کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 443

نزديك ديد و قوم خود را وعده عذاب داده بود، از خانه و شهر بيرون شد. مردم شهر كه بامدادان از خانه‏ها بيرون شدند ابر سياهى در آسمان ديدند كه دود عظيم بپراكند و آتش از آن پاره‏پاره مى‏افتاد! در آن حال يونس را طلب كردند و نيافتند، گروهى عظيم به صحرا شدند، طفلكان را از مادران و پدران جدا كردند تا آنها گريه و زارى درگرفتند!

پيران سرها را برهنه كرده به‏يك‏بار فغان برآوردند و به زارى و خوارى زينهار خواستند و گفتند: خدايا گناه ما بزرگ است ولى عفو تو از آن بزرگتر! خدايا به سزاى ما چه نگرى، به سزاوارى خود نگر و همگى يك صف ايستادند.

پس از آن جوانها به صف ايستادند و گفتند خدايا، تو ما را فرمودى كه ستمكاران را عفو كنيد و از گناه آنان درگذريد، خدايا ما همه ستمكاران بر خود هستيم ما را عفو كن و از ما درگذر.

صف كودكان آغاز شد، همگى يك صدا فرياد برآوردند: خدايا تو ما را فرمودى كه سائلان را ردّ نكنيم، ما همه سائليم ما را ردّ مكن و نوميد برمگردان، اى فريادرس نااميدان، اى چاره بيچارگان و أى خداى مهربان عذاب از ما بگردان.

دود و آتش كه بالاى سر هر سه صف بود از ميان رفت و خداوند توبه آنها را پذيرفت اين بود كه فرمود: ما عذاب رسوائى را در زندگانى اين جهان از آنها بازگرفتيم و تا هنگام مرگ آنها را از متاع اين جهانى بهره‏مند ساختيم.

100- وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ. آيه. اذن در اينجا مشيّت است كه بى‏آينه توفيق كس روى ايمان نبيند، و بى‏عنايت حق، كس به شناخت حق نرسد، بنده به كوشش خويش نجات خويش كى تواند؟

و تا خداوند با دل بنده را تعريف نكند و شواهد صفات حق در دل وى برقرار ننمايد، بنده هرگز به شناخت او راه نبرد! و اگرنه عنايت قديم بود، دعوى شناخت ربوبيّت چون كند اگر توفيق رفيقش نبود؟

دل كيست كه گوهرى فشاند بى‏تو؟

با تن كه بود كه ملك راند بى‏تو؟

و اللّه كه خود راه ندارد بى‏تو

جان زهره ندارد كه بماند بى‏تو

101- قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. آيه. همه هستى‏هاى جهان، آيات و نشانيهاى قدرت و عظمت او است و دلائل وحدانيت. نگرنده همه را درمى‏يابد، و از همه جانب به ساحت او راه است و رونده مى‏بايد! بوستان حقايق پر از ميوه‏هاى لطائف است خورنده مى‏بايد!

مرد بايد كه بوى داند و بس‏

ورنه عالم پر از نسيم صبا است‏

... وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ. پيغام‏ها و بيم‏ها براى كسانى كه شايستگى ايمان ندارند چه فايده دارد؟ دلائل هر قدر روشن و نمايان و آشكار باشد وقتى راه بصيرت و بينائى بسته باشد چه سود دارد؟ همچنان‏كه آفتاب هر اندازه تابان و درخشان باشد براى ديدن كور چه اثر و نتيجه دارد؟

103- ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا. آيه. شريف و نوازش مؤمنان است كه خداوند نجات آن را بر نجات پيغمبران بست و گفت: بر ما حق است كه مؤمنان از كرم و لطف خود نجات بخشيم و از عذاب برهانيم چنانكه پيغمبران را رهانيديم تا همان گونه كه هيچ پيغمبرى روا نيست فردا در آتش شود و عذاب چشد، مؤمنان را هم روا نيست كه در دوزخ و عذاب جاويد گرفتار آيند.

اين است كه به پيغمبر فرمود: دين خويش را از شوب ريا پاك دار، و قصد خويش در جستن كيمياى حقيقت درست كن، دل از علايق بريده و حلقه خدمت در گوش وفا كن و خواست خود را فداى خواست ازلى كن، نفس فداى رضا، دل فداى وفا، و چشم فداى بقا كن.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 444

نفسم همه عمر در وصالت خواهد

روحم راحت ز اتّصالت خواهد

گوشم سمع از بهر مقالت خواهد

چشمم بصر از شوق جمالت خواهد

از اينجا نور حقيقت آغاز كند و باز محبّت بر هواى تفريد پرواز كند، جذبه الهى دررسد، بنده را از دست تصرّف بستاند، نه غبار زحمت آرزوى بهشت بر روى وى نشيند، نه بيم دوزخ او را راه‏گيرى كند و به زبان حال گويد:

عاشق به ره عشق چنان مى‏بايد

كز دوزخ و از بهشت يادش نايد

لطيفه: رهى تا اكنون طالب بود مطلوب گشت، عاشق بود معشوق شد، مريد بود مراد گشت، بساط يگانگى ديد بشتافت، تا قرب دوست بيافت، خبر عيان گشت، و مبهم بيان شد، رهى در خود مى‏رسيد كه به دوست رسيد! خود را نديد كسى كه به دوست رسيد.

پير طريقت گفت: الهى تا آموختن را آموختم، آموخته را جمله بسوختم، اندوخته را برانداختم و انداخته را بيندوختم، نيست را بفروختم تا هست بيفروختم، خدايا، تا يگانگى بشناختم، در آرزوى شادى بگداختم، كى باشد كه گويم پيمانه بينداختم، و از علايق واپرداختم و بود خويش جمله درباختم.

كى باشد كين قفس بپردازم‏

در باغ الهى آشيان سازم‏

(سوره- 11- هود- (مكى) 123 آيه)

[آيات 11- 1]

(تفسير لفظى)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. (تفسير آن در سوره فاتحه گذشت).

1- الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ. اين كتابى است درست و راست، گفته و فرستاده از سوى داناى راست‏دان و آگاه نهان‏دان.

2- أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ. كه نپرستيد جز خداى يگانه، كه من رساننده و آگاه‏كننده و بيم‏دهنده و شادكننده شما از آن كتاب هستم.

3- وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ. و اينكه آمرزش بخواهيد از پروردگارتان و بازگرديد بسوى او تا شما را برخوردارى نيكو دهد (و روزى برسازد و بهره سپارد) تا آن هنگام كه نامزد كرده دررسد، و خداوند هر صاحب فضلى را فزونى دهد و ثواب افزون به او بخشد و اگر از راه راست برگردند، من بر شما از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم.

4- إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. بازگشت همه شما بسوى خدا است و او است كه بر هر چيزى توانا است.

5- أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. آگاه باشيد و (بدانيد) كه آنها (منافقان) آنچه در دل دارند پنهان مى‏كنند تا آنها را از خداوند نهان دارند، (آرى) آگاه باشيد كه آنها وقتى جامه‏هاى خود را در سر مى‏كشند با فراهم داشتن پوشيدن رازها در دل، خداوند آنچه را از كژى كه نهان و آشكار مى‏سازند مى‏داند و از سرّ و علن آنان آگاه است زيرا خداوند به آنچه در دلها است دانا است.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 445

جزو دوازدهم: 6- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ. هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست جز آنكه روزى او با خدا است و جاى آرامش در رحم مادر و جاى وديعه شده در صلب پدر همه را مى‏داند كه همه در لوح محفوظ پيدا و روشن است.

7- وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. و او است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود (چنانكه اكنون) تا بيازمايد شما را كه نيكوكارتر از همه كيست؟ وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ. و اگر (به مشركان گوئى) كه شما پس از مرگ برانگيخته مى‏شويد (براى روز رستاخيز) خواهند گفت: اين سخنها دروغ و جادوئى است آشكار!

8- وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ. اگر عذاب را تا مدّت شمرده شده از آنها پس اندازيم، خواهند گفت: چه چيز باعث شد كه عذاب بازمى‏برد؟ آگاه باشيد آن روز كه عذاب مى‏آيد از آنها نخواهد گذشت و از آنها بازداشته نخواهد شد و فرا سر ايشان رسد آنچه را كه بر آن مى‏خنديدند و فسوس مى‏كردند.

9- وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ. اگر از خود مهربانى به مردم بچشانيم آنگاه از آنان بازستانيم، مردم به راستى نوميد و ناسپاسند.

10- وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ.

اگر پس از گزند و بدى روزگار كه به او رسيده، روزى و تن‏آسائى به او بچشانيم خواهد گفت: بدروزى و بدحالى و بيمارى و درويشى همه رفت از من! به راستى كه خويشتن دوست و لاف‏زن شاد است!

11- إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ. مگر كسانى كه از بد روزگار شكيبائى كردند و كارهاى نيكو كردند، آنان را آمرزش و پاداش بزرگ است.

(تفسير ادبى و عرفانى)

الر. الف نشان الفت و امر به توحيد. لام نشانه لؤم و سرزنش. راء نشانه رفق و لطف.

پير طريقت گفت: خدايا، گاه مى‏گوئى: فرود آى، گاه مى‏گوئى: گريز، گاه فرمائى بيا، گاه گوئى پرهيز. خدايا، اين نشان قربت است؟ يا محض رستاخيز؟ هرگز بشارت نديدم تهديدآميز! اى مهربان بردبار، اى لطيف نيك يار، آمدم به درگاه، خواهى به نازدار و خواهى خوار دار.

حقيقت اين كار همه نياز است و حسرتى بى‏كران و دردى مادرزاد، در آن هم ناز است و هم گداز! هم رستخيز نهان و هم زندگانى جاودان و بى‏قرارى دل واجدان، بلاى جان مقرّبان، حيرت علم محقّقان، احتراق عشق عارفان و سرگردانى جوان‏مردان. سرگردانى آنان درين راه چنان است كه كسى در چاهى بى‏ته افتد هرچند كه در آن بيشتر مى‏شود آن چاه بى‏ته‏تر مى‏شود! كه هرگز او را پاى بر زمين نيايد! همچنين روندگان درين راه هميشه روانند، افتان‏وخيزان كه هرگز ايشان را نه وقفتى، و در اين راه نه سلوتى، و نه اين دريا را قعرى، و نه اين حديث را غايتى.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 446

3- وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ. آيه. استغفار توبه است و توبه استغفار، و هر دو باهم آوردن اشارت است كه از گناهان بيرون آئى، آنكه باور دار كه نجات تو نه به توبه است بلكه به فضل و كرم او است، نخست استغفار كن تا از گناه پاك شوى، پس توبه كن تا درست شوى، اول برخيز و طاعت و خدمت به فرمان شريعت بگزار، پس از آن به اشارت حقيقت برخيز. آن يكى راه عابدان است و اين يكى طريق عارفان، آن يكى حق خدمت از روى شريعت، اين يكى نشان صحبت در منهج حقيقت، حاصل خدمت، رسيدن به متاع حسن است و ثمره صحبت، رسيدن هر صاحب فضلى به فضل خداوند.

6- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها. آيه. خدا آفريدگار است و روزى‏گمار، به قدرت وسيع مى‏آفريند، و از خزينه گشاد روزى مى‏دهد، نه در قدرت او در اين صنع وهن آيد و نه از بذل در خزينه او نقص آيد.

سزاوار بنده آنست كه چون خداوند دادن روزى را بر خود واجب كرد، هرگز بر روزى غم نخورد و بر ضمان آن تكيه كند و اعتماد و توكّل به حق داشته باشد.

... وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها. آيه. قرارگاه عابدان مسجدها و قرارگاه عارفان مشهدها است و قرارگاه دوست سر كوچه محبوب است كه هنگام عبور او را مشاهده مى‏كند، آرى، هركس را جايگاه و قرارگاهى باشد جز موحّد كه نه مأوى دارد و نه منزل!

گويند عيسى روزى گفت: همه موران لانه دارند و مرا ويرانه‏اى نه! ندا آمد از پروردگار كه من قرارگاه بى‏قرارانم و جايگاه بى‏خان‏ومان!

عارف زنى در باديه از كاروان بريده و در بيابان حيران و سرگردان، زير مغيلانى فرود آمد، سر بر زانوى حسرت نهاد، همى‏گفت: خدايا غريبم و بيمار، و غمگين و درويش و تنها و دل ريش. از غيب آوازى شنيد كه: وحشت دارى درحالى‏كه من با تو هستم! چه اندوه برى؟ و چگونه تنهائى؟ من حاضر دل تو و مونس جان توأم. زبان حال او ناگهان اين شد:

گر شوند اين خلق عالم، سربه‏سر خصمان من‏

من روا دارم نگارا، چون تو باشى آن من !

[آيات 22- 12]

(تفسير لفظى)

12- فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ. پس شايد تو فروخواهى‏گذاشت و نهان خواهى كرد بعضى از آنچه به تو پيغام فرستاده‏اند و دل تو از آن تنگ خواهد بود كه چرا بر او گنجى از مال دنيا نفرستاده‏اند يا چرا با او براى پيغام رساندن فرشته‏اى نيامده! همانا تو تنها بيم‏دهنده‏اى و خداوند بر همه چيز گواه است و همه چيز به او واگذار است.

13- أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. يا مى‏گويند: اين مرد اين پيغامها را از خود ساخته، بگو ده سوره مانند همين ساخته‏ها بياريد! و هر قدر بتوانيد هرك را كه جز خدا بخواهيد بخوانيد، اگر راست مى‏گوئيد (اى منافقان و مشركان)!

14- فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. اگر آنها آنچه گوئيد استجابت نكردند و نتوانند، (بگو) پس بدانيد كه آنچه فروفرستاده شده به دانش خداى يگانه‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 447

و سخن به قدرت او و پيغام به علم او است. و بدانيد كه خدائى جز او نيست پس آيا در حال گردن نهادن به آن هستيد؟

15- مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ‏ هركس زندگانى اين دنيا و آرايش آن را مى‏خواهد، تمام مزد كردارشان در اين جهان به ايشان واگذاريم، و مزد ايشان در اين جهان كم نمى‏شود!

16- أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. آنان را در جهان ديگر پاداشى جز آتش نيست، و كردار آنها در دنيا تباه مى‏گردد و آنچه از كارها كه كرده‏اند باطل و نيست مى‏شود.

17- أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ. آيا كسى كه از جانب خداوند خويش بر درستى و پيدائى است و زبان او او را مى‏خواند كه گواه خدا است (بر خلق) و پيش از قرآن هم تورات موسى پيشوا و رحمت حق بوده، آنان هستند كه به قرآن گرويده‏اند و هركس (از هر گروه)، بر آن كافر شود آتش وعده‏گاه او است، پس تو (اى محمّد) نگر كه از اين قرآن در گمان (شك) نيفتى كه اين سخن راست و درست است و لكن بيشتر مردم نمى‏دانند.

- وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بست؟

آنان را فردا بر پيشگاه خداوند عرضه مى‏دارند و گواهان گويند: اين‏ها هستند كه دروغ بر خداوند خويش گفتند، آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است.

19- الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ. كسانى كه مردم را از راه خدا بازمى‏دارند و در آن عيب بينند و راستى آن را كجى مى‏جويند، آنان در آخرت هم كافر و بى‏ايمان هستند.

20- أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ.

آنان عاجز سازنده خدا نيستند (كه زمين از او بازگيرند) و جز خداوند يارانى ندارند. يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ. بر ايشان بر عذاب دنيا عذاب آخرت هم مى‏افزايند و (از زشتى كار خود) سخن حق را نمى‏توانند بشنوند و نمى‏توانند ببينند.

21- أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ. آنانند كه به خويشتن زيان كردند (و از خود درماندند و نوميد شدند) و آنچه را كه به دروغ نسبت به خدا مى‏خواندند از آنها گم شد.

22- لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ. و بسزا و به راستى، ايشان در آن جهان از همه زيان‏كاران زيان‏كارترند.

(تفسير ادبى و عرفانى)

12- فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ. آيه. از درگاه احديّت فرمان آمد كه: اى مهتر كائنات، ما تو را به خلق فرستاديم تا طبيب دلهاى اندوهناك باشى و مرهم درد سوختگان، و آسايش جان مؤمنان! اين نامه ما را بر ايشان بخوانى، و لهيب آتش عشق ايشان و سوز دلشان در آرزوى ديدار ما امروز فرونشانى و فردا را وعده وصال دهى. پس‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 448

بدانكه چند تنى ازين مهجوران شنيدن آن نمى‏خواهند! آنان را بگذار، اى محمّد مراد ايشان مجوى و دل در آنان مبند، كه ما آنها را در ازل برانديم و داغ حرمان و خذلان بر ايشان نهاديم. اى سيّد آنان تو را دشمن و بد خواهند، اگر سخنى به طعن گويند دل خويش به تنگ ميار و اگر ايمان نيارند غم مخور، ايشان خبيث‏اند و خداى جز پاكان را به خود راه ندهد.

هركه نه آن ما است گر بظاهر عين طهارت است او را پليد دان، و هركه آن ما است اگرچه عين نجاست است او را پاك شمر! نه‏بينى سگ اصحاب كهف بر وفاى دين قدمى برداشت ما او را به طهارت برداشتيم و در دنيا با آن جوان‏مردان بداشتيم و از آفات نگه داشتم، در دنيا با ايشان و در نماز با ايشان و در بهشت با ايشان است! پس بنده مؤمن كه هفتاد سال بر بساط اسلام بوده و ذوق ايمان چشيده و قدم بر قدم رسول نهاده، خداوند عالم او را پاك خوانده و مهر خود در دل وى نهاده، كجا روا دارد كه در قيامت او را نوميد كند؟

ما را نه بران چو سائلان از در خويش‏

بنگر صنما كه عاشقم يا درويش‏

15- مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها. آيه. كسى كه خواهان متاع دنيا و زرق و برق آن باشد به او خواهيم داد، لكن بايد مزه تلخى حنظل پس از خوردن عسل بچشد و نداند كه هركس از ما دنيا خواهد از وى دريغ نيست لكن در آخرت درماند! و آن دنيا هم با او نماند.

در آثار بيارند كه هركس روى در دنيا داشت پشت بر خداى دارد و پشت بر خداى داشتن آنست كه پيوسته به انديشه دنيا خسبد و بر انديشه دنيا خيزد، و اوقات وى بدان مشغول بود و آن بيچاره نداند كه اين جهان خانه غرور است و بساط يهود شرور، جاى بازيچه ناداران، و سبب فريب آنان. دنيادار به سان مسافرى باشد در كشتى نشسته و دنيا زاد او است، اگر زاد افزون از آن گير در كشتى غرق شود و باعث هلاك او گردد.

آورده‏اند كه ذو القرنين: (ظاهرا كورش كبير) در بلاد مغرب به كشورى رسيد كه زنى بر آن حكومت داشت ذو القرنين تسليم كشور او را خواست، زن حاضر نشد! و او را عار آمد كه با زنى جنگ كند. زن گفت: تو را مهمانى كنم چون از آن فراغت يافتى ملك به تو تسليم كنم. ذو القرنين پذيرفت، چون به خوان آمد، ديد همه كاسه‏هاى زرّين نهاده و بجاى خوراك، مرواريد و جواهر در آنها ريخته، پرسيد چه خورم؟ آن زن گفت: چون بهره تو از دنيا يك نان بيش نباشد اين ملك روى زمين كجا برى؟ پس بدان جز دوتا نان كه نصيب تو در دنيا است باقى وبال و نكال است!

17- أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ. آيه. يكى از عارفان بزرگوار گويد: حيات دنيا ديگر است و زينت دنيا ديگر، زينت دنيا حبّ شهوات و حيات دنيا كراهت مرگ و بيم از آن است، هركه دنيا دوست دارد از خدا خبر ندارد و هركه چنين است هرگز آرزوى مرگ نكند و زندگانى همين داند كه زندگى دنيا است، شهوتى بر كمال و غفلتى بى‏نهايت! و از حيات طيّب كه زندگانى دوستان است از آن بى‏خبر! و اين حيات غافلان است كه در تاريكى‏اند و حيات عارفان در روشنائى آشنائى بر نور دين و روح يقين است كه به راه توفيق رفته و به مقصد تحقيق رسيده، دلهاشان از تفريد و تجريد عمارت يافته.

اين بيّنه به زبان اهل اشارت، تخم درد عشق است كه در عهد ازل در دلهاى دوستان خود ريخت، نهاد ايشان خاكى خوش بود كه در زمان آفرينش آدم از نوع پاك آن برآمده و قابل قبول تخم عشق آمده، پس آفتاب الوهيت بر آن تافت تا پرورشى تمام يافت، گل انس بشكافت و نسيم سعادت وزيدن گرفت، محل نظر الهيّت شد، او شبها خفته و خداى همواره او را نگهبان. اگر از جاده حقيقت يك‏بار ميلى كند يا در هواى بشريّت پروازى نمايد از عالم غيب و جهان لا ريب ندا آيد كه: بسوى خدا بازگرد! و زبان حال چنين باشد:

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏1، ص: 449

اى باز هوا گرفته بازآى و مرو

كز رشته تو سرى در انگشت من است !

[آيات 36- 23]

(تفسير لفظى)

23- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ. آنان كه بگرويدند و كارهاى نيك كردند و با خداى خويش آرميدند، و خويشتن به فروتنى فرا وى دادند، ايشان بهشتيانند كه جاويدانند.

24- مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا أَ فَلا تَذَكَّرُونَ‏ مثل اين دو گروه (كافران و مؤمنان) سان نابينا و كر و بينا و شنوا است، آيا اينان در صفت برابرند آيا در نمى‏يابيد كه چنين نيست؟

25- وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ. ما نوح را به قوم خويش فرستاديم (تا بگويد) كه من شما را بيم‏دهنده و آگاه‏كننده‏ام.

26- أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ. (تا بگويد) كه جز خداوند يكتا كسى را نپرستيد، من بر شما مى‏ترسم از عذاب روز دردناك!

27- فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى‏ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ. پس سران و سرفرازان قوم او گفتند: تو را نمى‏بينم جز مردمى مانند خود ما و نمى‏بينم كه از تو پيروى كرده باشند جز مردمان رذل‏تر ما در آغاز امر، (نشناخته و نينديشيده) و نمى‏بينم از شما برترى بر ماها بلكه يقين داريم كه شما دروغ‏گو هستيد.

28- قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ. نوح گفت: اى قوم چه بينيد اگر من بر راستى و درستى باشم از جانب خداى خويش و آن بر شما پوشيده باشد؟ آيا من شما را به بيّنه‏ها الزام مى‏كنم درحالى‏كه شما ناخواهان و دشواردار آن هستيد؟

29- وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالًا إِنْ أَجرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ. اى خويشان و تبار من، من از شما مال نمى‏خواهم، مزد من با خدا است و من هرگز كسانى كه ايمان آوردند از خود دور نمى‏كنم و از خود نمى‏رانم كه آنها هم ديدار خداوند خويش خواهند بود، لكن من شما را گروهى نادان مى‏دانم.

30- وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ. اى گروه، چه كسى بمن يارى دهد و رهاند از خداوند؟ اگر من مؤمنان را از خود برانم؟ آيا در نمى‏يابيد؟

31- وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ. من نمى‏گويم كه خزينه‏هاى خدا نزد من است و من غيب نمى‏دانم و نمى‏گويم كه من فرشته‏ام و نمى‏گويم درباره كسانى كه به چشم شما خوار و بى‏مقدارند كه هرگز خداوند به آنها نيكى نداد و نيكى ايشان را نخواست! و خداوند از خود آنها داناتر است كه در نفسهاى آنها چيست؟ و من اگر چنان كنم از ستمكاران بشمار آيم!

صفحه بعد