کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 60

و تو اگر پيرو هواى نفس آنها باشى با اينكه پيغام و نام و دانش براى تو آمده در اين صورت تو از ستمكاران باشى!

146- الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. كسانى كه نامه به آنها فرستاديم محمّد را به خوبى مى‏شناسند، همچنان‏كه فرزندان خود را مى‏شناسند و گروهى از دانشمندان ايشان گواهى راست را كتمان مى‏كنند! و پنهان مى‏دارند درحالى‏كه خود حقيقت را مى‏دانند!

147- الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ. (اين روى به كعبه كردن) راست و درست از سوى خداوند است مبادا كه شما از گمان افتادگان و شك‏داران باشى!

(تفسير ادبى و عرفانى)

144- قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ...: چون خداوند كريم باشد و بنده عزيز، بنده را بر شرط ادب دارد و راه عمل بر وى نمايد و توفيق دهد، آنگاه وى را به آن عمل پاداش دهد و در آن حرمت داشت بستايد؛ همچنين محمّد را خبر داد كه تو بر ديدار مائى و در مشاهده عزّت مائى، نگر تا حرمت حضرت بشناسى و به ادب سؤال كنى، لاجرم چون در دل وى حديث قبله بود بحكم ادب اظهار آن نكرد و آن آرزو در دل مى‏داشت تا از حضرت عزّت خطاب آمد كه آرزوى تو را بدانستيم و حسن ادب در ترك سؤال از تو پسنديديم و آنچه رضاى تو در آن است از كار قبله تو را كرامت كرديم.

اى محمّد، و در عالم بندگانند كه همه در طلب رضاى مايند و ما در طلب رضاى تو، همه در جستجوى مايند و ما خواننده تو، همه در آرزوى نواخت مايند و ما نوازنده تو، اكنون خود را قبله نفس دان و ما را قبله جان، بر اثر آن نواختها و كرامتها از حضرت احديّت به مقام نبوّت محمّد، زبان حالش اين است:

يك ره كه دلت به مهر ما يازان است‏

هجرانت كشيدن اى نگار آسان است‏

لطيفه: شبلى گفت: قبله سه‏اند: قبله عام، قبله خاص، قبله خاص خاص، قبله عام كعبه است، قبله خاص عرش خداوند است و قبله خاص خاص دل مريدان و جان عارفان است!

گفتم كجات جويم اى ماه دل‏ستان‏

گفتا قرارگاه منت جان دوستان !

[آيات 151- 148]

(تفسير لفظى)

148- وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. هر گروهى را سوئى است كه روى فرا بدان مى‏دهند، پس شما در نيكى كردن شتاب كنيد و بر يكدگر پيشى گيريد هرجا باشيد خداوند بشما مى‏رسد و همه را از آنجاى بياورد، كه خداوند بر هر چيزى توانا است.

149- وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. به هر سوى كه بيرون شوى روى خود را سوى مسجد الحرام فرادار كه آنجا قبله راست و درست و پسنديده خداوند است و از آنچه شما مى‏كنيد غافل نيست.

150- وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 61

وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ. بهرجا كه شوى و به هر سوى كه بيرون روى روى خود را فراسوى مسجد الحرام ده و شما امّت محمّد هرجا باشيد روى‏هاى خويش سوى آن فرا دهيد تا هيچ كس را بر شما حجّت نبود مگر كسانى كه به ستمكارى حجّت جويند، پس مترسيد از ايشان و از من ترسيد. تا بر شما نعمت خويش را تمام كنم و تا مگر شما براه راست بمانيد.

151- كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. همچنان‏كه فرستاديم در ميان شما (كه عربيد) رسولى از نژاد شما و از شما كه مى‏خواند بر شما آيات و سخنان ما و شما را رهبرى و پاك مى‏كند و كتاب من و حكمت بشما مى‏آموزد و چيزهائى كه هرگز ندانسته‏ايد بشما مى‏آموزد!

(تفسير ادبى و عرفانى)

148- وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها ...: خلق را پنج قبله است: عرش، كرسى، بيت المعمور، بيت المقدس و كعبه در مسجد الحرام- عرش قبله حاملان است، كرسى قبله كروبيان است، بيت المعمور قبله روحانيان است و بيت المقدس قبله پيغمبران است و كعبه قبله مؤمنان، عرش از نور است و كرسى از زر، بيت المعمور از ياقوت، بيت المقدس از مرمر و كعبه از سنگ، اين تعبيرات اشارت است كه اگر بنده مؤمن نتواند به عرش آيد و طواف كند يا به كرسى شود و زيارت كند يا به بيت المعمور رود و عبادت كند يا به بيت المقدس رسد و خدمت كند، بارى بتواند كه اندر شبانه‏روزى پنج بار بدين سنگ روى آرد كه قبله مؤمنان است تا ثواب آن همه بيابد!

گويند اين آيت اشارت است باين امر كه: هر گروهى از ما روى برتافتند و با ديگران الفت گرفتند و براى خود دلا را مى‏ساختند و به دوستى پسنديدند، شما كه جوان‏مردان طريقتيد و دعوى دوستى ما داريد، ديده خود را از هرچه جز ما است فروگيريد گر همه فردوس برين باشد، تا پيرو شريعت محمّد باشيد و حق اقتدا به آن مهتر عالم بگذاريد كه مهتر پيغمبران بود و چشم از همه كائنات برگرفت و جز درگاه احديّت پناگاهى نديد و تكيه‏گاهى نه‏پسنديد!

مردى كه براه عشق جان فرسايد

آن به كه بدون يار خود نگرايد

عاشق به ره عشق چنان مى‏بايد

كز دوزخ و از بهشت يادش نايد

شوريده حالى از سر حال خويش گويد:

گر نباشد قبله عالم مرا

قبله من كوى معشوق است و بس‏

اين جهان با آن جهان و هرچه هست‏

عاشقان را روى معشوق است و بس‏

عارفى بزرگوار گويد: خداوند مريدان را بمراد خويش رسانيد و هركس را با معشوق خويش نشانيد و حقيقت اين كار آنست كه مردم همه دعوى دوستى حق كردند و هيچ‏كس نخواست كه به درگاه او كسى باشد چنانكه گويد:

هركه او نام كسى يافت از اين درگه يافت‏

اى برادر كس او باش و مينديش از كس‏

پس چون دعوى حق كردند آنان را بر محك ابتلا زد، و چيزى در ايشان انداخت و آن را قبله ايشان كرد تا روى بدان آورند، در يكى جاهى، در يكى جفتى، در يكى شاهدى، در يكى تفاخرى، در يكى علمى، در يكى زهدى،

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 62

در يكى عبادتى، در يكى پندارى، اين همه در آنها انداخت تا خلق بدان مشغول شدند، اين بود كه مردم دنيا محجوب دنيا شدند و اهل آخرت محجوب آخرت.

پير طريقت گفت: آب‏خور مى‏شناسم ولى خوردن نمى‏يارم، دل تشنه در آرزوى قطره‏اى مى‏زارم، مشك آب مرا سيراب نكند كه در طلب دريايم- به هزار چشمه و جوى گذر كردم باشد كه دريا يابم، در آتش غريق ديده‏اى؟ من همانم! در دريا تشنه ديده‏اى؟ من همانم، راستى ماننده حيرانى در بيابانم، همى‏گويم فريادرس كه از دست بى‏دلى به فغانم!

[آيات 157- 152]

(تفسير لفظى)

152- فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ. پس مرا ياد كنيد تا من شما را ياد كنم و مرا سپاس داريد و در من ناسپاس نباشيد و كفران نعمت نكنيد.

153- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ. اى كسانى كه ايمان آورديد يارى جوئيد به نماز و شكيبائى كه خدا با شكيبايان است.

154- وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.

مگوئيد كشته‏شدگان در راه حق مردگانند بلكه زندگانند و لكن شما نمى‏دانيد.

155- وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ. ما ناچار شما را بيازمائيم به ترس و گرسنگى و كاستن مالها و تنها و بشارت ده شكيبايان را.

156- الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. كسانى كه هرگاه به ايشان مصيبتى رسد گويند: ما از آن خداونديم و بازگشت ما بسوى او است!

157- أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ. برايشان است درودهاى خداوندى و بخشايش او، و ايشان راست‏راهانند!

(تفسير ادبى و عرفانى)

152- فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ ...: اين است ياد دوست مهربان، آسايش دل و غذاى جان، ياد او گوى است و انسش چوگان، گل او سوز و شناسائى بوستان، اين نه ياد زبان است كه تو دانى، كه آن در درون جان است.

روزگارى بر بو يزيد گذشت كه ذكر زبان كمتر كردى، چون او را پرسيدند؟ گفت: عجب دارم از اين ياد زبان، عجب‏تر ازين كو بيگانه است! بيگانه چه كند در ميان، كه ياد او است خود در ميان جان.

در قصه عشق تو بسى مشكلهاست‏

من با تو بهم، ميان ما منزلهاست !

پير طريقت در مناجات گويد: خداوندا، يادت چون كنم كه خود در يادى و بنده را از فراموشى فريادى، خداوندا، هركه در رسيد غمان وى برسيد، نيازمندتر از ذاكران در دو گيتى كيست؟ و بنده را بهتر از شادى تو چيست؟

تو خود تا ياد خودى وى را چه شناسى؟ سفر نكرده منزل چه دانى؟ دوست نديده و نشناخته از نشان او چه خبر دارى؟

معبود خودى و عابد خويشتنى‏

زيرا كه براى خود كنى هرچه كنى !

اگر بجان خطر كنى با خطر شوى، و گر روزى به كوى حقيقت گذر كنى آن بينى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به خاطر هيچ آدمى خطور نكرده!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 63

يك‏بار به كوى ما گذر بايد كرد،

در صنع لطيف ما نظر بايد كرد .

گر گل خواهى بجان خطر بايد كرد

دل را ز وصال ما خبر بايد كرد !

بنده من، نشانى مهربانى ما آنست كه نخست ما تو را ياد كرديم، سپس تو ما را ياد كردى، نخست من تو را خواستم، پس از ان تو مرا خواستى!

ترا باشد هم از من روشنائى‏

بسى گردى و پس هم با من آئى !

وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ ...: شكر گاهى بر ديدار نعمت است و گاهى بر ديدار نعمت‏بخش، و بر مشاهده ذات او، اين شكر اهل نهايت است و آن شكر اهل بدايت، خداوند چون بدانست كه بيشتر بندگان يارائى سپاس ندارند، كار برايشان آسان كرد و مهين شكر از ايشان فرونهاد و نگفت مرا شكرگزار باشيد بلكه گفت شكر نعمت بجاى آريد و حق آن را بشناسيد، آنگاه از شناخت حق من و مشاهده ذات من نوميد شويد كه آن نه كار آب و گل است و نه حديث جان و دل!

تا كه از دون همتى ما منزل اندر جان كنيم‏

رخت بربنديم از جان قصد آن جانان كنيم‏

153- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...: هم نداست هم شهادت، هم تهنيت هم مدحت، ندائى با كرامت! شهادتى با لطافت! تهنيتى بر دوام، مدحتى تمام- به مذاق اهل عرفان صبر بر سه قسم است:

صبر بر نظم و طاعت، صبر بر بلا و مصيبت، صبر از گناه و معصيت- صبر بر طاعت صبر اميدواران است صبر بر بلا صبر دوستداران است، صبر از معصيت صبر ترس‏داران است! اميدواران شكيبائى كنند تا به انس خلوت رسند، ترس‏داران شكيبائى كنند تا به نور عصمت رسند، دوستداران شكيبائى كنند كه به نور سلامت رسند.

154- وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ ...: اگر شهيدان راه حق كشته شدند نگوئيد مرده‏اند، ايشان از ذلّت دنيا به عزّت آخرت رسيدند و چه زيان است كه چون از دنيا بازرستند به وصال مولى رسيدند!

گر من بمرم مرا مگوئيد كه مرد

گو مرده بدو، زنده شد و دوست ببرد !

زنده او است كه به دوست زنده است نه بجان، چه هركه به دوست زنده است او است زنده جاودان!

پير طريقت گفت: هركه به تو زنده است هرگز نميرد، جان در تن اگر از تو محروم ماند چون مرده زندانى است! زنده به حقيقت كسى است كه با توأش زندگانى است!

155- وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ ...: لطف خداوند است كه هر آيت كه در ان بنده را بيم دهد و سياست نمايد هم پيش يا پس از آن بنده را بنوازد و اميدوار كند چنانكه در اين آيت او را به بلاهاى گوناگون سياست كند آنگاه صابران را بشارت دهد و نوازش كند.

مى‏گويد: بيازمائيم شما را گاه به ترس، گاه به درويشى، و گاه به گرسنگى، گاه به مصيبت ظاهر و گاه به اندوه باطن، بلاى ظاهر آسان‏كارى است كه گاه بود و گاه نبود، تمام اندوه در بلاى باطن است كه هركه به خدا نزديكتر و به دوستى او سزاوارتر و به وصال او شايسته‏تر، اندوه او بيشتر است، چنانكه محمّد مصطفى، نه بر افق اعلى طاقت داشت و نه بر بسيط زمين قرار! چونان پروانه در پيش چراغ، كه طاقت آنكه با چراغ بماند نه، و چاره آنكه از چراغ دور ماند نه! و به زبان حال گويد:

در هجر همى‏بسازم از شرم خيال‏

در وصل همى‏بسوزم از بيم زوال !

پروانه شمع را همين باشد حال‏

گر نسوزد و گر بسوزد به وصال !

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 64

آرى، هركه وصل ما خواهد ناچار بايد بار محنت كشيدن و شربت اندوه چشيدن!

آسيه زن فرعون، حق را خواست و تقرّب او را طلب كرد، او را چهار ميخ كردند! و در چشم وى ميخ آهنين فروكردند و او در ان عذاب مى‏خنديد و شادمانى همى‏كرد و بزبان حال مى‏گفت:

هرجا كه مراد حاصل آيد

يك خار به از هزار خرماست !

بشر حافى گويد: از بازار بغداد مى‏گذشتم، يكى را هزار تازيانه بزدند كه آه نكرد! آنگاه او را به زندان بردند، از پى وى برفتم پرسيدم اين زخم بهر چه بود؟ گفت: از بهر آنكه شيفته عشقم! گفتم چرا زارى نكردى تا تخفيف دهند؟

گفت: معشوقم به نظاره بود! به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم كه پرواى آزار بدن نداشتم، گفتم آن دم كه به ديدار بزرگترين معشوق رسيده بودى چون بودى؟ همان دم نعره‏اى بزد و جان نثار اين سخن كرد!

[آيات 161- 158]

(تفسير لفظى)

158- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ. صفا و مروه از شعارهاى خانه خدا است، پس هركس آهنگ حج كند يا به زيارت عمره خانه خدا رود بر او تنگى نيست كه ميان آن دو كوه طواف كند و هركس از خواست دل خويش و با طوع و رغبت طواف كند بداند كه خدا سپاس دار و داناست‏ «1» .

159- إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ. كسانى كه پنهان مى‏دارند آنچه را كه ما فرستاديم از نشانهاى پيدا و پيغامهاى روشن و راهنمونى، پس از آنكه ما براى مردم بيان كرديم در نامه خويش، خداوند ايشان را لعنت كند و لعنت لعنت‏گران هم به ايشان مى‏رسد.

160- إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.

مگر آنان كه توبه كردند و اصلاح كردند و پنهان كرده را پيدا كردند، اينانند كه توبه‏شان را مى‏پذيرم و منم خداوند توبه‏پذير و مهربان.

161- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. آنان كه كافر شدند و مردند و بر كفر خويش بودند، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان بر آنها است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

158- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ ...: اشارت به صفا و دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارت است به مروّت عارفان در راه خدمت، مى‏گويد اين صفوت و مروّت در نهاد بشريّت نشانه توانائى و دانائى خداوند است، نه عجب‏

(1) صفا سنگ سپيد و سختى است و مروه سنگ سياه و سست مفسران نوشته‏اند چون آدم و حوا آنجا رسيدند آدم به كوه صفا شد و حوا به كوه مروه، و آن دو كوه بنام آن دو نفر خواندند كه صفا از صفى (صفت آدم) و مروه از مرأة (زن) آمده و نيز نوشته‏اند چون اسماعيل در آنجا گرسنه و تشنه شد تنها برخاست و به كوه صفا رفت كسى را نيافت به كوه مروه شتافت كسى را نديد و اين كار را هفت بار تكرار كرد اين است كه خداوند به مباركى قدم او سعى ميان صفا و مروه را بر مسلمانان واجب كرد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 65

اگر شير صافى از ميان خون بيرون آيد، عجب آنست كه اين درّ يتيم در بحر ظلمت بدارد! و جوهر معرفت در صدف انسانيت نگاه دارد!

گويند ذو النّون مردى را ديد كه ظاهرى شوريده داشت، گفت دلم او را خواست و به ولايت وى گواهى مى‏داد، ولى نفس من او را نخواست و نمى‏پذيرفت، ساعتى در انديشه بودم ميان خواست دل و نخواست نفس، آخر آن جوان‏مرد به من نگريست و گفت: اى ذو النّون صدف انسانيّت را چه بينى؟ آن درّ بين كه در درون صدف است، آرى چنين است! لكن ميدان كه نه در هر صدفى درّ و گوهر بود، چنانكه نه در هر شاخى ميوه و ثمر و نه در چاهى يوسف دلبر و نه بر هر كوهى موسى انور و نه در هر غارى احمد مرسل بود! و نه در هر دلى ياد دوست مهربان و نه در هر جانى مهر جانان بود!

[آيات 164- 162]

(تفسير لفظى)

162- خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ. در دوزخ جاويدانند و عذاب آنها كم نمى‏شود و به آنها مهلت هم داده نمى‏شود.

163- وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ. خداى شما خدائى است يكتا و يگانه، نيست جز او خدائى كه او است بخشنده مهربان‏ «1» .

164- إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ. بدانكه در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب با روز و كشتى كه در درياها سير مى‏كند با آنچه مردمان را سودمند باشد و آنچه كه خداوند از آسمان آب بر زمين فرومى‏فرستد تا زمين مرده را زنده كند و پراكنده كند در آن از هر جنبنده كه هست و گرداندن بادها از هر سوى و ابرى كه ميان زمين و آسمان است، اين‏ها همه نشانه‏هاى روشن و آشكار براى گروه خردمندان است‏ «2» .

(1) راجع به كلمه اله مفسران نوشته‏اند معنى اله آنست كه بندگان و رهيگان به خدا نيازها دارند و حاجتها از او خواهند و در بلاها به او پناه برند و خداوند به فضل خود همه را كفايت كند. از جمله نوشته‏اند: مردى كنيزكى داشت بفروخت ولى دلش دربند او بود و پشيمان شد ولى شرم داشت كه راز خود را به كسى بگويد، حاجت خويش را بر كف دست خود نوشت و بر آسمان داشت و گفت خداوندا تو دانى كه در دلم چيست؟ هنوز اين سخن تمام نشده بود كه خريدار با كنيزك سر رسيدند خريدار گفت خواب ديدم كه فروشنده از اولياء حق است و تعلق خاطر به كنيزك دارد آمدم كه او را به رايگان به او دهم!!

(2) آنچه در اين آيت است همه نشانهاى يگانگى و يكتائى خداوند است، و در هر چيزى نشانى و در هر نشانى برهانى است، نخست در آسمان نگر كه چگونه بى‏ستون برداشت و در هوا (جو) به قدرت بداشت! بار به آن سنگينى هواى به آن سبكى به پاداشت! و شگفت آنكه هوائى بدين لطيفى چنين بارى بدين سنگينى چگونه بردارد؟

شگفت ديگر: ميغ (ابر) بدان گرانى بر باد وزنده آويخته و معلق، ابر بى‏چشم مى‏گريد! باد بى‏پر مى‏پرد! تندر بى‏جان مى‏نالد! برق بى‏تن مى‏درخشد! اين است زيبائى و كمال توانائى سازنده بى‏چون، اين است لطافت و حكمت، اين است صنعت و كمال قدرت! آسمانى به باران گريان، بروى چرخ گردان، باد از وى خيزان، هزاران چراغ در وى رخشان، همه در پى يكدگر پويان و همه بى‏زبان آفريننده را تسبيح‏گويان!

شگفت ديگر: زمين (در ميان هوا) و هم چون كشتى بر روى دريا، و كشتى چون از وزن (حشو) ناگزير است،-

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 66

(تفسير ادبى و عرفانى)

163- وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ ...: اين صفت خداى يگانه، در بزرگوارى و كاردانى يگانه، در بردبارى و نيكوكارى يگانه، در كريمى و بى‏همتائى يگانه، در مهربانى و بنده‏نوازى يگانه، در ذات يگانه، در صفات يگانه، در نشان يگانه، در وفا و پيمان يگانه، در لطف و نوازش يگانه، در مهر و دوستى يگانه، پيداتر از هرچه در جهان پيدا است! و پنهان‏تر از هرچه در عالم پنهان است!

اى در عالم عيان‏تر از هرچه عيان‏

پنهان‏ترى از هرچه نهان‏تر به جهان‏

اى دورتر از هرچه برد بنده گمان‏

نزديك‏ترى به بندگان از رگ جان !

گفت: وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ ، شگفت نيست كه اضافت خود را به بندگان كرد و ايشان را با خود پيوست، نه از آن جهت كه خواست خداوندى خود را به بندگان پيوندى دهد، يا بنده سزاوار آنست! بلكه از باب كرم و لطف و مهربانى است كه چون شايسته كريمى و يكتائى و بزرگوارى و اكرام و عطا است!

زانجا كه جمال حسن آن دلبر ما است‏

ما در خور او نه‏ايم و او در خور ما است !

پير طريقت در مناجات خود گفت: خدايا، شاد بدانيم كه تو بودى و ما نبوديم، كار تو در گرفتى و ما نگرفتيم، خدايا، هرچه بى‏طلب بما دادى، به سزاوارى ما تباه مكن، هرچه بجاى ما كردى از نيكى، به عيب ما از ما بريده مكن، هرچه نه بسزاى ما ساختى به ناسزائى ما جدا مكن، خدايا آنچه ما خود كشتيم به بر مياد، و آنچه تو ما را كشتى آفت ما از آن بازدار!

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ...: جز او خداوندى نيست، جز او كسى سزاوار پرستش نيست! چنين نوازنده و بخشاينده كسى نيست، رحمن است كه چون از وى بخواهند بدهد، رحيم است كه چون نخواهند خشم گيرد! رحمن است كه طاعت بنده را بپذيرد گرچه كوچك باشد، رحيم است كه گناهان را بيامرزد گرچه بزرگ بود، رحمن است كه لطائف انوار در روى تو پيدا كند، رحيم است كه ودايع اسرار در دل تو وديعت نهد!

164- إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...: خداوند در اين آيت عموم خلق را به خود راه مى‏نمايد تا در عجايب ملكوت آسمان و زمين و در صنايع برّ و بحر نگرند و صانع را بشناسند و به يگانگى او اقرار آورند. چون نظر عوام به مصنوعات است و نظر خواص به صفات، و نظر پيغمبران و خاص خاصان به ذات خداوند است. اين آيت‏ها در آفرينش است، ولى زيركان درمى‏يابند تا بدانند، بينايان درمى‏يابند تا ببينند! از هر سو به جانب حق راه است، رونده مى‏بايد! همه جهان خوان بر خوان است، خورنده مى‏بايد! و جمال حضرت در كشف است، نگرنده مى‏بايد!

زمين را هم با كوه‏ها استوار و سنگين ساخت و بالاى آن سقف گردان (كرات) آفريد و تاريكى و روشنائى را در شب و روز به وى ارزانى داشت كه تا موجودات جان‏دار از آن بهره برند!

شگفت ديگر: كشتى را روى آب آرام ساخت و براى سود آدمى نرم و آرام كرد! تا آسان روند و در آب فرونروند و دريابان را به ستاره‏ها رهبرى كرد تا راه كژ نرود! و چند پاره چوب بهم بسته تا با موجها ايستادگى كرده و به فرمان ناخدا برود!

شگفت ديگر: گياهان است، از درختان و گلها و ميوه‏ها، و جانوران آبى و خاكى و مرغان هوا، و حشره‏هاى زمين كه همه و همه نشانه ساخت خداوند يكتا است.

در صنع اله بى‏عدد برهان است‏

در برگ گلى هزار گون دستان است‏

( گرچه خوبى تو، سوى دشت به خوارى منگر

صفحه بعد