کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 92

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ. خداوند شما را به سوگندهاى لغو و بى‏هوده نمى‏گيرد و لكن به دل شما كه آهنگ سوگند كند مى‏گيرد و خداوند آمرزنده و بردبار است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

222- وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ .. تا آخر آيه. خداوندى كه از مهربانى، عطاى خود را بر بندگان ريزان كرد و هركس را آنچه صلاح و بهينه آن كس بود آن كرد، بنگر كه چه كرد از فضل خود و چه نمود از كرم خود به اين زنان ضعيف نهاد و ملول طبع، چون دانست كه بنيت ايشان با ضعف است و طبع ايشان با ملالت، و طاقت دوام خدمت ندارند و در آن خللها پديد آرند، ايشان را عذرى پديد كرد، تا لختى طاعت و گران بارى خدمت از ايشان بيفتاد بى‏اختيار خودشان! بى‏آنكه در آن براى آنها گناه و بزهى باشد، باز چون روزگارى برآيد و نشاط بيفزايد و آرزوى خدمت و طاعت بريشان تازه شود آن عذر بريده گردد و خطاب باز متوجّه شود، اينست نكوكارى و مهربانى خداوند، اينست بنده‏نوازى او. شگفت‏تر آنكه در آن حال زن را از خدمت بازداشت نه از مخدوم! تا اگر تن از خدمت بازماند دل از مخدوم باز نماند! اين است خواست او، و چنين آمد حكم او، نه برخواست او اعتراض، و نه از حكم او اعراض، اين چنين است كه گويد:

شهرى است بزرگ و من بدو درميرم‏

تا خود زنم و خود كشم و خود گيرم‏

اين است كه خداوند هرچه خواهد كند و هرچه كند عين صلاح و صواب باشد.

223- نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ .. تا آخر آيه. بنده را نفس است و دل، نفس از عالم سفلى و اصل آن از آب و خاك است و دل از عالم علوى و اصل آن از نور پاك است، نفس را مقام غيبت آمد، و دل را مقام شهود، حظّ يافتن نصيب نفس است، و دل كه در مقام مشاهدت است بر او حرام است كه به مخلوقى گرايد و تا خود را از خلق باز نبرد، طهارت نيابد كه خداوند پاك است و پاكان را دوست دارد.

لطيفه: خداوند به داود فرمود خانه ما را پاك گردان تا خداوند خانه به خانه فروآيد! گفت: چگونه پاك گردانم؟

فرمود: آتش عشق در آن زن تا هرچه نسبت بما ندارد سوخته شود پس از آن به جاروب حسرت بروب تا اگر چيزى مانده باشد از هواى نفس، كه به آتش عشق نسوخته! جاروب حسرتش بروبد! كه عروس وصل ما با هواى نفس تو سازگار نباشد!

اى برادر روى ننمايد عروس دين تو را

تا هواى نفس تو در راه دين دارد قرار

چون زنان تا كى نشينى بر اميد رنگ و بوى‏

همت اندر راه‏بند و گام زن مردانه‏وار

[آيات 228- 226]

(تفسير لفظى)

226- لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

كسانى كه سوگند خوردند كه از زنان خود دور مانده و به ايشان نرسند (مجامعت نكنند،) چهار ماه درنگ لازم است پس از چهار ماه اگر بازگشتند و به زنان خود رسيدند خداوند آمرزگار و بخشاينده است.

227- وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. و اگر عزم طلاق دادن آنها دارند، خداوند سوگند آنان را شنوا و عزم ايشان را دانا است.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 93

228- وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. زنهاى طلاق گرفته بايد سه پاكى را نگاه دارند و از شوهر كردن خوددارى كنند و روا نيست كه آنچه خداوند در رحم آنان آفريد كتمان كنند هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند!- و شوهرانشان سزاوارترند از شوى ديگر براى نگاه داشتن شماره معين عدّه طلاق تا اگر شوهرها مايل باشند آشتى كنند و (بدانيد كه) حق زنان بر مردان مانند حق مردان بر زنان است و البته مردان را بر زنان در معاملت يك درجه افزونى است و خدا توانا و دانا است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

226- لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ .. تا آخر آيه. در اين آيه موعظتى به اشارت است و آن مراعات حق خداى تعالى است كه سوگند بنام او ياد شده پس خدا را بايد نگاه داشت و از بگذاشت آن بايد به بيم بود و روز قيامت خداوند به كسى كه حق او را نگاه نداشته گويد: از من شرم نداشتى و از چشم من نترسيدى؟ كه حق مرا ضايع كردى اكنون سزاى تو دوزخ است، چنانكه فرمود: هركس مرا گرامى دارد او را گرامى دارم و هركس مرا خوار دارد او را خوار دارم و بنگر كه چسان خداوند از بنده نسبت به حق خود انتقام مى‏كشد؟ درصورتى‏كه بناى خداوند نسبت به حق خود بر مسامحت و عفو است! پس راجع به حق مردم هيچ‏گونه مسامحتى در ميان نباشد و انتقام خداوند در آن بيشتر باشد! چنانكه گفته‏اند:

اگر كسى ثواب هفتاد پيغمبر داشته باشد ليكن نيم درم حق كسى را برعهده داشته باشد به بهشت نرود تا رضاى او را جلب كند!

پس حقوق خلق را بايد نگاهداشت و در مراعات آن به جدّ بايد كوشيد! خاصّه حقوق زنان كه خداوند در اين آيه از آنها نيابت فرموده و از شوهران مراعات حال زنان را خواسته است و محمّد مصطفى فرمود: زنان زيردست شمايند و امانت خداوند نزد شما، با ايشان نيكوئى كنيد خاصّه آنها كه پارسا باشند كه زن پارسا باعث آسايش مرد و ياور او در دين است! و امّت را اندرز داد كه در دنيا سه چيز اختيار كند: زبانى به ياد خدا، دلى به شكر خدا، و زنى با ايمان، و همين بس در مقام بزرگى زن كه پيغمبر اكرم او را در رديف ذكر خدا و شكر بارى تعالى قرار داد!

يفه: در تفسير آيه‏ وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ .. تا آخر آيه. نوشته‏اند كه چون روز قيامت شود همه فقيهان و دانايان اسلام در پيشگاه عدل الهى صف بندند، آنگاه مردى با زن خود پيش مى‏آيد و مى‏گويد: خداوندا تو حاكم عادلى، ما دو نفر پيش از نكاح به يك دگر حرام بوديم و پس از عقد زناشوئى به يكدگر حلال شديم و در اين معاملت لذت هر دو برابر است پس چرا مهر (صداق) به عهده من گذاشتى؟ خداوند از زن مى‏پرسد تو مهر خود را گرفته‏اى مى‏گويد:

بلى، خداوند مى‏پرسد چه كسى به تو امر كرد كه مهر گيرى؟ مى‏گويد: اين فقيهان و دانايان! خداوند از آنها مى‏پرسد مى‏گويند آرى ما بحكم خداوند كه در قرآن فرموده: صداق زنان را از روى ميل بدهيد، دستور داديم، شوهر مى‏پرسد خداوندا چرا مهر بر شوهر واجب كردى؟ مى‏فرمايد چون تو به ديگر زنان هم لذت مى‏برى و او از مرد ديگر نبايد لذت برد، خواستم كه حق هر دو متعادل گردد، پرسيد پس چرا نفقه بعهده شوهر قرار دادى؟ فرمود چون اطاعت از تو را بر او واجب كردم كه هيچ وقت نتواند از ميل و اراده تو تمرّد كند ولى اطاعت از او بر تو واجب نكردم و براى تعادل اين دو حق، نفقه را

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 94

بر تو فرض كردم، شوهر پرسيد بار الها، هزينه فرزند را چرا بعهده شوهر گذاردى، و از زن ساقط كردى؟ درصورتى‏كه فرزند ميان هر دو مشترك است؟ فرمود: چون تو فرزند را در پشت حمل كردى با سبكى و راحتى تمام، ولى او آن بار سنگين را به زحمت حمل و با سختى بر زمين نهاد، ازاين‏رو نفقه فرزند بر عهده تو قرار دادم تا هر دو حق تعادل شود، شوهر پرسيد: هزينه فرزند پس از شيرخوارگى و در بزرگى چرا بعهده شوهر تنها قرار دادى؟ فرمود در جاى ديگر به تو عوض دادم كه چون فرزند بميرد به تو دو سوم و به مادر يك سوم سهم دادم، يك سهم زيادى تو بابت نفقه است، پرسيد در قرآن فرموديد مردان يك درجه بر زنان برترى دارند! و با اين تساوى و تعادل كه دادى، پس برترى مردان كجا است؟ فرمود طلاق را بعهده تو قرار دادم كه هروقت بخواهى او را نگاه دارى و هروقت نخواهى با دليل او را رها كنى! پس از آن خداوند از فقيهان و دانايان اسلام مى‏پرسد كه اين داورى و حكم چگونه است؟ مى‏گويند حكم حكم خداوند است.

[آيات 232- 229]

(تفسير لفظى)

229- الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. طلاق آشتى‏پذير دو گونه است يكى نگاه داشتن زن به رجوع كردن يا گسيل داشتن به نيكى، و روا نيست كه آنچه به زن داده‏ايد پس از جدائى از او بازستانيد مگر آنكه بترسند كه آنان احكام خداى را كردن ننهند، پس اگر بترسند كه حدهاى خدائى را بپا نمى‏دارند، باكى ندارد كه آنچه داده‏اند باز خريد كنند و روا باشد كه زن، خويشتن را به كابين خود از شوى باز خرد و جدا شود اين است حدود حكم الهى، و كسانى كه از آن حدود درگذرند بر خود ستمكارانند.

230- فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.

پس اگر مرد زن را سه طلاق داد آن زن بر او حلال نمى‏شود و مرد نمى‏تواند رجوع كند مگر آنكه زن شوهر ديگرى كند و پس از طلاق گرفتن از شوهر دوم باكى نيست كه دو نفر باهم ازدواج كنند درصورتى‏كه بدانند كه حدود احكام خدا را بجا مى‏آورند، اين است حدود احكام خداوند كه براى گروه دانايان بيان مى‏شود.

231- وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ. چون زن را طلاق داديد و عدّه او به سر رسيد پس او را بر زنى نگاه داريد يا او را به نيكوئى گسيل كنيد و بزيان او كارى نكنيد كه از حكم خداى تجاوز كنيد و پاى از پسند او فراتر نهيد، و هركس اين كار را كند به خود ستم روا داشته است و دين خدا را به افسوس (مسخره) مگيريد، و به ياد بياوريد نعمت او را بر شما و آنچه كه فروفرستاد براى شما از كتاب و حكمت كه بشما پند مى‏دهد، و بپرهيزيد خدا را و تقوى پيشه كنيد و بدانيد كه خداوند بهر چيزى دانا است.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 95

232- وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. چون زنان را طلاق داديد و عدّه آنها به سر رسيد باز مداريد آنها را از اينكه شوهر ديگرى اختيار كنند وقتى ميان آنها به نيكوئى و راستى تراضى باشد، اين است پند خداوند به كسانى كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند و اين رفتار براى شما بهتر و پاك‏تر است و خداى داند و شما ندانيد!

(تفسير ادبى و عرفانى)

229- الطَّلاقُ مَرَّتانِ .. تا آخر آيه. تعدّد طلاق از آن جهت است كه در حقيقت فراق مكروه است، و هرچند كه در شرع مباح است، خداى آن را دشمن دارد كه سبب جدائى است، حضرت حسن بن على (ع) زنى داشت طلاق داد و مهر او را فرستاد تا دلش خوش باشد زن آن پولها را پيش نهاد و گريستن آغاز كرد و گفت مرا خواسته جهان به چه كار آيد؟ كه كنارم تهى از يار است و دوست از من بيزار، گويند اين سخن با حضرت حسن بن على (ع) افتاد، در وى اثر كرد و او را به خانه بازگردانيد.

در آمار بياورند كه امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) روزى به زيارت مزار فاطمه رفت و مى‏گريست و مى‏گفت:

چه بوده است و دوست را چه رسيده؟ كه سلام مى‏كنم و مى‏پرسم جواب نمى‏دهد؟- هاتفى آواز داد كه مهر مرگ بر دهانم نهاده، در ميان سنگ و خاك تنها بمانده و از خويش و پيوند بازمانده، از من به تو درود باد، آن رشته دوستى و الفت و پيوستگى امروز ميان ما از هم فروريخته و قلّاده آن از هم گسسته است! على (ع) از سر رنجورى برخاست و مى‏رفت و به زبان حال مى‏گفت:

چون درد فراق در جهان چيست بگو؟

عاجز ز فراق ناشده، كيست بگو؟

گويند مرا كه در فراقش مگراى‏

آن كيست كه از فراق نگريست بگو؟

مالك دينار برادرى داشت از دنيا برفت، بر سر گور او بسيار بگريست او را گفتند: به مرگ برادر چنين مى‏گريى؟ گفت: نه به‏آن جهت مى‏گريم كه از دنيا رفته، نه ازآن‏رو كه من امروز از او وامانده‏ام، مى‏گريم كه در رستاخيز از وى بازمانم و او را نه بينم! اين خود حسرت ديدار مخلوق است، آيا حسرت ديدار خالق خود چون بود و كرا بود؟

اين همه آسان و خوار است، آه اگر گويد كه رو

كز تو بيزاريم ما و بار تو عصيان شده !

پير طريقت بسيار گفتى: دل رفت و دوست رفت، ندانم كه از پس دوست روم يا از پس دل؟ ندا آمد كه از پس دوست رو كه عاشق، دل را از بهر وصال دوست خواهد، چون دوست نبود، دل را چه كند؟

چون وصال يار نبود، گو دل و جانم مباد

چون شه و فرزين نماند، خاك بر سر فيل را

[آيات 237- 233]

(تفسير لفظى)

233- وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 96

الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. مادران دو سال كامل فرزندان خود را شير دهند، اگر بخواهند كه شير دادن فرزند را تمام كنند، و بر پدر است كه روزى مادران و جامه آنها را بر انصاف و اقتصاد آماده سازد، و بر هيچ كس تكليف بيرون از توانائى نمى‏شود. هيچ مادر و نه هيچ پدرى به فرزند خود نبايد زيانى برساند و همچنين بر وارث و قيّم نيز همين حكم است. اگر خواهند كه او را از شير بازدارند به خشنودى هر دو نفر و مشورت كردن باهم، باكى و تنگى بر آنها نيست كه دايه بگيرند و اگر بخواهيد دايه بگيريد براى شير دادن فرزندانتان، تنگى و باكى نيست وقتى‏كه مزد عادلانه دايه را بپردازيد، و بپرهيزيد از خشم و عذاب خداى و بدانيد كه خداوند به آنچه مى‏كنيد دانا و بينا است.

234- وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ. آنان كه مى‏ميرند و زنانى مى‏گذارند بايد آنان چهار ماه و ده روز درنگ كنند به تن خويش و شوى نگيرند، پس چون به پايان مدّت رسند بر شما تنگى و بأسى نيست در آنچه در نفس خويش كنند از شوى كردن با دو گواه و أذن ولىّ و خداى به آنچه شما مى‏كنيد آگاه است.

235- وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ. بر شما تنگى و حرجى نيست به اينكه سربسته گوئيد از خواستگارى زنان، يا در دل پنهان بداريد، خدا مى‏داند آنچه نسبت به خواستگارى زنان در دل مى‏داريد! لكن در زمان عدّه، وعده پنهانى خواستگارى به ايشان مدهيد مگر آنكه سخن نيكو گوئيد و با او سخن روشن در بستن نكاح نگوئيد و وعده منهيد تا مدّت آن زن به كران آيد، و بدانيد كه خداوند آنچه در دلهاى شما است مى‏داند، پس حذر كنيد از آن و بدانيد كه خداوند بخشنده بردبار است.

236- لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ.

بر شما ايرادى نيست اگر زن را طلاق داديد مادام كه با آنها نزديكى نكرده‏ايد يا مهر معين بر خود فرض نكرده‏ايد.

و ايشان را از مال خود چيزى بدهيد و تهى گسيل مكنيد، بر مرد توانگر به‏اندازه توانائى او و بر مرد درويش و نيازمند به‏اندازه توان وى، به‏طورى‏كه چيزى به دست آن زن برسد كه نه بر دهنده زور باشد و نه بر گيرنده تنگ، اين است سزا و شايسته نيكوكاران.

237- وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ لا تَنْسَوُا

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 97

الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. و اگر زنان را طلاق داديد پيش از آنكه به زن رسيده باشيد (آميزش كرده باشيد) درحالى‏كه كابين براى او معين كرده باشيد، نيم آنچه در كابين است به او بدهيد مگر آنكه خودشان آن را به بخشند، يا آن‏كس كه گره عقد به دست اوست يعنى شوهر عفو كند و تمام كابين را به او بدهد كه اگر عفو كنيد به تقوى و پرهيزكارى نزديكتر است و نبايد نيكوكارى ميان خودتان را فراموش كنيد و بدانيد كه خداوند به آنچه شما مى‏كنيد بينا و دانا است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

233- وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ .. تا آخر آيه. بزرگ است خداى يكتا و در بنده‏نوازى بى‏همتا، رحمتش از همه رحمتها بالاتر، مهرش نه چون مهرها، بزرگترين رحمت ميان مردم رحمت مادران است و لكن رحمت خداوند بر بنده بيش از آنست و مهر او نه چون مهر ايشان است، نه‏بينى كه مادران را سفارش مى‏كند كه فرزندان را دو سال تمام شير دهند و تنها به مهر مادر اكتفا نكنند و بدانيد كه خداوند به بنده مهربان‏تر است از مادر!

لطيفه: روزى زنى كودكى در برداشت و نان مى‏پخت، پيغمبر اكرم از آنجا بگذشت، زن چون او را ديد پيش آمد گفت: اى رسول خدا، بما از تو چنين رسيده كه خداوند بر بندگان خود مهربان‏تر است از مادر به فرزند خود، حضرت فرمود: آرى چنين است! زن گفت هيچ مادرى راضى نمى‏شود كه فرزندش را در تنور انداخته بسوزاند، حضرت بگريست و فرمود: خداوند هم كسى را با آتش دوزخ نمى‏سوزاند مگر كسى كه شرك بياورد و معتقد به يكتائى او نباشد!

روزى رسول خدا ياران را گفت: چه گوئيد به كسى كه در راه خدا كشته شده؟ گفتند خدا و رسولش مى‏دانند- حضرت فرمود: آن كس در بهشت است- پرسيد: چه گوئيد درباره كسى كه بميرد و دو نفر عادل بگويند ما از او جز پاكى و پارسائى و نيكوكارى نديده‏ايم؟- گفتند خدا مى‏داند و بس! حضرت فرمود: او نيز در بهشت است- پرسيد: چه گوئيد درباره كسى كه بميرد و دو نفر عادل بگويند، از او نيكى و نيكوكارى نديديم؟ گفتند اين‏چنين كس در آتش است- حضرت فرمود: گمان بد برديد، بنده گناهكار است و خدا آمرزش‏كار، بنده جفاكار است و خداوند وفادار! از كجا كه در آتش سوزد؟!

روز رستاخيز: چون روز رستاخيز رسد، در پل صراط و ترازوگاه، نامه‏اى از سوى حق رسد خطاب به بنده خود كه اى بنده من! تو را رايگان بيافريدم، صورت زيبات بنگاشتم، قد و بالات بركشيدم، كودك بودى و راه به پستان مادر نبردى، منت راه نمودم، از ميان خون شير بهر غذاى تو بيرون آوردم! مادر و پدر بر تو مهربان كردم، ايشان را به پرورش تو واداشتم، و از آب و باد و آتش نگاه داشتم، از كودكى به جوانى و از جوانى به پيرى رسانيدم، تو را به فهم و فرهنگ بياراستم و به دانش و هنر بپيراستم! من كه با تو اين همه نيكوئيها كردم تو براى ما چه كردى؟ چه گناه‏ها كه نكردى! چه نيكيها كه بجا نياوردى! آيا هرگز در راه ما پولى به نيازمندى دادى؟ يا سگى تشنه را از بهر ما آب دادى؟ بنده من كردى آنچه كردى و مرا شرم آيد كه با تو آن كنم كه سزاى آنى! من با تو آن كنم كه من سزاوار و شايسته آنم! رو كه تو را آمرزيدم تا بدانى كه من منم و تو توئى؟ آرى گدائى كه نزد پادشاهى رود به او نگويند چه آوردى؟ به او گويند: چه مى‏خواهى؟

پير طريقت گفت: خدا چگونه نه‏بنوازد كه اكرم اكرمين است و چگونه نيامرزد كه ارحم راحمين است! و چگونه عفو نكند كه در قرآن چند جا از عفو فرموده! و در اين مورد هم به شوهر سفارش عفو درباره كابين زن طلاق گرفته‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 98

فرموده است، پس تقوى در عفو است و بهشت در تقوى، بدايت تقوى آنست كه حق خود بر برادر شناسى و نهايت تقوى آنست كه حق وى بر خودشناسى و او را بر خود برترى دهى و هرچند از او جفا بينى، از وى عذرخواهى و عفو كنى! اين است مقام توحيد!

[آيات 244- 238]

(تفسير لفظى)

238- حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ. هنگام نمازها را گوشوان (نگاهدار) باشيد و نگاه داريد به‏ويژه بر نماز ميانين (ظهر و عصر) و خداى را به‏پاى ايستيد به فرمان‏بردارى و رستگارى.

239- فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. اگر از دشمن در جنگ ترس داريد نماز را پياده يا سواره گزاريد و آن‏گاه كه ايمن شديد، خداى را نماز گزاريد. و ياد كنيد آن‏گونه كه بشما آموخت آنچه را كه نمى‏دانستيد.

240- وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. كسانى از شما مى‏ميرند و زنها مى‏گذارند، وصيّت درباره زنهاشان نگاه داشتن آنها تا يك سال و بيرون نكردن است، پس اگر از نزد شما بيرون رفتند بر شما تنگى نيست در آنچه به خود كرده‏اند از زناشوئى، كه خداوند تواناى بى‏همتا و دانا است.

241- وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ. و براى زنان طلاق داده حقّى است از كابين نه آن‏قدر گران كه مرد را رنج آيد و نه آن‏قدر كوچك و ناچيز كه زن را از آن ننگ آيد، اين حق خداوند است بر پرهيزكاران.

242- كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. اين‏چنين خداوند سخنان خويش را براى شما بيان مى‏كند تا شايد شما دريابيد.

243- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ. نشنيده‏ايد داستان كسانى كه از سراهاى خود بيرون رفتند و هزاران نفر بودند كه از ترس مرگ طاعون گريختند! پس خداوند آنان را گفت: بميريد (و مردند) پس از آن آنها را زنده كرد، كه خداوند نوازش‏كار و نيكوكار با مردم است و لكن بيشتر مردم سپاسگزارى ندارند.

244- وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. با دشمنان حق در راه خدا جنگ كنيد و بدانيد كه خداوند شنوا و دانا است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

صفحه بعد