کتابخانه روایات شیعه
آشكار نيست، سوره انعام آيه 7» و نيز فرمايد «و اگر فرستيم به سوى ايشان فرشتگان را و سخن گويند با ايشان مردگان و گرد آوريم بر ايشان همه چيز را روبروى، ايمان نياورند جز آنكه خدا بخواهد و لكن بيشتر ايشان نمىدانند، سوره انعام آيه 111» و نيز فرمايد «و اگر بگشاييم بر ايشان درى را از آسمان و از آن بالا روند، هر آينه گويند جز اين نيست كه چشم بند شديم بلكه ماييم گروهى جادوشدگان، سوره حجر آيه 15» پس هنگامى كه برخى از مردم علم بديهى را انكار كنند به سبب بعضى شبهات بىسند، يا شهوت و غلبه هواى نفس، يا تقليد پدر و مادر يا غير اينها از چيزهايى كه انسان را از حق بىنياز نكند، پس اينها دليل برهانى را از (حقيقت خود) كه افاده علم است بيرون نبرد، بلكه آنچه مسلم است اين مطلب است كه اين روايات كه مخالف و موافق بر نقل آن متفقند موجب علم است، و شيعه اماميه نيز اجماع بر درستى مضمون آنها دارند، و اينها سند اجماع آنها است با داخل بودن معصوم در ميان آنان همان طور كه در علم اصول ثابت شده است.
ايراد دوم: برخى از راويان اين اخبار راستگويى آنها، ثابت نشده و روشن نيست؟
جواب گوييم: در خبر متواتر عدالت راويان آن شرط نيست، بلكه اسلام آنها نيز لازم نيست چنان كه در علم اصول ثابت شده، آنچه شرط است آن است كه جمعى كه انسان از تبانى كردن آنها بر دروغ مطمئن باشد، و عقل اجتماع آنان را بر دروغ جايز نداند به چيزى خبر دهند، بنا بر اين براى شخص با انصاف كه از حق دور نشده باشد از اين روايات علم حاصل مىشود (و اين ايراد جلوى حصول علم را از اين روايات نمىگيرد).
ايراد سوم: برخى از نقلكنندگان اين روايات قائل به امامت ابو بكر و عمر و عثمان هستند و برخى ديگر از پيروان زيد بن على و رافضه (آنان كه پس از مدتى دست از زيد بن على برداشتند) هستند پس چرا آنان به اين روايات عمل نكرده بلكه مخالفت كردند؟
جواب گوييم: مكلف از خداى تعالى دو چيز فهم كرده يكى علم و ديگرى عمل و همين مكلف اين را بر خود واجب كرده، در صورتى كه يكى از آن دو مستلزم آن ديگرى در خارج نيست، پس ممكن است علم براى آنان حاصل شود ولى عمل بر طبق آن علم حاصل نگردد، كه طرف
منكر آن نيست؛ گذشته از اين كه ممكن است علم براى آنان حاصل گرديده و عمل نكردن آنها روى جهتى از جهات باشد؛ و خداى تعالى در قرآن حكايت فرموده از برخى از مردمان در گفتارش كه فرمايد: «و همانا دانسته بودند كه هر كس آن را بخرد او را در آخرت بهرهاى نيست و چه زشت است آنچه خويشتن را به آن فروختند، سوره بقره آيه 102» و اينان كسانى بودند كه بر طبق علمشان عمل نكردند، و همچنين خداى تعالى فرمايد:» همين كه ايشان را بيامد آنچه را شناختند بدان كافر شدند پس لعنت خدا بر كافران باد، سوره بقره آيه 89» و اينان نيز دانشمندانى بودند كه بر طبق علمشان عمل نمىكردند، و جدا شدن علم از عمل در غير از شخص معصوم از گناه، مورد انكار نيست، چنان كه گاهى كسى بدون علم عمل مىكند نمونهاش بدعتهاى ابو بكر و عمر و عثمان است كه در دين گذاردند، و سليم بن قيس هلالى از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بسيارى از بدعتهاى ابو بكر و عمر را نقل كرده و بعضى از علماء كتابى در باره بدعتهاى اين سه نفر نوشتهاند، پس هر كه بدعتى بگذارد و پيروانش به او عمل كنند پس اينها كسانى هستند كه عمل بدون علم انجام دادهاند.
سليم در كتابش در حديثى طولانى كه از حضرت سيد الوصيين امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده گويد: سپس آن حضرت يعنى على عليه السّلام به جانب مردم از اهل بيت و شيعيانش توجه كرده فرمود: به خدا سوگند امت پيش از من به كارهاى بزرگى عمل كردند و در آنها عمدا با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله مخالفت ورزيدند، و اگر من مردمان را بر ترك آن كارها و جابهجا كردن آنها به جاى خود كه در زمان رسول خدا جارى مىشد دستور مىدادم لشكرم از دور من پراكنده مىشدند، به طورى كه در لشكر من جز خودم و كمى از شيعيان من كه برترى مرا از روى كتاب خدا و سنت پيغمبرش مىدانستند كسى باقى نمىماند، (در اينجا آن بزرگوار نمونههايى ذكر مىفرمايد مثلا) اگر دستور مىدادم كه مقام ابراهيم را به همان مكانى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله نهاده بود برگردانند، و فدك را به ورثه فاطمه عليها السّلام بر مىگرداندم، و صاع و مدّ (دو پيمانه كه در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله رايج بوده) رسول خدا را به همان طور كه بوده برگردانم، و زمينهايى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله به اهلش داد امضاء كنم، و خانه جعفر بن ابى طالب را (كه جزو مسجد الحرام كردهاند) خراب كرده و به ورثه او برگردانم، و آنچه كه از زمين خيبر تقسيم شده برگردانم، و طومارى كه براى هر كس
مقدارى از بيت المال در آن نوشته شده نابود كنم، و همان طور كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله عطا مىفرمود بدهم و آن را دولت قرار ندهم، و دستور دهم كه مردمان در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند (يكى از بدعتهاى عمر اين بود كه دستور داده بود نمازهاى نافله و مستحب را در شبهاى رمضان به جماعت بخوانند) و غير اين بدعتها كه ذكر آن موجب طولانى شدن اين كتاب گردد. 1045
مؤلف گويد: مصيبت كبرى و داهيه عظمى اين است كه آنها خلفاى ثلاثه را بر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مقدم داشتند، در صورتى كه از جانب خداى سبحان و رسول گراميش به امامت و امارت و ولايت و خلافت و وصيت او تصريح شده بود، و بخصوص در غدير خم كه از جانب خداى تعالى بدان تصريح شد، و اينان (بر خلاف دستور) براى خود اختيار كردند غير آنچه را كه خدا و رسول براى آنان اختيار كرده بودند، و اين مطلبى است كه خود آنان گويند: كه جلو افتادن ابو بكر به واسطه اختيار مردم بود نه به تصريح خداى تعالى و يا رسول خدا، در صورتى كه خداى تعالى در قرآن كريم فرمايد: «و پروردگارت مىآفريند هر آنچه خواهد و برگزيند و ايشان را اختيارى نيست منزّه و برتر است خدا از آنچه شرك ورزيدند، سوره قصص آيه 68» و نيز فرمايد: «و نرسد
مرد مؤمن و نه زن مؤمنه را كه هر گاه بگذراند خدا و پيغمبرش كارى را آنكه باشد براى ايشان اختيارى در كارشان، و هر كه سر از فرمان خدا و رسولش برتابد همانا گمراه شده است گمراهى آشكار، سوره احزاب آيه 36» و نيز فرموده: «پس حكومت از آن خداى برتر و بزرگ است، سوره مؤمن آيه 12» و نيز فرموده: «و آنچه داد به شما (يا آورد براى شما) پيغمبر پس بگيريد آن را، و آنچه بازداشت شما را از آن پس بازايستيد؛ سوره حشر آيه 7» و اما عمل نكردن پس از آمدن علم اين مطلب چيزى است (كه بسيار اتفاق افتد) و در غير معصوم، عقلا منكر آن نيستند، و جهت عمل نكردن پس از علم يا تقيه است (كه از ترس دشمنان عمل نمىكنند) زيرا محل علم باطن است ولى محل عمل، اعضا و جوارح است، پس ممكن است در دومى تقيه كرد، و يا به واسطه شبهات يا تأويلاتى براى آنچه علم بدان پيدا كرده است مىباشد و خداى تعالى فرمايد «و ستيزه كنند كافران با باطل تا تباه كنند بدان حق را، سوره كهف، آيه 56» و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله فرموده: خدا رحمت كند هر كه گفتارى را بشنود و آن را به ذهن خود بسپارد، سپس به ديگرى برساند پس چه بسيار كسى كه فهم ندارد ولى آن را حمل كند، و چه بسا
به كسى كه او فهمش بيشتر است حمل كنند. 1046 پس مىگوييم اينان كه با ما مخالفند روايت كنند آنچه موافق با روايات ما است و واگذاردن آنها عمل بر طبق اين روايات را موجب طعن در آنها يا طعن بر ما كه بر طبق آنها عمل مىكنيم نيست، زيرا ممكن است عمل نكردن آنها به خاطر يكى از آن اسبابى باشد كه گفتيم، پس عمل نكردن ممكن است به واسطه نبودن علم باشد و ممكن است با اينكه علم هست به واسطه تقيّه يا ساير جهات باشد، و عمل نكردن اعم از نبودن علم است پس ملازمه بين آن دو نيست (كه نبودن عمل به واسطه نبودن علم باشد).
ايراد چهارم: روايات شما معارض با اجماعى است كه بر امامت آنان كه مقدم بر على عليه السّلام شدند اقامه شده است.