کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 110

در او ديوانگى است! او ديوانه نيست بلكه به راستى و حقيقت به ايشان آمده و بيشتر آنان راستى و درستى را دشوار مى‏دانند.

71- وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ. اگر تو (اى محمّد) از هوا و هوس آنان پيروى كنى، آسمانها و زمين و آنچه در آنها است تباه گردند، بلكه ما براى ايشان نامه‏اى آورديم كه از نامدارى و بهترى و برترى و شرف آنان ياد مى‏كند، و لكن بيشتر آنها از اين يادها روى گردانند!

72- أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ. يا پندارند كه تو براى اداء رسالت از آنها مزدى مى‏خواهى؟ درصورتى‏كه مزد و روزى خداوند بهتر است و كه او بهترين روزى دهندگان است.

73- وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ. و اينكه تو (اى محمّد) آنها را به راه راست مى‏خوانى.

74- وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ. و اينكه كسانى كه ايمان نمى‏آورند به روز رستاخيز، از راه راست مى‏بگردند.

75- وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ. اگر بر آنها ببخشائيم و گزندى كه به ايشان رسيده باز بريم، هرآينه در سركشى و افسار گسيختگى خود بر ناپسند و بى‏سامان مى‏روند.

76- وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ. ما آنان را به عذاب فراگرفتيم، پس آنها تن ندادند و خويشتن به خداى خود نزاريدند!

77- حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ. تا آنگاه كه بگشاديم بر آنها درى از عذاب سخت، در آن هنگام آنها فروماندند و نوميد و خاموش شدند!

78- وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ. اوست كه براى شما شنوائيها و بينائيها و دلها آفريده، و شما اندك سپاسگزارى مى‏كنيد!

79- وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. اوست كه شما را در زمين از زمين آفريد و سرانجام بسوى او خواهيد برانگيخته شد.

80- وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ. اوست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و اختلاف شب و روز از او است آيا شما در نمى‏يابيد؟

81- بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ. بلكه (در نيافتند) و همان گفتند كه پدران پيشينيان آنها گفتند!

82- قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ. گفتند: آنگاه كه ما مرديم و خاك شديم و استخوان‏ها پوسيده گشتيم! آيا ما از زمين برانگيخته مى‏شويم؟

83- لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ. هرآينه از اين وعده‏ها بما و به پدران ما از پيش دادند، و آنها نيست جز افسانه پيشينيان!

84- قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. بگو به آنها، زمين و آنچه در آن است از كيست؟ اگر شما دانا هستيد (پاسخ گوئيد).

85- سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ. خواهند گفت همه از آن خداست، بگو: آيا پس چرا پند نمى‏پذيريد و در نمى‏يابيد؟

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 111

86- قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. بگو (اى محمّد) خداى آسمانها و خداى عرش بزرگوار كيست؟

87- سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ. خواهند گفت خدا، پس بگو به آنها، آيا شما پند نمى‏گيريد و در نمى‏يابيد؟

88- قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.

بگو، پادشاهى بر هر چيزى با كيست؟ و كيست كه زينهار مى‏دهد و زينهار نمى‏خواهد اگر مى‏دانيد؟

89- سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ. خواهند گفت خدا، پس بگو شما را ديو از چه فريب مى‏دهد؟ و مسحور او مى‏شويد؟

90- بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ. (اين باطل نيست) بلكه به حق و راستى براى آنان آورده‏ايم و ايشان دروغ‏زنانند.

91- مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ. خداوند هرگز فرزند نگرفته و با او هرگز خدائى نيست كه اگر چنين بود هريك با سپاه خود بر يكدگر برخاستندى و بعضى بر بعضى برترى جستندى؟ پاك و بى‏عيب است خداوند از آنچه آنان وصف مى‏كردند.

92- عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ. خداوند داناى نهان و آشكار است و برتر از آن است كه با او انباز مى‏گيرند!

93- قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ. (اى محمّد) بگو پروردگار من، اگر به من (كه ميان كافران هستم) آنچه كه به آنها وعده داده شده از عذاب، بنمائى!

94- رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. پس پروردگارا، آن روز مرا در گروه ستمكاران قرار مده (و به عذاب آنان گرفتار مكن).

95- وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ. ما بر باز نمودن و نماياندن آنچه به آنها وعده عذاب داده‏ايم توانا هستيم.

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 23 آيه 51

51- يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ. آيه. ابراهيم خليل پدر پيمبران را دو فرزند بود، يكى اسحاق و ديگرى اسماعيل، از اسحاق هزاران پيغمبر آمدند و از اسماعيل تنها يك پيغمبر (محمّد مصطفى) آمد، پس نيروى پيغمبرى كه در نهاد اسحاق بود ميان هزاران پيمبر تقسيم شد و نيروى نبوّت و رسالت كه در نهاد اسماعيل بود تنها به پيغمبر عرب رسيد! لاجرم بر همه افزون آمد و نيروى همه پيمبران در وى موجود آمد، خطاب جمع به محمّد از اين جهت است كه همه اخلاق پيغمبران در او جمع آمده و به همه اوصاف حميده ستوده شده، هر پيغمبرى را به خصلتى و صفتى نواختند و محمّد را به همه آن صفات برگذاشتند ازاين‏رو:

در حديث آمده كه خداوند، خوى آدم و معرفت شيث و شجاعت نوح و وفاى ابراهيم و خشنودى اسحاق‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 112

و نيروى يعقوب و جمال يوسف و سختى و ايستادگى موسى و شكيبائى ايّوب و طاعت يونس و صداى داود و فصاحت صالح و زهد يحيى و عصمت عيسى و دوستى دانيال و جهاد يوشع را به حضرت محمّد ارزانى داشت از اين سبب جامع همه صفات كمالى شد و مقام او از همه پيمبران بالاتر و برتر شد.

سوره 23 آيه 52

52- وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً. آيه. از روى اشارت مى‏گويد: دين اسلام دينى است يگانه و شما امّتى يگانه و من خداوند شما خداوند يگانه، بپرهيزيد از خشم من، كه دينى ديگر گيريد و خدائى ديگر پرستيد. اين اسلام كه هست جبّار صفت است و جبّار همّتى بايد تا جمال اسلام بر او اقبال كند، و جبّار همّت آنست كه سر به دنيا و عقبى فرونياورد.

خليل را گفتند: أَسْلَمَ* - يعنى اسلام بياور و با اسلام در ساز، گفت: اسلام جبّار صفت است و دارندگان علاقه را به خود راه ندهد، من بايد از بند علاقت بيرون آيم! اين بود كه مال به مهمان داد و فرزند را به قربان و نفس خويش را به آتش سوزان. آنگاه گفت: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ. اكنون كه از همه برگشتم تو را گشتم، تا از همه بازماندم، تو را ماندم و اسلام آوردم.

سوره 23 آيه 55

55- أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ. آيه. اين خواجگان دنيادار، نفس‏پرور، خلق‏پرست، رداى تكبّر بر دوش نهاده و مست شهوت گشته، چه پندارند كه دنيا ايشان را كرامتى است؟ يا كثرت مال و فرزند ايشان را سعادتى است! نه، هرگز، خبر ندارند كه چون طليعه لشكر نعمت دررسد، همه درگاه بيگانگان طلبد، و پرچم شقاوت با خود برد و داغ بيگانگى نهد. ليكن چون طليعه لشكر محنت دررسد، همه زاويه عزيزان طلبد و گرد سراى دوستان گردد، از بهر آنكه محنت و محبّت به شكل ظاهر، هر دو مانند همند.

فرعون را چند سال ملك و عافيت و نعمت دنيا داد و در آن با وى دريغ نرفت! ليكن اگر ساعتى درد و سوز موسى را خواستى به وى ندادى، كه سزاوار جمال آن درد نبود، چنانكه آن ساعت كه ارّه بر فرق زكريّا نهادند اگر كسى از او پرسيدى كه چه خواهى؟ از ذرّات وجود او نعره عشق برخاستى و گفتى آن خواهم كه تا ابد بر فرقم همى‏راند!

تا زيم بندگى بند قباى تو كنم‏

وين سلامت همه در كار بلاى تو كنم‏

سوره 23 آيه 57

57- إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ. آيه. عاقل كه در معنى اين آيات تأمّل كند داند كه مطيع بر طاعت خويش ترسان‏تر است از عاصى در معصيت خويش! چنانكه فرمود: وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ‏ اى مؤمنان شما كه مطيعانيد و شما كه عاصيانيد، همه با كمال تضرّع و زارى به درگاه حضرت بارى بازآئيد و با حالت عجز و انكسار از ما آمرزش خواهيد، تا شما را در پرده رحمت خود بپوشيم.

خداوند فرمود عجب دارم از آن تهى‏مغز كه شبى دو ركعت نماز گزارد، روز ديگر گره خودبينى بر پيشانى افكنده و منّت هستى خويش را بر آسمان و زمين نهد! و ذرّات وجود او با او گويد: تو چه گوئى؟ و كه هستى؟ نشنيدى بلعم باعورا كه اسم اعظم مى‏دانست با آن همه مقام و بزرگى بر تويله سگان مى‏بندند و تو يك شب دو ركعت نماز خواندى، روز ديگر خواهى كه عالم از حديث نماز تو پر شود، اى بيچاره، بنده بزرگ خداوند شب و روز سر به سجده اخلاص گذارد، آنگاه همه را به آب بى‏نيازى فروگذارد و با دو دست تهى به سر كوى شفاعت رود و گويد: يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ!

پير طريقت گفت: الهى آمدم با دو دست تهى! سوختم به اميد روز بهى، چه باشد اگر بر اين دل خسته‏ام مرهم نهى؟

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 113

سوره 23 آيه 62

62- وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها. آيه. شاه راه دين را بدايتى و نهايتى است، بدايت اهل شريعت راست و نهايت ارباب حقيقت! عمل اهل شريعت، خدمت است بر شريعت، و صفت ارباب حقيقت، غربت است بر مشاهدت، پايه كارهاى شرع بر آسانى نهادند كه مصطفى گفت: من به دين سهل و سمح مبعوث شدم. چه بسا ضعيفانند كه طاقت بار گران ندارند، خداوند از بهر آنها رخصتها در دين نهاد و بار گران را از آنان فرونهاد و فرمود:

ما هيچ نفسى را مكلّف نمى‏كنيم مگر به قدر توانائيش! اما روش اهل حقيقت بر رياضت و صعوبت و تحمّل مشقّت نهاد و گفت: در راه خدا حق جهاد را بجا آريد! و از خدا بپرهيزيد كمال پرهيزيدن!

پير طريقت در پاسخ اين پرسش كه حقيقت تصوّف چيست؟ گفت: حقيقت تصوّف بذل روح است و به ادعاى واهى مدعيان اثر ندهيد!

عارف بزرگوارى گويد: خداوند، بندگان را به مقدار معرفت خود مكلّف نساخت بلكه آنان را به مقدار معرفت خودشان مكلّف نمود زيرا اگر بقدر معرفت خود تكليف كرده بود او را نمى‏شناختند، چون جز خود او هيچ كسى از روى حقيقت او را نمى‏تواند بشناسد و خود او است كه خويشتن را به كمال شناسد!

حضرت على امير المؤمنين فرمود: اگر خداوند ذرّه‏اى از معرفت حقيقت كه به خود دارد بر خلق آشكار كند، همه متمرّدان جهان و شياطين انس و جنّ خداپرست كردند و همه زنّارها كمربند عشق دين گردد و همه خارهاى بيابان گل و ريحان شود! خاكها همه مشك و عبير گردد و زبان حال آدمى گويد:

گر يك نظرت چنانكه هستى نگرى‏

نه بت ماند و نه بت‏پرست و نه پرى‏

الهى، وصف تو نه كار زبان است، شناختن حقيقت يافت تو بهتان است، با صولت وصال، دل و ديدار را چه توان است:

حسن تو فزون است ز بينائى من‏

راز تو برون است ز دانائى من‏

تفسير لفظى [آيات 96 الى 118]

96- ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ. (اى محمّد) به آنان پاسخ ده به هرچه آن نيكوتر باشد و ما به آنچه آنها وصف كنند دانا هستيم.

97- وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ. و بگو پناه مى‏برم به خدا از وسوسه ديوان.

98- وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ. و به تو پناه مى‏برم پروردگارا از اينكه ديوان حاضر باشند (و مرا وسوسه كنند).

99- حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. تا آنكه مرگ به يكى از آن (مشركان) رسد گويد خداوندا مرا برگردان:

100- لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ. تا مگر كار نيك كنم در كارهائى كه نكردم و باز گذاشتم! نه چنين است! اين سخنى است كه او مى‏گويد، درحالى‏كه در برابر آنان گور و عالم برزخ است كه تا روز رستاخيز مى‏مانند!

101- فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ. و چون صور اسرافيل دميده شد، آن روز هيچ نسبت و نژاد و خويش به كار نايد و از يكدگر هيچ نپرسند!

102- فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. پس هركس ترازوى كارش سنگين باشد، آنها رستگار و جاويدپيروزانند.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 114

103- وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ.

و كسى كه ميزان عملش سبك باشد، آنان كسانى هستند كه از خويشتن درماندند و زيان ديدند و در دوزخ جاويدانند.

104- تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ. آتش روى‏هاى ايشان را افروزد و آنان در آتش تباه رويان و تيره‏چهرگانند!

105- أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ. آيا سخنان و پيغامهاى ما به شما نمى‏خواندند؟ پس شما آنها را دروغ مى‏پنداشتيد؟

106- قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ. گويند خدايا، بدبختى بر ما غلبه كرد و ما گروهى گمراه بوديم!

107- رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ. پروردگارا، ما را از آتش بيرون آر، كه اگر به گناه باز گرديم از ستمكارانيم!

108- قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ. خداوند گويد، دور شويد و هيچ سخن مگوئيد.

109- إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ. گروهى از بندگان بودند كه مى‏گفتند خداوندا، ما ايمان آورديم، پس ما را بيامرز و ببخش كه تو بهتر بخشندگانى.

110- فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ. پس شما آنان را به سخريه و فسوس گرفتيد، تا آنكه ياد مرا بر شما فراموش كردند و شما از آنها مى‏خنديديد!

111- إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ. امروز من به آنها پاداش مى‏دهم به سبب شكيبائى كه كردند و ايشان امروز رستگارانند

112- قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ. خداوند گفت: در زمين چند سال مانديد؟

113- قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ. گفتند: يك روز يا كمى از روز مانديم پس از فرشتگان روز شمار بپرس!

114- قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. خداوند گويد: جز اندكى درنگ نكرديد اگر شما نيك مى‏دانستيد.

115- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ. آيا پنداشتيد كه ما شما را به بازيگرى و بيهودگى آفريديم و اينكه شما به ما نخواهيد آمد؟

116- فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ. پس خداوند برتر و پاك‏تر است (از بازى‏گرى و عيب) و او پادشاه به راستى و شايستگى است و جز او خدائى نيست و او پروردگار عرش بزرگوار و نيكو و با كرامت و با عظمت است.

117- وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ. و هركس جز با خداى يگانه خداى ديگر خواهد، همانا حساب او نزد خداوند است و كافران هرگز رستگار نگردند.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 115

118- وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ. و بگو (اى محمّد) خدايا، مرا بيامرز و رحم كن كه تو بهترين رحم‏كنندگانى.

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 23 آيه 96

96- ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ. آيه. خداوند به محمّد مصطفى مى‏فرمايد: با مكارم اخلاق و محاسن عادات، با روى باز، و سخنى چرب و دلى نرم و خوئى خوش، بدكاران را عفو كن و عيب معيوبان را بپوش، و بجاى بدى نيكى كن.

مصطفى گفت: بار خدايا، اين پرده نفس ما از پيش دل ما بردار تا اين مرغ دل يك ره از اين قفس نفس رهائى يابد و بر هواى رضاى حق پرواز كند. بار خدايا، نفس بار خودى است، اين‏بار خودى را از ما فرونه، تا از خود برهيم و به تو پردازيم.

پير طريقت گفت: اى جوان‏مرد، بنگر تا نگوئى نفس مبارك محمّد همچون نفس ديگران است! چه اگر يك ذره از نفس محمّدى بر جان و دل صديقان عالم تافتى، همه در عالم قدس و رياض انس روان گشتندى! با اين همه، مى‏گويد:

بار الها، اين نفس حجاب راه حقيقت ما است از راه ما بردار، فرمان آمد كه اى محمّد، آن بار توئى از تو فرونهاديم، اراده ما كار تو ساخت، عنايت ما چراغ تو بيفروخت، تو نه به خود آمدى و نه براى خود آمدى، كه ما تو را آورديم!

سوره 23 آيه 97

97- وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ. آيه. در خبر است كه چون بنده گناه كند به تهييج و تحريك شيطان مى‏كند و چون كلمه استعاذت بگويد، شيطان از او رميده گردد! درب معاصى بر وى بسته شود، و بنده كه طاعت آرد به توفيق حقّ آرد، پس بدان كه‏ (أَعُوذُ بِاللَّهِ) پناه بر خدا گفتن، سبب رستگارى بنده از آتش سوزان و (بِسْمِ اللَّهِ)* بنام خدا گفتن سبب رسيدن به بهشت جاودان است.

روزى شيطان بر مصطفى ظاهر شد، حضرت پرسيد از امّت من چند كس دشمن توأند؟ گفت 15 كس:

پيشواى عادل، توانگر فروتن، بازرگان راستگو، دانشمند سربه‏زير، ايمان‏دار پندده، توبه كار استوار، مؤمن دل‏رحم، پارساى از حرام پرهيز، بنده پيوسته پاك، مال‏دار زكات ده، جوانمرد دست سخاوت، درويش‏نواز صدقه‏ده، عبادت كار قرآن‏دان و قرآن‏خوان، شب‏زنده‏دار همه شب نمازگزار و خدا را ياد كن!

حضرت پرسيد، از ميان امّت من چند كس دوست تو هستند؟ گفت ده كس: پادشاه ستمگر، بازرگان خيانت كار، توانگر متكبّر، شراب‏خوار، زناكار، رباخوار، آدم‏كش، مال‏يتيم‏خوار، مال‏دار زكات‏نده، آرزوى درازدار و از مرگ غافل!

سوره 23 آيه 99

99- حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ. آيه. مرگ دو قسم است: مرگ كرامت، مرگ كراهت، مرگ كرامت، مؤمنان راست، و مرگ كراهت، كافران راست، در مرگ مؤمن، گويند: اى نفس مطمئنّه بسوى خداوند بازگرد، و كافر را گويند: امروز عذاب رسوائى سزاى شما است! كه ناحق مى‏گفتيد و از آيات الهى سر باز مى‏زديد! مؤمنان را فرشته رحمت با هزاران روح و راحت و بشارت و كرامت گويد: دل تنگ مباش و نترس، و فرشته عذاب، كافران را گويد: عذاب سوزان را بچشيد!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 116

اگر كسى گويد مؤمن با آن همه كرامت و رفعت و منزلت، چرا از مرگ كراهت دارد؟ جواب آنست كه كراهت وى نه از مرگ است، بلكه از فوت لذّت خدمت حق است! چون بر مؤمن هيچ كرامت و نعمتى مانند خدمت و ذكر حق نيست!

لطيفه: يكى از پيامبران هنگام مرگ گريه مى‏كرد، او را وحى آمد كه از مرگ مى‏نالى و مرگ نخواهى؟ گفت:

نه، خداوندا، گريه بواسطه غيرت من بر كسانى است كه پس از من ذكر تو كنند و من نتوانم!

گفته‏اند: نفس مؤمن را روزگارى با روح مخالطت افتاده و به وى انس گرفته به وقت مرگ، نفس از جدائى روح كراهت دارد، نه روح از جدائى نفس!

لطيفه: از اين لطيف‏تر گفته‏اند: نفس كه مى‏نالد، نه از مرگ مى‏نالد، بلكه وى را به روح، غيرت مى‏آيد كه به سر منزل معشوق مى‏رسد و شب فراقش به آخر رسيده، و بامداد وصال دميده و سوز عشق را مرهم ديده، ولى نفس را به خاك مى‏دهند كه از خاك آفريده شده!

سوره 23 آيه 115

115- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً. آيه. خداوند صاحب جلال، قادر بر كمال، به جلال و عزّت خويش و كمال قدرت خويش كائنات را به وجود آورد و جامه هستى پوشانيد. تا هستى او را بدانند و خدائى او را بشناسند و صنع او را دليل بر كمال علم و قدرت او دانند، چنانكه ايشان را از كتم عدم بر وفق علم ازلى خود در وجود آورد.

داود پيغمبر در مناجات خود گفت: خدايا، ذات بى‏زوال تو مستغنى و بى‏نياز از همه، نه تو را به كس نيازى و نه تو را از كس يارئى، پس در اين صورت اين خلق را چرا آفريدى؟ و در وجود و آفرينش آنان حكمت چيست؟

ندا آمد اى داود، من گنجى بودم نهان، كس مرا ندانسته و نشناخته، خواستم كه مرا بدانند و دوست داشتم كه مرا بشناسند!

جمله (فاحببت ان اعرف) (دوست داشتم مرا بشناسند) اشارت است به اينكه بناى معرفت بر محبّت است هرجا كه محبّت است معرفت است و هرجا محبّت نيست معرفت نيست. خدا را نشناسد مگر كسى كه خداوند او را بر سرّ خود آگاه كند، عبارت و تعبير، ترجمان سرّ است و سرّ، نظاره حق، نخست ببينند آنگاه زبان از آنچه سرّ ديد عبارت كنند، زبان نشان اهل معاملت است اما اهل حقيقت را عبارت و اشارت نيست! كه بزرگواران گفته‏اند:

هركه را تجلّى سرّ در حق حقيقت حاصل است، سرّ او در عين مشاهدت و جان او در بحر معاينت غرق است! چون دوست حاضر بود، نشان دادن از دوست ترك حرمت باشد!

پير طريقت گفت: هركس را مشاهدت باطن درست گشت، نخواهد كه زبان به تعبير از آن عبارت كند! يا ظاهر وى از ان باخبر شود!

صفحه بعد