کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصة المنهج

جلد ششم

تتمة سورة الحجرات سورة ق خمس و اربعون آية مكية سورة الذاريات سورة الطور سورة النجم سورة القمر سورة الرحمن سورة الواقعة سورة الحديد سورة المجادله سورة الحشر سورة الممتحنة سورة الصف سورة الجمعة سورة المنافقين سورة التغابن سورة الطلاق سوره التحريم سورة الملك سورة القلم سورة الحاقة سورة المعارج سورة نوح سورة الجن سورة المزمل سورة المدثر سورة القيمة سورة الدهر سورة المرسلات سورة النبأ سورة النازعات سورة العبس سورة كورت سورة انفطرت سورة المطففين سورة انشقت سورة البروج سورة الطارق سورة الاعلى سورة الغاشيه سورة الفجر سورة البلد سورة الشمس سورة الليل سورة الضحى سورة الانشراح سورة التين سورة العلق سورة القدر سوره البينة سورة الزلزله سورة العاديات سورة القارعة سورة التكاثر سورة العصر سوره الهمزه سورة الفيل سوره قريش سورة الماعون سوره كوثر سوره الكافرون سورة النصر سورة ابى لهب سورة التوحيد سوره الفلق سورة الناس ذكر موارد اختلاف قرائت ابو بكر بن عياش با قرائت معروف

خلاصة المنهج


صفحه قبل

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 2

جلد پنجم‏

سورة فاطر

و هى خمس و اربعون آية مكية از ابى بن كعب روايتست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده كه هر كه سورة الملائكه قرائت كند فرداى قيامت از هشت در بهشت او را بخوانند و گويند بهر درى كه خواهى درآى و بدانكه چون حق تعالى ختم سورة السبا نمود بر اهل شك و شرك و عنود ايشان افتتاح اين سوره كرد بذكر كمال قدرت و وحدانيت خود و دلايل قدرت و فرمود كه:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ هر ستايش و هر ثنائى كه بوده و هست و خواهد بود ثابتست مر خدائى را كه سزاوار ثنا و لايق ستايش است‏ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ شكافنده و پديد آرنده آسمانها و زمينها از كتم عدم بصحراى وجود و مبدع و مبدء آن بدون مثال و نمونه‏ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ گرداننده فرشتگان‏ رُسُلًا رسولان يعنى ايشانرا برسالة بانبيا ميفرستد و بالهام باولياء و برؤياى صادقه بمؤمنان و يا آنكه واسطه‏اند ميان حق تعالى و بندگان در ايصال آثار صنع او بايشان‏ أُولِي أَجْنِحَةٍ صفة رسل است يعنى ملائكه را رسولانى گردانيد كه خداوندان بالهاى متعدده متفاوته‏اند مَثْنى‏ دو دو وَ ثُلاثَ‏ و سه سه‏ وَ رُباعَ‏ و چهار چهار و تفاوت اجنحه ايشان در تعدد بجهة تفاوت مراتب ايشان است و باين اجنحه متفاوت نزول و عروج مى‏كنند و يا سرعت مينمايند بآنچه حق تعالى آنها را بر آن موكل گردانيده تا بر آنچه مأمور ميشوند بآن رسانند و در شرح نهج البلاغه مذكور است كه بعضى ملائكه شش جناح دارند كه دو را باجساد

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 3

خود پيچيده‏اند و بدو طيران ميكنند و دوى ديگر بروى خود فرو گذاشته‏اند بجهة حيا و خشيت از حق تعالى و از اينجا معلوم ميشود كه مراد حق تعالى خصوصيت اين اعداد نيست و نفى زياده بر اين و نيز از ابن عباس نقل است كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله فرمود كه در شب معراج جبرئيل را ديدم كه ششصد بال داشت و مصدق اينست قوله تعالى‏ يَزِيدُ زياده ميكند خداى‏ فِي الْخَلْقِ‏ در آفريده خود ما يَشاءُ آنچه ميخواهد يعنى در اجنحه ملائكه ميافزايد تا از چهار زياده شود و گويند مراد از خلق آدميان‏اند و زيادات ايشان يا عقليه است چون فصاحت و بلاغت و علم و كرم و جزالت راى يا جسمانية چون حسن صورت و ملاحت چشم و اعتدال قامت و صورت دلكش و قوت بطش و از ابو هريرة روايتست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه مراد وجه حسن است و صورت و شعر حسن و گفته‏اند مراد حظ نيكوست يا محبت در دلها قشيرى گفته كه مراد علو همت است يا رضا بتقدير يا شوق بمرتبه قرب و در حقايق سلمى آورده كه تواضع در اشراف و سخا در اغنيا و تعفف در فقرا و صدق در مؤمنان و شوق در محبان و اصح آنستكه مراد بخلق اعم از ملائكه و جن و انس است ابن شهاب از رسول صلى الله عليه و آله روايت كند كه فرمود جبرئيل را گفتم ميخواهم كه ترا بر آن صورت بينم كه حق تعالى ترا بر آن خلق فرموده جبرئيل در شب مهتاب پرها باز گذاشت و تمام روى زمين را فرا گرفت من از آن حال بيهوش شدم چون بهوش باز آمدم از بزرگى خلقت او متعجب شدم گفت اى محمد صلى الله عليه و آله از خلقت من تعجب ميكنى و بيهوش ميشوى اگر خلقت اسرافيل را به بينى كه دوازده جناح دارد كه جناحى از آن تا بمشرقست و جناحى تا بمغرب و عرش بر دوش اوست و پايهاى او در تحت ارض سابع و سر او از عرش برين درگذشته ترا چه حالت دست دهد و با وجود اين عظمة گاه هست كه از عظمة و هيبت حق تعالى مانند گنجشكى ميشود و نيز از حضرت رسالت صلى الله عليه و آله مرويستكه خدايرا فرشته ايستكه او را هزار هزار سر است و بر هر سرى هزار هزار روى و بر هر روئى هزار هزار دهن و در هر دهنى هزار هزار زبان و بهر زبانى خدايرا ميخوانند بهزار هزار لغت روزى بر خواطرش گذشت كه همانا خدايرا بنده نباشد كه تسبيح او بيشتر از تسبيح من باشد حق تعالى باو خطاب فرموده كه مرا بنده ايستكه تسبيح و تهليل او بيش از اينست گفت بار خدايا او چه ميگويد فرمود كه ميگويد سبحان اللّه كلما سبح اللّه شى‏ء و كما يحب اللّه ان يسبح و كما هو اهله و كما ينبغى لكرم وجهه و عز جلاله و الحمد للّه كلما احمد اللّه شى‏ء و كما يحب اللّه ان يحمد و كما هو اهله و كما ينبغى لكرم وجهه و عز جلاله و لا اله الا اللّه كلما اهلل اللّه شى‏ء و كما يحب اللّه ان يهلل و كما هو اهله و كما ينبغى لكرم وجهه و عز جلاله‏

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 4

و اللّه اكبر كلما كبر اللّه شى‏ء و كما يحب اللّه ان يكبر و كما هو اهله و كما ينبغى لكرم وجهه و عز جلاله‏ إِنَّ اللَّهَ‏ بدرستيكه خداى‏ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بر همه چيز از ارسال ملك و زيادتى خلق و غير آن تواناست و تخصيص بعضى اشياء دون بعضى از زياده و كم بجهة اراده اوست.

ما يَفْتَحِ اللَّهُ‏ آنچه بگشايد خداى تعالى‏ لِلنَّاسِ‏ براى مردمان يعنى فرستد بديشان‏ مِنْ رَحْمَةٍ از بخشايش خود از روى رحمت و حكمت چون نعمت و عافيت و صحت و علم و غير آن از صنوف نعم غير متناهيه‏ فَلا مُمْسِكَ لَها پس باز گيرنده نيست مر آنرا وَ ما يُمْسِكْ‏ و آنچه باز گيرد از مردمان از آثار بخشش خود بر وجه مصلحت‏ فَلا مُرْسِلَ لَهُ‏ پس هيچ فرستنده نيست مر آنرا مِنْ بَعْدِهِ‏ پس از باز گرفتن او يعنى هيچكس قدرت ندارد بر آنكه وى ارسال كرده باشد امساك آن كند و امساك نموده باشد ارسال آن نمايد وَ هُوَ الْعَزِيزُ و او غالبست در آنچه خواهد از ارسال و امساك آن و غير آن و هيچكس باو در آن منازعه نخواهد كرد الْحَكِيمُ‏ ثواب كار در آنچه كند از امساك و ارسال و مانند آن و حسن بر اينوجه تفسير كرده كه آنچه گشايد از ارسال رسل در وقتى دون وقتى باراده و مشيت اوست و هيچكس مانع او نميشود در آن زيرا كه ارسال رسول رحمت است از او سبحانه كما قال و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين و آنچه امساك ميكند از ارسال رسول در زمان فترة يا از آنچه كفار اقتراح ميكنند هيچكس ارسال آن نتواند كرد و او قادر است بر آنچه خواهد و حكيم در آنچه كند و بعد از بيان اينكه موجد ملك و ملكوت و متصرف در آن على الاطلاق او است نه غير او امر ميفرمايد بشكر بر انعام خود بقوله.

يا أَيُّهَا النَّاسُ‏ ايمردمان‏ اذْكُرُوا ياد كنيد بدل و زبان‏ نِعْمَتَ اللَّهِ‏ نعمت خدايرا كه انعام كرد عَلَيْكُمْ‏ بر شما يعنى محافظت آن كنيد بمعرفت حق آن و اعتراف بآن و طاعت معطى آن و بعد از آن بانكار آنكه غير او را در آن مدخليتى باشد تا مستحق شكر او شود كما قال‏ هَلْ مِنْ خالِقٍ‏ آيا هست يعنى نيست هيچ آفريننده‏ غَيْرُ اللَّهِ‏ بجز از خداى بحق‏ يَرْزُقُكُمْ‏ روزى دهد شما را مِنَ السَّماءِ از آسمان بباران‏ وَ الْأَرْضِ‏ و از زمين بگياه و لهذا در عقب آن ميفرمايد كه‏ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ هيچ معبودى بسزا نيست مگر او فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ پس بكجا گردانيده ميشويد از راه توحيد يعنى بچه چيز منصرف ميشويد باشراك غير او باو از ابن عباس مرويست كه مراد اهل مكه‏اند كه حق تعالى نعمت اسكان در زمين حرم محترم بايشان ارزانى فرمود و از ضرر سبى و قتل و غارت آنها را محفوظ داشته بخلاف اعراب كه در حوالى ايشان‏اند

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 5

چه آنها متخطف ميشوند و اعدا دست تعدى بر ايشان دراز ميكنند پس در اين آيه تذكير اين نعمت نموده بر ايشان تا بوظايف شكر گذارى آن قيام نمايند و بنابراين مراد نعمت عافيتست و مؤيد اينست قوله.

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ‏ و اگر بدروغ دارند ترا اهل مكه و نبوة ترا كه نعمت عظمى و سعادت كبرى است قبول نكنند و تكذيب نمايند فَقَدْ كُذِّبَتْ‏ پس بدرستى كه تكذيب كرده شده‏اند رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ‏ فرستادگان پيش از تو و ايشان بدان صبر كردند تا بمثوبة جزيل رسيدند پس تو نيز اقتداء بايشان كرده شكيبا باش و سپر صبر در سركش‏ وَ إِلَى اللَّهِ‏ و بسوى خدا تُرْجَعُ الْأُمُورُ باز گردانيده شود همه كارها و ترا بر صبر و ايشان را بر تكذيب جزا دهد بعد از آن تحذير مردمان ميكند از غرور بحطام دنيا كه مستلزم غفلت است از آنجهان و ميفرمايد كه.

يا أَيُّهَا النَّاسُ‏ ايمردمان‏ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ‏ بدرستى كه وعده خدا در حشر و جزا حَقٌ‏ راستست و در آن خلاف نيست‏ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ‏ پس بايد كه مغرور نسازد شما را و نفريبد الْحَياةُ الدُّنْيا زندگانى دنيا تا تمتع شما بآن غافل سازد شما را از طلب آخرت و سعى از براى آن‏ وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ‏ و بايد كه فريفته نكند شما را بِاللَّهِ‏ بكرم خدا الْغَرُورُ شيطان فريبنده باينوجه كه آرزوى مغفرت در دل شما افكند تا شما اصرار كنيد بر معصيت و مغفرت امريست ممكن الوقوع اما مشابه تناول زهر است باميد رفع طبيعت مر آنرا و اكابر فرموده‏اند كه يكى از مكايد و حيل ابليس پر تلبيس تعويقست در توبه به اين معنى كه توبه بنده را در تاخير مى‏افكند و وسوسه ميدكه چون فرصت باقيست بفلان خطيه اقدام نماى و بعد از آن توبه كن از آن عاقل بايد از اين غافل نشود و باين فريب از راه نرود (مصراع) عذر با فردا فكندى عمر فردا را كه ديد).

صفحه بعد