کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 330

44- وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. اهل بهشت، اهل آتش را ندا دادند و گفتند: آنچه خداوند به ما وعده داده بود راست يافتيم، آيا شما هم به آنچه خداوند شما را تهديد كرده بود رسيديد؟ گفتند: آرى، آنگاه آوازدهنده‏اى از ميان آنان آواز داد كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.

45- الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ. كسانى كه از راه خدا بر مى‏گردند و به راه كج مى‏روند (ستمكارانند) و آنان به روز رستاخيز كافرانند.

46- وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ. ميان اهل بهشت و اهل دوزخ پرده‏ايست و بر سر آن سور مردانى هستند كه بهشتيان را به سيماشان مى‏شناسند و از آن بالا به اصحاب بهشت آواز دهند و گويند سلام بر شما و آنان داخل بهشت نشده‏اند ليكن اميدوار هستند!

47- وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.

هرگاه آنان (اصحاب اعراف) چشمهاى خود را بسوى دوزخيان بگردانند (و حالت آنان را بينند) گويند پروردگارا، ما را با اين ستمكاران قرار مده.

48- وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ. اصحاب اعراف مردان دوزخى را كه از سيماشان مى‏شناخته ندا دادند و گفتند: جمع دنياى شما چه سودى و بى‏نيازى براى شما داشت؟ و چه نتيجه‏اى گرفتيد از آن گردن‏كشى كه از پذيرفتن حق داشتند؟

49- أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ. آيا ايشانند كه شما دوزخيان سوگند ياد كرديد كه آنان (اصحاب اعراف) به رحمت حق نائل نمى‏شوند؟ اينك به آنها گفته مى‏شود كه در بهشت درآئيد، نه بيم بر شما است و نه اندوهگين مى‏شويد!

50- وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ. دوزخيان بهشتيان را ندا دهند كه ما را لختى از اين آب بهشت يا از آنچه خداوند شما را روزى كرده بر ما بريزيد و ما را دهيد، بهشتيان گفتند: خداوند آن دو چيز را بر كافران حرام كرده و آنان از طعام و شراب بهشت محرومند.

51- الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ. آنان كه دين خويش را ببازى گرفتند و زندگانى دنيا آنها را مغرور كرد و مشغول داشت! پس امروز ما هم آنها را فراموش مى‏كنيم همچنان‏كه آنان ديدار اين روز را فراموش كردند! و آيات ما را انكار كردند.

52- وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. ما براى ايشان كتابى آورديم كه از روى دانش آن را تفصيل داديم و راه راست و رهنمونى و بخشايش را براى گروهى كه ايمان آوردند روشن باز نموديم.

53- هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 331

رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ. آنان جز تأويل كتاب خدا و مراد از فرستادن آن انتظار ندارند. روزى كه تأويل آن كتاب رسد آنان كه از پيش فراموش كرده و ايمان نياورده بودند گويند: آيا ما را شفيعان و بازخواهندگانى هست كه شفيع ما شوند؟ يا ما را برگردانند تا جز آن كنيم كه مى‏كرديم؟ (آرى) آنان خويشتن را زيان‏كار كردند و آنچه را كه به دروغ خداى را مى‏خواندند از آنها دور شد و گم گشت!

(تفسير ادبى و عرفانى)

42- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ. آيه. معنى ايمان در اينجا: اقرار به زبان و تصديق به جنان (دل) و عمل به اركان (نماز، روزه، حج، جهاد) است. به عبارت ديگر ايمان عبارت است از: اقرار به زبان، استوار داشتن به دل، كردار به تن و مال، و تا اين سه خصلت جمع نشود نام ايمان بر كسى نيفتد! و ايمان موحّدان و مخلصان: معرفت بر مشاهدت و يادگار در حقيقت و صدق در معاملت است و عمل صالح سنّت در عبادت است و اداء امانت و عمل نيكو و بر مصلحت كه خداوند مى‏گويد: ما مؤمنان و نيك‏مردان و نيكوكاران را بار گران ننهيم و بهشت جاودان از آنان دريغ نداريم، هم در دنيا بهشت عرفان دارند و هم در عقبى بهشت رضوان، در دنيا در حديقه‏هاى مناجات و روضه‏هاى ذكر مى‏نازند و در عقبى در حقايق مواصلت بر بساط مشاهدت مى‏آسايند.

پير طريقت گفت: خدايا، نسيمى از باغ دوستى دميد، دل را فدا كرديم، بوئى از خزينه دوستى يافتيم، به پادشاهى بر سر عالم ندا كرديم، برقى از مشرق حقيقت تافت، آب گل كم انگاشتيم. الها، هر شادى كه بى‏تو است، اندوه است، هر منزلى كه نه در راه تو است زندان است، هر دل كه نه در طلب تو است ويران است، يك نفس با تو به دو گيتى ارزان است، يك ديدار از تو به هزار جان رايگان است.

43- وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ. آيه. صفت جوان‏مردان طريقت و سالكان راه حقيقت آنست كه خداوند نخست دلهاى آنان را از هوا و هوس پاك كرد تا قدم بر جاده شريعت نهادند و به نصوص كتاب و سنّت مصطفى پى بردند، فهم و وهم خود را در آيات صفات گم كردند و صواب ديد خرد خود را معزول كردند و به اذعان و اعتراف گردن نهادند، و بسمع رضا قبول كردند و راه تسليم پيش گرفتند. باز دلهاى ايشان را از دنيا و آلايش دنيا پاك كرد تا نور معرفت در دل ايشان تافت و چشمهاى حكمت در دلهاشان پديد آمد، دوستى دنيا از دلشان بيرون كشيد تا يكى ديدند و يكى شنيدند و به يكى رسيدند و زبان با ذكر، دل با فكر، جان با مهر، زبان در ياد، دل در راز، و جان در ناز شد.

تا دلم فتنه بر جمال تو شد

بنده حسن ذو الجلال تو شد

... وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ. آيه. اينكه بهشت به ازاء عمل داد، تسكين دل بنده را گفت و نوازش زياد كرد، وگرنه بنده داند كه عمل با تقصير او سزاوار آن درگاه نيست، و آن منزلها و درجه‏ها جزاى اين عمل نه! امّا به فضل خود ناشايسته شايسته مى‏كند و ناپسنديده مى‏آرايد و نيك خدائى و مهربانى خود با بنده مى‏نمايد.

رجال اعراف: 46- وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ. آيه. چه مردانند ايشان كه خداوند آنان را مردان خواند؟ مردانى كه باد عنايت و نسيم رعايت از جانب قربت ناگاه بر ايشان گذر كرد.

شمالى باد چون بر گل گذر كرد

نسيم گل بباغ اندر اثر كرد

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 332

چون نسيم عنايت بر ايشان گذر كرد، دلهاشان به نور معرفت روشن كرد و جانهاشان به عطر وصال خوش‏بوى ساخت و سرهاشان به صيقل عنايت درخشان كرد، به جمع همّت و حسن سيرت ايشان را برخوردار كرد، تا همّت به يك‏بارگى از خلق برداشتند و با مهر حق پرداختند.

مشتاق تو در كوى تو، از شوق تو سرگردان‏

از خلق جدا گشته، خرسند به خلقانها

از سوز جگر چشمى چون حلقه گوهرها

وز آتش دل آهى، چون رشته مرجانها

... يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ. آيه. لاجرم ربّ العزّة ايشان را بر اسرار و احوال بندگان اشراف داد، و در عقبى بر منازل و درجات مؤمنان جاى داد و مقام آنان را بالاى مقام خلايق قرار داد تا همه را دانند و كس ايشان را نداند، و همه را شناسند و كس آنها را نشناسد، هركس را نشانى است و نشان ايشان بى‏نشانى است! هركس به صفتى در خود بمانده و صفت ايشان در بيخودى است! دوزخيان در قيد مخالفت از حق بازمانده و بهشتيان در بهشت به خوشيهاى خويش آرميده، و ايشان را از هر دو بر كران كرده و بر همه مشرف گردانيده!

پير طريقت گفت: الهى، چه زيبا است ايام دوستان تو با تو، و چه نيكو است معاملت ايشان در آرزوى ديدار تو! چه خوش است گفت‏وگوى ايشان در راه جست‏وجوى تو! چه بزرگوار است روزگار ايشان در سر كار تو!

[آيات 58- 54]

(تفسير لفظى)

54- إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ. به درستى كه پروردگار شما خدائى است كه آسمانها و زمين در شش روز آفريده پس از آن بر عرش استوار شده، شب تاريك بر سر روز روشن كه آن را به شتاب مى‏جويد مى‏كشد و آفتاب و ماه و ستارگان به فرمان او نرم كرده و روان هستند، آگاه بايد بود كه آفريدن و فرمان با او است و پروردگار جهانيان برتر و بزرگوارتر است!

55- ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. خداى خويش را به زاريدن پنهان و آشكار بخوانيد، كه او از اندازه‏گذرندگان و تجاوزكنندگان از حدّ را دوست ندارد.

56- وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. در زمين فساد و تباه‏كارى مكنيد پس از آنكه خداوند آن را بر صلاح بسزا و درخور نهاد و بخوانيد خدا را و بپرستيد او را در بيم و اميد كه بخشايش خداوند به نيكوكاران نزديك است.

57- وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. او است كه بادها را بشارت دهان از ميان رحمت خويش مى‏فرستد تا آنكه ميغهاى گران و سنگين در بر مى‏گيرد، آنگاه ما آن ابرها را بسوى زمين يا مردمان يا جانوران از تشنگى سوخته و مرده مى‏رانيم و فروفرستيم تا از ان ابرها آب بيرون آوريم و با آن آب از هرگونه ميوه‏ها سازيم، همچنين مردگان را از خاك بيرون آوريم و زنده كنيم. اين را باز نموديم تا دريابيد و به ديدار اين آن را در ياد داريد.

58- وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ. زمين پاك و تربت خوش خاك، گياه آن به خواست خداوند بيرون مى‏آيد و زمين‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 333

كه ناپاك است جز گياه بى‏ريع و بى‏حاصل بيرون ندهد و هم بر جاى بخوشد، ما اين‏چنين سخنان خود را براى گروه سپاس‏گزاران بيان مى‏كنيم و باز مى‏نمائيم.

(تفسير ادبى و عرفانى)

54- إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ. آيه. ربّ نام پروردگار جهانيان است كه پاك است و بى‏همتا، و داور بى‏چون و چرا، و نيالوده به هيچ ناسزا، پيداست خود را به درستى، پيدا است خود را به هستى، پيدا است دل را به دوستى. اول ربّ گفت كه نصيب همه مردم است، سپس اللّه گفت كه نصيب عارفان و صدّيقان است، ربّ آرام‏دهنده دل نيك‏مردان، اللّه غارت‏كننده جان عارفان، ربّ دهنده نعمت به خواهندگان، اللّه دهنده مهر به دل دوستان، ربّ نعمت ديدار بر مؤمنان ريزد، اللّه ديدار عارفان را با چراغ درافروزد.

پير طريقت گفت: مهر و ديدار هر دو بهم رسيدند، مهر ديدار را گفت: تو چون نورى كه جهان‏افروزى، ديدار مهر را گفت: تو چون آتشى كه عالم‏سوزى، ديدار گفت: من چون جلوه كنم غمان از دل بر كنم، مهر گفت: من دلى را كه برو رخت افكنم غارت كنم. ديدار گفت من تحفه مؤمنانم، مهر گفت من شورنده جهانم.

ديدار بهره كسى است كه او را به صنايع بشناسد نه از صنايع بدو پى برد! مسكين كسى كه او را به صنايع شناخت، بيچاره او كه خدا را از بهر نعمت دوست داشت، بيهوده او كه وى را به جهد خود جستجو كرد! كسى كه خدا را به صنايع شناسد به بيم و طمع پرستد، كسى كه او را براى نعمت دوست دارد روز محنت برگردد، او كه به خويشتن جويد نايافته يافته پندارد، اما عارف او را به نور او شناسد، از شعاع وجود عبارت نتواند، در آتش مهر مى‏سوزد و از ناز باز نمى‏پردازد!

... ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ. آيه. عرش خدا بر آسمان معلوم است و عرش او بر زمين، دل دوستان است، عرش آسمان را فرشتگان برمى‏دارند، و عرش زمين را خداوند خود برداشته و به فرشتگان باز نگذاشته! عرش آسمان منظور فرشتگان است، و عرش زمين منظور خداى جهان است.

55- ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً. آيه. مصطفى فرمود: دعا عين عبادت است، دعا خواندن است يا خواستن، اگر خواندن است عين ثنا است، اگر خواستن است بنده را سزا است، هر دو عبادت است و نجات را وسيلت!

در خبر است كه: آدم سالها بر زلّت و لغزش خويش زارى كرد و تضرّع نمود، جبرئيل عرض كرد: خدايا تضرّع آدم را مى‏بينى و زارى او را مى‏شنوى، هيچ روى آن دارد كه عذرش بپذيرى و خستگى وى را مرهم نهى؟ فرمان آمد:

اى جبرئيل آدم را بما گذار كه اگرنه اين تضرّع و زارى از وى دانستمى، خود زلّت بر او قضا و حكم نكردمى! لغزش بر وى قضا كردم كه دانستم چون درماند زبان به تضرّع و دعا گشايد و من دوست دارم كه بنده بنالد و در من زارد!

از شرائط قبول دعا يكى لقمه حلال است كه مصطفى فرمود: غذايت پاك دار تا دعايت قبول شود، دوم بيدارى و هشيارى است كه به دل حاضر و از غفلت دور، كه فرمود: خداوند دعاى كسى كه دل بازى‏گوش و غافل دارد نمى‏پذيرد! سوم خوف و طمع بيم و اميد كه فرمود: او را از بيم و از طمع و اميد بخوانيد، و خوف و طمع در اينجا بمعنى خوف و رجاء است، و آن تضرّع و خيفه بمعنى اخلاص و صدق است و آنها بر مثال چهار جوى‏اند كه خداوند در دل گشاده، تا اين جويها روانند و روشن، دل آبادان است و ايمان بر جاى و دعا مستجاب، اگر اين چهار جوى از دل واايستد و چشمه‏هاى آن خشك شود دل مرده گردد و اشك از چشم و ذكر از زبان و مهر از دل واايستد و از وى طاعت نرويد و ايمان نيايد و چنان شود كه گويند:

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 334

آن دل كه تو ديدى همه ديگرگون شد

وان حوض پر از آب همه پرخون شد !

و آن باغ پر از نعمت چون هامون شد

و آن آب روان ز باغ ما بيرون شد !

... إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. آيه. مصطفى فرمود: احسان آنست كه خدا را پرستش كنى مثل آنكه او را مى‏بينى! پس اگر او را نه‏بينى او تو را مى‏بيند! اين خبر اشارت است به ملاقات دل با حق و معارضه سرّ با غيب و مشاهده جان با اللّه و در آن خبر حثّ و ترغيب بنده بر اخلاص در عمل است، و كوتاه كردن امل و وفا كردن به پذيرفته روز ميثاق و عهد (قالُوا بَلى‏)* و چون مى‏دانى كه او تو را مى‏بيند پس دل با او دار و از غير او بردار و در اعمال مخلص او باش.

پير طريقت گفت: آن ديده كه او را ديد، به ديدن جز او كى پردازد؟ آن جان كه با او صحبت يافت، با آب و خاك چند سازد، خو كرده در حضرت مشاهدت، مذلّت حجاب چند برتابد؟ والى در شهر خويش در غربت چند عمر به سر آرد؟ چون هيبت ديده‏ورى حق موجود است از ملامت منكر چه باك؟ در خدمت سراى معبود كوش نه در آب و خاك! كه هيبت اطلاع حق، سيل است و پسند خلق خاشاك!

57- وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً. آيه. چون نسيم از جانب قربت دمد، و باد گرم از هواى فردانيّت وزد، بندگى آزادى شود و غمان همه شادى گردد، خائف در كشتى خوف به ساحل امن رسد، راجى در كشتى طمع به ساحل عطا رسد! عاصى در كشتى ندامت بساحل توبت رسد، و موحّد در كشتى توحيد به ساحل تفريد رسد.

... سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ. آيه. از آسمان باران آمد، زمين مرده زنده شد، گل و گياه پديد آمد، از خزينه قدرت باران رحمت آمد دلهاى پژمرده بدو زنده گشت، يكى را تخم ندامت و پشيمانى كشتند و آب توفيق دادند زاهد گشت، يكى را تخم عنايت كشتند و آب رعايت دادند تائب گشت، يكى را تخم هيبت كشتند و آب تعظيم دادند عارف گشت!

پير طريقت گفت: پادشاها، آب عنايت تو به سنگ رسيد سنگ بار گرفت، از سنگ ميوه رست، ميوه طعم و مزه گرفت. پروردگارا، ياد تو دل را زنده كرد و تخم مهر افكند، درخت شادى رويانيد، و ميوه آزادى داد. چون زمين نرم باشد و تربت خوش و طينت قابل، از آن تخم جز شجره طيّبه نرويد و جز عطر عهد بيرون ندهد، اگر جز آن باشد جز شجره خبيثه از آن نرويد.

[آيات 72- 59]

(تفسير لفظى)

59- لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. ما نوح را به قوم خويش فرستاديم، گفت: اى قوم، خداى را بپرستيد كه جز او خدائى نيست و من بر شما عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.

60- قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ. گروهى از خويشان او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكار مى‏بينم.

61- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. گفت: اى قوم، به من هيچ گمراهى نيست ليكن من فرستاده از سوى خداى جهانيان هستم.

62- أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. من پيغامهاى خدايم را به شما مى‏رسانم و به شما پند و نصيحت مى‏دهم و از خداى مى‏دانم آنچه را كه شما نمى‏دانيد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 335

63- أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. شگفت داريد از اينكه ياد كردى از خداوند بسوى شما توسط مردى از ميان شما مى‏آيد! تا شما را آگاه كند و بيم دهد تا شايد از عذاب خداى بپرهيزيد و شايد بخشيده شويد!

64- فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ. پس نوح را دروغ زن گرفتند و ما او را و كسانى ايمان آورده بودند در كشتى نجات داديم و آنان كه سخنان ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم كه اينان قومى بودند از شناخت حق نابينا.

65- وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ.

و بسوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم، او گفت: اى قوم خدا را پرستش كنيد كه جز او خدائى نيست آيا از خشم و عذاب پرهيز نمى‏كنيد؟

66- قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ. گروهى از قوم او گفتند: ما تو را سفيه و سست خرد مى‏دانيم و گمان داريم كه تو دروغ‏گو هستى!

67- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. گفت: اى قوم در من هيچ سست‏خردى نيست ليكن من فرستاده از سوى خداى جهانيانم.

68- أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ. من پيغامهاى خداوند را بشما مى‏رسانم و من نيكوخواه شما هستم و نيك‏خواهى استوارم.

69- أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

آيا شگفت مى‏داريد از ياد كردى از سوى مردى كه از خود شما آمد؟ تا شما را بيم دهد و ياد بياوريد كه خداوند شما را پس از قوم نوح خليفه زمين كرد و شما را در آفرينش و صورت فزونى داد، پس نعمتهاى او را ياد كنيد شايد رستگار شويد.

70- قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. گفتند: تو آمده‏اى بسوى ما كه خداى يگانه پرستيم و خدايانى كه پدران ما مى‏پرستيدند فروگذاريم؟

آن عذاب كه ما را به آن مى‏ترسانى اگر راست مى‏گوئى بما آر.

71- قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ. هود به ايشان گفت از جانب خداوند بر شما عذاب و خشمى واجب شد، آيا با من در نامهائى كه خود شما و پدرانتان نام نهاديد پيكار مى‏كنيد؟ در صورتى كه خداوند هيچ حجّت و دليلى براى پرستيدگان شما نفرستاد! پس شما منتظر عذاب باشيد ما هم با شما انتظار داريم.

72- فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ. پس ما هود و همراهان او را به بخشايشى از خود ما رهانيديم، و بيخ آنان كه پيغامهاى ما را دروغ شمردند بريديم كه ايشان گروندگان نبودند.

(تفسير ادبى و عرفانى)

59- لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ. آيه. نوشته‏اند نوح 950 سال عمر كرد و ازبس‏كه بر قوم خود

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 336

نوحه كرد او را نوح نام كردند و نام اصلى او سكن بوده، نوح هر قدر قوم را بيشتر دعوت مى‏كرد، كمتر ايمان مى‏آوردند و متمرّدتر و شوخ‏تر و عاصى‏تر مى‏شدند و همى‏گفتند اين آن مردى است كه پدران ما او را خوار داشتند و از وى هيچ نپذيرفتند و هر روز او را چند بار بزدندى چنانكه بى‏هوش شدى و چون بهوش مى‏آمدى مى‏گفت: خدايا قوم مرا ببخش و بيامرز كه نادانند! و اميد داشت كه ايمان آورند تا آنكه به او گفتند: جز آنها كه از پيش ايمان آوردند ديگر كسى ايمان نخواهد آورد و چون از ايمانشان نااميد شد نفرين كرد و گفت: بارخدايا از اين‏ها در زمين كسى مگذار كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏كنند و جز فاسد و تباه‏كار به وجود نياورند!

64- فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ. آيه. در شماره همراهان نوح در كشتى اختلاف است حدّ اكثر هشتاد نفر زن و مرد نوشته‏اند كه از جمله آنها سام و حام و يافث بوده‏اند كه مورخين مى‏نويسند: عرب و شام و يمن از فرزندان سام و حبشه و زنج و بربر و نوبه و همه سياهان از فرزندان حام و ترك و خزر و چين از فرزندان يافث هستند «1» .

65- وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً. آيه. هود از قوم عاد است و آنها را عمالقه نيز گويند كه با سه پشت به سام مى‏رسد، هود قوم خود را به يگانه‏پرستى دعوت كرد، او را سفيه و سست خرد دانستند، گفت: من سفيه نيستم بلكه فرستاده خدايم كه رسالات او را بشما ابلاغ مى‏كنم و آيا شگفت داريد كه خداوند از ميان شما مردى مأمور ابلاغ امر و نهى خدائى كند؟ و ليكن آنان كه مردمانى زورمند بودند و بر همه فرزندان سام و حام و يافث غلبه كرده و مستولى شدند، چون از فرمان حق تمرّد كردند خداوند هود را هنگام نزول عذاب رهائى داد و آن قوم را از بيخ و بن برانداخت:

مورخين نوشته‏اند: قوم عاد بت‏پرست و گردن‏كش بودند و در زمين به تباه‏كارى مى‏رفتند و بر خلق عالم برترى مى‏جستند و مسكن ايشان ديار يمن و حضرموت تا به حد عمان بود، بر سر كوه‏هاى بلند خانه‏ها ساختند و چون كسى را عقوبت مى‏كردند از بالاى آن بلنديها بر زمين مى‏انداختند و چون رسالت هود را قبول نكردند و بر عصيان و تمرّد افزودند و بى‏حرمتى و بى‏باكى آنان به غايت رسيد، باران از ايشان واايستاد، و گياه از زمين نروئيد و آنان سه سال در قحط و غلاء ماندند و هفتاد نفر به مكه فرستادند و به خانه كعبه رفتند تا عمالقه كه از قوم آنان بوده و مكه در تصرّف داشته براى آنها دعا كنند تا باران آيد و چون مستحق عذاب بود خداوند باد و توفان خطرناك به آنان فرستاد و همه را تار و مار كرد ولى هود و ايمان‏آورندگان به او به مكه هجرت كردند و در آنجا بودند تا هود وفات يافت.

لطيفه: خداوند نوح را به قوم خود فرستاد و فرمود: آنها را بيم ده! و محمّد را به قوم خود فرستاد و فرمود آنان را بشارت ده!- نوح در حق قوم خود نفرين كرد و محمّد در حق قوم خود طلب آمرزش نمود! نوح در حق خود دعا كرد سپس در حق خويشان و دوستان و محمّد در حق همه مؤمنان دعا كرد! نوح به مردم گفت: من فرستاده خدا هستم كه براى ابلاغ رسالت آمده‏ام، محمّد مصطفى را خداوند: يس‏ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ‏ گفت!

[آيات 79- 73]

(تفسير لفظى)

73- وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ‏

صفحه بعد