کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 68
لطيفه: گويند مردى به زنى عارفپيشه رسيد و جمال او دل مرد را ربود و گفت: اى زن من در هواى تو خويشتن را از دست بدادم- زن عارف گفت: چرا در خواهرم ننگرى كه از من نيكوتر و زيباتر است؟ گفت خواهرت كجا است؟ تا ببينم، زن گفت برو اى بيكاره هوسباز كه عاشقى نه كار تو است! اگر دعوى دوستى ما درست بودى تو را پرواى ديگرى نبودى!
وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...: دوستى مؤمنان چون كافران نيست كه هرچندى به ديگرى گرايند بلكه آنان هرگز از ما برنگردند و به ديگرى نگرايند- شبلى گفت: من تصوف از سگى آموختم كه بر در سرائى خفته بود، خداوند سراى بيرون آمد و آن سگ همىراند و سگ دوباره باز مىآمد! شبلى گفت: چه سگ پست و خسيس است كه او را مىرانند و باز مىآيد! سگ بفرمان خداوند به بانگ آمد و گفت: اى شيخ كجا روم كه خداوندم اوست؟
از دوست به صد جور و جفا دور نباشم
ور نيز بيفزايد رنجور نباشم
زيرا كه من او را ز همه كس بگزيدم
ور زو به كسى نالم معذور نباشم
166- إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا ...: كافران را دوستى بتان از روى هوا و هوس بود نه از روى حق و حقيقت، ازاينرو چون عذاب خدائى بينند بدانند كه راه بجاى ديگر ندارند و از بتان بيزارى گيرند و مؤمنان كه دوستىشان از روى حق و حقيقت است، با همه بلاها و مصيبتها كه ايشان را آيد در دوستى خلل نيارند و از حق برنگردند و هرچه رنج و محنت كشند، دوستى حق را به جان و دل خريدارتر و به زبان حال گويند:
شادان به غم منى، غمم بر غم باد
عشقى كه به صد جفا كم آيد، كم باد !
[آيات 176- 168]
(تفسير لفظى)
168- يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ. اى مردم بخوريد از آنچه در زمين حلال و پاك است و پيروى از گامهاى ديو مكنيد كه شيطان (ديو) مر شما را دشمنى است آشكارا.
169- إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. همانا او شما را به بدى و زشتكارى فرمان مىدهد و اينكه درباره خدا بگوئيد آنچه را كه نمىدانيد!
170- وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ. و چون ايشان را گويند پيروى كنيد از آنچه خدا فرستاده گفتند نه، بلكه ما پيروى مىكنيم از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم! هرچند كه پدرانشان نه چيزى درمىيافتند و نه راه راست مىشناختند «1» !
171- وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ. سان كسانى كه كافر شدند به سان كسى است جانور مانند كه نمىشنود مگر آوازى
(1) راجع به تقليد مفسران نوشتهاند تقليد آنست كه سخن بىدليل كسى را گوش كنى و صواب يا خطا را به گردن او افكنى، و مفسران آن را بر سه گونه نوشتهاند: يكى تقليد در اصول دين، دومى تقليد در احكام دين، كه در اولى تقليد به هيچچيز روا نيست. و در دومى نيز تقليد جائز نيست مانند: نماز و روزه و حج و زكات، چون اين احكام عين ايمان است ولى در احكامى مانند نكاح و طلاق و معاملات تقليد جائز است كه تقليد نوع سوم است.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 69
و بانگى، آنان از شنيدن حق كر، و از پاسخ حق گنگ، و از ديدن حق كورند، پس آنان در نمىيابند.
172- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ. اى كسانى كه ايمان آورديد بخوريد از پاكيها كه شما را روزى داديم و خدا را سپاسگزار باشيد اگر او را مىپرستيد.
173- إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. همانا بر شما حرام است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه بنام جز خدا كشته باشند، پس هركس كه در نايافت خوراك بيچاره ماند كه نه ستمكار باشد و نه افزون جوى، بر او از خوردن آنها بزهى نيست، كه خداوند آمرزنده و بخشاينده است.
174- إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. همانا كسانى كه فروفرستادههاى خداوند را كتمان مىكنند و آنها را به بهائى اندك خريدارند، در شكمهايشان جز آتش چيزى نمىخورند و خداوند روز رستاخيز با آنها سخن نگويد و آنها را نستايد و ايشان را عذابى است دردناك!
175- أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ آنان كسانى هستند كه گمراهى را به راه راست و عذاب را به آمرزش خريدند و بدينوسيله راه راست و آمرزش را فروختند، پس چه چيز آنها را بر آتش شكيبا گرداند؟ و چقدر شكيبائى كنند بر آتشى كه نتيجه دادوستد خودشان است؟
176- ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ. اين پاداش باين جهت است كه خداوند تورات و قرآن را به حق و راستى فروفرستاد و كسانى كه در كتاب مختلف گشتند و تفرقه انداختند، در ستيزگى و دورى از حق هستند!
(تفسير ادبى و عرفانى)
168- يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ .. آيه. در اين آيه، با كلمه ندا و تنبيه مىگويد: اى مردمان، چيزى خوريد كه پاك و حلال باشد و گرد محرّمات و ناپاكيها نگرديد تا از وسوسه شيطان و ديو نفس در أمان باشيد و دل شما روشن و گفتار و كردار و رفتار شما نيك و پاك شود.
پيغمبر فرموده: هركس چهل روز هيچ حرام نخورد، خداوند دل او را روشن سازد و چشمهاى حكمت از او بگشايد و دوستى دنيا از دل او ببرد، چه كه هر آفت كه در راه دين افتاد و هر فتنه كه بپا خاست از دنيا دوستى و مادّهپرستى برخاست، چون اين دو هوس گمراهكننده از خوردن حرام پديد مىآيد! و پرهيز از آن دو صفت، دوستى دنيا را بكاهد و گفتار و كردار و رفتار، نيك گردد و دعاء به اجابت مقرون شود.
172- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ. حقيقت شكر آنست كه تا قوّت نعمت باقى هست، بايد بر طاعت ولى نعمت بود. مصطفى فرمود: چه بسا كسان كه غذا و جامهاى كه بكار دارند حرام است و در آن احتياط نكنند، آنگاه دست به دعا برداشته و اميد استجابت دارند! اينچنين دعا كى مستجاب شود؟
يكى از بزرگان و پيران طريقت گفته: گفتار پاك آنگاه به خداوند رسد كه از حلق پاك برآيد و حلق پاك جز غذاى پاك به خود راه ندهد، و غذاى پاك آنست كه در حال بدست آوردن و آماده ساختن با ياد خدا باشد و سپاس
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 70
نعمت او را فراموش نكند كه خداوند فرمود: از روزيهاى پاك بخوريد و خدا را سپاس گزاريد.
لطيفه: گويند ادريس از خداوند افزايش زندگانى و عمر جاويد خواست بدينگونه كه از گناه خويش آمرزش خواست و خداوند هم گناه او را بخشود، آنگاه دست به دعا برداشت كه بار خدايا به زندگانى ادريس بيفزا، گفتند تا چه كنى؟ گفت: تا خداى را سپاسگزارى كنم، كه آنچه گذشت در طلب معرفت بود و از اين پس در سپاس گذرانم!
[آيه 177]
(تفسير لفظى)
177- لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. نيكى و پارسائى همه آن نيست كه روىهاى خود را در نماز بسوى برآمدنگاه يا فروشدنگاه آفتاب فرا داريد، بلكه نيكمردى و نيكوكارى آنست كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران ايمان آورند و مال خود را در راه دوستى با خداوند به خويشان و پدرمردگان و تنگدستان و راهگذريان و خواهندگان و در آزادى بردگان صرف كنند و نماز بپا دارند و زكات مال خود دهند و به پيمانى كه با خدايا مردم بستهاند وفادار باشند و در بيمناكىها و در تنگيها و در هنگام جنگ شكيبا باشند، در آن صورت اينانند كسانى كه راست گفتند و ايشانند پرهيزكاران از خشم و عذاب خداوند!
(تفسير ادبى و عرفانى)
177- لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ ...: در اين آيت آنچه شرط شريعت است بشناختى، اكنون نوبت آنست كه به زبان اشارت، آنچه نشان حقيقت است بشناسى، و بدانى كه حقيقت مر شريعت را چون جان است در تن، شريعت بىحقيقت چون تنى بىجان بود، شريعت خانه خدم است كه همه خلق در آن گرد آيند و عمارت آن به خدمت و عبادت است، و حقيقت خانه حرم است كه عارفان در آن گرد آيند و عمارت آن به حرمت و مشاهدت است، و از خدمت و عبادت تا حرمت و مشاهدت آن قدر فاصله است كه ميان آشنائى و دوستى! آشنائى صفت مزدور است و دوست دارى صفت عارف، مزدور گويد: نماز من، روزه من، زكات من، وفاى من، صبر من، و عارف به زبان حال گويد:
من كه باشم كه به تن رخت وفاى تو كشم
ديده حمال كنم بار جفاى تو كشم؟
بوى جان آيدم از لب كه حديث تو كنم
شاخ عز رويدم از دل كه بلاى تو كشم
پير طريقت گفت: مزدور او است كه بهشت او را حظّ است و عارف او است كه در آرزوى يك لحظه است، مزدور در آرزوى حور و قصور، عارف در بحر عيان غرقه نور! يكى از عارفان را هنگام مردن گفتند: براى شما دربهاى آسمان گشوده، بهشتها آراسته، كنيزكان بر كنگره نشسته و همه مىگويند نوشت باد! عارف با زبان حال مىگويد:
خدايا، بهشت و حور را چه نازم! اگر مرا نفسى دهى از آن نفس بهشتى سازم!
بربندم چشم خويش و نگشايم نيز
تا روز زيارت تو اى يار عزيز !
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 71
خداوند، كارها را دو قسم كرد: يك قسم آن مراعات حال مردم است در معاشرت و نوازش با آنها، در اين قسمت، مال را اول به خويشان مقدّم بر حقوق ديگران داد، پس يتيمان كه ناتوانترين مردمند، پس به درويشان كه هيچ مال ندارند، پس براه گذر كه چيزى در دست ندارد، پس به سائلان كه در ميان آنان هم راستگويانند هم دروغگويان! پس بردگان كه خواجگان مراعات ايشان كنند و تيمار برند، كه خداوند هريك كه استحقاق بيشتر داشت به ترتيب فرمود.
قسمت ديگر كارهاى عبادت است كه از وى به ديگرى سرايت نكند چون نماز بپاداشتن و صدق و اخلاص در كارها بجاى آوردن، و وفاى عهد باز آمدن، و در بليّات صبر كردن، كه اينان اعتقاد صدق دارند و آنان تقوى در عمل دارند و صدق و تقوى هر دو كمال ايمان است.
[آيات 182- 178]
(تفسير لفظى)
178- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ. اى شما كه ايمان آورديد بر شما نوشتند قصاص را يعنى كشتن به كشتن، آزاد به آزاد، بنده به بنده، زن به زن و هركس بخشد و از كار برادرش چيزى فروگذارد و در پى ديت سپردن رود و به نيكوئى كار گزارد، اين گذشت و رفتار نيك، سبك كردن كار است از سوى خداوند و بخشودنى است آشكارا و هركس كه از اندازه بگذراند و افزونى جويد و باز خون ناحق ريزد و ديت ستاند به عذاب دردناك خداوند گرفتار آيد!
179- وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ. شما را در قصاص كردن زندگانى است! اى دارندگان خرد، تا شايد بپرهيزيد و تقوى پيشه كنيد.
180- كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ. بر شما نوشتهاند كه هرگاه مرگ يكى از شماها نزديك شد اگر دارائى دارد وصيت كند براى پدر و مادر و خويشان به اندازه و انصاف، و بسزا و راستى براى پرهيزكنندگان.
پس هركس وصيت بگرداند و به خلاف كند آنچه را كه شنيده است، همانا بزهمندى بر آنها است كه تبديل مىكنند، چون خداوند شنوا و دانا است.
182- فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. پس هركس بترسد كه وصيّتكنندهاى بيداد و كژى يا بزهى كند و ميان ايشان را سازش دهد، به او گناهى نيست كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
(تفسير ادبى و عرفانى)
178- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ...: تا آخر- اين آيت نداى تن و دل و جان است كه مىگويد: اى كسانى كه ايمان آوردهاند، اگر مىخواهيد قدم در كوى دوستى نهيد، نخست بايد دست از دل و جان برداريد و در شرع دوستى، جان به قصاص
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 72
از تو بستانند و دارائى تو براى ديت به دست بگيرند، اگر مرد كارى درآى وگرنه از خويشتن دوستى و تردامنى كارى نرود!
از پى مردانگى، پاينده ذات آمد چنار
وز پى تردامنى، اندك حيات آمد سمن
جانفشان و راهكوب و دادزى و مرد باش
تا شوى باقى، چو دامن برفشانى زين دمن
آرى، عجب كارى است كار دوستى و شگفت شرعى است شرع دوستى، هر كشتهاى را در جهان، قصاص يا ديت بر قاتل واجب ولى در شرع دوستى، هم قصاص است و هم ديت!
پير طريقت گفت: من چه دانستم كه بر كشته دوستى قصاص است، چون نيك نگريستم تو را اين معامله با خواص است! من چه دانستم كه دوستى قيامت محض است و از كشته دوستى ديت خواستن فرض است، شگفتا اين چه كار است آنچه كار! قومى را بسوخت، قومى را بكشت، نه يك سوخته پشيمان شد! و نه يك كشته برگشت! و بزبان حال همىگويند:
در عشق تو داد من، ستمهاى تو باد
جانى دارم فداى غمهاى تو باد !
180- كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ ...: آيه. وصيّت خداوندان مال، ديگر است و وصيّت خداوندان حال، چيز ديگر! وصيّت توانگران از مال و وصيّت درويشان از حال، توانگران به آخر عمر از ثلث مال بيرون آيند و درويشان از صفاى احوال و صدق اعمال بيرون آيند، چندانكه گناهكار از كردار بد خويش بترسد، عارف با صدق اعمال و صفاى احوال، ده چندان بترسد و بر خود بلرزد! امّا ميان اين دو ترس تفاوت بسيار است، چه گناهكار هم از عقوبت و هم از بدى عاقبت ترسد، ولى عارف از ترس اجلال و اطّلاع حق است! كه ترس عارف را هيبت و ترس عاصى را خوف نامند، خوف از خبر آيد ولى هيبت از عيان زايد، ترس عارف نه پيش دعا حجاب گذارد نه پيش اميد ديوار، ترسى است گذارنده و كشنده تا نداى: (نترسيد و دلتنگ نباشيد) نشنود نيارمد!
بو سعيد ابو الخير، همين حال را هنگام مرگ داشت! چونان كه مريدان گفتندش: اى شيخ، قبله سوختگان بودى و مقتداى مشتاقان و آفتاب جهان، اكنون كه روى به حضرت عزّت نهادى اين سوختگان را وصيّتى كن و سخنى گوى كه يادگار باشد، شيخ فرمود:
پرآب دو ديده و پرآتش جگرم
پرباد دو دستم و پر از خاك سرم !
با اين حال كه به حضرت عزّت مىروم! چه سخنى گويم؟
بشر حافى، هنگام مرگ، گريستن آغاز كرد، او را گفتند مگر زندگى را دوست دارى؟ و از مرگ مىهراسى؟
گفت: نه، ولى بر خداى رسيدن كارى بس بزرگ است و سهمگين، اين حال گروهى است كه بوقت رفتن، هيبت و دهشت از تجلّى ذات حق بر ايشان چيره شود و تا نداى (لا تخافوا) نشنوند نيارمند!
كسى نزد عارفى آمد و گفت: در خواب بمن نمودند كه تو را يك سال زندگانى مانده، عارف يكى بر سر زد و گفت: آه كه يك سال ديگر در انتظار بمانديم، آنگاه برخاست و در وجد وجدان خويش جنبشى كرد و اضطرابى نمود و از خود بيخود شد و گفت: كى باشد كه آفتاب سعادت برآيد و ماه دولت به درآيد.
كى باشد كين قفس بپردازم
در باغ الهى آشيان سازم !
عارفى ديگر را كه همواره در زندگى اندوهناك و فروگرفته و هرگز نخنديد، مرگ فرا رسيد، گروهى نزد وى آمدند او را خندان ديدند! پرسيدند: اين چه حال است كه ما تو را هرگز خندان نديديم؟ اكنون كه وقت مردن است خندانى؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 73
گفت: چرا نخندم؟ كه آفتاب جدائى بر سر ديوار رسيد و روز انتظارم به سر رسيد، اينك درهاى آسمان گشاده و فرشتگان ندا در مىدهند كه فلان مىآيد!
وصل آمد و از بيم جدائى رستيم
با دلبر خود به كام دل بنشستيم !
[آيات 185- 183]
(تفسير لفظى)
183- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ. اى كسانى كه ايمان آوردهاند، بر شما روزه نبشته آمد چنانكه بر پيشينيان نيز نبشته بود تا مگر باز شما پرهيزكار شويد «1» .
184- أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (روزه) چند روز شمرده شده است، پس از شما هركس كه بيمار يا در سفرى باشد به شمار آن در روزهاى ديگر روزه گيرد و بر كسانى كه نتوانند روزهدار شوند، باز خريد آن غذا دادن به درويش است براى هر روز يك خوراك و هركس بيشتر كند خوبى به خود او باز مىگردد و اگر روزه بداريد براى شما بهتر است اگر دانيد!
185- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. ماه رمضان كه قرآن در آن ماه نازل شد، رهنمون مردمان و نشانههاى راهنمائى و جدائى ميان حق و باطل است، پس هركس از شما كه ماه را ديد (و مقيم بود) بايد روزه بدارد و هركس كه بيمار يا در سفر است به همان عدّه از روزهاى ديگر روزه بدارد، چون خداوند براى شما آسانى خواهد نه سختى! و بايد كه شماره روزه را تمام و كامل كنيد و خداوند خويش را به بزرگى بستائيد كه شما را هدايت كرد تا مگر او را سپاس گزاريد.
(تفسير ادبى و عرفانى)
183- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ...: تا آخر آيه. خداوند به زبان اشارت و بيان حكمت مىگويد: اى شما
(1) مفسران نوشتهاند: بر ترسايان پيشينيان روزه ماه رمضان را واجب كردند و چون روزه گاه در تابستان گرم و گاهى در زمستان سرد واقع مىشد، آنها به روز بهار تغيير دادند و ده روز كفاره علاوه كردند و بر اول و آخر رمضان يك روز روزه افزودند- ولى پيغمبر فرموده: روزه را با ديدن ماه بگيريد و با ديدن ماه بعد بخوريد و افزودن بر آن درست نيست.
نوشتهاند خداوند روزه روز سيزده و چهارده و پانزده هر ماه را بر آدم صفى واجب كرد علت آن بود كه چون به زمين آمد از گرمى و تابش آفتاب سوخت و سياه شد ولى پس از روزه سه روز، بدنش سفيد شد باين جهت آن سه روز را ايام البيض خوانند. پس پيشينيان از آغاز آدم هم روزه داشتهاند، پيغمبر فرمود: روزه نصف صبر است و صبر نصف ايمان است و داراى سه ركن است: 1- بايد بدانند كه ماه رمضان 29 يا 30 روز است و به گفته يك عدل اكتفا كنند، اما در آخر ماه دو عدل بايد و اگر شهرى كه ماه ديدهاند با شهر ديگر كه ماه نديدهاند 16 فرسنگ فاصله باشد بر شهر دوم پيروى واجب نيست. 2- نيت است كه هر شب بايد نيت روزه كرد. 3- از خوردن و آشاميدن از روى عمد و قصد خوددارى بايد كرد.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 74
كه ايمان داريد، روزه به شما نبشته شده از آن جهت كه شما مهمان حق خواهيد بود تا فردا در بهشت ميهمانان گرسنه به ميهمانى روند، چون كريمان كسى را كه به ميهمانى برند دوست دارند ميهمان گرسنه باشند تا به دل ميهمان شيرينتر آيد!
پير صوفيان دعوتى ساخت هيچ كس نيامد، پير دست به دعا برداشت و گفت خدايا، اگر بندگان را فردا به آتش فرستى، بهشت و نعيم آن هم چون سفره باشد كه خورنده بر آن نيست! آرى، هرچه خزينه نعمت خداوند است همه براى مؤمنان و خورندگان است كه خود نخورد، و از آنجا است كه گفت: صمديّت مراست نه بخورم نه بياشامم و روزهداران خود را پاداش بىحساب دهم كه خواسته ما را پذيرفته و از روى ناخوردن دوستى ما را خواستهاند!
حكمت ديگر روزه آنست كه خداوندان نعمت، حال درويشان و گرسنگى ايشان را بدانند و با ايشان يارى كنند، از اينجا بود كه خداوند از اول محمّد را يتيم كرد تا يتيمان را نوازش كند، پس غريب كرد تا غريبان را رحمت آرد، و بىمال كرد تا ناداران را فراموش نكند:
با تو در فقر و يتيمى ما چه كرديم از كرم
تو همان كن اى كريم از خلق خود با خلق ما
تو روزه مؤمنان را به زبان شريعت شنيدى اكنون روزه عارفان را به زبان طريقت از اهل حقيقت بشنو، اگر تو تن به روزه دادى، ايشان دل را به روزه دادند، تو از بامداد تا شامگاهان روزهدارى و ايشان از اول تا آخر عمر روزه دارند! ميدان روزه تو يك روز و ميدان روزه آنان يك عمر است!
شبلى يكى از مريدان را گفت: توانى روزه هميشگى گيرى؟ گفت چون است؟ گفت: آنكه همه عمر خود يك روز سازى و به روزه باشى و پس به ديدار خداوند روزه را بگشائى؟
پير طريقت گفت: خدايا، در اين درگاه همه ما نيازمند روزى باشيم كه قطرهاى از شراب محبّت بر دل ما ريزى، تا كه ما را بر آب و آتش برهم آميزى، اى بخت ما، از دوست رستخيزى!
185- شَهْرُ رَمَضانَ ...: تا آخر آيه- اينك ماه رمضان آمد كه هم بسوزد و بشويد، به آتش گرسنگى تن ما را بسوزاند و به آب توبه دلهاى گناهكاران را بشويد. اى مسكين كه قدر اين نعمت ندانى، هر كجا در جهان نوازش و شرفى است در كنار تو نهادند، چنانكه اسلام كه از همه آئينها برتر است بهترين دين تو آمد، قرآن كه از همه كتابها عزيزتر است كتاب تو آمد و محمّد مصطفى كه پيشرو جهانيان است پيغمبر تو قرار داد و كعبه كه شريفترين خانهها است قبله تو كرد، ماه رمضان كه شريفترين ماها است موسم معاملت تو دانسته، ماهى كه در ان گناهان آمرزيده مىشود، ديوها رانده، درب بهشت گشوده و درهاى دوزخ بسته مىشود:
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به كو ميان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدين غرقه شود
چون ز خود بىخود شود معشوقش اندر بر بود
حضرت على (ع) فرمود: اين ماه را رمضان از ان گفتند كه خداوند در اين ماه دلهاى عارفان را از غير خود بشويد، پس به مهر خود بسوزد، گاه در آتش دارد گاه در آب، گاه تشنهگاه غرقاب، نه غرقه را سيراب، و نه تشنه را خواب و زبان حال ايشان گويد:
در عشق تو بىسريم سرگشته شده
وز دست اميد ما، سر رشته شده !
مانند يكى شمع به هنگام صبوح