کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 200
لِلْكافِرِينَ. تو اميد نداشتى (نمىبيوسيدى) كه هرگز كه كتابى به تو فرستند، مگر بواسطه مهربانى از سوى پروردگار تو، پس هرگز پشتيبان و يار كافران مباش!
87- وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. نبايد آنان تو را از پيغامهاى خداى يگانه برگردانند، پس از آنكه آنها بر تو فروفرستاده شد! و خداى خويش را بخوان و از جمله انبازگيرندگان مباش!
88- وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. با خداى يگانه، خداى ديگر مخوان! كه نيست خدائى جز خداى يگانه، هر چيزى نيست شدنى است جز او كه باقى است و حكم او راست و همه شماها بسوى او برگردانده مىشويد.
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 28 آيه 76
76- إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ. آيه. دنيا دوستى قارون را به گرد آوردن مال واداشت و جمع مال هم باعث طغيان و سركشى او شد! كه در خبر است: دوستى دنيا سر همه گناهان است! و مايه هر فتنه و بيخ هر فساد. كه نيكان گفتهاند: هركه از خدا بازماند، به مهر و دوستى دنيا بازماند، دنيا پلى است گذشتنى و بساطى است در نوشتنى! لاف گاه مدعيان! سرمايه بىدولتان، معشوقه ناكسان، و قبله خسيسان. دوستى بىوفا، دايهاى بىمهر، جمالى بانفاق و رفتارى ناصواب دارد. و چون تو دوست صد هزاران زير خاك دارد و با تو مىگويد:
من چون تو هزار عاشق از غم كشتم
نالود به خون هيچكس انگشتم !
روايت است كه مصطفى فرمود: مثل شما در اين دنياى غدّار مثل مهمانى است كه به مهمانخانه فروآيد.
هرآينه مهمان رفتنى است نه ماندنى! هم چون كاروانى كه بمنزلى فرود آيد، ناچار از آنجا رخت بردارد، و اگر بخواهد آنجا بماند سخت نادان و بىسامان است كه با آن حال نه به مقصد رسد و نه به خانه بازآيد!
پير طريقت گويد: كوشش كن اى جوانمرد كه پل گذرگاه را به سلامت بازگذارى و آن را قرارگاه خود نسازى و در او دل نبندى، تا شيطان بر تو ظفر نيابد، زيرا صد شير گرسنه در گلّه گوسفند چندان زيان نكند كه شيطان با تو كند! كه شيطان دشمن است و صد شيطان با تو نكند آنچه كه نفس امّاره با تو كند «1» كه فرمود: دشمنترين دشمنان تو نفس امّاره تو است كه ميان دو پهلوى تو است.
نظر كن در حال قارون كه شيطان و نفس امّاره هر دودست بهم دادند تا او را از دين درآوردند، و چون آبش از سرچشمه خود تاريك بود يك چندى او را كار عاريتى و مال امانتى دادند، ابتدا لؤلؤ شاهوار همىنمود و ليكن چون حكم ازلى و سابقه اصلى در رسيد مانند رنگ قير شد! و بزبان حال مىگفت:
من پندارم كه هستم اندر كارى
اى بر سر پنداشت چو من بسيارى !
اكنون كه نماند با توأم بازارى
در ديده پنداشت زدم مسمارى
(1) اجماع خداشناسان است كه آدمى مركب است از جسم و نفس و روح، جسم چون خاكى است، فانى مىشود و نفس حيوانى نيز فناپذير است، و نفس شيطانى همان نفس امّاره است كه به امر شيطان، آدمى مرتكب همه گناهان مىشود، نفس مطمئنّه همان روح است كه راضى است از خدا و مرضى است چون خدا از او راضى است و فناپذير نيست.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 201
سوره 28 آيه 81
81- فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. آيه. داستان قارون و بغى بر موسى را اصحاب تاريخ و ارباب داستان چنين نوشتهاند: قارون مردى بود از علماء بنى اسرائيل و بعد از موسى و هارون از همه دانشمندتر بود، طلعتى زيبا و آوازى دلگشا داشت، پيوسته تورات مىخواند و چهل سال خدا را در خلوت و عزلت عبادت كرد و در زهد بر همه اسرائيليان غلبه كرد!
ابليس لعين هر روز شياطين را مىفرستاد تا او را وسوسه كنند و فريب دهند! و به دنياپرستى در كشند، ولى شياطين دست بر او نمىيافتند! ناچار ابليس خود روزى برخاست و به صورت پيرى زاهد برابر وى نشست و خداى را عبادت همىكرد! تا زهد و عبادت وى بر زهد و عبادت قارون بيفزود! و قارون چون اين را بديد با فروتنى تمام به خدمت وى آمد و رضاى او مىجست!
روزى ابليس او را گفت: ما از مردم با ايمان و پرسش بيماران و ديدن نيك مردان بازماندهايم، اگر ميان آنان باشيم خوىهاى نيكو بر دست گيريم مگر صوابتر و ثواب آن بيشتر باشد!.
ابليس بدين سخنان قارون را از كوه به زير آورد و در عبادتگاه شدند، مردم كه حال آنها بديدند روى آورده با آنها نيكوئيها كرده و خوردنى و آشاميدنى مىدادند. ابليس گفت: اگر ما به كسى مشغول شويم كه بار خود را از مردم فرونهيم بهتر باشد! قارون پذيرفت و چندى كه گذشت حبّ مال و دوستى دنيا در سر قارون شد و ابليس كه به مقصود خود رسيده بود از او جدائى گرفت كه من كار خود را كردم و او را به دام دنيا افكندم!
موسى از خداوند حكمى براى اسرائيل آورد كه همه پذيرفتند ولى قارون سر وازد و فرمان نبرد و چون قوم موسى از دريا گذشتند و فرعون و سپاه او غرق شدند و قارون هم با سرمايه علمى و مادى در ميان قوم بود، روزى به موسى از روى حسادت و حرص دنيا و جاهطلبى گفت: اى پسرعم، پيغمبرى از تو است و رياست قربانگاه هم از هارون پس سهم من چيست؟ موسى گفت: هر دو را خدا داده! قارون آن روز از موسى برگشت و روز بروز بر عصيان و تكبّر و غرور خود مىافزود و از بهر خود كاخى از زر و سيم بساخت و بنى اسرائيل را بر ضد موسى تحريك كرد و مبلغى پول به زن روسبى داد تا در حضور قوم، زناى موسى را با او اقرار كند، روزى گروهى را از قوم گرد آورد و موسى را براى پند و اندرز دعوت كرد! چون موسى زيان آدمكشى و دزدى و زنا را نقل كرد، قارون از او پرسيد: كيفر زناى مرد زندار چيست؟ گفت سنگسار است! قارون گفت: اى موسى اگر اين زناكار تو باشى چه گوئى؟ موسى گفت: اگر منهم باشم حكم خدا همين است، قارون آن زن را در ميان جمع بخواست موسى از آن زن پرسيد: من با تو چنين كارى كردم؟ زن را اين سخن سخت آمد و در خود بشوريد كه چگونه به پيغمبر خدا تهمت زنم، پس خوشبختى من در اين است كه دروغ نگويم و پيغمبر خدا را نرنجانم! گفت: اى موسى قارون مرا هديهاى داد تا اين دروغ را بر تو بندم.
موسى به سجده افتاد و بگريست، از جانب خداوند ندا آمد كه اى موسى، زمين در فرمان تو است آنچه خواهى او را فرمان ده! موسى روى به بنى اسرائيل كرد و گفت: خدا مرا به قارون فرستاد چنانكه به فرعون فرستاد.
اكنون هركس با ما و به دين ما است از قارون جدائى گيرد! همه قوم از او برگشتند و كنار رفتند مگر دو مرد كه با قارون بماندند!
آنگاه موسى گفت: اى زمين اينها را بگير! آنها تا زانو بر زمين فروشدند ديگر بار گفت: آنها را بگير!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 202
تا كمر به زمين فروشدند! دفعه سوم تا گردن فروشدند در آن حال كه قارون قهر خشم و قهر خداوند را ديد به موسى زاريد و به حق قرابت و خويش و رحم سوگند به او مىداد، موسى با وى التفات و توجّه نكرد و سرانجام گفت: اى زمين بگير و قارون در زمين شد و ناپديد گشت!! و مال و هستى و كاخ و دارائى همه با او در زمين فرورفت كه خداوند فرمود فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.
لطيفه: قارون به دعاى موسى در زمين فروشد و موسى به سوگند او، به خويشى او، به زارى و فرياد رسى او اعتنا نكرد و مكرر گفت اى زمين او را بگير!! آنگاه از سوى پروردگار عتاب آمد كه اى موسى، تو را به حق خويش سوگند داد و تو در جواب مىگفتى زمين او را بگير! اى موسى چند بار به تو زارى كرد و فريادرسى خواست تو اعتنا نكردى، اى موسى اگر يكبار به من زارى و فريادرسى كرده بود او را مىبخشيدم!!
داستان گنج قارون: خداوند فرمود: ما آنقدر گنج به قارون داديم كه خزانه او را با چهل نفر مردان نيرومند حركت مىدادند- و در اخبار آمده كه چون موسى كه علاوه بر پسرعمّ قارون بودن، برادر زن او هم بود او را پند و اندرز داد و علماء بنى اسرائيل هم او را سرزنش دادند، گفت: اين همه مال كه خدا به من داده به سبب دانش و فضل من است كه در دانش بازرگانى و كشاورزى به كار بردم!
درباره چگونگى گنج قارون نوشتهاند: يك روز (كه آخرين روز عمر او بود) با خويشان و غلامان و كسان خود با هزاران اسب زرّينزين و زرّينزيور به گردش در شهر آمد، درحالىكه چند صد غلام در طرف راست و چند صد كنيز در جانب چپ همه با جامههاى زرنگار، سوار بر استران زرّين زين افسار، با لباسهاى رنگارنگ ارغوانى و سرخ و زرد از جلو مردم گذشتند و ناظرين آرزو كردند كه اى كاش ما هم مانند قارون مال و دم و دستگاه داشتيم! و چون به دعاى موسى آن همه مال و اسباب و زيور آلات زرّين و سمين همه با او به زمين فرورفت! قوم به خود آمده و همگى گفتند:
سوره 28 آيه 82
82- وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ «1» (ترجمه لفظى آن گذشت).
سوره 28 آيه 83
83- تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ. آيه. ساكنان سراى آخرت در فردا، كسانى باشند كه در دنيا مهترى و برترى نجويند و خود را از همه كس كهتر و كمتر دانند و به چشم پسند هرگز در خود ننگرند.
لطيفه: جوانمردى از اهل طريقت از موقف عرفات در سفر حجّ برگشته بود، او را گفتند اهل موقف را چگونه يافتى؟ گفت گروهى را ديدم كه اگرنه من در ميان ايشان بودى، اميد بودى كه همه آمرزيده برگردند!
پير طريقت گفت: اى جوانمرد، به چشم پسند به خود منگر، و در راه (من) مشو كه هرگز كسى از (منى) سودى نبرد. آنچه بر ابليس آمد از روى (من) آمد كه گفت من از آدم بهترم.
يكى از بزرگان دين ابليس را ديد گفت مرا پندى ده، گفت: مگو (من) تا نشوى چو من!
آرى (من) نگفتن، راه سالكان طريقت و جوانمردان حقيقت است، وگرنه در راه شريعت (منى)
(1) درباره گنج قارون نوشتهاند كه موسى علم كيميا مىدانست، يك سوم آن را به يوشع جانشين خود آموخت و يك ثلث به خواهر خود كه زن قارون بود آموخت و او از زن خود آموخت و آن را در راه كسب مال بكار بست!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 203
بيفكندن روا نيست، زيرا در شرع حوالت با تو است و از آن نتوان به سر شد!
چنانكه يكى از بزرگان عارفان گفت: (منى) بيفكندن در شريعت، كفر و زندقه است، و منى اثبات كردن در حقيقت شرك است! پس چون در مقام شريعت باشى، همىگوى: كه من! و چون در راه حقيقت باشى بگوى: كه او! او، خود همه شريعت افعال است و حقيقت احوال! بدين معنى كه قوام افعال به تو است و نظام احوال با او است!
سوره 28 آيه 85
85- إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ. آيه. اين آيت در ظاهر از معاد، مكّه است ولى به بيان اهل طريقت و لسان عرفان، اشارت است به اينكه آن كس كه تو را با صفت تفرقه و تبليغ و بسط شريعت منصوب مىكند و مىفرستد، تو را به مقام جمع با تحقيق و فناء از مردم برمىگرداند!
مصطفى، تا در تبليغ رسالت و بسط شريعت و تمهيد قواعد دين بود، در مقام تفرقت از براى نجات مردم بود! و به اين آيت او را از تنگناى تفرقت به فراخناى جمع بردند! كه مشرب خاص وى بود!
پير طريقت گفت: آن كس كه جمع او درست باشد، تفرقت او را زيان ندارد! و آن را كه نسب درست باشد به عاق شدن از نسب بريده نگردد، در عين جمع سخن گفتن نه كار زبان است، بلكه عبارت از حقيقت جمع بيان است! زيرا مستهلك را در درياى بلا چه بيان است و از مستغرق در عين فنا چه نشان است؟ اين حديث دل و غارت جان است، با صولت وصال، دل و ديده را چه توان است؟ آن كس كه بر نسيم وصال حيران است، ديرى است كه جان او به مهر ازل گروگان است، بيدل باد كسى كه از پى دل به فغان است! و بىجان باد كسى كه از رفتن به دوست پشيمان است!
سوره 28 آيه 88
88- كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. آيه. هرچه نبوده و هست شده در معرض زوال و در صدمه فنا است، دى نابوده و سبا نيست! ولى جلال احديّت به ذات و كمال صمديّت به صفات باقى و پاينده است، پيش و پس از همه زندگان زنده و باقى و ميراث بر جهان از جهانيان و بازگشت همه كار و همه خلق با اوست جاودان.
پير طريقت گفت: الهى، اى داننده هر چيز و سازنده هر كار و دارنده هركس، نه كس را با تو انبازى، و نه كس را از تو بىنيازى، كار به حكمت مىاندازى و به لطف مىسازى، نه بيداد است و نه بازى! بار خدايا، بنده را نه چون و چرا در كار تو دانشى، و نه كس را بر تو فرمايشى! سزاها همه تو ساختى، و نواها همه تو خواستى، نه از كس به تو، و نه از تو به كس، همه از تو به تو! همه توئى و بس! خلايق فانى و حق يكتا به خود باقى است.
سوره- 29- عنكبوت- (مكى) 69 آيه
تفسير لفظى [آيات 1 الى 18]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بنام خداوند بخشنده مهربان.
1- الم منم خداى يگانه، داناتر دانا به هركس و هر چيز و هر هنگام.
2- أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ. مردمان پنداشتند كه ايشان را به خود وامىگذارند! كه بگويند: ما گرويديم، و ايشان را آزمايش نمىكنند؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 204
ما كسانى را كه پيش از ايشان بودند آزموديم، پس بايد خداوند آنان كه راست گفتند و آنان كه دروغ گفتند، بداند و بشناسد و به بيند (البته برحسب ظاهر) وگرنه مىداند و مىشناسد و مىبيند.
4- أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ. آيا كسانى كه كارهاى بد مىكنند، پندارند كه از ما پيشند و بر ما بگذرند؟ (و ما را در خود كم آرند)! بد حكمى مىكنند!
5- مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. هركس كه اميد ديدار خدا دارد (و از رستاخيز و كيفر و پاداش مىترسد) بداند كه هنگام داورى داشتن و پاداش دادن، آمدنى و بودنى است و اوست شنواى دانا.
6- وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ. و هركس (با دشمن يا با هواى نفس) جهاد كند، براى خود كوشيده زيرا كه خدا از همه جهانيان بىنياز است.
7- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ. كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو كردند، ما بديهاى ايشان را بستريم و ناپيدا كنيم و ايشان را نيكوترين پاداش كارهائى كه مىكنند خواهيم داد.
8- وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. به آدمى توصيه و سفارش كرديم و اندرز داديم كه با پدر و مادر نيكوئى كنند، و اگر كوشش كنند با تو كه براى من شريك گيرند، چيزى كه تو نمىدانى كه مرا شريكى نيست! پس ايشان را فرمان مبر، و اطاعت مكن (و بدان) كه بازگشت همه شماها بسوى من است و شما را به آنچه مىكنيد خبر مىدهم.
9- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. و كسانى كه كارهاى نيكو كردند، ما نامهاى آنان را در عداد شايستگان كنيم.
10- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ از جمله مردم كسى است كه مىگويد من به خدا ايمان آوردم و همينكه در راه خدا رنجى ديد آن را مانند عذاب خدا مىداند و از ايمان بازپس آيد! و اگر يارى از سوى خداوند آيد، مىگويد ما با شما بوديم! آيا خداوند به آنچه در دل جهانيان است داناتر نيست؟
11- وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ. و هرآينه خداوند مىداند چه كسانى ايمان آوردند و چه كسانى منافقند و نفاق مىكنند!
12- وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ. آنان كه كافر شدند به مؤمنان گفتند: راه ما را پيش گيريد و ما را پيروى كنيد و ما گناهان شما را همه برداريم! درحالىكه آنها از گناهان آنان چيزى برندارند و البته ايشان دروغ مىگويند.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 205
13- وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ. آنان ناچار بارهاى خود را كه برمىدارند با رهائى هم با بارهاى خود بر خواهند داشت و روز رستاخيز از ايشان از دروغها كه مىگفتند و افتراها كه مىزدند خواهند پرسيد.
14- وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ. ما نوح را به قوم خود (براى هدايت) فرستاديم، او هزار سال پنجاه كم در ميان آنان درنگ كرد، پس توفان آنها را گرفت چون آنها همگى ستمكار بودند.
15- فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ. بس ما او را و ياران كشتى (از غرق شدن) نجات داديم و آن را نشانى براى جهانيان گذاشتيم.
و فرستاديم ابراهيم را آنگاه كه به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد و پرهيزكار باشيد، اين براى شما بهتر است اگر دانا باشيد.
17- إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. آنچه شما جز خدا مىپرستيد بتانى هستند و كارى است كه شما اينان را مىسازيد و مىتراشيد، كه جز خداى يكتا مىپرستيد، آنان نمىتوانند بشما روزى دهند، پس رزق و وسيله را از خداى يگانه بخواهيد و او را بپرستيد و سپاس گزاريد، كه بسوى او بازگشت خواهيد داشت «1» .
اگر (رسالت پيغمبر را) دروغ مىپنداريد گروههاى پيش از شما هم پيمبران را دروغ زن گرفتند، و بر فرستاده خدا جز رساندن پيغام آشكار كارى نيست.
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 29 آيه 0
بِسْمِ اللَّهِ. نام خدا، اول باران ابر عنايت است و نفس صبح كرامت، و گوهر صدف معرفت، و نشان از وجود حقيقت، شاهد بر مشاهده روح، دل را فتح و جان را فتوح، معرفت را راه است، و حقيقت را درگاه، انبساط را در است و صحبت را سر، خائف را امان است و راجى را ضمان.
نام تو شنيد بنده، دل داد به تو
چون ديد رخِ تو دل داد به تو !
سوره 29 آيه 1
1- الم. الف از خدا، لام، از جبرئيل، ميم از محمّد- الف اشارت در مورد خدا، لام اشارت در مورد جبرئيل، و ميم اشارت در مورد محمّد. خداوند سوگند ياد مىكند به خدائى خويش، به امانت جبرئيل، به راستگوئى محمّد! كه وحىكننده منم، آورنده جبرئيل و پذيرنده محمّد است. از خداوند ناراستى روا نه! از جبرئيل خيانت روا نه، از محمّد تهمت روا نيست! و سوگند ياد كردن حق از آن سبب است كه مردم دو گروهند،
(1) وثن و صنم هر دو بمعنى بت است و تفاوت آنها اين است كه وثن صورت ندارد ولى صنم داراى صورت و چهره است!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 206
گروه مؤمنان كه بىسوگند مىگروند! و گروه كافران كه با سوگند هم نمىگروند! و عادت عرب بر اين است كه سوگند (بدون توجّه به عاقبت آن) ياد كنند!
سوره 29 آيه 2
2- أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا. آيه. خداوند فرمايد: بلا از درگاه ما، خلعت دوستان است، هركه در مقام دوستى بر اغيار مرتبتى جويد، در بوستان نزهت دوستان، گل بلا بيشتر بويد! و سيّد اهل عالم و مهتر بنىآدم چون گام در اين كوى نهاد، يك ساعت او را بىغم و اندوه نگذاشتند! اگر يك لحظه راحت مىنشست خطاب مىآمد: تو بندهاى، بندهوار بنشين، اگر يك بار انگشترى در انگشت بگردانيد، عتاب آمد كه: ما شما را عبث نيافريديم! اگر يك گام به گستاخى (بستاخى) بر زمين نهاد فرمان آمد كه در روى زمين با خود بينى و تكبّر راه مرو! اگر روزى گفت: عايشه را دوست دارم، ديد آنچه ديد! «1» و بر زبان حال مىگفت:
دشنام تو اى دوست مرا مدح و ثنا است !
جود تو مرا عدل و جفاى تو وفا است !
سوره 29 آيه 3
3- وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ. آيه. اين آيت تسليت صحابه است به آن رنجها و بلاها كه به ايشان مىرسيد، درويشى، بىكامى و جنگها، آنان كه سست ايمان بودند از آن بلاها مىناليدند و گاهگاه شكايت مىكردند، خداوند فرمود (اى محمّد) به آنان خبر ده كه پيغمبران پيشين و مردمان گذشته چه بلاها كشيدند! و چگونه بر بلاها صبر و شكيبائى كردند!
بنگر آدم صفى، كه او را چون از نعيم بهشت بيرون آوردند و برهنه در خاك حسرت در ميدان بليّت بنشاندند! سالها نوحه و زارى كرد و از خوارى بناليد و مرغان هوا و وحوش صحرا در زاريدن و گريستن با او موافقت كردند! ندا رسيد كه اى آدم، چنين درد و اندوهى ببايد تا چنين نوازش (نواختى) و اكرامى پيش آيد.
خداوند در برابر گريه و زارى آدم براى دلجوئى او فرمود: اى آدم، چرا اين همه بار حسرت بر خود نهادهاى، اين چه بلا است كه در آن بماندهاى؟ اين چه آب غم است كه بر چهره خود ريختهاى؟ چهرهاى كه من در پرده عصمت بر صورت خود كشيدهام «2» و تاج و (خَلَقْتُ بِيَدَيَ يعنى آدم را بدست خودم آفريدم) بر سرش نهاده! و روح خود در آن دميده (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي)* چه پندارى كه چنين كس را به قهر از خود برانم؟
به آتش جدائى بسوزانم؟ اى آدم، مگر در دوستى منت شبهتى بود؟ مىندانى كه تو بديع قدرت منى؟ و هيكل تدبير من، و دوست برگزيده منى!
سوره 29 آيه 5
5- مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ. آيه. ديده دوست بهاى جان است كه به صد هزار جان يابى ارزان است! پيروزتر از آن بنده كيست كه دوست او را عيان است؟ و طمع ديدار دوست صفت مردان است.
باش تا فردا، بنده بر مائده خلد بنشيند، و شراب وصل نوش كند، طوبى و حسنى بيند، به سماع و شراب ديدار رسد، روىهاى مؤمنان و مخلصان و صدّيقان و شهيدان چون آفتاب رخشان و ماه درفشان، چون بنفشه
(1) ظاهرا اشارت به داستان تهمت به عايشه است در شبى كه از كاروان رسول خدا عقب ماند و يكى از صحابه او را در بيابان نجات داد و متهم به رابطه با او گرديد كه بر پيغمبر بسى گران آمد!