کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 333

كه ناپاك است جز گياه بى‏ريع و بى‏حاصل بيرون ندهد و هم بر جاى بخوشد، ما اين‏چنين سخنان خود را براى گروه سپاس‏گزاران بيان مى‏كنيم و باز مى‏نمائيم.

(تفسير ادبى و عرفانى)

54- إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ. آيه. ربّ نام پروردگار جهانيان است كه پاك است و بى‏همتا، و داور بى‏چون و چرا، و نيالوده به هيچ ناسزا، پيداست خود را به درستى، پيدا است خود را به هستى، پيدا است دل را به دوستى. اول ربّ گفت كه نصيب همه مردم است، سپس اللّه گفت كه نصيب عارفان و صدّيقان است، ربّ آرام‏دهنده دل نيك‏مردان، اللّه غارت‏كننده جان عارفان، ربّ دهنده نعمت به خواهندگان، اللّه دهنده مهر به دل دوستان، ربّ نعمت ديدار بر مؤمنان ريزد، اللّه ديدار عارفان را با چراغ درافروزد.

پير طريقت گفت: مهر و ديدار هر دو بهم رسيدند، مهر ديدار را گفت: تو چون نورى كه جهان‏افروزى، ديدار مهر را گفت: تو چون آتشى كه عالم‏سوزى، ديدار گفت: من چون جلوه كنم غمان از دل بر كنم، مهر گفت: من دلى را كه برو رخت افكنم غارت كنم. ديدار گفت من تحفه مؤمنانم، مهر گفت من شورنده جهانم.

ديدار بهره كسى است كه او را به صنايع بشناسد نه از صنايع بدو پى برد! مسكين كسى كه او را به صنايع شناخت، بيچاره او كه خدا را از بهر نعمت دوست داشت، بيهوده او كه وى را به جهد خود جستجو كرد! كسى كه خدا را به صنايع شناسد به بيم و طمع پرستد، كسى كه او را براى نعمت دوست دارد روز محنت برگردد، او كه به خويشتن جويد نايافته يافته پندارد، اما عارف او را به نور او شناسد، از شعاع وجود عبارت نتواند، در آتش مهر مى‏سوزد و از ناز باز نمى‏پردازد!

... ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ. آيه. عرش خدا بر آسمان معلوم است و عرش او بر زمين، دل دوستان است، عرش آسمان را فرشتگان برمى‏دارند، و عرش زمين را خداوند خود برداشته و به فرشتگان باز نگذاشته! عرش آسمان منظور فرشتگان است، و عرش زمين منظور خداى جهان است.

55- ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً. آيه. مصطفى فرمود: دعا عين عبادت است، دعا خواندن است يا خواستن، اگر خواندن است عين ثنا است، اگر خواستن است بنده را سزا است، هر دو عبادت است و نجات را وسيلت!

در خبر است كه: آدم سالها بر زلّت و لغزش خويش زارى كرد و تضرّع نمود، جبرئيل عرض كرد: خدايا تضرّع آدم را مى‏بينى و زارى او را مى‏شنوى، هيچ روى آن دارد كه عذرش بپذيرى و خستگى وى را مرهم نهى؟ فرمان آمد:

اى جبرئيل آدم را بما گذار كه اگرنه اين تضرّع و زارى از وى دانستمى، خود زلّت بر او قضا و حكم نكردمى! لغزش بر وى قضا كردم كه دانستم چون درماند زبان به تضرّع و دعا گشايد و من دوست دارم كه بنده بنالد و در من زارد!

از شرائط قبول دعا يكى لقمه حلال است كه مصطفى فرمود: غذايت پاك دار تا دعايت قبول شود، دوم بيدارى و هشيارى است كه به دل حاضر و از غفلت دور، كه فرمود: خداوند دعاى كسى كه دل بازى‏گوش و غافل دارد نمى‏پذيرد! سوم خوف و طمع بيم و اميد كه فرمود: او را از بيم و از طمع و اميد بخوانيد، و خوف و طمع در اينجا بمعنى خوف و رجاء است، و آن تضرّع و خيفه بمعنى اخلاص و صدق است و آنها بر مثال چهار جوى‏اند كه خداوند در دل گشاده، تا اين جويها روانند و روشن، دل آبادان است و ايمان بر جاى و دعا مستجاب، اگر اين چهار جوى از دل واايستد و چشمه‏هاى آن خشك شود دل مرده گردد و اشك از چشم و ذكر از زبان و مهر از دل واايستد و از وى طاعت نرويد و ايمان نيايد و چنان شود كه گويند:

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 334

آن دل كه تو ديدى همه ديگرگون شد

وان حوض پر از آب همه پرخون شد !

و آن باغ پر از نعمت چون هامون شد

و آن آب روان ز باغ ما بيرون شد !

... إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. آيه. مصطفى فرمود: احسان آنست كه خدا را پرستش كنى مثل آنكه او را مى‏بينى! پس اگر او را نه‏بينى او تو را مى‏بيند! اين خبر اشارت است به ملاقات دل با حق و معارضه سرّ با غيب و مشاهده جان با اللّه و در آن خبر حثّ و ترغيب بنده بر اخلاص در عمل است، و كوتاه كردن امل و وفا كردن به پذيرفته روز ميثاق و عهد (قالُوا بَلى‏)* و چون مى‏دانى كه او تو را مى‏بيند پس دل با او دار و از غير او بردار و در اعمال مخلص او باش.

پير طريقت گفت: آن ديده كه او را ديد، به ديدن جز او كى پردازد؟ آن جان كه با او صحبت يافت، با آب و خاك چند سازد، خو كرده در حضرت مشاهدت، مذلّت حجاب چند برتابد؟ والى در شهر خويش در غربت چند عمر به سر آرد؟ چون هيبت ديده‏ورى حق موجود است از ملامت منكر چه باك؟ در خدمت سراى معبود كوش نه در آب و خاك! كه هيبت اطلاع حق، سيل است و پسند خلق خاشاك!

57- وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً. آيه. چون نسيم از جانب قربت دمد، و باد گرم از هواى فردانيّت وزد، بندگى آزادى شود و غمان همه شادى گردد، خائف در كشتى خوف به ساحل امن رسد، راجى در كشتى طمع به ساحل عطا رسد! عاصى در كشتى ندامت بساحل توبت رسد، و موحّد در كشتى توحيد به ساحل تفريد رسد.

... سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ. آيه. از آسمان باران آمد، زمين مرده زنده شد، گل و گياه پديد آمد، از خزينه قدرت باران رحمت آمد دلهاى پژمرده بدو زنده گشت، يكى را تخم ندامت و پشيمانى كشتند و آب توفيق دادند زاهد گشت، يكى را تخم عنايت كشتند و آب رعايت دادند تائب گشت، يكى را تخم هيبت كشتند و آب تعظيم دادند عارف گشت!

پير طريقت گفت: پادشاها، آب عنايت تو به سنگ رسيد سنگ بار گرفت، از سنگ ميوه رست، ميوه طعم و مزه گرفت. پروردگارا، ياد تو دل را زنده كرد و تخم مهر افكند، درخت شادى رويانيد، و ميوه آزادى داد. چون زمين نرم باشد و تربت خوش و طينت قابل، از آن تخم جز شجره طيّبه نرويد و جز عطر عهد بيرون ندهد، اگر جز آن باشد جز شجره خبيثه از آن نرويد.

[آيات 72- 59]

(تفسير لفظى)

59- لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. ما نوح را به قوم خويش فرستاديم، گفت: اى قوم، خداى را بپرستيد كه جز او خدائى نيست و من بر شما عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.

60- قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ. گروهى از خويشان او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكار مى‏بينم.

61- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. گفت: اى قوم، به من هيچ گمراهى نيست ليكن من فرستاده از سوى خداى جهانيان هستم.

62- أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. من پيغامهاى خدايم را به شما مى‏رسانم و به شما پند و نصيحت مى‏دهم و از خداى مى‏دانم آنچه را كه شما نمى‏دانيد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 335

63- أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. شگفت داريد از اينكه ياد كردى از خداوند بسوى شما توسط مردى از ميان شما مى‏آيد! تا شما را آگاه كند و بيم دهد تا شايد از عذاب خداى بپرهيزيد و شايد بخشيده شويد!

64- فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ. پس نوح را دروغ زن گرفتند و ما او را و كسانى ايمان آورده بودند در كشتى نجات داديم و آنان كه سخنان ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم كه اينان قومى بودند از شناخت حق نابينا.

65- وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ.

و بسوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم، او گفت: اى قوم خدا را پرستش كنيد كه جز او خدائى نيست آيا از خشم و عذاب پرهيز نمى‏كنيد؟

66- قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ. گروهى از قوم او گفتند: ما تو را سفيه و سست خرد مى‏دانيم و گمان داريم كه تو دروغ‏گو هستى!

67- قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. گفت: اى قوم در من هيچ سست‏خردى نيست ليكن من فرستاده از سوى خداى جهانيانم.

68- أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ. من پيغامهاى خداوند را بشما مى‏رسانم و من نيكوخواه شما هستم و نيك‏خواهى استوارم.

69- أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

آيا شگفت مى‏داريد از ياد كردى از سوى مردى كه از خود شما آمد؟ تا شما را بيم دهد و ياد بياوريد كه خداوند شما را پس از قوم نوح خليفه زمين كرد و شما را در آفرينش و صورت فزونى داد، پس نعمتهاى او را ياد كنيد شايد رستگار شويد.

70- قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. گفتند: تو آمده‏اى بسوى ما كه خداى يگانه پرستيم و خدايانى كه پدران ما مى‏پرستيدند فروگذاريم؟

آن عذاب كه ما را به آن مى‏ترسانى اگر راست مى‏گوئى بما آر.

71- قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ. هود به ايشان گفت از جانب خداوند بر شما عذاب و خشمى واجب شد، آيا با من در نامهائى كه خود شما و پدرانتان نام نهاديد پيكار مى‏كنيد؟ در صورتى كه خداوند هيچ حجّت و دليلى براى پرستيدگان شما نفرستاد! پس شما منتظر عذاب باشيد ما هم با شما انتظار داريم.

72- فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ. پس ما هود و همراهان او را به بخشايشى از خود ما رهانيديم، و بيخ آنان كه پيغامهاى ما را دروغ شمردند بريديم كه ايشان گروندگان نبودند.

(تفسير ادبى و عرفانى)

59- لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ. آيه. نوشته‏اند نوح 950 سال عمر كرد و ازبس‏كه بر قوم خود

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 336

نوحه كرد او را نوح نام كردند و نام اصلى او سكن بوده، نوح هر قدر قوم را بيشتر دعوت مى‏كرد، كمتر ايمان مى‏آوردند و متمرّدتر و شوخ‏تر و عاصى‏تر مى‏شدند و همى‏گفتند اين آن مردى است كه پدران ما او را خوار داشتند و از وى هيچ نپذيرفتند و هر روز او را چند بار بزدندى چنانكه بى‏هوش شدى و چون بهوش مى‏آمدى مى‏گفت: خدايا قوم مرا ببخش و بيامرز كه نادانند! و اميد داشت كه ايمان آورند تا آنكه به او گفتند: جز آنها كه از پيش ايمان آوردند ديگر كسى ايمان نخواهد آورد و چون از ايمانشان نااميد شد نفرين كرد و گفت: بارخدايا از اين‏ها در زمين كسى مگذار كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏كنند و جز فاسد و تباه‏كار به وجود نياورند!

64- فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ. آيه. در شماره همراهان نوح در كشتى اختلاف است حدّ اكثر هشتاد نفر زن و مرد نوشته‏اند كه از جمله آنها سام و حام و يافث بوده‏اند كه مورخين مى‏نويسند: عرب و شام و يمن از فرزندان سام و حبشه و زنج و بربر و نوبه و همه سياهان از فرزندان حام و ترك و خزر و چين از فرزندان يافث هستند «1» .

65- وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً. آيه. هود از قوم عاد است و آنها را عمالقه نيز گويند كه با سه پشت به سام مى‏رسد، هود قوم خود را به يگانه‏پرستى دعوت كرد، او را سفيه و سست خرد دانستند، گفت: من سفيه نيستم بلكه فرستاده خدايم كه رسالات او را بشما ابلاغ مى‏كنم و آيا شگفت داريد كه خداوند از ميان شما مردى مأمور ابلاغ امر و نهى خدائى كند؟ و ليكن آنان كه مردمانى زورمند بودند و بر همه فرزندان سام و حام و يافث غلبه كرده و مستولى شدند، چون از فرمان حق تمرّد كردند خداوند هود را هنگام نزول عذاب رهائى داد و آن قوم را از بيخ و بن برانداخت:

مورخين نوشته‏اند: قوم عاد بت‏پرست و گردن‏كش بودند و در زمين به تباه‏كارى مى‏رفتند و بر خلق عالم برترى مى‏جستند و مسكن ايشان ديار يمن و حضرموت تا به حد عمان بود، بر سر كوه‏هاى بلند خانه‏ها ساختند و چون كسى را عقوبت مى‏كردند از بالاى آن بلنديها بر زمين مى‏انداختند و چون رسالت هود را قبول نكردند و بر عصيان و تمرّد افزودند و بى‏حرمتى و بى‏باكى آنان به غايت رسيد، باران از ايشان واايستاد، و گياه از زمين نروئيد و آنان سه سال در قحط و غلاء ماندند و هفتاد نفر به مكه فرستادند و به خانه كعبه رفتند تا عمالقه كه از قوم آنان بوده و مكه در تصرّف داشته براى آنها دعا كنند تا باران آيد و چون مستحق عذاب بود خداوند باد و توفان خطرناك به آنان فرستاد و همه را تار و مار كرد ولى هود و ايمان‏آورندگان به او به مكه هجرت كردند و در آنجا بودند تا هود وفات يافت.

لطيفه: خداوند نوح را به قوم خود فرستاد و فرمود: آنها را بيم ده! و محمّد را به قوم خود فرستاد و فرمود آنان را بشارت ده!- نوح در حق قوم خود نفرين كرد و محمّد در حق قوم خود طلب آمرزش نمود! نوح در حق خود دعا كرد سپس در حق خويشان و دوستان و محمّد در حق همه مؤمنان دعا كرد! نوح به مردم گفت: من فرستاده خدا هستم كه براى ابلاغ رسالت آمده‏ام، محمّد مصطفى را خداوند: يس‏ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ‏ گفت!

[آيات 79- 73]

(تفسير لفظى)

73- وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ‏

(1) مفسران نوشته‏اند نوح بعد از ادريس پيغمبر است و شغل او در جوانى نجارى بود و چهل‏ساله بود كه مأمور دعوت قوم خود شد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 337

عَذابٌ أَلِيمٌ. ما صالح برادر قوم ثمود را نزد آنها فرستاديم او گفت: اى قوم خداى يكتا را بپرستيد، جز او براى شما خدائى نيست و از سوى خداوند بسوى شما نشانى روشن آمد و اين ماده شتر است كه براى باز نمودن قدرت و معجزت آن را درست كرده (از سنگ بيرون آورده) پس او را بگذاريد در زمين خدا بخورد و بيارامد و به آن هيچ بدى مرسانيد كه گرفتار عذابى دردناك شويد.

74- وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ. به ياد بياوريد كه خداوند شما را جانشين قوم عاد قرار داد و شما را در زمين جاى داد كه از زمين نرم‏خاك، كاخها مى‏سازيد و از سنگسارها و كوه‏ها خانه‏ها مى‏تراشيد، پس نعمتهاى خدا را ياد آوريد و در زمين به فساد و تباهى مرويد.

75- قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ. گروهى كه از گردن‏كشان بودند به بيچارگان و زبون‏گرفتگان گفتند آيا شما مى‏دانيد كه صالح از سوى خداوند بشما فرستاده شده؟ گفتند: آرى، ما به آنچه به او فرستاده شده مى‏گرويم.

76- قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ. گردن‏كشان قوم گفتند: ما به آنچه كه شما بدان گرويده‏ايد كافر هستيم.

77- فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ. پس آنان ناقه را پى كردند و بكشتند و از فرمان خدا سرپيچيدند و گفتند: اى صالح آنچه از عذاب بما وعده مى‏دهى بياور! اگر تو فرستاده خدائى!

78- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ. پس بانگ و جنبش بزرگى آنان را فراگرفت و بامدادان در خانه‏هاى خود بر روى هم افتاده و بر جاى مرده بودند.

79- فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ. پس از آنكه صالح آنان را مرده ديد از آنان دور شد و گفت: اى قوم، من پيغام خداى خود را بشما رسانيدم و بشما پند دادم ليكن شما پنددهندگان را دوست نداشتيد!

(تفسير ادبى و عرفانى)

73- وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً. آيه. مراد از برادر در اين مورد و در مورد لوط و شعيب نيز برادر دينى و حقيقى نيست بلكه برادر صورى و نژادى است و چون نسبت برادرى به آنها داده شد و حقيقى نبود لاجرم در قيامت بگسلد و هيچ اثر از آن نماند! و اينكه خداوند در شأن روز قيامت فرمود: برادر از برادر فرار مى‏كند و در مورد مؤمنان فرمود: مؤمنان باهم برادرند منظور برادران دينى است نه از روى نسبت و خويشاوندى. لاجرم فردا در قيامت آن برادرى بيفزايد و بپيوندد.

خداوند پيغمبران را برادر امّت خواند و برادر اگرچه مشفق و مهربان باشد، ليكن از وى هم فرقت بود هم عداوت يعنى هم جدائى و هم دشمنى! چنانكه يوسف از برادران چه ديد و چه شنيد! تا بدانى كه در برادرى اين همه نگنجد! و چون حكم الهى در صفت اخوّت رفت، خداوند مصطفى را برادر امّت نخواند بلكه تن و جان ايشان خواند كه فرمود:

(جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ) و از تن و جان خود نه هرگز دشمنى آيد و نه جدائى!- از اينجا بود كه ديگر پيغمبران‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 338

هلاك قوم خود را خواستند و مصطفى رحمت و مغفرت براى آنان خواست!

خداوند در قرآن مجيد پيغمبران را برادر قوم آنها خواند ليكن قوم را برادر آنان نخواند، چون آنان در حق پيمبران كارى كردند كه هيچ برادرى نمى‏كند! اما پيغمبران را برادر قوم خواند كه با آنها برادرى كردند و به راه راست باز خواندند و به قوم خود گفتند: ما نيك‏خواه شما هستيم و سخن ما را بشنويد و بنيوشيد كه هرچه گوئيم سعادت شما در آن است و ليكن چشم آنان به بيمارى كفر آلوده و دل آنها به تاريكى جهل و نوميدى بسته شده! كجا عبرت گيرند و آگاه شوند و به راه راست آيند؟

[آيات 93- 80]

(تفسير لفظى)

80- وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ.

و لوط را فرستاديم كه به قوم خود گفت: آيا شما كار زشت مى‏كنيد و ناخوب و ناسزا بدست مى‏آوريد؟ هيچ‏كس از شما در آن كار زشت پيشى نگرفت.

81- إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ. آيا شما به مردان شهوت‏رانى مى‏كنيد فرود از زنان؟ آرى شما قومى گزاف‏كارانيد.

82- وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ‏ پاسخ قوم او نبود جز آنكه گفتند: ايشان را از شهر خود بيرون كنيد، اينان مردمانى هستند كه از كار ما پاكيزگى جويند!

83- فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ. پس لوط را و كسان او رهانيديم مگر زن او كه از جمله هلاك‏شوندگان بود!

84- وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ. بر ايشان بارانى ببارانيديم، درنگر كه چگونه است سرانجام بزه‏كاران!

85- وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. ما شعيب را به مدين فرستاديم و گفت: اى قوم، خدا را پرستش كنيد، جز او خداى ديگرى براى شما نيست، از جانب خدا پيغام روشن براى شما آمد، پس شما پيمانه و ترازو را تمام و كمال بسنجيد و از چيزهاى مردم نكاهيد و در زمين پس از آنكه خداوند به اصلاح آورد فساد نكنيد، اين امر براى شما بهتر است اگر ايمان آورده‏ايد!

86- وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ. و براى باج ستدن در راه منشينيد كه مردمان را مى‏ترسانيد و كسانى را كه به خدا ايمان آورده‏اند از راه خدا باز مى‏داريد! و دين خدا را به كژى مى‏نمائيد، ياد بياوريد كه شما اندك بوديد و خداوند شما را انبوه فراوان كرد و بنگريد كه سرانجام تبه‏كاران و مفسدان چون است؟

87- وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ. اگر گروهى از شما ايمان آوردند به آنچه من به آن فرستاده شده بودم، و گروهى ايمان نياوردند، پس صبر كنيد تا خداوند كه بهترين داوران است ميان ما داورى كند.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 339

جزو نهم: 88- قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ. سران قوم شعيب كه گردن‏كشان بودند گفتند:

اى شعيب ما تو را و هركس با تو ايمان آورده بيرون مى‏كنيم يا از دين خود به دين ما بازگرد، شعيب گفت: هرچند كه ما خواهان آن نباشيم و ناخرسند باشيم؟

89- قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ. اگر ما به دين شما برگرديم، دروغ بزرگى بر خداوند نهاده باشيم پس از آنكه خداوند ما را از آن دين باز گردانيد و رهانيد، مگر آنكه خداوند چيزى (ديگر) بخواهد چون خداوند بهر چيزى به دانش خود به آن رسيده است، و ما بر خداى خويش توكّل كرديم. خداوندا، ميان ما و قوم ما به حق برگزار كن كه تو بهترين برگزاركنندگانى.

90- وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ.

كافران قوم شعيب به يكدگر گفتند: اگر شما از شعيب پيروى كنيد پس آنگاه شما زيان‏كارانيد!

91- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ. پس آنان را زلزله فراگرفت و تا بامداد آنان در سراى خويش مرده و هلاك شده بودند!

92- الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ.

كسانى كه شعيب را دروغ‏زن گرفتند گوئى كه هرگز در زمين خود نبودند (و از نعمتهاى آن بهره‏مند نشده‏اند) كسانى كه شعيب را دروغ‏گو خواندند، خودشان زيان‏كارانند.

93- فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى‏ عَلى‏ قَوْمٍ كافِرِينَ. پس شعيب از آنان بازگشت و گفت: اى قوم من پيغامهاى خدايم را به شما رسانيدم و شما را پند دادم پس بر چنين قومى بى‏ايمان و كافر اندوه چون خورم!

(تفسير ادبى و عرفانى)

صفحه بعد