرگش شماريم ولى ما با اسلام چيزى مىخواهيم كه با دندانهاى خود خورد كرده (و بخوريم).
تو دين حقى آوردهاى و ما چيزى مىخواهيم كه بخوريم.
پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله (از اين كلمات) خندان شد و فرمود: يا على به اين عرب آنچه خواهد عطا كن، على عليه السّلام او را به منزل برد و طعامش داده سيرش كرد، و پس از آن يك شتر و انبانى خرما به وى داد. 968
سيصد و چهارم: و در همان كتاب از يونس بن ظبيان از حضرت صادق از پدرش محمد بن على از پدرش على بن الحسين از پدرش حسين بن على صلوات اللَّه عليهم حديث كند كه فرمود:
(مادرم) فاطمه به من فرمود: هنگامى كه تو را زاييدم (پدرم) رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر من وارد شد، پس تو را در پارچه زردى پيچيده به دست او دادم، آن حضرت پارچه زرد را به جانبى افكند و پارچه سفيدى برداشته تو را در آن پيچيد و در گوش راستت اذان و در گوش چپت اقامه گفت سپس فرمود: اى فاطمه! او را بگير كه پدر امامان است، نه نفر از صلب او امامان نيكوكارند و نهمى آنها مهدى ايشان است. 969
سيصد و پنجم: و در همان كتاب از يونس بن ظبيان حديث كند كه گفت: وارد شدم بر حضرت
صادق عليه السّلام و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من نزد مالك و پيروانش رفتم از بعضى از آنان شنيدم كه مىگويند: براى خدا مانند صورتها (ى مردمان) صورتى است و بعضى از آنان مىگويند: براى او دو دست است و در اين باره به گفتار خداى تعالى استدلال كنند كه فرمايد «اى ابليس چه بازداشت تو را از اينكه سجده كنى بر آنچه با دستهايم آفريدم آيا كبر ورزيدى ... سوره ص آيه 75» و برخى از آنها مىگويند: او همچون جوانى سى ساله است؟ شما اى فرزند رسول خدا در اين باره چه دارى؟ گويد: آن حضرت تكيه كرده بود پس برخاسته روى دو زانو نشست و فرمود: بار پروردگارا از تو طلب بخشودگى و عفو كنم، سپس فرمود: اى يونس هر كه پندارد كه براى خدا مانند صورتهاى ديگران صورتى است مشرك شده، و هر كه پندارد برايش مانند مردمان اعضاء و جوارح است به خدا كفر ورزيده. پس شهادت چنين كسى را نپذيريد، و از ذبيحهاش نخوريد، خدا بزرگتر است از آنچه تشبيهكنندگانش به مخلوق توصيف كنند، صورت خدا پيغمبران و اولياى او هستند، و اما گفتارش «با دستهايم آفريدم ...» دست به معنى قدرت است مانند گفتارش «و شما را تأييد كرد به يارى خودش سوره انفال آيه 26»
پس هر كه پندارد كه خدا در چيزى است، يا بر چيزى است، يا از چيزى به چيزى
مىرود يا چيزى از او خالى است، يا چيزى به او مشغول است، پس خدا را به وصف مخلوق وصف كرده، در صورتى كه خدا خالق هر چيزى است و به مقياس در نيايد و قياس نشود، و شبيه به مردم نيست، و جايى از او خالى نيست، و مكانى به او مشغول نيست، در عين دورى نزديك، و در عين نزديكى دور است، اين است پروردگار ما كه معبودى جز او نيست، پس هر كه خدا را به اين صفت قصد كرد و دوست داشت او از موحّدين است، و هر كه بغير اين صفت آهنگ او كند خدا از او بيزار است، و ما نيز از او بيزاريم،