کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 1

سوره- 1- فاتحه- مكّى- 7 آيه- جزو اوّل‏

[تفسير لفظى‏]

1- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ - بنام خداوند جهان‏دار بخشنده مهربان.

2- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ - ستايش نيكو و ثناى بسزا خداوند جهانيان راست.

3- الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ - فراخ بخشايش مهربان.

4- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ - پادشاه روزشمار و پاداش.

5- إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏ - تو را مى‏پرستيم و از تو يارى مى‏خواهيم.

6- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ - رهنمون باش ما را براه راست و درست.

7- صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ - راه كسانى كه نوازش كردى و بر آنها نيكوئى نمودى.

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ‏ - نه راه جهودان خشم بر ايشان شده و نه راه ترسايان گم اندر راه!

تفسير ادبى و عرفانى‏

1- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ: نزد اهل عرفان: ب، بهار خدا و سين، سناى خدا و ميم، ملك خدا.

نزد اهل معرفت: ب بهاى احديّت سين سناى صمديت، ميم ملك الوهيت. بهاء او قديم، سناء او كريم، ملك او عظيم. بهاء او با جلال، سناء او با جمال، و ملك او بى‏زوال. بهاء او دلربا، سناى او مهرفزا، ملك او بى‏فناء.

اى پيش‏رو از هرچه به خوبى است، جلالت‏

اى دور شده آفت نقصان، ز كمالت‏

زهره به نشاط آيد چون يافت سماعت !

خورشيد به رشك آيد چون ديد جمالت؟

نزد اهل ذوق:- ب برّ با اولياء، سين سرّ با اصفياء، ميم منّت بر اهل ولاء، ب برّ او با بندگان، سين سرّ او با دوستان، ميم منّت او بر مشتاقان. اگر نيكى او نبودى، چه جاى تعبيه سرّ او بودى؟ و گر منّت او نبودى، بنده را چه جاى وصل او بودى. و بر درگاه جلال او چه محل بودى، گر مهر ازل نبودى بنده چگونه آشناى لم يزل بودى؟

آب و گل را زهره مهر تو كى بودى اگر

هم به لطف خودى نكردى در ازلشان اختيار

مهر ذات تو است الهى دوستان را اعتقاد

ياد وصف تو است يا رب غمگنان را غمگسار

دنيا بنام خدا خوش است و عقبى به عفو او و بهشت به ديدار او، در دنيا اگرنه پيغام و نام خدا بودى، بنده را چه جاى منزل بودى، و در عقبى اگرنه عفو و كرمش بودى، كار بنده مشكل بودى، در بهشت اگرنه ديدار دل‏افروز او بودى شادى درويش به چه بودى؟ خدايا به نشان تو بينندگانيم، به شناخت تو زندگانيم، به نام تو آبادانيم، به ياد تو شادانيم، به يافت تو نازانيم، مست از جام مهر تو مائيم، صيد عشق در دام تو مائيم.

زنجير معنبر تو دام دل ما است‏

عنبر ز نسيم تو غلام دل ما است‏

در عشق تو چون خطبه بنام دل ما است‏

گوئى كه همه جهان به كام دل ما است‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 2

اسم‏ (بِسْمِ اللَّهِ) از سمت گرفته‏اند و سمت داغ، يعنى گوينده‏ بِسْمِ اللَّهِ‏ دارنده آن رقم و نشان‏كرده آن داغ است. حضرت رضا (ع) فرمود: وقتى بنده‏ بِسْمِ اللَّهِ* مى‏گويد يعنى خداوندا داغ دارم و بدان شادم، اما از بود خود به فريادم، كريما بود مرا از پيش من برگير كه بود تو راست كند همه كارم. خدايا بود تو چراغ معرفت بيفروخت پس روشنى دل من افزونى است، گواهى تو ترجمانى من كرد پس نداء من افزونى است، نزديكى تو چراغ و جد من بيفروخت پس همت من افزونى است. اراده تو كار من بساخت پس جهد من افزونى است، خداوندا، از بود خود چه ديدم؟ مگر بلا و عنا، و از بود تو چه رسيدم؟ همه عطا و وفا!

آغاز كتاب خدا بر نام اللّه و رحمن و رحيم ازآن‏جهت است كه همه معانى دران سه نام جمع است و آن معانى سه قسم است: قسمى جلال و هيبت و آن در نام اللّه است، قسمى نعمت و تربيت و آن در نام رحمن است، قسمى رحمت و مغفرت و آن در نام رحيم است!

معنى ديگر آنست كه دران زمان كه خداوند پيغمبر را به خلق فرستاد مردم سه گروه بودند: بت‏پرستان، جهودان، ترسايان، گروه نخست نام آفريننده را اللّه مى‏دانستند و اين نام در ميان آنان مشهور بود، گروه دوم نام او را رحمن مى‏دانستند و در تورات مذكور، گروه سوم نام او را رحيم مى‏دانستند و نزد آنان در انجيل معروف است.

اينكه آغاز به نام اللّه و بعد رحمن و سپس رحيم شده، جهت آنست كه سرآغاز همه، آفرينش است و بعد قدرت و پرورش و سپس رحمت و آمرزش، يعنى كه به قدرت بيافريدم و به نعمت بپروريدم و به رحمت بيامرزيدم!

پير طريقت گفت: خداوندا نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، و لطف تو ما را عيان، خداوندا، ضعيفان را پناهى، قاصدان را بر سر راهى و مؤمنان را گواهى، چه عزيز است آن كس را كه تو خواهى؟!

2- الْحَمْدُ لِلَّهِ: ستايش خداى مهربان، كردگار روزى‏رسان، يكتا در نام و نشان، خداوندى كه ناجسته يابند، نادر يافته شناسند و ناديده دوست دارند. قادر بى‏احتيال، قيّوم بى‏گشتن حال، در ملك ايمن از زوال، در ذات و صفات متعال، لم يزل و لا يزال. موصوف به وصف جلال. عزت قرآن به عجز بندگان گواهى داد و به كمال جلال و تقدّس از ايشان نيابت كرد و خود را ثنا گفت و ستايش خود را به آنان بياموخت و به آن دستور داد وگرنه ياراى چه كسى باشد كه به چگونگى ستايش او پى برد! اى سزاوار ثناء خويش و اى شكركننده عطاى خويش، بنده به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منّت تو عاجز و به توان خود از سزاى تو عاجز. كريما گرفتار آن دردم كه تو درمان آنى، بنده آن ثنايم كه تو سزاى آنى، من در تو چه دانم كه تو خود دانى، تو آنى كه تو خود گفتى. بدان كه حمد يا بر ديدار نعمت است يا بر ديدار منعم، آنچه بر ديدار نعمت است:

طاعت وى به كار بردن و شكر او را بر ميان بستن، تا امروز در نعمت بيفزايد و فردا به بهشت رساند. و آنچه كه بر ديدار منعم است: زبان حال جوان‏مردى است كه او را شراب شوق دادند و با شرم او را با صاحب نعمت هم ديدار كردند تا از خود فانى شد، ذكر حق شنيد، چراغ آشنايى ديد، اجابت لطف شنيد، توقع دوستى ديد و به دوستى لم يزل رسيد.

اين جوان‏مرد نخست نشانى يافت بيدل شد، پس باريافت همه دل شد؛ پس دوست ديد، بر سر دل شد!

پير طريقت گفت: دو گيتى در سر دوستى شد، و دوستى در سر دوست، اكنون نمى‏توانم گفت كه او است!

چشمى دارم همه پر از صورت دوست‏

با ديده مرا خوش است تا دوست در اوست‏

از ديده و دوست فرق كردن نه نكو است‏

يا او است بجاى ديده يا ديده خود اوست !

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 3

رَبِّ الْعالَمِينَ‏ -: پروردگار جهانيان، يكى را پرورش تن روزى و يكى را پرورش دل روزى، يكى تن‏پرور به نعمت، يكى دل‏پرور به ولىّ نعمت، نعمت بهره كسى است كه از كوشش در خدمت فروگذار نكند؛ طمع ديدار دوست صفت مردان است و پيروزى از آن بنده است كه دوست او را عيان است.

اى منظر تو نظاره‏گاه همگان‏

پيش تو دراوفتاده راه همگان‏

اى زهره شهرها و ماه همگان‏

حسن تو ببرد آب و جاه همگان‏

3- الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ -: رحمن است كه راه مزدورى آسان كند، رحيم است كه شمع دوستى در راه دوستان برافروزد، مزدور هميشه رنجور و در آرزوى حور و قصور، و دوست در بحر عيان غرقه نور!

روزى كه مرا وصل تو در چنگ آيد

از حال بهشتيان مرا ننگ آيد !

رحمن است كه قاصد آن را توفيق مجاهدت داد، رحيم است كه واجد آن را تحقيق مشاهدت داد، آن حال مريد است و اين حال مراد، مريد به چراغ توفيق رفت به مشاهده رسيد، مراد بشمع تحقيق رفت به معاينه رسيد! زيرا طالب به دورى از خود به وى نزديك شود و به گم شدن از خود، وى را آشنا گردد، كه او نه از قاصدان دور است، و نه از طالبان گم، و نه از مريدان غايب!

رحمتى كن بر دل خلق و برون آى از حجاب‏

تا شود كوته ز هفتاد و دو ملت داورى !

4- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ -: اشارت است به دوام ملك احديّت و بقاء جبروت الهيّت، هر ملكى روزى به آخر رسد و زوال پذيرد ولى ملك خداوند بر دوام است كه هرگز به سر نيايد و زوال نپذيرد، در هر دو جهان هيچ چيز و هيچ‏كس از ملك او بيرون نيست و كسى را چون ملك وى ملك نه! امروز رَبِّ الْعالَمِينَ‏ است و فردا مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ - در دو جهان ملك خدا راست بى‏شريك و بى‏انباز، بى‏حاجت و بى‏نياز! پس اختيار بنده از كجا است؟ و آن را كه اختيار نيست حكم نيست.

دين در اينجا به معنى شمار است و پاداش، مى‏گويد مالك و متولى حساب بندگان منم، تا كسى را بر عيبهاى آنان وقوف نيفتد كه شرمسار شوند؟ هرچند حساب كردن نشانه قهر است امّا پرده از روى كار برنگرفتن عين كرم است، خداوند خواهد تا كرم نمايد پس از آنكه قهر راند! اين است سنّت خداى عزّ و جلّ كه هرجا ضربت قهر زند مرهم كرم برنهد!

پير طريقت گويد: فردا در موقف حساب اگر مرا نوائى بود و سخن را جائى بود گويم: بار خدا از همه چيز كه دارم در يكى نگاه كن، نخست در سجودى كه هرگز جز تو كسى را از دل نخواست، دوم تصديقى كه هرچه گفتى گفتم راست، سوم چون نسيم كرمت برخاست، دل و جان من جز تو را نخواست!

جز خدمت روى تو ندارم هوسى‏

من بى‏تو نخواهم كه برآرم نفسى‏

5- إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏ -: اشاره به دور كن عظيم آراستن دين است كه مدار روش دين‏داران به اين دو ركن است: نخست آراستن نفس به عبادت بى‏ريا و طاعت بى‏نفاق و ديگرى پيراستن و پاك نگاه داشتن نفس از شرك و فساد و تكيه نكردن بر حول و قوت خود، آراستن نفس اشارت است به آنچه مى‏بايد كرد در شرع و پيراستن اشارت است به آنچه مى نبايد كرد در شرع. إِيَّاكَ نَعْبُدُ: توحيد محض است كه خداوندى را خداى يگانه سزاوار، چه او معبود بى‏همتا و يگانه يكتا است. وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏ اشارت است به معرفت عارفان و اصل اين معرفت آنست‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 4

كه حق جلّ جلاله را به هستى و يكتائى بشناسى، سپس به توانائى و دانائى، كه توحيد بناى اسلام است و معرفت بناى ايمان، راه‏شناسى نخستين به ديدن تدبير صانع و ديگرى به ديدار حكمت او است؟

پير طريقت گفت-: از اينجا است كه عارف، طلب از يافتن يافت نه يافتن از طلب، و سبب از معنى يافت نه معنى از سبب، مطيع طاعت از اخلاص يافت نه اخلاص از طاعت، گناهكار را گناه از عذاب رسيد نه عذاب از گناه!

6- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ -: اين آيت عين عبادت است و مخّ طاعت، چه دعا و سؤال و تضرّع و زارى مؤمنان، طلب استقامت آنان در دين است، مؤمنان مى‏گويند: بار خدايا راه خود بما بنما و آنگاه ما را بر آن روش‏دار و آنگاه از روش به كشش رسان. پس نمود راه به آنست كه خداوند آيات خود را نمايش داد، روش آنست كه مرتبه به مرتبه مقرّر داشت، كشش آنست كه او را نزديك خود خواست. مؤمنان در اين آيت، نمايش و روش و كشش هر سه مى‏خواهند، كه نه هركه راه ديد در راه برفت و نه هركه رفت بمقصد رسيد، بسا كس كه شنيد و نديد و بسا كس كه ديد و نشناخت و بسا كس كه شناخت و نيافت!

بسا پير مناجاتى كه از مركب فروماند

بسا يار خراباتى كه زين بر شير نر بندد !

7- صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ -: گفته‏اند اين راه و روش اصحاب كهف است كه مؤمنان گفتند:

خداوندا، راه خود بر ما بى‏ما به سر بر، چنانكه بر جوان‏مردان كهف تفضّل كردى و نواخت خود بر ايشان نهادى و گفتى در اين غار شويد و خوش بخسبيد كه ما خواب شما به عبادت جهانيان برگرفتيم. خداوندا، ما را از آن نعمت و نواخت بهره كن و چنانكه بى‏ايشان كارشان را به فضل خود به سر بردى، كار ما هم بى‏ما به سر بر، كه هرچه ما كنيم بر ما تاوان بود و هرچه تو كنى ما را عزت دو جهان بود.

پير طريقت گفت:- خدايا نمى‏توانيم اين كار را بى‏تو به سر بريم، نه زهره آن داريم كه از توبه سر بريم، هرگه كه پنداريم رسيديم از حيرت شمار واگرديم، خدايا، كجا بازيابيم آن روز كه تو ما را بودى و ما نبوديم، تا باز به آن روز رسيم ميان آتش و دوديم! اگر به دو گيتى آن روز يابيم برسوديم، ورنه بود خود را به نبود خود شنوديم.

أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ -: به اسلام و سنّت درهم بست كه تا هر دو بهم نشنوند، بنده را استقامت دين نبود! كه اسلام بى‏سنّت نيست و هرچه نه با سنّت است آن دين حق نيست. از اينجا است كه پيغمبر گفت: گفتار نيك بسته به كردار نيك است و هر دو بسته به نيّت است و هر سه بسته به موافقت با سنّت است.

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ‏ -: خداوندا، ما را از آنان مگردان كه به خودشان بازگذاشتى تا به تيغ هجران خسته و به ميخ ردّ بسته شدند، آرى چه بارى كشد حبل گسسته؟ و چه بكار آيد كوشش نبايسته؟

در بيگانگى زيسته، امروز از راه بيفتاده و راه كج را راه راست پنداشته، و اينان كسانى هستند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و گمان مى‏كنند كه كردارشان نيك است‏ «1» .

گفتم كه بر از اوج برين شد بختم‏

وز ملك نهاده چون سليمان تختم‏

خود را چو به ميزان خرد برسنجم‏

از بنگه دونيان كم آمد رختم‏

لطيفه- سوره فاتحه را كليد بهشت دانند، از آن رو كه درهاى بهشت هشت است و اين سوره هم هشت قسم است تا آن هشت قسم تحصيل نكنى و به آن معتقد نشوى اين درها بر تو گشوده نشود! نخست: (الحمد) ياد ذات‏

صفحه بعد