کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 362
ما كانُوا يَعْمَلُونَ. خداى را نامهاى نيكو است، پس او را به آن نامها بخوانيد، و كسانى را كه در نامهاى خدا الحاد مىكنند و كج مىروند واگذاريد، آرى، پاداش كارهاى آنان را خواهند داد.
181- وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ. از كسانى كه ما آفريديم گروهى هستند كه راهنماى به حقّند و با آن داد مىكنند.
182- وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ. كسانى كه سخنان ما را تكذيب كردند به تدريج و بىشتاب بر ايشان در آئيم از آنجائى كه نمىدانند.
183- وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ. و آنان را مهلت مىدهم كه ساز و تدبير من استوار است.
184- أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ. آيا نينديشيدند كه به اين مرد صاحب آنها هيچگونه ديوانگى نيست و او تنها بيمدهنده آشكار است.
185- أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ. آيا ننگريستند در نشانيهاى پادشاهى خداوند در آسمانها و زمين و آنچه از هر چيز آفريده است؟ و اينكه چنان است كه گوئى اجل ايشان و هنگام سرانجامشان نزديك شده باشد؟ پس به كدام سخن بعد از سخن خداى خواهيد گرويد؟
186- مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ. هركس را كه خدا گمراه كرد، راهنمائى براى او نيست و آنها را در كجفكريها و طغيانهاشان وامىگذاريم تا بىسامان روند!
187- يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ. از تو از رستاخيز مىپرسند كه كى وقت بهپاى داشتن آن است؟ بگو دانستن آن نزد خداوند من است، آشكار و پيدا نسازد آن را مگر به هنگام خود! ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ. دانستن هنگام رستاخيز بر دانايان آسمانها و زمين گران شد و اين رستاخيز ناگهان به شما خواهد آمد. چندين بار از تو مىپرسند گويا كه تو به آن دانا هستى! بگو دانستن روز رستاخيز نزد خداوند است و لكن بيشتر آنان نمىدانند!
188- قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. بگو من چيزى از خود ندارم و به دست من چيزى نيست و سود و زيانى براى خويشتن ندارم و نتوانم جز آنچه خدا بخواهد، و اگر من غيب دانستمى پذيره خوبى بازشدى تا به آن رسيدى، و از پاى بلاها برخاستمى تا به من نرسيدى! من جز بشارتدهنده و بيمنماى به مردمى كه خداى را مىپرستند نيستم.
(تفسير ادبى و عرفانى)
180- وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها. آيه. خداى را جلّ جلاله نامها است، و آن نامها او را صفات است، به آن نامها نامور و ستوده و شناخته شده، نامهاى پرآفرين و بر دلها شيرين، نظم پاك و گفت پاك از خداوند پاك، نظم بسزا و گفت زيبا از خداوند يكتا، آئين زبان و چراغ جان و ثناى جاودان، خود فرمايد: نور من راه من است
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 363
و لا إله الا الله كلمه من است و من آن نور و آن كلمه هستم. بنده كه راه يافت به نور من يافت، پى كه برد، به چراغ من برد، ما چراغ سنّت، چراغ معرفت، چراغ محبّت. چراغ سنّت در دلش افروختيم و چراغ معرفت در سرش افروختيم و چراغ محبّت در جانش افروختيم. اى شاد باد بندهاى كه ميان اين چراغ روان است. عزيزتر از او كيست؟ كه نور اعظم در دلش تابان است و ديدهورى دوست او را عيان است! آنگاه گفت: لا إله الا الله گفت من و صفت من است و اللّه نام من، كه نامم ديّان و مهربان و خداى همگان، دارنده جهان و نوبت سازنده جهانيان!
پير طريقت گفت: اى سزاوار ثناى خويش، اى شكركننده عطاى خويش، اى شيرين نماينده بلاى خويش.
بنده به ذات خود از ثناى تو عاجز و به عقل خود از شناخت منّت تو عاجز و به توان خود از سزاى تو عاجز! كريما، گرفتار آن دردم كه تو داروى آنى، بنده آن ثنايم كه تو سزاوار آنى، من در تو چه دانم؟ تو دانى! تو آنى كه خود گفتى، و چنانكه خود گفتى آنى! تو آنى كه مصطفى گفت: من ثناى تو را نتوانم شمرد آنگونه كه تو خود بر نفس خويش ثنا گفتى!
... وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ. آيه. الحاد در نامهاى خدا از راه صواب و راستى برگشتن است و آن دو گونه است: يا زيادت در آن آرد يا نقصان! چنانكه نامى را كه خدا خود نگفت بگويد، يا آنچه او خود را گفت نگويد. آن يك تمثيل است و اين يك تعطيل، اهل تمثيل زياد كردند و ملحد شدند و اهل تعطيل كم كردند و ملحد شدند.
شيخ انصارى فرمود: آنچه خدا از خود نشان داده همان است و صفت او چنان است كه خدا از خود بر بيان است و مصطفى از او بر عيان است. اثبات صفت براى خدا كردن از خويشتن نشايد، و تنزيه او را كردن به خويشتن نبايد.
گوش فرا به كتاب و سنّت دار، آنچه گويد تو بگوى كه آنست، آنچه خدا نام و صفت خود گفت تو بگوى، و آنچه نگفت تو مگوى كه نيست! خدا نگفت كه من چونم، اگر گفتى كه چونم، ما بگفتمى! خدا گفت: كه من هستم! نگفت كه چون هستم!
بدان كه آنچه نام مخلوق است مصنوع است و عاريتى و ساخته و مجازى! و آنچه نام خالق است همه قديمند و ازلى و به سزاى او حقيقى، هيچ نام از نامهاى او جديد نيست. قومى گفتند: مخلوق بايد باشد تا خالق صادق آيد، و مرزوق بايد باشد تا رازق صدق كند! البته نه چنان است كه آنان گفتند كه هيچ حدوث را با نام خدا راه نيست. آرى، هيچ مخلوق نبود و خدا خالق بود و هيچ مرزوق نبود و خدا رازق بود. خداوند را نود و نه نام است كه به آن نامها نامور است، و نه به موسومات مسمّى است كه خود به ازل در آسمانها و زمين نامگذار است! چنانكه در اول آخر است و در آخر اول. نه وهمها او را درك كند، و نه فهمها علت را شناسد، او در چراافكنده هر چيز، و خود در چرا نايد. پس هركه درباره خدا در چرا و چون شد از دايره بندگى برون شد!
181- وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ. آيه. اين آيت، صفت دوستان است و آيت (الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا) حاصل كار بيگانگان، اينان راندگان عدلند، و آنان نواختگان فضل، ضامن آنان خدا و پيشواى آنان مصطفى، ولى ضامن اينان رأى، و پيشواى ايشان شيطان، و دوزخ سراى ايشان! مذهب آنان وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، و مذهب اينان ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى. درباره آنان فرمود: يَهْدُونَ بِالْحَقِّ، و درباره اينان سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ فرمود! بنگر تا چه فرق است ميان اين دو فريق؟ گروه راهيافته و گروه گمراه!
184- أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ. آيه. چرا در كار محمّد ديده فكرت باز نكنند؟
و انديشه عقل در كار او برنگمارند؟ و در معجزات و دلائل نبوّت او تأمّل نكنند؟ و در شاهد خلقت و كمال او تدبّر ننمايند؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 364
تا بدانند وى ديوانه نيست! كاهن نيست! شاعر نيست! محمّد را فرمان آمد كه تو از شنيدن ياوهسرائىهاى ايشان خاموش باش و ايشان را جواب مده، كه منزلت تو نزد ما برتر از آنست كه تو را به خود بازگذاريم يا فروگذاريم. ما خود آنان را جواب دهيم و گوئيم: محمّد مجنون و كاهن و شاعر نيست. تو را چه زيان كه كسانى چون بو جهل و بو لهب گويند تو ديوانهاى! دوست دوستپسند بايد نه شهرپسند! اى محمّد تو اسلام را صفائى، شريعت را بقائى، تو رسول خدائى، امّت تو سپاه درگاه منند، تو سالار آن سپاهى و جمله خلايق لشكرند! و تو آن لشكر را شاهنشاهى! در نام و نسب:
محمّد بن عبد اللّه، در عزّت و مرتبت رسول اللّه، به آن منگر كه دشمن تو را ساحر گويد، به آن نگر كه من مىگويم سِراجاً مُنِيراً، به آن ننگر كه دشمن تو را مجنون خواند، به آن نگر كه من مىگويم بَشِيراً وَ نَذِيراً.*
185- أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. آيه. خداوند سبحان ستارهها و ماههاى آيات و معجزات را طالع ساخت تا ابرهاى شبهات را زائل گرداند. پس آن كس كه به روشنائى آن رخشندگان روشنى يافت به عالم شهود تقدير رسيد، و هركس كه در تاريكى وهم و تقصير ماند در ورطه سير و تحقيق غوتهور گشت!
[آيات 198- 189]
(تفسير لفظى)
189- هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ. او خدائى است كه شما را از يك تن آفريد و از وى جفت او آفريد تا با او آرام گيرد! چون آدم به آن زن رسيد، آن زن بارى سبك از آدم گرفت، پس بدان منوال بر آن زن گذشت تا بارى كه در شكم داشت سنگين شد، در آن حال هر دو (آدم و حوا) خداى خود را خواندند و گفتند: اگر فرزندى صالح و درستكردار بما عطا فرمائى ما از جمله سپاسگزاران خواهيم بود.
190- فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.
پس چون خداوند به آنها فرزندى صالح عطا فرمود، براى او آنچه را كه به آنها داده بود انباز قرار دادند! و خداى برتر و پاكتر و بالاتر از آن است كه انبازى كه ايشان دادند به او برسد.
191- أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ. آيا با خدا شريك مىگيرند آنچه را كه هيچ نمىآفريند؟ و آن انبازان خود آفريدگانند!
192- وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ. و پرستيدگان نتوانند به پرستندگان يارى دهند و نه خود را يارى نمايند؟
اگر آن شركآوران و انبازگران را به راه راست دعوت كنند از شما پيروى نمىكنند و بر شما يكسان است كه آنان را بخوانيد يا نخوانيد و يا خاموش باشيد!
194- إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. آنان را كه فرود از خدا به خدائى مىخوانيد بندگانى هستند مانند خود شما، آنان را بخوانيد بايد به شما جواب دهند اگر راست مىگوئيد كه ايشان خدايند!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 365
195- أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ. آيا ايشان را (خدايان شريك) پاها است كه با آن راه روند؟ يا دستها است كه با آنها دست اندازند؟ آيا آنها چشمها دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشها دارند كه با آنها بشنوند، بگو (اى محمّد) آن شريكان را بخوانيد آنگاه با من كوشيد و مرا درنگ ندهيد.
196- إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. (بگو اى محمّد) همانا ولىّ و صاحب اختيار من خداى يگانه است كه كتاب (قرآن) فروفرستاد و اوست كارپذير و كارساز نيكوكاران.
197- وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ. و كسانى را كه شما جز خدا مىخوانيد نمىتوانند شما را يارى دهند و نه خودشان را يارى كنند.
و اگر آنان را براه راست بخوانيد نمىشنوند و شما آنان مىبينيد كه در شما مىنگرند بىآنكه ببينند.
(تفسير ادبى و عرفانى)
189- هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ. آيه. خداوند بزرگ و بزرگوار، آفريننده جهانيان، دارنده همگان، پاك و بىعيب در نام و نشان، پاك از زاده و خود نزائيده، پاك از انباز، پاك از جفت خلق كه آفريده قرين يكدگر ساخته، نرينه و مادينه هر دو درهم آميخته، و شكل در شكل بسته، و جنس با جنس آرميده، او خدا است كه يكتا است، در صفات بىهمتا است، از عيبها جدا است، آفريننده، و پروراننده. چون خواهد كه در آفرينش قدرت نمايد، از يك قطره آب مهين صدها هزار لطائف و عجايب بيرون آرد: اول خاكى، دوم آبى، آنگاه علقه (خون بسته) سپس از آن مضغه (گوشت لهشده) سپس استخوانى و پوستى، چون چهارماهه شد در قرارگاه كمين (رحم مادر) زنده شود (صاحب روح) و در آن تاريكيهاى سهگانه سه حوض آفريده يكى دماغ يكى جگر و يكى دل! از دماغ (مغز) جوىهاى اعصاب بر همه تن گشاده تا قدرت حسّ و حركت داشته باشد! از جگر رگهاى آرميده بر همه تن گشاده تا غذا به تن برسد، از دل رگهاى جهنده بر همه تن گشاده تا روح حيات در تن باشد!
دماغ را بر سه طبقه آفريده: در اول فهم نهاده، در دوم عقل نهاده، در سوم حفظ. چشم را بر هفت طبقه آفريده و روشنائى و بينائى در آن نهاده، و شگفتآورتر از همه حدقه است به اندازه دانه عدس كه صورت آسمان و زمين بدين فراخى در او پيدا گشته! طرفهتر، پيشانى است به آن سختى و صلابت! تا موى نروياند و جمال را نبرد! ابرو ميانه آفريد تا اندكى موى برآيد و بر جمال بيفزايد! گوش بيافريد و در وى پيچ و تحريف بسيار آفريده تا از آسيب حشرات و خرابى و فساد ايمن باشد، زبان را در محل لعاب نهاد تا روان باشد و از سخن گفتن بازنماند!! چشمه آب از زير زبان روان كرد تا غذا بدان تر شود وگرنه به حلق فرونرود! بر سر حلقوم حجابى قرار داد تا چون غذا فرورود سر حلقوم بسته شود و غذا به مجراى تنفّس نرود! جگر را ساخت تا غذاهاى رنگارنگ را همه يك صفت به رنگ خون گرداند تا غذاى هفت اندام شود!
پاك و بىعيب است خداوندى كه از يك قطره آب اين همه صنع پديد آورده و چندين عجيب و بديع قدرت نمودار ساخته. نيكوكار و زيبانگار چون تن نگاشت خود را به (تَبارَكَ اللَّهُ)* ستود و چون دل نگاشت بنده را ستود كه (هُمُ الرَّاشِدُونَ).
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 366
... وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ. آيه. مراد مشركانند كه پرستنده بتها هستند، نه استطاعت دارند و نه قدرت، نه خود را به كار آيند نه ديگران! نه جلب منفعت توانند نه دفع مضرّت! مگر آنچه خدا خواهد كه خواست خواست او است، همه خوبىها به تقدير او و به رضاى او است و همه بديها به تقدير او ولى نه به رضاى او است!
198- وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ. آيه. آن زخمخوردگان عدل ازل از مصطفى انسانيت ديدند نه نبوّت، آدميّت ديدند نه عبوديّت! لاجرم او را ساحر خواندند، ديدههاى چركين و آلوده آنها به درد كفر آلوده بود و سزاوار ديدن مقام نبوّت نبود! موسى از حضرت خضر بندگى ديد آدميّت نديد لاجرم كمر به خدمت او بست و بر درگاه شاگردى و مريدى او ايستاد! ديرى بايد تا كسى بيرون از تن ظاهرى آدمى چيزى بيند! تو ليلى مىبينى، معشوقى نمىبينى! مجنون مىدانى، عاشقى نمىدانى! لاجرم از كوى حقايق و راه مردان دور افتادى! اى هفتاد سال در منزل خاك بمانده، و هرگز قدم در ولايت عشق ننهاده، پايبند صورت گشته و هرگز عالم صفت نديده!
تا تو مرد صورتى از خود نبينى راستى
مرد معنى باش و گام از هفت گردون درگذار !
[آيات 206- 199]
(تفسير لفظى)
199- خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ. آسان فراگير كار مردمان و ايشان را به نيكوكارى فرماى (و بردبارى كن) و از نادانان و سفيهان روىگردان باش.
200- وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. اگر فسادى و وسوسهاى و سبكسارى از شيطان (ديو) به تو برسد، پناه به خدا برو او را فريادرس خواه كه او شنوا و دانا است.
201- إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. كسانى كه پرهيزكارند و از خداى آزرم دارند، هرگاه به ايشان ديو گرفتى رسد! خداى را ياد آورند، تا از آن حيرتى كه شيطان نمود بيرون آيند و حق بينند و با صواب آيند!
202- وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ. و برادران ايشان ايشان را در گمراهى مىكشند و هيچ فروگذار نمىكنند!
203- وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ. و هرگاه كه پيغامى براى آنها نيارى (اى محمّد) مىگويند:
چرا سر سخن نگزينى و از خود نيارى؟ بگو من آنچه را كه خداى به من وحى مىفرستد پيروى مىكنم و اين (قرآن) برهان آشكار و ديدهورىها است از خداوند شما و راهنمونى و بخشايش از سوى او براى گروهى است كه ايمان دارند.
204- وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. و هرگاه كه قرآن خوانند خاموش باشيد و گوش فرادهيد تا مگر بخشيده شويد.
205- وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ. اى محمّد، خداى خويش را در دل خويش به زارى و بيم و به آوازى فروتر از بانگ در بامدادها و شبانگاهها ياد كن و از غافلان مباش.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 367
آنان كه به نزديك خداوند توأند از بندگى و پرستش او سر نمىپيچند و گردن نمىكشند و او را به پاكى مىستايند و وى را سجده مىكنند.
(تفسير ادبى و عرفانى)
199- خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. آيه. از خداوند كريم مهربان بارخداى همه بارخدايان به محمّد مصطفى خاتم پيغمبران و مقتداى جهانيان فرمان آمد: كه اى سيّد بزرگوار. از گناه گناهكاران درگذر و عيب آنان بپوش، و قلم عفو بر جريده بدكاران بركش. اى سيّد، از ما خوى پسنديده و فعل ستوده گير، گفتارت به راستى و با خلق آشتى، در صحبت يار نيكان باش، و در خلوت تيمار بر آنان. اى سيّد، من كه خداوندم بردبارم و بردباران را دوست دارم، از دشمن ناسزاى شنوم و شوخى وى در خلوت مىبينم و پرده بر او مىدارم و به عقوبت نشتابم و توبه و عفو بر او عرضه مىكنم و به درگاه خود باز مىخوانم.
بندگان من، مرا به آواز خوانديد به لبّيك جواب گفتم، از من نعمت خواستيد عطا كردم، به بيهوده و ستيزه با من بيرون آمديد مهلت دادم، فرمان من بگذاشتيد رعايت از شما برنداشتم، گناه كرديد پرده بر شما نگاه داشتم، با اين همه اگر بازآئيد بپذيرم و اگر برگرديد باز آمدنتان را انتظار دارم.
200- وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ. آيه. آن مهتر عالم و سيّد فرزندان آدم فرمود: وقتى ابليس را ديدم نزار و درمانده! سر به جيب مهجورى فروبرده! گفتم: اى دشمن خدا، اين ضعف و نزارى از چيست؟ گفت: اى محمّد، اين ضعف و گداختگى و درماندگى من از چهار چيز است، هركس به يكى از آن چهار چيز روى كند چنان گداخته شوم كه نمك در آب گدازد! و شمع در آتش! يكى آواز اسب غازيان و مجاهدان راه حق، دوم آواز مؤذنان در وقت اذان، سوم كسب حلال طبق شريعت و به مقتضاى ايمان، چهارم گفتار بنده مؤمن كه بگويد: پناه به خدا از شرّ شيطان!
از جانب خداوند فرمان آمد كه اى محمّد، هركس با دشمن بجنگد زره بايد و خفتان، جوشن و برگستوان، خود و مغفر، خيل و لشكر. اى محمّد، امّت تو در معركه شيطان قرار گرفتهاند زره ايشان: فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ، جوشن ايشان: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، خود ايشان: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، چون با سلاح و اسباب و مهمّات به جنگ شيطان روند لاجرم از وساوس و نزغات وى ايمن شوند كه شيطان را به مؤمنان سلطهاى نيست.
هر پادشاهى را حمايت گاهست و خداوند را سه حمايتگاه: يكى توحيد و شهادت كه گفت: لا إله الّا اللّه حصنى، دوم حرم مكّه كه فرمود: مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، سوم گفتار: اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم.
لطيفه: آهوى دشت و مرغ هوا كه سايه حرم كعبه بر فرق وى افتاد از آسيب و آزار ايمن گشت، توحيد و شهادت، محل حصن و امن پادشاه جهانيان و خداوند عالميان است. اگر زنّار دارى اگر بتپرستى و هزار سال بت را سجده كردى و آتشپرستى، چون يكقدم بر بساط توحيد و شهادت نهادى، از آتش عقوبت ايمن گشتى و مستحق رضوان اكبر شدى!
پيغمبر فرمود: أَعُوذُ بِاللَّهِ حمايتگاه مولى است، هر بندهاى كه فتنه ديو است و سخره شيطان و دربند همزات و غمزات ابليس! چون چنگ نياز در اين كلمه عروه وثقى زند و اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم گويد، ابليس را به طاعت و ايمان او كارى نه! و هيچ دشمن را در قرارگاه او قرارى نيست!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص: 368
201- إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ. آيه. چون توفيق در راه مرد آيد، كيد شيطان در او اثر نكند. گويند در صدر اسلام جوانى از نماز خفتن، بازگشته در راه به زنى برخورد كه خود را بر او عرضه كرد و او را در فتنه افكند و رفت، جوان دنبال زن مىرفت تا به در سراى او رسيد، ساعتى توقف كرد اين آيت (إِذا مَسَّهُمْ ...) فرا زبان وى آمد، چون اين آيت برخواند بيفتاد و بىهوش شد، آن زن در وى نگريست او را بدان حال ديد، دلتنگ شد، كنيزك خود را برخواند و هر دو او را برگرفتند و به در سراى او بردند و او را بخوابانيدند و خود بازگشتند اين جوان پدر پيرى داشت از سراى بيرون آمد او را چنان ديد! او را برگرفت و در خانه برد، چون بهوش بازآمد از حال وى پرسيد گفت: پدر مپرس كه مرا چه حال افتاد؟ آنگاه قصّه درگرفت چون به اينجا رسيد كه آن آيت برخواند، شهقهاى زد و در آن حال از جهان بيرون شد!
204- وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا. آيه. سماع حقيقت، استماع قرآن است و سماع روزگار، مرد را پيش از آن زندگانى دهد كه روح به قالب دهد، سماع چشمهاى است كه از ميان دل برجوشد، و تربيت او عين صدق است، و صدق براى سماع چنان است كه شعاع براى آفتاب! و تا تاريكيهاى بشريّت از پيش دل او برنخيزد حقيقت آفتاب سماع بر صحراى سينه مرد تجلّى نكند.
لطيفه: سماع دو قسم است: سماع عوام، سماع خواص، حظّ عوام از سماع صوت است و نغمه آن، و حظّ خواصّ از سماع لطيفهاى است ميان صوت و معنى و اشارت آن، عوام به گوش سر و آلت تميز و حركت طباع سماع كنند تا از غم برهند و از شغل بياسايند، و خواص به نفسى مرده، و دل تشنه، و نفسى سوخته سماع كنند، لاجرم ايشان را نسيم انسى بار آورد و يادگار ازلى و شاهد جاودانى نصيب آنان گردد!
205- وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ. آيه. يادكنندگان خدا سه مردند: يكى به زبان ياد كند درحالىكه دل از آن بىخبر! يكى به زبان و دل هر دو ياد كند اما كارش بر خطر! يكى به زبان خاموش، و دل در او مستغرق، در اين معنى:
پير طريقت گفت: خدايا چه ياد كنم كه خود همه يادم، من خرمن نشان خود همه را فرا باد نهادم، اى يادگار جانها و يادداشته دلها و يادكرده زبانها، به فضل خود ما را ياد كن و به ياد لطيفى ما را شاد كن. آمين.
(سوره- 8- انفال- (مدنى) 75 آيه)
[آيات 8- 1]
(تفسير لفظى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - (شرح آن در سوره فاتحه به تفصيل گذشت) بنام خداوند بخشنده مهربان.
1- يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. تو را از غنيمتها مىپرسند، بگو غنيمتها كه از دشمن گرفته مىشود خداى و رسول را است، پس شما بپرهيزيد و با يكدگر به آشتى زيست كنيد و خدا و رسول را فرمان بريد اگر گرويدگانيد.