کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصة المنهج

جلد ششم

تتمة سورة الحجرات سورة ق خمس و اربعون آية مكية سورة الذاريات سورة الطور سورة النجم سورة القمر سورة الرحمن سورة الواقعة سورة الحديد سورة المجادله سورة الحشر سورة الممتحنة سورة الصف سورة الجمعة سورة المنافقين سورة التغابن سورة الطلاق سوره التحريم سورة الملك سورة القلم سورة الحاقة سورة المعارج سورة نوح سورة الجن سورة المزمل سورة المدثر سورة القيمة سورة الدهر سورة المرسلات سورة النبأ سورة النازعات سورة العبس سورة كورت سورة انفطرت سورة المطففين سورة انشقت سورة البروج سورة الطارق سورة الاعلى سورة الغاشيه سورة الفجر سورة البلد سورة الشمس سورة الليل سورة الضحى سورة الانشراح سورة التين سورة العلق سورة القدر سوره البينة سورة الزلزله سورة العاديات سورة القارعة سورة التكاثر سورة العصر سوره الهمزه سورة الفيل سوره قريش سورة الماعون سوره كوثر سوره الكافرون سورة النصر سورة ابى لهب سورة التوحيد سوره الفلق سورة الناس ذكر موارد اختلاف قرائت ابو بكر بن عياش با قرائت معروف

خلاصة المنهج


صفحه قبل

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 135

بعد از نزع روح ايشان باو گويد كه مت يا ملك الموت عزرائيل بميرد و بعد از آن همين جبرئيل بماند پس حق تعالى گويد اى جبرئيل كه باقى مانده گويد ايها الباقى بقاء وجهك الدائم الباقى و جبرئيل الميت الفانى پس حق تعالى گويد اى جبرئيل از مرگ چاره نيست جبرئيل سجده كند و پر هم زند و گويد سبحان ربى و تعاليت يا ذا الجلال و الاكرام آنگه جان بجان آفرين تسليم كند و جز ذات واجب الوجود نماند- أبو هريره از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رواية كند كه الا من شاء اللّه شهيدانند كه روز قيامت تيغها در گردن افكنده در پيرامون عرش ايستاده باشند و بروايت ضحاك رضوان باشد و حور العين و خزنه دوزخ لقوله‏ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ‏ پس بعد از چهل سال دميده شود در صور أُخْرى‏ نفخه ديگر و اين را نفخه بعث گويند و بعد از اين نفخه همه مردمان زنده شوند فَإِذا هُمْ‏ پس ناگاه ايشان‏ قِيامٌ‏ بپاى ايستادگان باشند و از قبور برخاستگان‏ يَنْظُرُونَ‏ نگرند از اطراف و جوانب خود مانند متحيران و انتظار كشند كه با ايشان چكنند و بچه مأمور شوند.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ‏ و روشن گردد عرصه محشر بِنُورِ رَبِّها بنور پروردگار آن مراد عدلست و حكم ثواب و تسميه آن بنور جهة ظهور حقوقست و رفع ظلمت ظلم بسبب آن و گويند مراد بنور نور علم است يا نوريست كه خداى تعالى بيافريند و بسبب آن زمين عرصات بى‏آفتاب و ماهتاب روشن شود وَ وُضِعَ الْكِتابُ‏ و نهاده شود نوشتها يعنى صحايف اعمال در يمين و شمال يا لوح محفوظ را وضع نمايد در زمين محشر وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ‏ و بياورند پيغمبران را بجهت دعوت ابلاغ بر امتان يا الزام حجة بر ايشان‏ وَ الشُّهَداءِ و گواهان را بواسطه صحت دعوى پيغمبران و تكذيب امتان مراد فرشتگانند كه بر آدميان موكلند و نيك و بد را مينويسند يا عدول مؤمنين يا شهيدان كه جهت شرافت و مزية مرتبت آنها را رفيق انبيا گردانند وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ و حكم كرده شود ميان بندگان بعدل و راستى‏ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‏ و ايشان ستمديده نشوند به نقص ثواب و زيادتى عقاب بلكه مثوبة اضعاف طاعة باشد و عقوبت بمقدار معصيت.

وَ وُفِّيَتْ‏ و تمام داده شو كُلُّ نَفْسٍ‏ هر نفسى را ما عَمِلَتْ‏ جزاى آنچه كرده است از طاعة و معصيت‏ وَ هُوَ أَعْلَمُ‏ و خدا داناتر است‏ بِما يَفْعَلُونَ‏ بآنچه ميكنند بندگان از نيك و بد پس هيچ چيز از افعال ايشان از او فوت نخواهد شد و هر يك را مناسب كردار جزا خواهد داد بر اين تفصيل كه.

وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا و رانده شوند

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 136

بلعنت و مذلت آنانكه نگرويدند بخدا و رسول‏ إِلى‏ جَهَنَّمَ‏ بسوى دوزخ‏ زُمَراً گروه گروه يعنى فوجى بعد از فوجى و جوقى بعد از جوقى مراد آنست كه هر طايفه با پيشواى خود حشر كرده براه دوزخ كشند حَتَّى إِذا جاؤُها تا چون بيايند بدوزخ‏ فُتِحَتْ أَبْوابُها گشوده شود درهاى آن براى دخول ايشان در آن‏ وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها و گويند مر ايشان را خازنان دوزخ يعنى مالك و تابعان او از روى توبيخ بايشان گويند بعد از آنكه رسيده باشند بدرهاى دوزخ‏ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ‏ آيا نيامد بشما رُسُلٌ مِنْكُمْ‏ پيغمبران از جنس شما كه بفرموده حق‏ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ‏ بخوانند بر شما آياتِ رَبِّكُمْ‏ نشانهاى پروردگار شما را يعنى ادله كه شما را بمعرفة رساند يا آيتهاى كتاب او وَ يُنْذِرُونَكُمْ‏ و بيم كنند و بترسانند شما را لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا از مشاهده اينروز كه روز دخول شما است بدوزخ‏ قالُوا گويند ناگرويدگان مر ايشان را كه‏ بَلى‏ آرى آمدند بما پيغمبران و ما را از اين روز ترسانيدند وَ لكِنْ حَقَّتْ‏ و ليكن واجب شد كَلِمَةُ الْعَذابِ‏ سخن بوقوع عذاب جزاء و به ورود عقاب‏ عَلَى الْكافِرِينَ‏ بر ناگرويدگان يعنى چونكه ما با وجود آيات و دلالات بر وحدت الهى از طريق شرك برنگشتيم پس بجهت اين مستوجب كلمه عذاب شديم و چون خزنه اين را بشنوند.

قِيلَ‏ گفته شود يعنى گويند مر ايشانرا ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ‏ درآييد بدرهاى دوزخ‏ خالِدِينَ فِيها جاويدان در آن‏ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ‏ پس بد آرامگاهى مر گردنكشان و معاندان را در دوزخ و چون مقصد اصلى در اين مقام مشركانست از اينجهت وعده مؤمنان را از آن مؤخر داشته ميگويد كه.

وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ‏ و برانند بلطف و ملايمة آنانرا كه بپرهيزند از عذاب پروردگار خود يعنى ملائكه شتاب زدگى نمايند برفتن ايشان‏ إِلَى الْجَنَّةِ بسوى بهشت‏ زُمَراً فوج فوج بر تفاوت مراتب ايشان بر شرافت و علو طبقه و گويند كه مراد راندن مركب اهل تقوى است يعنى ملائكه متقيان را ببهشت روانه كنند حَتَّى إِذا جاؤُها تا چون بيايند ببهشت بسعادت ابدى و دولت سرمدى فايض گردند وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها و گشوده شده باشد درهاى آن پيش از رسيدن ايشان بآن تا انتظار گشودن آن نكشند و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايتست كه بهشت را هشت در است يكى از آنرا باب الصائم گويند داخل نشوند در آن مگر روزه داران تشنه جگر و چون متقيان بدر بهشت‏

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 137

رسند موكلان بهشت باستقبال ايشان بيرون آيند وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها و گويند مر ايشانرا خازنان بهشت يعنى رضوان و اتباع او سَلامٌ عَلَيْكُمْ‏ سلامتى و ايمنى و رحمة از جانب خدا بر شما باد طِبْتُمْ‏ كه پاك بوديد در دنيا از معاصى و مآثم لا جرم باين مرتبه بلند و درجه ارجمند رسيديد يا آنكه پاكيزه شديد بمغفرت قبل از دخول جنة و از ابن عباس منقولستكه طبتم به اين معنى استكه پاكيزه است شما را اين مقام مسرت فرجام از امير المؤمنين عليه السلام منقولستكه چون بهشتيان بدر بهشت رسند درختى بينند كه از زير آن دو چشمه بيرون آيد ايشان را گويند كه از اين چشمه غسل كنيد چون غسل كنند ظاهر اعضاى ايشان پاكيزه و لطيف شود و هرگز مويهاى ايشان ژوليده نشود و اعضاى ايشان چركين نگردد و از ديگر چشمه ايشان را آب دهند باطن ايشان از جميع حقد و و حسد و غل و غش پاك گردد و بعد از آن هيچ حدثى از ايشان صادر نشود و لون ايشان متغير نگردد و چيزى كه موجب تنفر باشد از ايشان بظهور نرسد و بجهت اين ملائكه با ايشان گويند طبتم يعنى ظاهر و باطن شما پاك شد فَادْخُلُوها پس درآييد در بهشت‏ خالِدِينَ‏ جاويد ماندگان آورده‏اند كه چون متقيان در بهشت درآيند چنانكه خويشان مشفق نسبت بكسيكه از سفر رسيده باشد آنگاه يكى از غلامان برود و زنان او را كه حور العين باشد خبر دهد ايشان باستقبال او بيرون آيند و بر وى سلام كنند و چون در سراى ايشان داخل شوند تختها بينند مرصع بانواع جواهر و بساطها انداخته و فرشها گسترده و بالشها نهاده براى آسايش و ديوارها خشتى از زر و خشى از سيم و ياقوت سرخ و لؤلؤ سفيد و زبرجد و چون آنجا رسند بر آن نشينند و بر آن تكيه زنند و چون چشم ايشان بر اين زيب و زينت افتد گويند الحمد للّه الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدينا اللّه فرشتگان بايشان گويند كه تلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون ايشان تصديق قول ملائكه كنند.

وَ قالُوا و گويند الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ همه ستايش مر خدايراست‏ الَّذِي صَدَقَنا آنخدائى كه راست كرد با ما وَعْدَهُ‏ وعده خود را از ثواب و حسن مآب كه بر زبانهاى پيغمبران ما گفته‏ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ‏ و بميراث داد زمين بهشت را تا بر وجه اقتدار نَتَبَوَّأُ جاى ميگيريم‏ مِنَ الْجَنَّةِ از بهشت‏ حَيْثُ نَشاءُ هر جا كه ميخواهيم آن اشارت است بكثرة قصور و منازل پر سرور و در حديث آمده كه كمترين ملك بنده مؤمن من هشت مقابل دنيا باشد و در خبر است كه هيچكس نباشد كه در منزل بهشت منزلى نداشته باشد خواه مؤمن و خواه كافر پس اگر كافر پيش از موت اسلام نيارد بنده مؤمن منزل او را بميراث برد پس معنى آيه اينستكه حق تعالى بميراث دهد منزل كافر

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 138

را ببنده مؤمن‏ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ‏ پس نيكوست مزد كاركنندگان و پاداش نيكوكاران در رياض جنان.

وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ‏ و به بينى اى محمد فرشتگان را يعنى وقتى كه با عقيده صدق به رتبه قرب رسيده باشى و بهر طرف نگرى ملائكه را بينى در حينى كه فروگرفتگان باشند مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ‏ از گرداگرد عرش يعنى طواف كنندگان بجانب عرش بر سبيل لذة نه بر طريق تكليف عبادت‏ يُسَبِّحُونَ‏ تنزيه خدا كنند و بپاكيزگى او ياد كنند تنزيهى مقترن‏ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ به ستايش پروردگار خود يعنى گويند سبحانه اللّه و بحمده و بتسبيح نفى ناروا كنند از ذات خداى و بحمد اظهار صفات ثبوتيه او نمايند وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ‏ و حكم كرده شود يعنى حق تعالى حكم كند ميان بندگان خود بِالْحَقِ‏ براستى يعنى هر كس بمقامى و منزلى كه فراخور او باشد از بهشت و دوزخ فرو آرد با حكم كند ميان ملائكه باقامه ايشان‏ وَ قِيلَ‏ و گفته شود يعنى مؤمنان گويند الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ سپاس مر خدايراست كه آفريدگار عالميانست بر حكم كردن او ميان ما بحق و فرود آوردن هر يك از ما بمنزلى كه فراخور اعمال ماست يا فرشتگان گويند شكر و سپاس مر خدايراست كه بر وفق فضيلت از براى ما مقامى و مرتبه معين فرمود.

سورة المؤمن‏

(خمس و ثمانون آية مكية) از جمله اخبارى كه عموما دلالت ميكند بر فضل حواميم رواية انس بن مالك است از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حواميم زيور قرآنست و بروايت ديگر هر چيزيرا ميوه‏ايست و ميوه قرآن حواميم است چه اين سورها روضهاى زيبا و معمورند كه متصل‏اند بيكديگر هر كه خواهد كه در مرغزار بهشت چرا كند بايد كه حواميم خواند و أبو هريره سلمى از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده كه هر كه خواهد در رياض جنت بچرد بايد كه حواميم را بخواند در نماز شب ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده كه حواميم ريحان قرآنست پس بر تلاوت و ذكر آن شكر نمائيد چه بتحقيق كه چون بنده مؤمن بقرائت حواميم قيام نمايد از دهن او بوى مشك اذفر و عنبر اشهب بيرون آيد و حق تعالى بر او رحمة كند و همه همسايها و خويشان او را از بركت تلاوت مستغرق رحمت خود گرداند و عرش و كرسى و ملائكه مقربين از براى او استغفار كنند و از ابن عباس روايت استكه حواميم هفتند و ابواب دوزخ هفت كه آن جهنم و حطمه و لظى و سعير و سقر و هاوية و

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 139

جحيم است هر كه اين سورها بخواند هر سوره از آن بصورتى درآمده بر درى از درهاى دوزخ بايستد و نگذارد كه او را بدوزخ برند و نيز از آن حضرت مرويستكه هر چيزيرا البى و خلاصه است لب اين قرآن حواميم است و بعضى از تابعين حواميم را عرايس القرآن ميگفتند خصوصا ابى بن كعب از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كند كه هر بنده مؤمن كه سورة المؤمن بخواند روح هيچ پيغمبرى و صديقى و مؤمنى نباشد الا كه بر او صلوات فرستد و از براى او استغفار كنند و أبو الصباح از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده كه هر كه سورة المومن را بخواند در هر سه روز يكبار حق تعالى جميع گناهان ما تقدم و ما تأخر او را بيامرزد و تقوى را لازم او گرداند و نعيم جنت را باو كرامت فرمايد و از جمله فضايل اين سوره آنستكه در او آيه منسوخ نيست و بدانكه چون حق تعالى اختتام سوره زمر كرد بذكر ملائكه و جنت و نار افتتاح اين سوره نيز بمتل آن نموده فرمود كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم‏ علما را در اين كلمه اختلاف بسيار است عكرمه از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كند كه حم اسمى است از اسماء الهى و از مفاتيح خزاين او و ابن عباس گفته حم بزرگترين نام خداى تعالى است و از عطاى خراسانى نقل است كه حم مفاتيح اسمائيست كه اوايل آن حا و ميم است چون حليم و حامد و حميد و حى و حق و حكيم و حاكم و حفيظ و حافظ و حنان و ملك و مليك و مالك و مجيد و ماجد و مبدى و معيد و معز و مهيمن و منان و مؤيد اينستكه انس بن مالك روايت كرده كه روزى اعرابى از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد كه حم چه چيز استكه در لغت ما نيست فرمود كه مبادى اسما و مفاتيح سورها است و كلبى گفته كه معنى حواميم اينستكه حم و قضى ما هو كائن يعنى مقدر و مقضى گشته آنچه بوده و هست و خواهد بود و قرظى بر آنست كه حم قسمست بحلم و ملك حق تعالى و در اين تقدير استكه اقسم بحلمى و ملكى لا اعذب من عاذنى و قال لا اله الا اللّه مخلصا من قلبه سوگند ميخورم بحرمت بردبارى و بعز جلال پادشاهى خودم كه عذاب نكنم آنكس را كه پناه بمن آورد و بخلوص اعتقاد بكلمه طيبه لا اله الا اللّه متذكر شود و گويند حا اشارتست بحكم حق كه خط منع و رد بر او كشيده نشود و ميم ايماء است بملك او كه گرد فنا و زوال گرد سرادقات او نرسد و يا حا اشارتست بحكمت و ميم بمنت يعنى حق تعالى را بر مؤمنان منت است بر تنزيل حكمة و گفته‏اند كه چون حاو ميم دو حرفست در وسط اسم رحمن و اسم محمد پس اشارتست بسرى كه بميان حق تعالى و حبيب اوست و هيچ ملك مقرب و نبى مرسل بدان پى نبرد يعنى حق تعالى قسم ياد كرده بسر حرفين در اسمين بر حقيت نزول قرآن بر ثقلين و

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 140

ثعلبى آورده كه حروف تهجى در لغت ندرة براى تنبيه است مانند الا كه موضوع است از براى ان پس حا و ميم براى تنبيه و علام باشد تا سامع را از خواب غفلت برانگيزاند استماع كلام عظيم ملك قديم كند و باقى وجوه حم در منهج الصادقين مذكور است.

تَنْزِيلُ الْكِتابِ‏ فرو فرستادن قرآن‏ مِنَ اللَّهِ‏ از جانب خدائيست كه مستحق عبوديتست‏ الْعَزِيزِ غالب در پادشاهى خود الْعَلِيمِ‏ دانا بجميع خلايق و مصالح و حكم.

غافِرِ الذَّنْبِ‏ آمرزنده گناه كسيكه بخلوص عقيده و پاكيزگى طوية بكلمتين شهادتين قايل شود بر وجه مأمور بعبودية و طاعة او قيام نمايد و چون ذنب اسم جنس است پس معنى آن باشد كه او سبحانه از روى تفضل آمرزنده جميع ذنوب ماضيه و مستقبله اهل ايمانست‏ وَ قابِلِ التَّوْبِ‏ و پذيرنده توبه از عصيان مؤمنان‏ شَدِيدِ الْعِقابِ‏ سخت عقوبت مر كسى را كه ابا كند از ايمان و مجتنب نشود از عصيان و طغيان ذكر اين صفت بعد از مغفرت جهت آنستكه تا بنده بجهت اعتماد بر مغفرت مرتكب مناهى نشود بلكه دايم ميان خوف و رجا باشد ذِي الطَّوْلِ‏ خداوند نعمت واسعه ممتده بر بندگان از روى فضل و احسان از ابن عباس منقولستكه او سبحانه غافر الذنب است مر كسى را كه گفت لا اله الا اللّه شديد العقاب مر كسى را كه نگفت لا اله الا اللّه ذى الطولست يعنى غنى و بى‏نياز است از كسيكه نگفت‏ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نيست هيچ خدائى كه مستحق عبادت باشد مگر او كه موصوف است باين صفات‏ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ بسوى اوست بازگشت همه پس مطيع را را بدرجات ثواب رساند و عاصى را بعقبه عقاب خواهد كشيد و چون دانسته شد كه تنزيل قرآن از جانب آن خدائيست كه متصف باين صفاتست پس واجب الاتباع و الانقياد بايد بود.

ما يُجادِلُ‏ جدال نكنند فِي آياتِ اللَّهِ‏ در آيتهاى خداى كه قرآنست‏ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا مگر آنانكه نگرويده اند بخدا و انكار نعمة او كردند و مراد از اين مجادله باطله است كه آن رفع حجج قرآنيه است و ادحاض براهين آن و اطفاى نور آن از روى عناد و جحود و لجاج كقوله تعالى و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق و اگر نه جدالى كه از براى حل و عقد قرآن باشد و استنباط حقايق آن و قطع تشبث اهل زيغ بآن و حل مشكلات آن از اعظم طاعاتست و چون اهل جدال و عناد با وجود استغراق ايشان در نعم الهى بر كفر و انكار مصر بودند از اينجهت در صدد تهديد درآمده ميفرمايد كه‏ فَلا يَغْرُرْكَ‏ پس بايد كه فريب ندهد تَقَلُّبُهُمْ‏ گرديدن كافران‏ فِي الْبِلادِ در شهرهاى شام و يمن‏

خلاصة المنهج، ج‏5، ص: 141

براى تجارة و تحصيل فوايد عظيمه و مكاسب و آنچه يعنى بايد كه بسبب كثرت ثروت و جمعيت ايشان بخواطر تو نرسد كه من ايشانرا فرو گذاشت خواهم كرد چه اهمال موجب اهمال عقوبت ايشان نيست بلكه باعث ازدياد آنست و بعد از آن كه بكثرت نعم دنيويه مغرور گشته و با متعه فانيه او معمور شده باشند بچنگال عقوبت من گرفتار گشته و بال نكال و جدال بر ايشان خواهد رسيد همچنانكه.

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ‏ تكذيب كردند پيش از ايشان گروه نوح را وَ الْأَحْزابُ‏ و گروهى چند مِنْ بَعْدِهِمْ‏ از پس قوم نوح مر پيغمبران خود را چون گروه عاد و ثمود و غير آن‏ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ و قصد كردند هر گروهى از ايشان‏ بِرَسُولِهِمْ‏ بپيغمبرى كه فرستاده شده بود بايشان‏ لِيَأْخُذُوهُ‏ تا بگيرند او را و سزا رسانند و او را مقتول سازند وَ جادَلُوا و مجادله و مخاصمه كردند با رسولان من‏ بِالْباطِلِ‏ بسخن باطل مثل ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شى‏ء و امثال آن‏ لِيُدْحِضُوا بِهِ‏ تا زايل گردانند و ناچيز سازند بسخن بيهوده‏ الْحَقَ‏ سخن حق را كه واجب الاتباع بود فَأَخَذْتُهُمْ‏ پس گرفتم ايشان را و هر گروهى را از ايشان بنوعى معاقب ميساختيم‏ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ‏ پس نظر كن چگونه بود عقوبت من ايشان را.

وَ كَذلِكَ‏ و همچنانكه واجب شده بود عقوبة بر امم مكذبه انبيا حَقَّتْ‏ واجب شده است‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ‏ حكم پروردگار تو بعذاب و عقاب‏ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا بر آنها كه كافر شدند از قوم تو و تكذيب تو كردند أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ آنكه ايشان اصحاب دوزخ‏اند و ملازمان آتش يعنى همه اهل كفر از امم سابقه و لا حقه از اصحاب دوزخند و از كذب و جدال و ترك طاعة گرد نقصى بدامن كبرياى او نمى‏نشيند چه طايع و عابد و حامد و مسبح او سبحانه از حد و حصر متجاوزند و از آن جمله.

صفحه بعد