کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 56
مال و زر و چيز، رايگان بايد باخت
چون كار بجان رسيد، جان بايد باخت !
جبرئيل كه منادى حق بود گفت اى ابراهيم ما را به گوسفندان و قلّاده زر سگان نيازى نيست خليل گفت اگر شما را بكار نيست، و استدن هم از جوانمردى به دور است! جبرئيل گفت اكنون همه را در جهان پراكنده كنيم در كوه و بيابان تا به مراد خود چرند و جهانيان از آن بهره برند! پس اكنون شكارچيان گوسفندان كوهى، همه مهمان خليل هستند ...»
آزمايش دوم: آزمايش (به جزء خود) او را خواب نمودند و به قربانى فرزند اشارتى رفت! از آن آزمايش هم (كه در جاى خود گفته خواهد شد) نيك از عهده برآمد.
آزمايش سوم: آزمايش (به كلّ خود) آن بود كه نمرود ملعون را بر آن داشتند تا آتشى افروخت و خليل را در آتش انداخت، ندا آمد اى آتش بر خليل سرد باش، از شنيدن اين ندا خليل گريه كرد! جبرئيل پرسيد چرا گريه مىكنى؟ گفت اگر هزار بارم بسوختى و اين ندا مرا بودى دوستتر داشتمى، اى جبرئيل اين گريستن نه بر فوت روح و سوختن نفس است بلكه گريه بر فوات لطيفههاى نداء حق است!- در آن هنگام غلغلى در صفوف فرشتگان افتاد كه بار خدايا ابراهيم در روى زمين تو را شناسد به يگانگى و تو او را مىبسوزى؟ فرمان آمد آرام گيريد شما از راز اين كار خبر نداريد! او خلوتگاه دوستى مىطلبد و خواهد كه بىزحمت اختيار، در آن خلوتگاه با ما نپردازد! از اينجا بود كه خليل را پرسيدند پس از آن روز كدام روز تو را خوشتر و سازگارتر بود؟ گفت آن روز كه در آتش نمرود بودم! كه دلم صافى بود و وقتم خالى و به حق نزديك و از خلق بر كنار! چون ابراهيم از كوره امتحان خالص بيرون آمد رقم خلّت برقرار و خلعت دوستى حق بر او استوار گشت! و به همه جهانيان فرمان رفت كه ملت حنيف ابراهيم را پيروى كنيد.
[آيات 141- 136]
(تفسير لفظى)
136- قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ. بگوئيد ايمان آورديم به آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان آنها فروفرستادهشده و آنچه دادند به موسى و عيسى از نامه و پيغام و آنچه دادند به همه پيمبران از خداوندشان، ميان هيچ كس از آنها فرق نگذاريم و از يكدگر جدا نكنيم و ما خداوند يكتا را گردننهادگانيم.
137- فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. پس اگر جهودان گرويدند چنان گرويدنى كه شما گرويديد، پس به راه راست آمدهاند، و اگر از راه برگردند همانا در جدائى و ستيزند، آرى خداوند كفايت كند تو را از شرّ ايشان و اوست شنوا و دانا.
138- صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ. راهنمونى خدا را بينيد و راه وى گزينيد و كيست نيكوراهنماتر از خداوند يكتا؟ و ما همه پرستندگان اوئيم.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 57
وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ. بگو به آنها اى پيغمبر آيا با ما در خدا حجّت جوئيد و خصومت ساز مىكنيد؟ درصورتىكه او خداى ما و خداى شما است و كردار ما ما راست و كردار شما را شما راست، و ما مثل شما نيستيم بلكه پاكرهان و پاكدلانيم.
140- أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. آيا مىگوئيد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان آنها همه يهودى يا به گفته ترسايان، مسيحى بودند، بگو شما بهتر مىدانيد يا خداوند عالمان؟ و كيست بيدادتر بر خود از كسى كه پنهان كند گواهى را كه در نبوّت محمّد داند؟ خداوند از آنچه شما مىكنيد ناآگاه نيست.
141- تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ. آنان گروهى بودند كه گذشتند و رفتند و آنچه كردند سزاى خود ديدند و شما هم آنچه كنيد جزاى خود بينيد و آنچه آنان كردند از شما نپرسند و شما مسئول آنان نيستيد.
جزو دوم: 142- سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ. گروهى از بىخردان و نادان از اين مردم، خواهند گفت: چه چيز بازگردانيد آنها را از قبلهاى كه بر آن بودند؟ بگو اى محمّد برآمدن گاه آفتاب و فرو رفتن گاه آن همه از خدا است و او راه مىداند و هر كرا كه بخواهد براه راست رهبرى مىكند «1» .
(تفسير ادبى و عرفانى)
136- قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ...: فرمان خداوند جهان راست، خداوندى سازنده، نوازنده، داننده، دارنده، بخشنده، پوشاننده- دلگشاى، رهنماى، مهرافزاى، فرمود: اى بندگان من، چون گوئيد از من گوئيد و چون خوانيد مرا خوانيد، عهد من در جان گيريد، ايمان به من آريد، مهر من در دل داريد، سخن من گوئيد كه من نيز در أزل حديث شما كردم و سخن از شما گفتم و رحمت خود را براى شما نوشتم.
تو، همه از مهر من آرى حديث؟
من، همه از عشق تو گويم سخن !
137- فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ ...: اى پيغمبر، اين كارها همه در پى تو بستيم، جهانيان را پيرو تو كرديم هركه تو را خواست او را خواستيم و به خود راه داديم و هركه برگشت او را سوختيم و بينداختيم، از برگشتن اين بيگانگان و ناسزا گفتن ايشان دلتنگ مدار كه ما شغل ايشان تو را كفايت كنيم و رنج ايشان از تو باز داريم، آنگاه قومى آوريم به رنگ توحيد برآورده و به صفت دوستى آراسته، اين رنگ بىرنگى است، هركس از رنگ رنگ رنگآميزان پاك به صبغه خدا رنگين است!
آن كس كه هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو كجا خرد اى ناداشت؟
(1) در قرآن كلمه مشرق و مغرب يكجا مفرد آمده مانند اين آيه، و يكجا تثنيه آمده مانند آيه رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (سوره الرحمن) و يكجا جمع آمده مانند آيه رب المغارب و المشارق (سوره معارج) كه اولى مراد دو سوى خاور و باختر، و دومى مراد دو مشرق و دو مغرب تابستان و زمستان و سومى مراد 180 درجه شرقى و 180 درجه غربى است كه جاهاى طلوع و غروب آفتاب است!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 58
139- قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ ...: اى پيغمبر، اى فرستاده ما، اى سفير درگاه ما، به آنها بگو چه دشمنى با ما كنيد و چه پيكار كنيد با ما درباره خدا؟ او خداوند ما و شما است، خداوندى او همه را لازم، اقرار به يگانگى او بر همه واجب، اين چه سود دارد كه چون نشان بندگى بر خود نبينيد و رقم اخلاص بر خود نيابيد درباره خدا احتجاج كنيد، خود ندانيد كه عود چون در مجمر نهند، تا آتش در آن نزنند بوى خوش ندهد، بزبان گفتيد: خداى ما، ولى بايد آتش اخلاص در آن زنيد تا بوى توحيد بيرون دهد. اى مهتر كائنات منّت ما بر خود فراموش مكن و بگو ما پاكراهانيم و پاكدلان، بيزار از انباز و از انبازگيران! بدان كه جمله شريعت سه چيز است: (1) اقرار به توحيد معبود، (2) عمل كردن از بهر او (3) اخلاص به او، به آنان بگو اگر در اقرار و عمل با ما شريك هستيد، در اخلاص با ما شركت نداريد زيرا بناى دين بر اخلاص است، و رستگارى در آن، روش اخلاص در كارها همچون روش رنگ است در گوهر، چنانكه گوهر بىرنگ و كسوت، سنگى است بىارزش و عمل بىاخلاص جانكندنى است بىثواب، خداوند از بندگان خود از دين اخلاص خواسته و گوهر اخلاص جز در صدف دل ننهادهاند.
كسى بر عارفى وارد شد و روز جمعه پيش از نماز جماعت بود، ناگاه در خانه او مارى ديد وحشتزده شد عارف گفت: درآى و نترس، كسى كه در روى زمين از چيزى ترس داشته باشد هنوز به حقيقت ايمان نرسيده است پس از آن پرسيد براى نماز جمعه به مسجد رفتهاى؟ گفت نه، مسافت تا مسجد زياد است و يك شب و يك روز بايد راه پيمود تا به آنجا رسيد- آن مرد گويد عارف دست مرا گرفته طولى نكشيد كه به مسجد رسيديم و نماز جمعه گزارديم آنگاه از مسجد بيرون آمديم و آن عارف پيوسته مردم را كه از مسجد بيرون مىآمدند مىنگريست و گفت: اهل لا إله الّا اللّه بسيارند ولى مخلصان اندكند!
[آيه 143]
(تفسير لفظى)
143- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ. همچنين شما را گروهى بهينه برگزيديم تا پيغمبران را گواه باشيد و رسول خدا هم بر شما گواه باشد و ما قبله نخست كه تو بر آن بودى تغيير نداديم جز براى آنكه بدانيم چه كسانى از پيغمبر خدا پيروى مىكنند؟
هرچند از قبلهاى به قبله گشتن كارى بس گران و بزرگ است! جز بر كسانى كه خداوند آنان را هدايت بر راه راست كرده.
و هرگز ايمان شما را تباه نخواهد كرد، چه كه خداوند به مردمان مهربان و بخشاينده است.
(تفسير ادبى و عرفانى)
143- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ...: خداوند حكيم، پادشاه عليم كه حدوث كائنات به قدرت اوست، وجود حادثات به عزّت و اظهار او است، قوام زمين و آسمان به داشت او است، جهان را بيافريد و از ميان آفريدهها جانوران را برگزيد و از ميان آنها آدميان و از ميان آنها مؤمنان و از ميان آنها پيغمبران و از ميان آنها محمّد مصطفى را برگزيد و امت وى را بر امتهاى پيشين برگزيد. اين شرفها و اين كرامتها كه حضرت عزّت احمد را داد نه از
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 59
آنست كه ايشان را سابقه طاعتى است يا حق خدمتى كه خداوند را بشايد بلكه هر نوازشى كرد به فضل خويش كرد و هرچه داد به كرم خويش داد و هرچه ساخت به رحمت و مهربانى خود ساخت كه او خداوندى بندهنواز است و خود در آخر آيت فرمود خداوند بر بندگان مهربان و بخشاينده است و نشان بخشايش و مهربانى حق آنست كه بنده را توانائى گناه كردن ندهد تا مستوجب كيفر گردد و اين درب رحمت بليغتر و رساتر از آمرزش معصيت است، زيرا اگر بنده را براى ارتكاب گناه فرا بگذارد خلق از وى نفرت گيرند، آنگاه سابقه رحمت در حكمت ازلى وى دررسد و او را دست گيرد.
ايّوب سختيانى گفت در همسايه من مردى شرير بود كه آثار لغزش و گناهكارى بر سيماى او پيدا و من از وى بىاندازه نفرت داشتم تا عاقبت از دنيا برفت، چون جنازه وى برداشتند من به گوشهاى شدم كه بر وى نماز نگزارم، پس از ان كسى او را شب خواب ديد بر حالتى نيكو و هيئتى پسنديده، پرسيد خدا با تو چه كرد؟ گفت: به رحمت خود آمرزيد و از من آن همه ناهمواريها درگذشت. پس چه بسا باشد كه خداوند اسباب محنت گرد بندهاى فراهم آرد و درهاى راحت بر وى فروبندد تا بنده را چون نوميدى پديد آيد آنگاه در رحمت بر وى بگشايد!
لطيفه: ديگرى گناهكارى را كه مرده بود در خواب ديد، پرسيد خداوند با تو چه معاملهاى كرد؟ گفت بديها و نيكيهاى مرا با ترازوى عدل سنجيدند و بدى بر خوبى چربيد ناگهان از آسمان كيسهاى در كپه سنگ ترازو افتاد و خوبيها بر بديها برترى و بيشترى يافت وقتى آن كيسه را باز كردم در آن مشتى خاكى بود كه بر گور مسلمانى ريخته بودم!- بزرگ است خداى مهربان و باگذشت!
[آيات 147- 144]
(تفسير لفظى)
144- قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ. خداوند فرمود: اى محمّد، گشتن روى تو در آسمان مىبينم پس تو را به آن قبلهاى كه مىپسندى مىگردانم و روى خود را بسوى مسجد حرام برگردان و شما امّت محمّد هرجا باشيد هنگام نماز روى خود را بسوى آن بگردانيد. و كسانى را هم كه كتاب آسمانى دارند به خوبى مىدانند كه اين گردانيدن قبله حق و راست از سوى خداوند ايشان است و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست «1» !
145- وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ. اگر براى آنان كه اهل كتابند هر معجزه و نشانى آورى كه خواهند، هرگز از قبله تو پيروى نمىكنند و تو هم از قبله ايشان پيروى نخواهى كرد! و نه جهود قبله ترسا را پيروى كند و نه ترسا قبله جهود را،
(1) مفسران نوشتهاند روز دوشنبه نيمه ماه رجب، 17 ماه از ورود پيغمبر به مدينه گذشته بود كه هنگام نماز صبح اين آيه نازل و قبله مسلمانان از مسجد اقصى به خانه كعبه تغيير يافت و اين قبله از عهد نوح تا عهد ابراهيم قبله آنان بوده و پيش از آنهم قبله فرشتگان بوده، و چون محل خانه كعبه قبله است، اگر سنگى از آن بردارند يا جاى ديگر برند جاى قبله تغيير نمىكند، و البته نمازگزاردن بدون رو بسوى كعبه درست نيست، چه در وقت نماز در سفر يا نماز ترس كه جهتيابى مشكل است و البته مقصود جهت و سمت كعبه است نه عين آن، و مردم مشرق زمين جهت قبله را از قطب شمال مىيابند بدينگونه كه ستاره جدى را پشت شانه راست قرار مىدهند و روى آنها بسوى قبله است.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 60
و تو اگر پيرو هواى نفس آنها باشى با اينكه پيغام و نام و دانش براى تو آمده در اين صورت تو از ستمكاران باشى!
146- الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. كسانى كه نامه به آنها فرستاديم محمّد را به خوبى مىشناسند، همچنانكه فرزندان خود را مىشناسند و گروهى از دانشمندان ايشان گواهى راست را كتمان مىكنند! و پنهان مىدارند درحالىكه خود حقيقت را مىدانند!
147- الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ. (اين روى به كعبه كردن) راست و درست از سوى خداوند است مبادا كه شما از گمان افتادگان و شكداران باشى!
(تفسير ادبى و عرفانى)
144- قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ...: چون خداوند كريم باشد و بنده عزيز، بنده را بر شرط ادب دارد و راه عمل بر وى نمايد و توفيق دهد، آنگاه وى را به آن عمل پاداش دهد و در آن حرمت داشت بستايد؛ همچنين محمّد را خبر داد كه تو بر ديدار مائى و در مشاهده عزّت مائى، نگر تا حرمت حضرت بشناسى و به ادب سؤال كنى، لاجرم چون در دل وى حديث قبله بود بحكم ادب اظهار آن نكرد و آن آرزو در دل مىداشت تا از حضرت عزّت خطاب آمد كه آرزوى تو را بدانستيم و حسن ادب در ترك سؤال از تو پسنديديم و آنچه رضاى تو در آن است از كار قبله تو را كرامت كرديم.
اى محمّد، و در عالم بندگانند كه همه در طلب رضاى مايند و ما در طلب رضاى تو، همه در جستجوى مايند و ما خواننده تو، همه در آرزوى نواخت مايند و ما نوازنده تو، اكنون خود را قبله نفس دان و ما را قبله جان، بر اثر آن نواختها و كرامتها از حضرت احديّت به مقام نبوّت محمّد، زبان حالش اين است:
يك ره كه دلت به مهر ما يازان است
هجرانت كشيدن اى نگار آسان است
لطيفه: شبلى گفت: قبله سهاند: قبله عام، قبله خاص، قبله خاص خاص، قبله عام كعبه است، قبله خاص عرش خداوند است و قبله خاص خاص دل مريدان و جان عارفان است!
گفتم كجات جويم اى ماه دلستان
گفتا قرارگاه منت جان دوستان !
[آيات 151- 148]
(تفسير لفظى)
148- وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. هر گروهى را سوئى است كه روى فرا بدان مىدهند، پس شما در نيكى كردن شتاب كنيد و بر يكدگر پيشى گيريد هرجا باشيد خداوند بشما مىرسد و همه را از آنجاى بياورد، كه خداوند بر هر چيزى توانا است.
149- وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. به هر سوى كه بيرون شوى روى خود را سوى مسجد الحرام فرادار كه آنجا قبله راست و درست و پسنديده خداوند است و از آنچه شما مىكنيد غافل نيست.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 61
وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ. بهرجا كه شوى و به هر سوى كه بيرون روى روى خود را فراسوى مسجد الحرام ده و شما امّت محمّد هرجا باشيد روىهاى خويش سوى آن فرا دهيد تا هيچ كس را بر شما حجّت نبود مگر كسانى كه به ستمكارى حجّت جويند، پس مترسيد از ايشان و از من ترسيد. تا بر شما نعمت خويش را تمام كنم و تا مگر شما براه راست بمانيد.
151- كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. همچنانكه فرستاديم در ميان شما (كه عربيد) رسولى از نژاد شما و از شما كه مىخواند بر شما آيات و سخنان ما و شما را رهبرى و پاك مىكند و كتاب من و حكمت بشما مىآموزد و چيزهائى كه هرگز ندانستهايد بشما مىآموزد!
(تفسير ادبى و عرفانى)
148- وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها ...: خلق را پنج قبله است: عرش، كرسى، بيت المعمور، بيت المقدس و كعبه در مسجد الحرام- عرش قبله حاملان است، كرسى قبله كروبيان است، بيت المعمور قبله روحانيان است و بيت المقدس قبله پيغمبران است و كعبه قبله مؤمنان، عرش از نور است و كرسى از زر، بيت المعمور از ياقوت، بيت المقدس از مرمر و كعبه از سنگ، اين تعبيرات اشارت است كه اگر بنده مؤمن نتواند به عرش آيد و طواف كند يا به كرسى شود و زيارت كند يا به بيت المعمور رود و عبادت كند يا به بيت المقدس رسد و خدمت كند، بارى بتواند كه اندر شبانهروزى پنج بار بدين سنگ روى آرد كه قبله مؤمنان است تا ثواب آن همه بيابد!
گويند اين آيت اشارت است باين امر كه: هر گروهى از ما روى برتافتند و با ديگران الفت گرفتند و براى خود دلا را مىساختند و به دوستى پسنديدند، شما كه جوانمردان طريقتيد و دعوى دوستى ما داريد، ديده خود را از هرچه جز ما است فروگيريد گر همه فردوس برين باشد، تا پيرو شريعت محمّد باشيد و حق اقتدا به آن مهتر عالم بگذاريد كه مهتر پيغمبران بود و چشم از همه كائنات برگرفت و جز درگاه احديّت پناگاهى نديد و تكيهگاهى نهپسنديد!
مردى كه براه عشق جان فرسايد
آن به كه بدون يار خود نگرايد
عاشق به ره عشق چنان مىبايد
كز دوزخ و از بهشت يادش نايد
شوريده حالى از سر حال خويش گويد:
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من كوى معشوق است و بس
اين جهان با آن جهان و هرچه هست
عاشقان را روى معشوق است و بس
عارفى بزرگوار گويد: خداوند مريدان را بمراد خويش رسانيد و هركس را با معشوق خويش نشانيد و حقيقت اين كار آنست كه مردم همه دعوى دوستى حق كردند و هيچكس نخواست كه به درگاه او كسى باشد چنانكه گويد:
هركه او نام كسى يافت از اين درگه يافت
اى برادر كس او باش و مينديش از كس
پس چون دعوى حق كردند آنان را بر محك ابتلا زد، و چيزى در ايشان انداخت و آن را قبله ايشان كرد تا روى بدان آورند، در يكى جاهى، در يكى جفتى، در يكى شاهدى، در يكى تفاخرى، در يكى علمى، در يكى زهدى،
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 62
در يكى عبادتى، در يكى پندارى، اين همه در آنها انداخت تا خلق بدان مشغول شدند، اين بود كه مردم دنيا محجوب دنيا شدند و اهل آخرت محجوب آخرت.
پير طريقت گفت: آبخور مىشناسم ولى خوردن نمىيارم، دل تشنه در آرزوى قطرهاى مىزارم، مشك آب مرا سيراب نكند كه در طلب دريايم- به هزار چشمه و جوى گذر كردم باشد كه دريا يابم، در آتش غريق ديدهاى؟ من همانم! در دريا تشنه ديدهاى؟ من همانم، راستى ماننده حيرانى در بيابانم، همىگويم فريادرس كه از دست بىدلى به فغانم!
[آيات 157- 152]
(تفسير لفظى)
152- فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ. پس مرا ياد كنيد تا من شما را ياد كنم و مرا سپاس داريد و در من ناسپاس نباشيد و كفران نعمت نكنيد.
153- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ. اى كسانى كه ايمان آورديد يارى جوئيد به نماز و شكيبائى كه خدا با شكيبايان است.
154- وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.
مگوئيد كشتهشدگان در راه حق مردگانند بلكه زندگانند و لكن شما نمىدانيد.
155- وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ. ما ناچار شما را بيازمائيم به ترس و گرسنگى و كاستن مالها و تنها و بشارت ده شكيبايان را.
156- الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. كسانى كه هرگاه به ايشان مصيبتى رسد گويند: ما از آن خداونديم و بازگشت ما بسوى او است!
157- أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ. برايشان است درودهاى خداوندى و بخشايش او، و ايشان راستراهانند!
(تفسير ادبى و عرفانى)
152- فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ ...: اين است ياد دوست مهربان، آسايش دل و غذاى جان، ياد او گوى است و انسش چوگان، گل او سوز و شناسائى بوستان، اين نه ياد زبان است كه تو دانى، كه آن در درون جان است.
روزگارى بر بو يزيد گذشت كه ذكر زبان كمتر كردى، چون او را پرسيدند؟ گفت: عجب دارم از اين ياد زبان، عجبتر ازين كو بيگانه است! بيگانه چه كند در ميان، كه ياد او است خود در ميان جان.
در قصه عشق تو بسى مشكلهاست
من با تو بهم، ميان ما منزلهاست !
پير طريقت در مناجات گويد: خداوندا، يادت چون كنم كه خود در يادى و بنده را از فراموشى فريادى، خداوندا، هركه در رسيد غمان وى برسيد، نيازمندتر از ذاكران در دو گيتى كيست؟ و بنده را بهتر از شادى تو چيست؟
تو خود تا ياد خودى وى را چه شناسى؟ سفر نكرده منزل چه دانى؟ دوست نديده و نشناخته از نشان او چه خبر دارى؟
معبود خودى و عابد خويشتنى
زيرا كه براى خود كنى هرچه كنى !