کتابخانه روایات شیعه
سى و هشتم: حديثى است كه شيخ ابو عبد اللَّه درويستى در كتابى كه بر ردّ زيديه نوشته است از ابن عباس روايت كرده كه گفت: پرسيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله هنگام رحلت آن حضرت و عرض كردم: اگر آنچه پناه به خدا بريم از آن پيش آيد (يعنى شما از دنيا برويد) از چه كسى پيروى كنيم؟ اشاره به جانب على عليه السّلام كرده فرمود: به سوى اين برويد (و از او پيروى كنيد) زيرا او با حق است و حق با اوست، سپس بعد از او يازده امام خواهند بود كه پيرويشان مانند او (يا فرمود: مانند من) واجب است. 1040
سى و نهم: و نيز درويستى از ابن مثنى از عايشه حديث كند كه گفت: از او پرسيدم چند نفر
خليفه براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله هستند؟ عايشه گفت: خبر داد مرا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه دوازده خليفه پس از او هستند. به او گفتم: آنها كيانند؟ گفت: نامهاى آنها به املاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله نوشته شده و نزد من است. به او گفتم: به من نشان ده، او امتناع كرد. 1041
چهلم: و نيز درويستى از سليمان بن عبد اللَّه از پدرش روايت كرده كه گفت: روزى نزد هارون الرشيد بودم پس صحبت از مهدى و عدالت او شد، و در اين باره براى هارون زياد صحبت كردند، هارون گفت: گويا شما آن مهدى را پدر من (مهدى عباسى) پنداريد، 1042 در صورتى كه پدرم از پدرش از جدّش عبد اللَّه بن عباس از پدرش عباس بن عبد المطلب (عموى پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله) برايم حديث كرد كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله به او فرمود: اى عمو! از فرزندان من دوازده نفر زمامدار شوند، پس از آن كارهايى ناپسند و سختى بزرگى واقع شود، آنگاه مهدى از فرزندان من بيرون
آيد، و خداوند كارهاى او را در يك شب اصلاح كند، پس زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از ستم پر شده است، آنچه خدا بخواهد در زمين بماند آنگاه دجال بيرون آيد. 1043 شيخ طبرسى پس از نقل اين احاديث فرموده است: اين بود پارهاى از اخبار كه از طريق مخالفين و روايات آنها در باب نصّ بر عدد امامهاى دوازدهگانه رسيده است و همين كه دسته مخالف آنها را مانند شيعه اماميه نقل كردهاند و منكر مضمون آن نشدهاند اين خود بهترين دليل است كه خداوند تعالى ايشان را مسخر در نقل آنها كرده تا حجت خود را (براى آنها) اقامه كرده، و اعلاى كلمهاش را فرموده باشد، و اين نيست مگر مانند خارق عادت و معجزهاى و از كارهاى عادى بيرون است، و كسى جز خداى تعالى قادر بر آن نيست، و او است كه دشواريها را آسان نمايد، و قلبها را دگرگون كند، و هر مشكلى را آسان فرمايد، و او بر هر چيز توانا است.
«پايان كلام طبرسى» 1044
فصل در پاسخ از ايرادهايى كه بر اين روايات شده و آنها دوازده ايراد است:
ايراد اول: اينكه اين اخبار متواتر نيست پس فايدهاى ندارد زيرا مفيد علم نمىشود؟
پاسخ گوييم: اين اخبار متواتر و مفيد علم است، زيرا به طورى كه محققين از دانشمندان فرمودهاند: خبر متواترى كه به خودى خود مفيد علم باشد آن خبرى است كه دستهاى از كسانى كه از تبانى كردن آنها بر دروغ مطمئن باشيم (و بدانيم كه چنين تبانى نكردهاند) آن خبر را نقل كرده باشند (و اين اخبار اين گونه است پس مفيد علم است).
اگر بگويى: اگر متواتر بود براى ما هم علم مىآورد هم چنان كه براى شما آورده و چون براى ما علم نياورده پس متواتر نيست؟
در جواب گوييم: اگر براى شما علم آور نبود دليل اين نيست كه علمآور نيست، زيرا ممكن است سبب علم پيدا نكردن شما چيزهاى ديگرى باشد (كه آنها مانع از علم شما به مضمون اين روايات شده) مانند اينكه نقيض اين علم به ذهن شما پيشى گرفته و به واسطه شبهاتى (كه در ذهن شما بوده) يا اشتباهاتى كه از استدلالهاى باطل آمده، و يا خيالهاى شاعرانه، به نقيض آنها اعتقاد كردهايد (و به همين سبب علم پيدا نكردن شما شده است) چنانچه براى حكماء پيش آمده كه آنها (به واسطه امثال آنچه گذشت) اعتقاد به قديم بودن عالم، و يا قاعده «الواحد لا يصدر منه الا الواحد» يعنى علت واحد و بسيط جز معلول واحد او صادر نشود، و يا اينكه گويند:
خداى تعالى فاعل بالايجاب است (يعنى كارهاى او به طور جبر صادر شود و او را اختيارى نيست) و ساير كلمات نادرست آنان كه متكلمين به خلاف آن مقالات گفتهاند، به واسطه برهانهايى كه بر خلاف گفتار حكماء است، پس استفاده نكردن حكماء علم را از برهانهايى كه متكلمين استفاده علم از آنها كردهاند دليل اين نيست كه اين برهانها علم آور نيست، و اين مطلب به حمد اللَّه روشن است، و روى همين اصل برخى از محققين از اصوليين فرمودهاند: خبر متواتر علم آور است به شرط آنكه شبهه بر آن پيشى نگرفته باشد.
مؤلف گويد: بلكه گاهى از اوقات چيزهاى ضرورى و بديهى روى نبودن شرطش در ذهن نيايد، مثل اينكه نفس انسان و خرد و تجربه و حدس به سوى آن توجه نكند، و اگر توجه كند علم براى او حاصل گردد، و (اگر توجه نكرد) توجه نكردن او علم را از ضرورى بودن و بداهت بيرون نبرد.
و نيز گاهى است كه دليل علمى براى دشمن علم آورده است لكن براى پيشرفت كار خود يا ساير اغراض منكر آن مىشود؛ و خداى تعالى در قرآن مجيد داستان كسانى كه علم بر ايشان آمده لكن انكار كردهاند بيان فرموده در آنجا كه فرمايد: «پس هنگامى كه بيامد آنها را آيات روشن ما گفتند اين است جادويى آشكار، و انكار كردند آنها را در حالى كه يقين بدانها داشت دلهاى ايشان به جهت ستم و سركشى، سوره نمل آيه 14» كه در اينجا خداى سبحان نسبت يقين و انكار را به ايشان داده است؛ و آن نبود مگر پس از علم (آنان) و در جاى ديگر فرمايد: «همانا دانيم كه اندوهگين كند تو را آنچه گويند و هر آينه تكذيب نمىكنند تو را و لكن ستمگران به آيتهاى خدا انكار مىورزند، سوره انعام آية 33» و نيز فرمايد «و اگر مىفرستاديم بر تو نامهاى در كاغذى كه به دستهاى خويش آن را لمس مىكردند هر آينه مىگفتند آنان كه كفر ورزيدند: اين جز جادويى