کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 255
به آنچه گفتند! (چنين نيست) بلكه دست خداوند گشاده است و هرطور كه بخواهد نفقت مىكند. وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.
و هرآينه طغيان و كفر، بيشتر آنان را به آنچه خداوند بسوى تو و براى تو فروفرستاده است زياد خواهد كرد و ما ميان ايشان تا روز رستاخيز دشمنى و زشتى و كينهتوزى بيفكنيم و هرگاه آتش جنگ را روشن كنند خداوند آن را خاموش گرداند و آنان پيوسته در زمين فساد كنند (و دلها را از حق باز مىگردانند) و خداوند فسادكاران را دوست ندارد.
(تفسير ادبى و عرفانى)
57- لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً. آيه. هركه مسلمان است بار احكام اسلام بر او نه گران است، هركس صاحب دين است دين بر دل وى شيرين است، موحّد را نعمت توحيد شاهد دل و ديده و جان است و مؤمن پيوسته بر درگاه خدمت بسته ميان است، زيرا هر طينتى را دولتى است و هر فطرتى را خدمتى، هركسى را منزلتى است و بندگان رحمن را منزلت جز بندگان شيطان است، مقبولان حضرت ديگرند و مطرودان جماعت ديگر، يكى در حضرت راز به بانگ نماز شاد شود و چون گل بر بار بشكفد و پيوسته منتظر آن نشسته و از بيم فوت آن بگداخته.
لطيفه: درويشى را ديدند بر پاى ايستاده و سر در انتظار فروبرده، گفتند: اى درويش، آن چيست كه در انتظار آن چنين فروشدهاى؟ گفت: طهارت كردهام وقت راز درآمده، انتظار بانگ نماز مىكشم.
اينچنين كس را چگونه توان با كسى كه از شربت كفر و فسق و نفاق مست شده برابر كرد، باشد كه فرق نكند ميان بانگ نماز و بانگ ناى و ساز، اين است وصف حال آنان كه خداوند فرمود: وقتى بانگ نماز بلند مىشود كافران آن را فسوس و بازى مىگيرند!
گويند: پيرى از جائى مىگذشت بانگ نماز شنيد، پير گفت: اين بانگ طعنه و لعنت است! چند گامى فراتر رفت سگى را ديد بانگ مىداد، پير گفت: اين بانگ تسبيح و تهليل است! مريدان پرسيدند اين چيست؟ جواب مؤذّن را چنين دادن و جواب سگ را چنان؟ گفت: اعتقاد اين مؤذّن پاك نيست و دين او راست نه! بانگ نماز و ديگر بانگها نزد او يكسان است از اين جهت جواب او را لعنت و جواب سگ را تسبيح دادم! كه از سگ تسبيح شنيدم كه خداوند فرمود: هر چيزى خدا را تسبيح مىكند!
لطيفه: نوشتهاند: وقتى اذانگو اللّه اكبر مىگويد، درهاى دوزخ بسته مىشود وقتى اشهد ان لا إله الّا اللّه مىگويد، درهاى بهشت باز مىشود، وقتى مىگويد: اشهد انّ محمّدا رسول اللّه نعمتهاى بهشت نمايان مىشود.
59- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا. آيه. اى محمّد آن بيگانگان را بگو كه بر ما چه عيب مىنهيد و چه طعن كنيد؟ ايمان ما را به غيب، عيب مىشماريد، ما كارها را به حق واگذار كرديم و ناديده و نادر يافته به جان و دل پذيرفتيم، ما اين كرديم، و شما نافرمانى كرديد و سر كشيديد و خويشتن را از ربقه بندگى بيرون برديد، عيب همه بر شما است، و طعن در شما است و خشم و لعنت خدا بر شما است!
63- لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ. آيه. بارى ايشان كه در ميان شما ربّانيانند و احبار، و در ميان شما اخيار كه به دانش مخصوصند و به دريافت موصوفند، چرا نادانان را باز نزنند و به دانش خويش آتش جهل آنان را فروننشانند؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 256
آيا نمىدانند كه فائده علم آنست و طريق عالم چنان است كه بر زبان نصيحت راند و در دل همّت دارد تا جاهل را از جهل و عاصى را از معصيت باز دارد و بيراه را به راه باز آرد و گمراه را رهبرى كند، چون چنين نباشد ثمره علم كجا باشد؟ و شرف علم چگونه پديد آيد؟
64- وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ. آيه. اگر موحّدان به نادانى روزى يكدگر را غيبت و بدگوئى كنند چون در راه توحيد راست روند و تسليم پيشه كنند اميد است كه آنان را عفو كنند، امّا صعب و منكر آنست كه در آفريدگار منزّه ناسزا سخن گويند و آنچه را عيب مخلوق شمرند بر خالق بندند چنانكه اين بيگانگان گفتند: دست خداوند بسته است!
پير طريقت گفت: در توحيد تسليم پيشه كن، هرچه از عقل رود باك نيست و در خدمت طاعت پيشه كن هرچه از معاملت فروشود باك نيست و در زهد فراغت پيشه كن اگر گنج قانون در دست تو است باك نيست و از خداوند خداوند جوى از هركه بازمانى باك نيست.
[آيات 71- 65]
تفسير لفظى
65- وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ. اگر خوانندگان تورات ايمان (به محمّد) آورند و از خشم و عذاب خدا بپرهيزند، ما گناهان و بديهاى ايشان را بستردمى (بخشيدمى) و بپوشيدمى و آنان را در بهشتهاى ناز درآوردمى!
66- وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ. اگر جهودان تورات را بهپاى داشتندى (و به كردار آن به حق ايستادندى) و همچنين اهل انجيل انجيل را، هرآينه از بالاى سر روزى مىخوردند (از بارانها و بركتهاى آسمانى) و از زير پاهاشان (از نعمتهاى زمين) بهرهمند مىشدند، آنان گروهى ميانهرو هستند و بسيارى از آنها بد عمل مىكنند!
67- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ. اى فرستاده خدا، آنچه از سوى خداوند به تو فروفرستاده آمده به مردم برسان، كه اگر نرسانى همچنان است كه هيچ از پيامهاى وى نرسانده باشى، و خداوند تو را از مردمان (بدى و آزار آنها) نگاه مىدارد، و خداوند كافران را رهبرى نمىكند.
68- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ بگو (اى محمّد): اى جهودان و ترسايان شما بر هيچچيز نيستيد (مزيّت و ارزشى نداريد) مگر آنكه كتابهاى آسمانى را بپا داريد (هركدام برحسب ايمان خود) و همچنين شما كه اهل قرآن هستيد آنچه بسوى شما فروفرستاده شده است به پا داريد. و هرآينه بسيارى از آنان نسبت به آنچه به تو (اى محمّد) فرستاده شده سركشى و كفر زياد خواهند كرد و تو از عمل كافران و ناگروندگان دلتنگ و اندوهگين مباش.
69- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. مؤمنان و جهودان و كسانى كه ميان اين دو دين هستند
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 257
و ترسايان هركس از اينان به خداوند و روز رستاخيز ايمان آورد و كار نيكو كند، هيچ ترس و بيمى بر ايشان نيست و هرگز اندوهگين نخواهند بود.
70- لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ. ما از فرزندان يعقوب پيمان ستديم و رسولانى به آنها فرستاديم، و هروقت كه فرستادهاى چيزى را كه برخلاف ميل و هواى نفس آنها بود براى آنها مىآورد، گروهى آن را تكذيب و گروهى ديگر آنها را مىكشتند!
71- وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ. آنان گمان كردند كه هرگز آزمايش نخواهند شد اين بود كه كور و كر شدند، پس از آن خداوند توبه آنان را پذيرفت، باز بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند به آنچه اينان مىكنند بينا است.
(تفسير ادبى و عرفانى)
65- وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا. آيه. اين آيت اشاره به بيان فضيلت و شرف محمّد است بر اهل كتاب، چونكه آمرزش مؤمنان را بر تقوى بست و آن را در مغفرت و رحمت شرط كرد و مقتضاى دليل خطاب آنست كه هركه را تقوى نيست مغفرت هم نيست و اينكه فرمود خداوند اهل تقوى و اهل مغفرت است براى آن است كه از وى ترسند و تقوى پيشه كنند، پس اگر تقوى نبود، سزاوار است كه بنده را بتفضّل خويش ببخشايد و اين است شايسته خداوندى و مهربانى و بندهنوازى! كه آنچه كند به سزاوارى و شايستگى خود كند نه به استحقاق بندگان!
66- وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ. آيه. شگفت آنكه عالميان پيوسته دربند روزى فراخند و در آرزوى لذّات اين دنيا! ليكن راه بدست آوردن نمىدانند و به تهيه اسباب آن راه نمىبرند، خداوند در اين آيت مىگويد: اگر مىخواهى رحمت و نعمت ما از بالا و نشيب و از راست و چپ روى به تو كند تو روى به طاعت ما آر و تقوى پيشه كن، تو روى در كار ما و در فرمان ما آر، تا ما كار تو را درست كنيم كه هركس با خداست خدا هم با اوست، هركس تقوى پيشه كند روزى او بىحساب رسد.
67- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ. آيه. اين نداى خداوند كه بنام رسالت است شريفتر است از ديگر نداها، زيرا درجه رسالت بالاتر از درجه نبوّت است و رسالت را قومى است مخصوص و هركس كه رسول شد نبىّ نيز هست ليكن هر نبىّ رسول نيست، چنانكه انبياء را بر اولياء شرف است رسولان را هم بر انبياء شرف است، وحى انبيا براى خود آنها است ليكن وحى رسولان رساندن به مردم است و اين وحى بر دو قسم است: يكى بيان احكام شريعت و حلال و حرام و ديگرى ذكر اسرار محبّت و حديث دل و دل آرام، ازاينرو جبرئيل هرگاه براى بيان شريعت آمدى بصورت بشر بودى و حديث دل در ميان نبودى!
آن ندا مىگويد: اى محمّد، احكام شرايع دين را به خلق رسان و هيچ وامگير، ليكن حقيقت رسالت و اسرار محبّت نه بر اندازه طاقت ايشان است كه آن مشرب خاص تو است، ما آنچه بايد به دل تو رسانيم خود رسانيم. اين بود كه در آن موقعها جبرئيل با چهره روحانى فرود آمدى نه به صورت بشر، كه همى به دل پيوستى و راز و ناز با دل او بگفتى! چنانكه فرمود:
روح الامين به قلب محمّد نازل شد، تو گوئى آن حضرت در آن حالات، همه دل بودى و آن دل همه سر بودى و آن سر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 258
همه وحى بودى و كس را بر آن اطلاع نبودى و چنانكه بود خداوند او را به كس ننمود.
اى ماه برآمدى و تابان گشتى
گرد فلك خويش خرامان گشتى
چون دانستى برابر جان گشتى
ناگاه فروشدى و پنهان گشتى !
... وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. آيه. در اين مورد روايت كنند كه روزى محمّد (ص) تنها روى به صحرا نهاد تا به وادئى رسيد كه در آنجا مردى قهّار و زورمند و دشمن عنود و لجوج او او را تنها در بيابان ديد گفت: اى محمّد توئى كه لات و عزّى را دشنام دهى و دعوت به ديگر خداى كنى؟ فرمود: آرى، من مىگويم لات و عزّى باطل است و معبود مردم خداى آسمان است، آن مرد گفت: اى محمّد بيا تا من و تو بنام خداى خويش دستى بيازمائيم تو اللّه را به يارى خود گير و من لات و عزّى، پس اگر تو مرا بيفكنى ده رأس گوسفند از بهترين گلّه خويش به تو دهم، عهد بستند و رسول خدا در پنهانى بازارى خدا را خواند و گفت: خدايا، خداوندا، مرا بر اين دشمن جبّار و قهّار يارى ده، دست فراهم دادند و محمّد آن مرد را بيفكند و بر سينه او نشست آن مرد گفت: اى محمّد، اين تو نكردى اين خداى تو كرد كه او را به يارى خواستى و لات و عزّى مرا خوار كردند! محمّد از سينه او برخاست، اين كار سه بار تكرار شد و آن مرد خواست نه گوسفند باختيار او گذارد، فرمود: مرا گوسفند لازم نيست، اگر به اسلام آئى و خود را از آتش برهانى تو را به باشد! آن مرد از تيرگى دل ايمان نياورد و پيغمبر هم از گوسفندان او در گذشت. در راه كه به خانه برمىگشت چند نفر از صحابه او را ديدند و دانستند كه تنها به آن صحرا رفته كه آن مرد قوّى و شقى است! پرسيدند: چگونه تنها رفتيد؟ فرمود: خدا بمن وحى فرستاد كه تو را از آزار و بدى خلق نگاه مىدارم!
[آيات 82- 72]
تفسير لفظى
72- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ. هرآينه كسانى كه گفتند عيسى پسر خدا است كفر گفتند، درصورتىكه خود مسيح به فرزندان اسرائيل گفت:
خداى من و خداى خودتان را (كه يكى است) پرستش كنيد و بدانيد كه هركس براى خدا شريك سازد و شرك به خدا آورد خداوند بهشت را بر او حرام كند و جاى او در آتش است و خداوند يار ستمكاران نيست.
73- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. كسانى كه گفتند خداوند سومى آن سه تا است درصورتىكه خدائى نيست جز يك خدا، و اين مردم اگر از آنچه مىگويند بازنايستند به آنان كه كافر شدند عذابى دردناك خواهد رسيد.
74- أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. آيا باز نمىگردند بسوى خدا و توبه نمىكنند و آمرزش نمىخواهند؟ كه خداوند آمرزنده مهربان است!
75- مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ. مسيح پسر مريم نبود جز يك فرستاده خداوند كه پيش از او هم فرستادگانى بودند و مادرش زنى پارسا است كه آن دو نفر غذا مىخوردند (مانند همه مردم بودند)
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 259
درنگر (اى محمّد) كه چگونه ما نشانه را براى آنان آشكار مىسازيم، پس باز بنگر كه چگونه آنها از دريافتن حق روگردان و دروغ زنند؟
بگو: اى محمّد، آيا جز خداوند كسى را مىپرستيد كه داراى هيچگونه سود و زيانى نيست؟ و خداوند شنوا و دانا است.
77- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ. اى اهل كتاب، در دين خود و در مخالفت با حق غلوّ نكنيد و پيرو هواى گروهى نباشيد كه از پيش گمراه و بيراه شدند و بسيارى را از راه بيرون كردند و خود از شاه راه به بيراهى رفتند.
78- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ. از فرزندان يعقوب آنان كه كافر شدند، به زبان داود در زبور و به زبان عيسى در انجيل لعنت شدند و علت آنهم عصيان و نافرمانى آنان بود و در كارها هم زيادهروى مىكردند.
79- كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ. يكدگر را از كارهاى زشت و ناپسند منع نمىكردند و هرآينه كارى بد و عملى ناپسند بجاى مىآوردند.
80- تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ. بسيارى از آنها مىبينى كه با كافران همساز و همدل هستند و بد چيزى است هواى نفس آنان كه از پيش به آنها فرستاده و نتيجه آن خشم خداوند بر آنها است و در عذاب جاويدانى هستند.
81- وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ. اگر آنان به خدا و پيغمبر ايمان داشتند، آن گروه را دوست و همدل خويش نمىگرفتند، لكن بيشتر آنان از اطاعت بيرون و زشت كار هستند.
82- لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ تو خواهى يافت (اى محمّد) كه سختترين دشمنان مؤمنان جهودان هستند و كسانى كه كوركورانه شرك آوردند و خواهى يافت كه نزديكترين مردم از حيث دوستى با مؤمنان كسانى هستند كه گفتند: ما مسيحى هستيم. و اين بدان سبب است كه در ميان آنان كشيشان و رهبانان هستند كه كبر و گردنكشى به مردم ندارند.
(تفسير ادبى و عرفانى)
داستان خدائى عيسى:
72- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ.* آيه. آنان كه ديده تميز نداشتند و ميان ربوبيّت و عبوديّت فرق نگذاشتند و لاهوت را به ناسوت فرود آوردند و جلال قدم را با ضعف عدم برابر دانستند و اين مايه ندانستند كه عيسى نابوده دى، بيچاره امروز، نايافته فردا، جوان دى، كهل امروز و پير فردا و مرده پس فردا! چگونه با خداى بىهمتا و معبود يكتا برابر باشد؟ هرگز بنده كى ماند به كردگار؟ و آفريده به آفريدگار؟ عيسى نبوده و پس بوده، محتاج طعامى و شرابى و خوابى و قضاء حاجتى گشته، با اين عيب و عار چگونه توان گفت كه او خدا گشته؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 260
76- قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً. آيه. آيا كسى را مىپرستيد كه نه در دست او دفع ضرر و نه در توان او جلب منفعت؟ نه كسى را سود تواند نه از كسى گزند باز دارد. اينچنين كس خدائى را چون شايد؟ خدا او است كه خالق همه او است، سود و زيان، بند و گشاد، نيك و بد، امر و نهى، همه در توان او است و نافذ در همه آنها مشيّت او است، روان بر همه امر او است، بود همه به اراده و علم او است.
لطيفه: خوشا بحال كسى كه از در توحيد و تصديق درآيد كه وى را از سه شربت يكى دهند، يا شربتى دهند كه دل به معرفت زنده شود، يا زهرى دهند كه به آن نفس امّاره كشته شود، يا شرابى دهند كه جان از وجود، مست و سرگشته شود، پس تو هم خدمت صافى دار تا بهره برى و بر مركب مهر نشين تا به حضور رسى!
77- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ. آيه. غلوّ در دين آنست كه بر آن چيزى بيفزايند و يا چيزى از آن بكاهند، نه آن و نه اين، نه افراط و نه تفريط. چنانكه شيطان در تفريط ظفر يابد در افراط هم ظفر يابد، جادّه راست راه ميانه است! راه ميانه بسوى حق مىشود، راه ميانه از تعطيل پاك است و از تشبيه دور، تشبيه راه كفر است، راه ميانه آنست كه گوئى: از صفات خدا نام دانيم ليكن چونى ندانيم، كوشيم كه يابيم نتوانيم، و گر به عقل گرد آن گرديم از سنّت درمانيم، هرچه خدا و رسول گفت در پى آنيم، فهم خود را گم كرديم و صواب ديد خويش را معزول نموديم و به اذعان به جهل گردن نهاديم و به سمع قبول پذيرفتيم، راه تسليم سپرديم، و به زبان تضرّع گفتيم: خدايا ما به تو ايمان آورديم و فرستاده تو را پيروى كرديم پس ما را با گواهدهندگان بشمار.
... وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا. آيه. بر حذر باشيد از آن قوم كه بر پى هواى دل خواست خويشند كه ايشان را نه نور بصيرت است نه چراغ معرفت نه اعتقاد بر بصيرت نه سخن بر بيّنت، خدا ايشان را داور، دشمن ايشان پيغمبر، جايگاه آنان سقر، رأى شيطان رأى ايشان، و دوزخ سرايشان!
78- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ. آيه. كافران را به زبان پيغمبران لعنت ياد كرد و مؤمنان را بىواسطه پيغمبران به رحمت و ثناء خود ياد فرمود، كه او خود بر مؤمنان درود (صلوات) مىفرستد، وگرنه، عتاب و قهر بودى و سياست و جنگ كردى، چون آنچه خود گويد همه خوش بود، همه فضل و شرف بود و زبان حال مؤمنان اين است:
ار دستت از آتش بود
ما را ز گل مفرش بود
هرچه از تو آيد خوش بود
خواهى شفا خواهى الم
[آيات 89- 83]
تفسير لفظى
83- وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ. وقتى (اصحاب نجاشى) آنچه از قرآن به پيغمبر نازل شده شنيدند، اشك از چشمهاشان به سبب آنچه از حق بشناختند روان مىشود، و در آن حال مىگويند: پروردگارا، ما گرويديم پس ما را در شمار گواهان خويش نويس.
جزو هفتم: 84- وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ. چه رسد ما را كه به خدا و به آنچه از حق براى ما آمده ايمان نياوريم؟ درحالىكه اميدواريم خداوند ما را در گروه نيكان و شايستگان آرد.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 261
85- فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ. پس خداوند در برابر آنچه گفتند به آنان بهشتهائى داد كه از زير درختهاى آن آب روان است و در آنجا جاويدانند.
86- وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ. و كسانى كه بر كفر خود ماندند و نشانى ما را تكذيب كردند، آنان دوزخيان و ياران آتشند.
87- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. اى گروندگان پاكيها را كه خداوند بر شما حلال كرده حرام نكنيد و از اندازه در مگذاريد كه خداوند تجاوزكنندگان را دوست ندارد.
88- وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ. از روزى حلال و پاك كه خداوند داده بخوريد و شماها كه مؤمن هستيد از خشم خدا بپرهيزيد.
89- لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. خداوند شما را در سوگندهاى لغو و باطل و بىهوده نگيرد لكن شما را در سوگندهائى كه به دل آهنگ سوگند داريد مىگيرد و كفّاره آن غذا دادن به مستمندان است از حدّ وسط غذاى خودتان يا پوشاندن آنان يا آزاد كردن يك نفر برده مسلمان. پس هركس نتواند بايد سه روز روزهدار شود.
اين است كفّاره سوگندهاى شما وقتى سوگند مىخوريد (و از آن بازآئيد) و سوگندهاى خود را از گزاف و بيداد نگاه داريد. چنين است سخنان خداوند كه براى شما بيان مىكند تا مگر شما سپاسگزار باشيد.
(تفسير ادبى و عرفانى)
83- وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ. آيه. اشارت است به اينكه ايمان شنيدنى است و ديدنى و شناختنى و گفتنى و عملكردنى، سمعوا دليل بر شنيدنى، ترى دليل بر ديدنى، يقولون دليل بر گفتنى، ذلِكَ جَزاءُ دليل بر عملكردنى است، و ابتدا به سماع از آن جهت است كه بنده در آغاز چون حق بشنود او را خوش آيد و در پذيرد و به كار بندد كه گفتهاند: سه چيز نشان معرفت است: گريه بر جفا، دعا بر عطا، و رضا به قضا، و هركس كه اين سه خصلت در او نيست در دعوى خود صادق نه، و در شمار عارفان نيست و در ميان جوانمردان و دينداران او را نوائى نيست.
پير طريقت گفت: معرفت دو قسم است: معرفت عام و معرفت خاص معرفت عام سمعى است و معرفت خاص عيانى است، معرفت عام از عين جود است و معرفت خاص محض موجود، معرفت عام را گفت: و اذا سمعوا و معرفت خاص را گفت: يُرِيكُمْ آياتِهِ،* آيه اول شريعت را مدح است و دوم حقيقت را بيان!