کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 391

19- أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. آيه. آيا آب دادن از زمزم به مردم و عمارت مسجد حرام و نگاهبانى كعبه با كسانى كه به خدا و روز قيامت ايمان آوردند و در راه خدا جهاد كردند برابر قرار مى‏دهيد؟ درصورتى‏كه اينان با آنان به نزد خداوند يكسان نيستند، و خداوند گروه ستمكاران را رهبرى نمى‏كند!

20- الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ. كسانى كه به خدا ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند آنان بهينه خلق و بزرگتر درجه‏دار نزد خداوند هستند، و آنان رستگاران و پيروزآمدگانند.

21- يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ. خداوند ايشان را به رحمت و خشنودى خود و به باغهاى بهشت بشارت دهد و ايشان راست در آن باغها نازى پاينده و نعمتى جاويدان.

22- خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ. هميشه در آن بهشت هستند، كه به نزد خداوند مزد و پاداش بزرگ است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

12- وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ. آيه. بعضى از تفسيركننده‏ها گويند: اينان اهل بدعت و هواى نفسند كه كتاب خداى را سست ديدند و رأى خويش و مستحسنات عقل خود را پيش داشتند و به چشم تعظيم در آن ننگريستند، تا اسير تهمت و شبهت گشتند، اينان نه اعتقاد از روى بصيرت دارند نه سخن به طريق بيّنت، به درختى مانند كه بيخش بدعت، ساقش ضلالت، شاخش لعنت، برگش عقوبت، شكوفه‏اش ندامت و ميوه‏اش حسرت است از اين سبب فرمان‏ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ رسيد كه اين درخت از بيخ درآريد، اصل اين شاخه‏ها ببريد، پيشوايان كفر و بدعت را امان ندهيد و هرگز از ايشان ايمن مباشيد كه ايشان دزدانند و شما پاسبان، دزد پاسبان را كى دوست دارد؟ و از وى كى ايمن باشد؟

پير طريقت گفت: گناه اهل سنّت به عفو نزديكتر است از طاعت اهل بدعت!

14- قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ. آيه. شنيدن نصرت از سوى خداوند، بار قتال را بر آنها سبك گردانيد و وعده پيروزى كار خطرناك ايشان را خوش كرد، اين است سنّت خداوند كه در هر تكليفى تخفيفى داشته و در هر عسرى يسرى روان كرده است.

... وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ. آيه. خداوند هركس را به‏اندازه بيمارى شفا داد يكى از كيد شيطان بيمار است شفاء او در قهر دشمن است، يكى بيمار از شهوت نفس است شفاء او در مغلوب كردن آن است، و شفاى بيمار از محبّت، در مشاهدت است.

جعفر بن محمّد (ع) (امام ششم شيعيان) فرمود: شفاى بعضى بيماران معرفت و صفا است، و شفاى بعضى تسليم و رضا است، و شفاى بعضى توبه و وفا است و شفاى بعضى ديگر مشاهده و لقا است.

16- أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا. آيه. هركس گمان كند كه دعوى بدون تحقيق از كسى (در پيشگاه حق) پذيرفته مى‏شود، حسابى و گمانى غلط است، زيرا كه حقيقت كار به معنى دارد نه صورت دعوى! همواره مال در دست منكر است و باد درست مدّعى! و بحكم شرع منكر را قول قبول است و مدّعى اگر دليل ندارد قولش هذيان است! دنياى خسيس را

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 392

به صرف دعوى نتوان يافت، پس حقيقت حق را به دعوى كى توان يافت؟ آنچه زير حكم مخلوق درآيد به دعوى حاصل نيايد، پس آنچه خود در حكم مخلوق نيايد به دعوى كى حاصل آيد؟

پير طريقت گفت: الهى، اگر اين آه، از ما دعوى است تو سزاى آنى، اگر لاف است بجاى آنى، اگر صدق است وفاى آنى. خدايا اگر دعوى است سخن راست است، اگر لاف است ناز راست است، اگر صدق است كار راست است. اگر دعوى است نه بيداد است، اگر لاف است از آن است كه دل شاد است، اگر صدق است از تاوان آزاد است، الهى، تو دانى كه كدام است؟ اگر دعوى بر كرم عرض كنى، ناز مرا ضرورت است!

17- ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ. آيه. عمارت و آباد كردن مسجد در عبادت متعبّدان و اخلاص مخلصان است، و مشرك نه در شمار متعبّدان و نه در رديف مخلصان است، عمارت مسجد كار مؤمنان و عادت ايشان است، كه فرمود: إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ.

پير طريقت گفت: خدايا، از سه چيز كه دارم در يكى نگاه كن: اول سجودى كه جز تو را از دل نخاست، دوم تصديقى كه هرچه گفتى گفتم راست، سوم چون با ذكرم خاست، دل و جان جز تو را نخواست.

21- يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ. آيه. بشارت دو قسم است: يكى بشارت فرشتگان به بندگان در آخر عهد دنيا كه بنده رو به آخرت نهد، يكى بى‏واسطه فرشتگان كه در انجمن قيامت هنگام محاسبت خداوند بندگان را به رحمت خود بشارت دهد.

خداوند در قرآن سه گروه را به عذاب و عقوبت بشارت داد و ده گروه را به ثواب و رحمت! سه گروه، اول مشركانند كه فرمود: كافران را به عذاب دردناك بشارت ده! دوّم منافقانند كه فرمود: به منافقان بشارت ده كه گرفتار عذاب دردناك خواهند شد! سوّم مانعان زكاتند كه فرمود: كسانى كه طلا و نقره (سيم و زر) را ذخيره مى‏كنند و در راه خدا خرج نمى‏كنند، آنان را به عذاب دردناك بشارت ده!-

ده گروه: اول مؤمنانند كه فرمود: مؤمنان را به فضل بزرگ از سوى خداوند بشارت ده، دوم نيكوكارانند كه فرمود: احسان‏كنندگان را بشارت ده، سوم توبه‏كنندگانند كه فرمود: آنان كه بسوى خدا بازگشتند بشارت ده.

چهارم فروتنان و متواضعانند كه فرمود: به فروتنان بشارت ده. پنجم اولياء و دوستانند كه فرمود: اولياء خدا را ترسى نيست به آنها در دنيا و آخرت بشارت است. ششم استقامت‏دارانند كه فرمود: آنان كه در دنيا پايدارى كردند به بهشت بشارت داده شده‏اند. هفتم سخن‏شنوايانند كه فرمود: به بندگان من كه سخن گوش كنند و بهتر آن را پيروى كنند بشارت ده.

هشتم پرهيزكارانند كه فرمود: پرهيزكاران را در نتيجه پرهيزشان بشارت ده. نهم شكيبايان كه فرمود: به صابران در راه دين بشارت ده. دهم مجاهدان در راه خدايند كه فرمود: به مجاهدان بشارت رحمت و رضوان و جنّت مى‏دهند.

[آيات 33- 23]

(تفسير لفظى)

23- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. اى كسانى كه ايمان آورديد، پدران و برادران خود را به دوستى مگيريد اگر ايشان كفر را بر ايمان بگزينند، و هركس از شما كه ايشان را به دل و جان دوست گيرد از جمله ستمكاران است.

24- قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 393

اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ. بگو (اى پيغمبر) اگر چنان است كه پدران و پسران و برادران شما و همسرها و خويشاوندان شما و مالهائى كه گرد كرده‏ايد و بازرگانى كه از كساد آن مى‏ترسيد، نزد شما محبوب‏تر از خدا و فرستاده او و از جهاد در راه خدا است، پس چشم مى‏داريد (نگران باشيد) تا فرمان خداى بر سر شما بيايد كه خداوند راهنماى گروه فاسقان نيست.

25- لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ. خداوند شما را در جاهاى بسيار يارى كرد و روز جنگ حنين كه انبوهى شما شما را خوش آمد، آن انبوهى كه شما را به كار نيامد و سود نداشت و زمين از تنگ‏دلى شما بر شما تنگ شد با آن فراخى كه داشت! پس از آن شما برگشتيد و به هزيمت پشت داديد.

26- ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ. پس از آن خداوند آرامى آشناى خويش بر رسول خود و بر مؤمنان نازل كرد و گروهى از فرشتگان كه شما آنها را نمى‏ديديد فروفرستاد، و كافران را به عذاب كيفر داد، و اين خود جزاى كافران است!

27- ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. پس از آن توبه مى‏دهد خداوند هريك از ايشان را كه بخواهد و خداى است آمرزنده و مهربان.

28- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. اى مؤمنان، مشركان پليدند، مبادا كه بعد از اين سال به مسجد حرام آيند، و اگر از درويشى و دست‏تنگى مى‏ترسيد اميد است كه خداوند به فضل خود شما را بى‏نياز كند اگر خواهد، كه خداوند دانائى است راست دانا.

29- قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ. كشتار كنيد با كسانى كه ايمان به خدا و به روز رستاخيز ندارند، و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده‏اند حرام نمى‏دانند، و به دين اسلام كه دين حق است نمى‏گروند و نمى‏پذيرند يعنى آنها كه اهل كتابند از يهود و نصارى، تا آنكه از دست خود نقد جزيه دهند و ايشان خوار و بى‏مقدارند!

30- وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ. جهودان عزير را پسر خدا گفتند و ترسايان مسيح را پسر خدا گفتند اين گفتارى بود كه به زبان آوردند، برابر گفتار كافران و كوران كه پيش از ايشان بودند، لعنت خداى بر ايشان باد، خدا آنها را بكشد! چگونه دروغ مى‏گويند!

31- اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ. جهودان دانشمندان خود را و ترسايان رهبانان خود را و مسيح پسر مريم را فرود از خداى حقيقى به خدائى گرفتند! درحالى‏كه فرموده نبودند جز آنكه خداى يگانه را بپرستند كه نيست خدائى جز او! پاك است از آنچه براى او انباز مى‏گيرند!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 394

32- يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.

مى‏خواهند نور خدا را با دهانهاى خويش خاموش كنند! و خداوند نمى‏خواهد جز آنكه نور و چراغ خود را تمام كند هرچند كافران را دشوار آيد.

33- هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.

او خدائى است كه محمّد را براى رهنمائى مردم فرستاد به دين راست تا برترى دهد بر همه دينها هرچند مشركان را دشوار آيد.

(تفسير ادبى و عرفانى)

23- لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ. آيه. نشانه راستى ايمان به يگانگى خداوند، قطع علاقه‏ها و ترك عادتها و توجه به خدا در تمام حالها است، كه هركه حلقه انقياد شرع در گوش فرمان كند به بهشت رسد، و هركس كه ديده حرص به ناوك فقر و فاقه بدوزد از دوزخ برهد، هركس يعقوب‏وار در غم‏خانه عشق نشيند و از علايق و خلايق ببرد، به صحبت مولى رسد.

ابراهيم خليل در بدايت كار دنيا را بر مثال ستاره و ماه ديد، سپس آفتاب خود را بدو نمود! چون در نگريست بر هيچ‏يك از آنها آثار عزّ فقر و نشان ازل و أبد نديد! و به‏يك‏بار از دنيا اعراض كرد و دل از فرزند بداشت! و نفس خويش را به آتش نمرود سپرد، پس هركه خواهد در كوى موافقت بر بساط محبّت منزل كند، بايد مركب علاقت را يك‏بارگى پى كشد.

ابراهيم ادهم كه دست از پادشاهى بلخ بشست و به اورنگ فقر نشست و رهسپار مكّه شد و در آنجا جايگاه گزيد، روزى پسرش كه از جايگاه پدر باخبر شد به ديدن وى عزم حجّ كرد، چون به موسم حجّ رسيد ابراهيم او را ديد، از او برگشت و به گوشه‏اى بازشد و بسيار بگريست و گفت: خدايا، همه خلق در هواى تو واگذاردم و از خان‏ومان و فرزند درگذشتم تا به ديدار تو رسم، ديگر مرا ديدار فرزند علاقه نباشد!

24- قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ. آيه. هركس عيال و فرزند خويش و پيوند و مال و ملك و اسباب را از خداى و رسول دوست‏تر دارد، بهره وى از مسلمانى جز نامى نيست! و از حقيقت ايمان او را بوئى نه! بيچاره آن كس كه عمرى به سر آرد و او را از اين حديث بوئى نه! تو را از دريا گمان چيست كه جوئى نه!

25- لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ. آيه. خودبينى (عجب) غول راه است و آفت دين و سبب زوال نعمت و كليد فرقت و مايه غفلت، عجب آنست كه طاعت خود را بزرگ داند و خدمت از خود شناسد و به چشم پسند در او نگرد، به فتواى نبوّت طاعت اين‏چنين كس هرگز بر فرق وى برنگذرد!

پير طريقت گفت: الهى، از دو دعوى به زينهارم و از هر دو به فضل تو فرياد خواهم، از آنكه پندارم به خود چيزى دارم، يا پندارم كه بر تو حقى دارم! خداوندا، از آنجا كه بوديم برخاستيم لكن به آنجا نرسيديم كه خواستيم! خدايا، هركس نه كشته خودى است مردار است، و مغبون كسى كه نصيب او از دوستى گفتار است! او را كه راه جان و دل به كار است، او را با دوست چه كار است؟

پيغمبر فرمود: اگر هيچ گناه نكرده باشيد، بر شما از سخت‏ترين گناهان مى‏ترسم و آن عجب است.

28- إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ. آيه. كافران خبيث‏اند و دلهاشان به نجاست كفر آلوده و به دود شرك سياه شده و هرگز آب توحيد به آن نرسيده كه عنايت ازل ايشان را درنيافته، با اين خبث و نجاست كى سزاوار مسجد باشند

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 395

كه مهد قرب حق است و محل الطاف كرم، جاى پاك جز پاكان را به خود راه ندهد و دلهاى مؤمنان كه به آب توحيد شسته و به جاروب حسرت رفته و بساط مهر ازل در آن گسترده و از علايق و اغيار خالى گشته، لاجرم محل خرگاه قدس كشته و ميدان مواصلت حق شده!

پير طريقت گفت: الهى، نزديك نفسهاى دوستانى، حاضر دل ذاكرانى، از نزديك نشانت مى‏دهند و برتر از آنى! از دورت مى‏جويند و تو نزديكتر از جانى، ندانم كه در جانى يا جان را جانى؟ نه اينى و نه آنى! جان را زندگى مى‏بايد تو آنى، چه خوش گفت آن جوان‏مرد:

بمير اى حكيم از چنين زندگانى‏

كزين زندگانى چو ماندى بمانى !

از اين جيفه كلبه، مرگت رهاند

كه مرگ است سرمايه زندگانى !

كند عقل را فارغ از لاابالى‏

كند روح را ايمن از لن‏ترانى‏

30- وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ. آيه. اگر خطاب از مخلوق رفتى عين شكوى بودى، و گله به دوستان از دشمنان كردن، تحقيق وصلت و تشريف دوستان باشد! خداوند مى‏فرمايد: بيگانگان و دشمنان ما را به سزاى ما صفت نكردند و حق خداوندى ما نشناختند! و حرمت نداشتند: فرزند آدم مرا دروغ‏زن گرفت و نرسد او را كه مرا دروغ‏زن كرد! و ناسزا گفت و نرسد او را كه مرا ناسزا گويد. اما آنچه ما را دروغ‏زن گفت اين است كه گفت: پس از آنكه مرديم ما را باز نيافريند! و من همانم كه اول بودم، در اول نبود بيافريدم و از آغاز نو ساختم به آخر باز آفرينم! چنانكه اول آفريدم، كه نه اول بر من آسان‏تر از آخر، من همانم كه بودم قادر به كمال، مقدّر ذو الجلال، لم يزل و لا يزال، و اما ناسزا كه فرزند آدم به ما گفت: خداى را فرزند گرفت! نه چنان است كه او گفت، كه من يگانه و يكتايم، بى‏زن و بى‏فرزند، بى‏خويش و بى‏پيوند، بى‏نظير و بى‏مانند، منم در ذات يكتا، در صفات بى‏همتا، پاك از وصفها، جبّار حكيم، دانا و قدير، غفّار و رحيم.

[آيات 39- 34]

(تفسير لفظى)

34- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. اى كسانى كه ايمان آوردند، بسيارى از دانشمندان جهودان و ترسايان مالهاى مردم را به ناروائى و نابايستى و ناشايستى مى‏خورند و مردمان را از راه خدا باز مى‏دارند، و كسانى كه سيم و زر را گنج مى‏نهند و آن را در راه خدا خرج نمى‏كنند آنان را به عذابى دردناك بشارت ده!

35- يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ. آن روز كه آن را مى‏تاوند و با آن در دوزخ آتش مى‏افروزند پس پيشانى آنها و پهلوهاى آنها و پشت‏هاى آنها داغ مى‏كنند (و به آنها مى‏گويند) اين است آن گنجى كه براى خودتان اندوختيد پس بچشيد گنجى را كه خود نهاده‏ايد!

36- إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ. شماره ماه‏ها در كتاب خدا نزد خداوند 12 ماه است، از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد،

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 396

كه از جمله آنها چهار ماه حرام است (جنگ در آن ماه‏ها) ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ. اين است دين استوار و شمار راست، پس در آن ماه‏ها بر خود (بواسطه جنگ) ستم نكنيد و همه مشركان را همواره كشتار كنيد چنانكه آنها هم همه شما را همواره كشتار كنند و بدانيد كه خداى با پرهيزكاران است.

37- إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ.

همانا تأخير حرمت ماه حرام تا ماه صفر، افزايشى است بر كفر كه كافران را با آن بيراه‏تر كنند، يك سال محرم را حلال مى‏كنند و يك سال حرام! تا به مراد و به هواى دل خويش شماره ماه‏ها را برابر كنند و تا حرام خداى را حلال كنند! و كارهاى بد ايشان را بر ايشان آراستند كه خداوند گروه كافران را ره ننمايد.

38- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ. اى كسانى كه ايمان آوردند، چه رسيد شما را آنگاه كه بشما مى‏گويند براى جهاد در راه خدا بيرون شويد گران جانى مى‏كنيد؟ و گران خيزيد، آيا اين جهان را بدل از جهان ديگر پسند كرديد؟ درحالى‏كه برخوردارى از اين جهان در برابر جهان ديگر بسيار اندك است!

39- إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. اگر براى جهاد بيرون نشويد، شما را عذاب دردناك خواهند كرد و بجاى شما قومى ديگر به جنگ دشمن بيرون شوند و شما خدا و رسول را هيچ گزند نياريد و خداوند بر همه چيز از تغيير و تبديل توانا است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

34- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ. آيه. در اين آيه هم تخصيص است و هم تشريف و هم تهديد و وعيد، تشريف مؤمنان است كه ايشان را به نداء كرامت مى‏خواند و به خطاب كريم مى‏نوازد، و نوازش خود بر ايشان مى‏نهد، و عطاء خود بر ايشان مى‏ريزد، و به ايمانشان گواهى مى‏دهد، اين است كرامت و نعمت، اين است لطافت و رحمت، كارى در ازل ساخته، بنده را بى‏بند عقد دوستى بسته و نداء كرامت و نعمت بجان وى رسانيده.

پير طريقت گفت: نداء حق سه قسم است: يكى را به نداء وعيد از روى عظمت خواند به ترس افتاد، يكى را به نداء وعد به نعمت رحمت خواند برجا افتاد، يكى را به نداء لطف به حكم انبساط خواند به مهر افتاد. بنده بايد ميان اين سه نداء و سه حال، گردان باشد بدين‏گونه كه ترسى بايد كه از گناه دورى كند، اميدى بايد كه او را بر طاعت دارد، مهرى بايد كه او را از او بازرهاند!

تا تو توئى تو را به حق ره ندهند

چون بى‏تو شدى ز ديده بيرون ننهند

... لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ. آيه. از روى اشارت مى‏گويد: مبادا كه عالم در تعليم علم و پير در تربيت مريد طمع دارد! كه طمع آئينه علم را تاريك كند و چشمه بركت را خشك نمايد و قيمت مردم را كم كند و هيبت پير از دل مريد ببرد و حرمت علم فرونهد!

پيغمبر فرمود: بد بنده‏ايست بنده طمع و پيرو هوا و هوس كه بدترين پيروى از نفس امّاره است.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 397

نيز فرمود: بيايد زمانى بر امّت من كه فرماندارانشان ستم كنند و روحانيانشان طمع ورزند و عبادت‏كارانشان ريا كنند و بازرگانانشان ربا خورند، و زنهاشان به زيور دنيا (مد روز) خود را آراسته كنند!

و دانشمندى كه در آموختن دانش چشم طمع به مال دنيا ندارد و آسايش و بهره‏مندى مردم در آن جويد، و دانش خود را به طلب جاه و رياست و جمع مال دنيا تباه و ضايع نكند، از علم خود برخوردار شود و بركت دانش به او رسد و ثواب او ثواب پيمبران باشد.

34- وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ. آيه. كسانى كه سيم و زر (نقره و طلا) را ذخيره مى‏كنند و در راه خدا خرج نمى‏نمايند بخيلانند و بخل نه كار دين‏داران است و نه خوى دوستان! كه گفته‏اند: پيمبران و دوستان و راست‏گويان از صفت بخل دورند.

از شبلى عارف بزرگوار پرسيدند زكات چند بايد داد؟ گفت: نزد فقيهان از هر دويست درهم پنج درهم (ريال) بايد داد ولى به مذهب ما همه 200 درهم بايد داد. چنانكه يكى از صحابه بجاى نصاب زكات همه مال خود داد و ديگرى از صحابه نيم مال خود را داد، آنكه تمام داد گفت خداى را بر من حق است، و آنكه نيم داد گفت مرا نزد خداى مزد است.

حضرت فرمود: آنكه نصف مال داد بر مقام شريعت بود و آنكه تمام مال را بداد بر مقام حقيقت بود! و ثمر اهل شريعت تقسيم بهشت است و ثمره اهل حقيقت، روح مشاهده و شهود است، حساب اهل حقيقت بر بساط انس است و حساب اهل شريعت به موقف است.

35- يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ. آيه. داغى تن را در اين آيت به پيشانى و پهلو و پشت تخصيص داد! چون بخيل هرگاه مورد درخواست مسائلى واقع شود، نخست پيشانى را فراهم كشد! ناچار بر آن داغ نهند! و پهلو كه از سر كبر بر درويش زند و پشت كه برگرداند! تا دانى كه درويش را در آن حضرت جاه و مقدار است! و شرف درويش آنست كه چون توانگر اعتماد بر دنيا دارد، او اعتماد بر مولى دارد، هرگاه توانگرى به خداى تقرّب كند به وسيلت درويش كند! و اگر درويش به توانگر از بهر دنيا تقرّب كند! از دين برآيد! از اينجا است كه:

پيغمبر فرمود: هركس توانگرى را فروتنى كند از جهت توانگريش، يك سوم دين خود را از دست داده و اگر به زبان او را مدح (و تملّق) گويد دو سوم دين خود را از دست داده و اگر به دل او را تعظيم (كرنش) كند، همه دين را از دست داده است!

لطيفه: درويش با دين نزد توانگر رود و بى‏دين بيرون شود، و توانگر با گناه پيش درويش شود و بى‏گناه بيرون رود! و هرچند مردم ايشان را درويش خوانند ولى در حقيقت توانگر خود ايشانند!

صفحه بعد