کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 258

همه وحى بودى و كس را بر آن اطلاع نبودى و چنانكه بود خداوند او را به كس ننمود.

اى ماه برآمدى و تابان گشتى‏

گرد فلك خويش خرامان گشتى‏

چون دانستى برابر جان گشتى‏

ناگاه فروشدى و پنهان گشتى !

... وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. آيه. در اين مورد روايت كنند كه روزى محمّد (ص) تنها روى به صحرا نهاد تا به وادئى رسيد كه در آنجا مردى قهّار و زورمند و دشمن عنود و لجوج او او را تنها در بيابان ديد گفت: اى محمّد توئى كه لات و عزّى را دشنام دهى و دعوت به ديگر خداى كنى؟ فرمود: آرى، من مى‏گويم لات و عزّى باطل است و معبود مردم خداى آسمان است، آن مرد گفت: اى محمّد بيا تا من و تو بنام خداى خويش دستى بيازمائيم تو اللّه را به يارى خود گير و من لات و عزّى، پس اگر تو مرا بيفكنى ده رأس گوسفند از بهترين گلّه خويش به تو دهم، عهد بستند و رسول خدا در پنهانى بازارى خدا را خواند و گفت: خدايا، خداوندا، مرا بر اين دشمن جبّار و قهّار يارى ده، دست فراهم دادند و محمّد آن مرد را بيفكند و بر سينه او نشست آن مرد گفت: اى محمّد، اين تو نكردى اين خداى تو كرد كه او را به يارى خواستى و لات و عزّى مرا خوار كردند! محمّد از سينه او برخاست، اين كار سه بار تكرار شد و آن مرد خواست نه گوسفند باختيار او گذارد، فرمود: مرا گوسفند لازم نيست، اگر به اسلام آئى و خود را از آتش برهانى تو را به باشد! آن مرد از تيرگى دل ايمان نياورد و پيغمبر هم از گوسفندان او در گذشت. در راه كه به خانه برمى‏گشت چند نفر از صحابه او را ديدند و دانستند كه تنها به آن صحرا رفته كه آن مرد قوّى و شقى است! پرسيدند: چگونه تنها رفتيد؟ فرمود: خدا بمن وحى فرستاد كه تو را از آزار و بدى خلق نگاه مى‏دارم!

[آيات 82- 72]

تفسير لفظى‏

72- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ. هرآينه كسانى كه گفتند عيسى پسر خدا است كفر گفتند، درصورتى‏كه خود مسيح به فرزندان اسرائيل گفت:

خداى من و خداى خودتان را (كه يكى است) پرستش كنيد و بدانيد كه هركس براى خدا شريك سازد و شرك به خدا آورد خداوند بهشت را بر او حرام كند و جاى او در آتش است و خداوند يار ستمكاران نيست.

73- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. كسانى كه گفتند خداوند سومى آن سه تا است درصورتى‏كه خدائى نيست جز يك خدا، و اين مردم اگر از آنچه مى‏گويند بازنايستند به آنان كه كافر شدند عذابى دردناك خواهد رسيد.

74- أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. آيا باز نمى‏گردند بسوى خدا و توبه نمى‏كنند و آمرزش نمى‏خواهند؟ كه خداوند آمرزنده مهربان است!

75- مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ. مسيح پسر مريم نبود جز يك فرستاده خداوند كه پيش از او هم فرستادگانى بودند و مادرش زنى پارسا است كه آن دو نفر غذا مى‏خوردند (مانند همه مردم بودند)

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 259

درنگر (اى محمّد) كه چگونه ما نشانه را براى آنان آشكار مى‏سازيم، پس باز بنگر كه چگونه آنها از دريافتن حق روگردان و دروغ زنند؟

76- قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.

بگو: اى محمّد، آيا جز خداوند كسى را مى‏پرستيد كه داراى هيچ‏گونه سود و زيانى نيست؟ و خداوند شنوا و دانا است.

77- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ. اى اهل كتاب، در دين خود و در مخالفت با حق غلوّ نكنيد و پيرو هواى گروهى نباشيد كه از پيش گمراه و بيراه شدند و بسيارى را از راه بيرون كردند و خود از شاه راه به بيراهى رفتند.

78- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ. از فرزندان يعقوب آنان كه كافر شدند، به زبان داود در زبور و به زبان عيسى در انجيل لعنت شدند و علت آنهم عصيان و نافرمانى آنان بود و در كارها هم زياده‏روى مى‏كردند.

79- كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ. يكدگر را از كارهاى زشت و ناپسند منع نمى‏كردند و هرآينه كارى بد و عملى ناپسند بجاى مى‏آوردند.

80- تَرى‏ كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ. بسيارى از آنها مى‏بينى كه با كافران همساز و همدل هستند و بد چيزى است هواى نفس آنان كه از پيش به آنها فرستاده و نتيجه آن خشم خداوند بر آنها است و در عذاب جاويدانى هستند.

81- وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ. اگر آنان به خدا و پيغمبر ايمان داشتند، آن گروه را دوست و همدل خويش نمى‏گرفتند، لكن بيشتر آنان از اطاعت بيرون و زشت كار هستند.

82- لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ‏ تو خواهى يافت (اى محمّد) كه سخت‏ترين دشمنان مؤمنان جهودان هستند و كسانى كه كوركورانه شرك آوردند و خواهى يافت كه نزديكترين مردم از حيث دوستى با مؤمنان كسانى هستند كه گفتند: ما مسيحى هستيم. و اين بدان سبب است كه در ميان آنان كشيشان و رهبانان هستند كه كبر و گردن‏كشى به مردم ندارند.

(تفسير ادبى و عرفانى)

داستان خدائى عيسى:

72- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ.* آيه. آنان كه ديده تميز نداشتند و ميان ربوبيّت و عبوديّت فرق نگذاشتند و لاهوت را به ناسوت فرود آوردند و جلال قدم را با ضعف عدم برابر دانستند و اين مايه ندانستند كه عيسى نابوده دى، بيچاره امروز، نايافته فردا، جوان دى، كهل امروز و پير فردا و مرده پس فردا! چگونه با خداى بى‏همتا و معبود يكتا برابر باشد؟ هرگز بنده كى ماند به كردگار؟ و آفريده به آفريدگار؟ عيسى نبوده و پس بوده، محتاج طعامى و شرابى و خوابى و قضاء حاجتى گشته، با اين عيب و عار چگونه توان گفت كه او خدا گشته؟

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 260

76- قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً. آيه. آيا كسى را مى‏پرستيد كه نه در دست او دفع ضرر و نه در توان او جلب منفعت؟ نه كسى را سود تواند نه از كسى گزند باز دارد. اين‏چنين كس خدائى را چون شايد؟ خدا او است كه خالق همه او است، سود و زيان، بند و گشاد، نيك و بد، امر و نهى، همه در توان او است و نافذ در همه آنها مشيّت او است، روان بر همه امر او است، بود همه به اراده و علم او است.

لطيفه: خوشا بحال كسى كه از در توحيد و تصديق درآيد كه وى را از سه شربت يكى دهند، يا شربتى دهند كه دل به معرفت زنده شود، يا زهرى دهند كه به آن نفس امّاره كشته شود، يا شرابى دهند كه جان از وجود، مست و سرگشته شود، پس تو هم خدمت صافى دار تا بهره برى و بر مركب مهر نشين تا به حضور رسى!

77- قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ. آيه. غلوّ در دين آنست كه بر آن چيزى بيفزايند و يا چيزى از آن بكاهند، نه آن و نه اين، نه افراط و نه تفريط. چنانكه شيطان در تفريط ظفر يابد در افراط هم ظفر يابد، جادّه راست راه ميانه است! راه ميانه بسوى حق مى‏شود، راه ميانه از تعطيل پاك است و از تشبيه دور، تشبيه راه كفر است، راه ميانه آنست كه گوئى: از صفات خدا نام دانيم ليكن چونى ندانيم، كوشيم كه يابيم نتوانيم، و گر به عقل گرد آن گرديم از سنّت درمانيم، هرچه خدا و رسول گفت در پى آنيم، فهم خود را گم كرديم و صواب ديد خويش را معزول نموديم و به اذعان به جهل گردن نهاديم و به سمع قبول پذيرفتيم، راه تسليم سپرديم، و به زبان تضرّع گفتيم: خدايا ما به تو ايمان آورديم و فرستاده تو را پيروى كرديم پس ما را با گواه‏دهندگان بشمار.

... وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا. آيه. بر حذر باشيد از آن قوم كه بر پى هواى دل خواست خويشند كه ايشان را نه نور بصيرت است نه چراغ معرفت نه اعتقاد بر بصيرت نه سخن بر بيّنت، خدا ايشان را داور، دشمن ايشان پيغمبر، جايگاه آنان سقر، رأى شيطان رأى ايشان، و دوزخ سرايشان!

78- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ. آيه. كافران را به زبان پيغمبران لعنت ياد كرد و مؤمنان را بى‏واسطه پيغمبران به رحمت و ثناء خود ياد فرمود، كه او خود بر مؤمنان درود (صلوات) مى‏فرستد، وگرنه، عتاب و قهر بودى و سياست و جنگ كردى، چون آنچه خود گويد همه خوش بود، همه فضل و شرف بود و زبان حال مؤمنان اين است:

ار دستت از آتش بود

ما را ز گل مفرش بود

هرچه از تو آيد خوش بود

خواهى شفا خواهى الم‏

[آيات 89- 83]

تفسير لفظى‏

83- وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ. وقتى (اصحاب نجاشى) آنچه از قرآن به پيغمبر نازل شده شنيدند، اشك از چشمهاشان به سبب آنچه از حق بشناختند روان مى‏شود، و در آن حال مى‏گويند: پروردگارا، ما گرويديم پس ما را در شمار گواهان خويش نويس.

جزو هفتم: 84- وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ. چه رسد ما را كه به خدا و به آنچه از حق براى ما آمده ايمان نياوريم؟ درحالى‏كه اميدواريم خداوند ما را در گروه نيكان و شايستگان آرد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 261

85- فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ. پس خداوند در برابر آنچه گفتند به آنان بهشتهائى داد كه از زير درختهاى آن آب روان است و در آنجا جاويدانند.

86- وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ. و كسانى كه بر كفر خود ماندند و نشانى ما را تكذيب كردند، آنان دوزخيان و ياران آتشند.

87- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. اى گروندگان پاكيها را كه خداوند بر شما حلال كرده حرام نكنيد و از اندازه در مگذاريد كه خداوند تجاوزكنندگان را دوست ندارد.

88- وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ. از روزى حلال و پاك كه خداوند داده بخوريد و شماها كه مؤمن هستيد از خشم خدا بپرهيزيد.

89- لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. خداوند شما را در سوگندهاى لغو و باطل و بى‏هوده نگيرد لكن شما را در سوگندهائى كه به دل آهنگ سوگند داريد مى‏گيرد و كفّاره آن غذا دادن به مستمندان است از حدّ وسط غذاى خودتان يا پوشاندن آنان يا آزاد كردن يك نفر برده مسلمان. پس هركس نتواند بايد سه روز روزه‏دار شود.

اين است كفّاره سوگندهاى شما وقتى سوگند مى‏خوريد (و از آن بازآئيد) و سوگندهاى خود را از گزاف و بيداد نگاه داريد. چنين است سخنان خداوند كه براى شما بيان مى‏كند تا مگر شما سپاسگزار باشيد.

(تفسير ادبى و عرفانى)

83- وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ. آيه. اشارت است به اينكه ايمان شنيدنى است و ديدنى و شناختنى و گفتنى و عمل‏كردنى، سمعوا دليل بر شنيدنى، ترى دليل بر ديدنى، يقولون دليل بر گفتنى، ذلِكَ جَزاءُ دليل بر عمل‏كردنى است، و ابتدا به سماع از آن جهت است كه بنده در آغاز چون حق بشنود او را خوش آيد و در پذيرد و به كار بندد كه گفته‏اند: سه چيز نشان معرفت است: گريه بر جفا، دعا بر عطا، و رضا به قضا، و هركس كه اين سه خصلت در او نيست در دعوى خود صادق نه، و در شمار عارفان نيست و در ميان جوان‏مردان و دين‏داران او را نوائى نيست.

پير طريقت گفت: معرفت دو قسم است: معرفت عام و معرفت خاص معرفت عام سمعى است و معرفت خاص عيانى است، معرفت عام از عين جود است و معرفت خاص محض موجود، معرفت عام را گفت: و اذا سمعوا و معرفت خاص را گفت: يُرِيكُمْ آياتِهِ،* آيه اول شريعت را مدح است و دوم حقيقت را بيان!

84- وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ. آيه. اين آيت درباره جوانمردانى بيامد كه جهانهاشان اندوهناك و دلهاشان دردناك و سرير اسرار عزّت دين در ازل در طينت ايشان نهادند پس آنان گفتند: حال كه جمال عزّت قرآن بر دلهاى ما تجلّى نمود، چگونه ننازيم؟ و در راه عشق او جان نبازيم؟

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 262

ما را غم آن غمزه غمّاز خوش است‏

وز چون تو بتى كشيدن ناز خوش است‏

داستان جوان و جنيد و شبلى: گويند در روزگار جنيد و شبلى (دو بزرگوار جهان عرفان) پيرزنى را فرزندى بود كه او را ناخلف مى‏شمردند و از عجايب تقدير خبر نداشتند و ندانستند كه اين خلف و ناخلف بودن نقدى است كه به دست تقدير در ضرّاب‏خانه ازل زده‏اند و كس را بر آن اطلاع نداده‏اند، آن پسر را همه روز در خرابات مى‏ديدند آشفته روزگار! مادر او شب و روز دست بدعا برداشته و در خداى مى‏زارد و مى‏نالد كه: بارخدايا اين جگرگوشه ما را از اين گرداب گناهكارى بيرون آر، و از جام بيدارى او را شربتى ده، تا دل ما فارغ گردد، ناگهان هاتفى ندا در داد كه: اى پيرزن، خوش باش كه ما اين پسر را در كار دل پردرد تو كرديم و آن‏گاه دانه شوق بر دام محبّت براى صيد او بستيم، تا پيرزن در اين انديشه بود جوان از در درآمد آشفته و سرگردان، نعره همى‏كشيد و همى‏گفت: خداى من كجا است؟ خداى من كجا است، كجات جويم اى ماه دل‏ستان از كجات خوانم اى دلرباى دوستان! اى مادر، خداى من كو؟ دل‏گشا و رهنماى من كو؟

مرهم خستگى من كو؟ داروى درماندگى من كو؟ امروز كجا به دست آيد اين‏چنين خراباتى تا به غبار قدم او تبرّك گيرم و آن را كحل ديده خويش سازم؟ چه نيكو گفت آن جوان‏مرد:

در زواياى خرابات از چنين مستان هنوز

چند گوئى مرد هست و مرد هست آن مرد كو؟

بر درختى كين چنين مرغان همى دستان زنند

زان درخت امروز اصل و بيخ و شاخ و ورد كو؟

از براى انس جان اندر ميان انس و جان‏

يك رفيق هم سرشت همدم همدرد كو؟

همچنان همى‏بود تا ديگر روز هر ساعت سوخته‏تر و واله‏تر! ديگر روز مادر او او را نزد مشايخ شهر برد و گفت:

اين پسرم را درمان بسازيد و اين درد را درمان كنيد، ايشان درماندند و گفتند: اين دردى بس استوار است و جاى‏گير، تدبير آنست كه او را به بغداد نزد پيران طريقت جنيد و شبلى برى كه اوتاد جهان ايشانند. پيرزن با هزاران رنج پسر را به بغداد برد، روز ديگر جنيد در وى نگريست، قابل نظر ربوبيّت ديد و از باطن آن جوان فهميد كه خورشيد دولت از زير ابر بشريّت او مى‏درخشد! گفت: اى پيرزن، او را به مكّه بر، نزد دو نفر پيران جهان كه درمان درد نزد ايشان است. مادر با هزاران مشقّت پسر را به مكّه برد، شاهان طريقت چون او را بديدند گفتند: عجب جوانى است! نسيم صباى دولت فقر از سر زلف او مى‏دمد! او را به كوه لبنان بريد كه بنياد روزگار آنجا است، مادر سرگردان گفت: پسر جان برخيز كه هرآينه زير اين گليم چيزى است! آنگاه سر و پاى برهنه، با شكم گرسنه روى در بيابان نهادند تا به كوه لبنان رسيدند:

پويان و دوانند و غريوان، بجهان در

در صومعه و كوهان، در غار و بيابان‏

يك چند در آن صحرا گشتند تا به كنار چشمه آبى رسيدند، شش كس را ديدند ايستاده و يكى در پيش نهاده، چون آن جوان را ديدند استقبال كردند گفتند: دير آمدى، نماز كن بر اين مرد! كه وى غوث‏ «1» جهان بود و چون از دنيا بيرون مى‏شد وصيت كرد كه خليفه من در راه است همين ساعت رسد! او را گوئيد تا بر من نماز كند و مرقّع من درپوشد و بجاى من نشيند! آن جوان رفت و غسلى كرد و مرقّع شيخ درپوشيد و انوار خدائى بر نقطه دل وى تجلّى كرد! و مشكلات شريعت و اسرار طريقت همان دم بر دل وى كشف شد! پسر فراز آمد و آن شيخ را غسل بداد و بر او نماز گزارد و او را در خاك نهاد و بجاى او نشست، پيرزن چون ديد در دم آهى كشيد و جان بداد!

(1) در تفسير آيه 59 سوره نساء گفته شد كه هميشه در اين جهان 56 نفر اولياء و نقباء و اوتاد و ابدال هستند به نام رجال غيب و شماره آنها از 40 نفر و هفت نفر و پنج نفر و سه نفر و يك نفر است كه آن يك نفر قطب و غوث يعنى شاه جهان است و غوث به ترتيب از ميان سه نفر برگزيده مى‏شود و يكى از سه نفر از ميان پنج نفر و همچنين تا آخر.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 263

هر مرحله‏اى كه بود راهى كرديم‏

وز آتش دل، آتشگاهى كرديم‏

در هر چيز بتا نگاهى كرديم‏

ديديم دران نقش تو، آهى كرديم‏

آرى، جان و جهان كشش اين كار كند و جذبه الطاف الهى اين رنگ دارد!!! كه جذبه حق موازى عمل دو جهان است!

87- لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ. آيه. نشان سعادت بنده آنست كه بر حدّ فرمان بايستد و از اندازه شرع درنگذرد، اگر مباحى بيند به خضوع و خشوع پيش شود و به جان و دل درپذيرد، و اگر حرام و محظورى بيند بايستد و در آن تصرّف نكند و انكار نياورد، هوا و دل خواست خويش در مباحات كند و خود را به دست زمام شريعت دهد.

88- وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً. آيه. حلال پاكيزه آنست كه از غيب درآيد و هرچه از غيب آيد بى‏عيب باشد و بجان و دل بايد قبول كرد و روزى رسان را سپاس گزارد، و زينهار كه اين روزى را به غفلت نخورى كه خوردن به غفلت در شريعت ارادت حرام، و تخم طغيان و عصيان است و اهل غفلت را گويند مى‏خورند چنانكه چهارپايان و جانوران مى‏خورند!

89- لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ. آيه. جوان‏مردان طريقت در حالت وجد خويش به تجديد عهد سوگند ياد كنند، اين سوگندها به حكم توحيد لغو است و از شهود احديّت سهو، بنده را چه جاى آنست كه خود را وزنى نهد يا كسى پندارد؟ يا گفت خود را محلى داند، تا برو سوگند نهد؟ بلكه سزاوار بنده آنست كه احكام حق به حسن رضا بپذيرد، اگر او را خواند يا راند اعتراض نيارد و از آن اعتراض نكند و در عالم حقيقت وصلت و هجرت نگويد، آنچه دهد گيرد و آنچه آيد پذيرد و به حقيقت داند كه مقدّر و مدبّر در همه حال او است!

پير طريقت گفت: اى نزديكتر به ما از ما، و مهربان‏تر از ما به ما، نوازنده ما بى‏ما، به كرم خويش نه به سزاى ما، هرچه كرديم تاوان بر ما، هرچه تو كردى باقى بر ما، هرچه كردى بجاى ما، به خود كردى نه براى ما.

اگر نز بهر شرعستى، در اندر بنددى گردون‏

و گر نز بهر دينستى، كمر بگشايدى جوزا؟

[آيات 97- 90]

تفسير لفظى‏

90- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. اى كسانى كه ايمان آورديد، همانا شراب و قمار و سنگ و چوبهاى بازى زشت است و ناپاك و از كارهاى شيطان است از آن دورى كنيد تا پيروز مانيد.

91- إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ. شيطان مى‏خواهد ميان شما دشمنى و خشم و كينه و زشتى در آشاميدن شراب و بازى قمار افكند، و شما را از ياد خداوند و از نماز باز دارد، پس آيا شما از آن باز مى‏ايستيد؟

و گرد آن نمى‏گرديد؟

92- وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ. خدا و رسول را فرمان بريد و از سستى كردن در فرمان بپرهيزيد و اگر از پذيرفتن برگرديد، پس بدانيد كه آنچه بر فرستاده ما است همان ابلاغ است و بس!

93- لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 264

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ. بر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو كردند تنگى و بزهى نيست آنچه چشيده‏اند (از شراب) چون از كفر بپرهيزيدند و ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند، پس از آن هم (از تكذيب رسول) و از حرام پرهيز كردند و بجاى آن نيكى كردند، و خداوند دوستدار نيكوكاران است.

94- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ. اى مؤمنان خداوند شما را به چيزى از شكار كه با نيزه‏هاى خود دسترسى به آن داريد آزمايش مى‏كند، تا ببيند كيست كه در پنهانى از او مى‏ترسد؟ پس هركس از اندازه بيرون شود و گستاخى كند با اين نهى كه شده، گرفتار عذاب دردناك خواهد شد.

95- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ. اى گروندگان به اسلام، درحالى‏كه محرم هستيد شكار نكشيد و هركس از شما عمدا آن را بكشد، جزاى او اين است كه مثل آن شكار بكشد و به فقيران دهد و دو مرد صاحب فتوى از ملت شما، قربانى را كه به كعبه رسد حكم دهند و يا به بهاى آن حيوان، طعام درويشان كند و يا برابر هر خوراك آن يك روز روزه دارد (اين حكم براى آنست) تا نتيجه كار خود را بچشد! و خداوند آنچه از پيش واقع شده عفو كرده و مى‏بخشد و هركس دوباره در حرم يا در حال احرام صيد كند، خداوند از او كين ستاند كه خدا انتقام‏گيرنده و سخت‏گير است.

96- أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. شكار دريا بر شما حلال است و خوردن آن براى شما و براى راهگذر، زاد و برخوردارى است و شكار زمينى تا وقتى كه محرم هستيد بر شما حرام است و خدا را بپرهيزيد كه بسوى او برده خواهد شد.

97- جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ. خداوند خانه كعبه را با آزرم و شكوه جاى امن براى بندگان و پايندگى آنان در دين قرار داد و ماه حرام و قربانى به (منى) و قلاده‏ها كه به گردن آنان بندند همه براى آنست كه شما بدانيد خداوند دانا به آنچه در آسمانها و زمين است و بهر چيزى او دانا است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

90- إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ. آيه. فراآورده‏هاى انگور و گندم و جو و خرما كه باعث مستى مى‏شود اصل خباثت و كليد همه كبائر است و مايه همه جنايتها و تخم همه ضلالتها و منبع همه فتنه‏ها است، عقل را بپوشاند، دل را تاريك كند و چشمه طاعت خشك كند و آب ذكر باز بندد و درب غفلت بگشايد و نفس از خمر مست شود و از نماز بازماند و دل از غفلت مست شود و از راز بازماند!

صفحه بعد