کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 215

تفرقت آمد! و اين را تنزّل گويند كه نوعى از مكارم اخلاق است چنانكه او خود گفت: من براى تكميل و تتميم مكارم اخلاق مبعوث شدم.

سوره 29 آيه 49

49- بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ. آيه. دلهاى خواص دانشمندان خداشناس، خزانه‏هاى غيب است! كه برهانهاى حق و رازهاى روشن و دليلهاى توحيد در آن نهفته است!

لطيفه: هرچه جويند از معدن آن چيز جويند، چنانكه شب افروز از صدف جويند كه جايگاه او است، آفتاب از مدار فلك جويند كه جاى طلوع او است، عسل از زنبور جويند كه معدن او است، و نور معرفت و وصف ذات احديّت از دلهاى عارفان جويند كه دلهاشان كانون معرفت و سرهاشان كانون محبّت او است.

پير طريقت گفت: اى جوان‏مرد، دل عارف به هيئت پيرايه است كه گل در آن كنند، هرچند گل در پيرايه مى‏كنند، تا آتش در زير آن نكنند گلاب بيرون نايد! و بوى ندهد «1» و آتشى كه در دل عارف زنند بى‏دود باشد! اين است كه خداوند فرمود: قرآن در دلهاى مؤمنان و دانايان است. و در آن بشارتى است كه مصطفى فرمود: اگر اين قرآن در پوست گاو نهاده بودى، فردا آن پوست به آتش نسوختى! پس مسلمان كه اين قرآن را در دل دارد، به طريق بهتر فردا به آتش نسوزد.

سوره 29 آيه 56

56- يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ. آيه. به زبان اهل تفسير، كسى را كه در دين عذاب دهند و رنجانند يا در تنگى روزى باشد به حكم اين آيت هجرت كند و به جائى رود كه از عذاب و رنج ايمن باشد، و فراخى معاش بيند! ليكن بر زبان اهل معرفت و به ذوق روندگان طريقت، از آنجا كه جاه و قبول خلق و آرامش باشد، هجرت كنند!

چنانكه از ابو سعيد خرّاز (كه از عارفان بنام است) نقل كنند كه گفت: در شهرى شدم كه نام من در آنجا معروف و معلوم بود، مردم در كار ما بسيار بزرگ و با جلال برفتند، چنانكه پوست خربزه‏اى كه از دست ما بيفتاد، از يكدگر به صد دينار همى‏خريدند و بر آن همى‏افزودند! با خود گفتم اينجا نه جاى من است! از آنجا هجرت كردم، به جائى افتادم كه مرا زنديق‏ «2» همى‏گفتند! و هر روز مرا دو بار سنگ مى‏زدند! كه تو شومى از شهر ما برو! من همان جاى مقام ساختم! و آن رنج و بلا همى‏كشيدم و همى خوش بودم!

از ابراهيم ادهم حكايت كنند «3» كه گفت در همه عمر خويش در دنيا سه شادى به دلم رسيد، و با آن سه سادى نفس خويش را مقهور و مغلوب ساختم! اول، در شهر انطاكيه برهنه پاى و برهنه سر راه مى‏رفتم و هركس طعنه‏اى بر من زد، يكى گفت اين بنده گريز پا از مولاى خود گريخته! مرا اين سخن خوش آمد! با نفس خويش گفتم اى گريخته و رميده، هنگام آن نيامد كه از راه آشتى آئى! دوم وقتى در كشتى نشسته بودم، لوده و مسخره‏اى در ميان جماعت بود و هيچ‏كس را از من خوارتر و حقيرتر نمى‏ديد هر ساعت بيامدى و دست بر قفاى من داشتى! سوم‏

(1) منظور از پيرايه دستگاه گلاب‏گيرى است كه گل را در ديگ ريخته با آب و آتش آن را بخار كرده و با آب سرد تبديل به گلاب مى‏كنند.

(2) كلمه زنديق عربى شده زنديك است كه به غلط بمعنى بى‏دين و خدانشناس استعمال شده! درصورتى‏كه پيروان زند خداى يگانه‏پرست بوده و هستند.

(3) ابراهيم ادهم پادشاه و پادشاه‏زاده‏اى بود در بلخ كه چون نداى حق شنيد از همه چيز صرف‏نظر كرد و حتى خود را فراموش نمود!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 216

در مطيه در مسجدى سر به زانوى حسرت نهاده، و در وادى كم و كاست خود افتاده بود، بى‏حرمتى بيامد و بند زيرجامه خود بگشاد و بر من آب ريخت و گفت: اى شيخ بگير اين آب گلاب است! در آن ساعت و در آن سال نفس من از آن حقارت خويش نيست گشت! و دلم بدان شاد شد، و آن شاديها از بارگاه عزّت در حق خود تحفه سعادت يافتم!

پير طريقت گفت: بسا كسانى كه مغرور در پناه خدا و مغروق در نعمت خدا و مفتون به مدح و ثناى خلقند، آنجا كه خدا تو را پوشد غرّه مشو! و چون در نعمت بر تو گشايد فراموش مكن، و چون مردم تو را بستايند، فريفته مشو!

سوره 29 آيه 57

57- كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ. آيه. هر نفسى چشنده مرگ است و هركس را رهگذر بر مرگ است، راهى است رفتنى، و پلى است گذشتنى، و شرابى است آشاميدنى، سيّد كائنات پيوسته امّت را اين سفارش كردى كه: زنهار مرگ را فراموش نكنيد و از آمدن او غافل مباشيد!

از ابراهيم ادهم پرسيدند، اى پيشواى اهل طريقت و اى مقدّم زمره حقيقت، اين چه معنى در سينه تو پديد آمد كه تاج شادى را از سر بنهادى و جامه سلطانى از تن بركشيدى، و مرقّع درويشى پوشيدى، و محنت و بى‏نوائى برگزيدى؟

گفت: آرى، روزى بر تخت سلطنت نشسته بودم و بر چهار بالش حشمت تكيه زده بودم كه ناگاه آينه‏اى جلو روى من داشتند، چون در آن نظر كردم منزل خود را در خاك ديدم! مرا در آنجا مونسى نه! سفرى دراز در پيش و مرا زاد نه! آنجا را زندانى ديدم و مرا طاقت نه! قاضى عدل ديدم و مرا حجّتى نه!

اى كسى كه اگر بساط آرزوى تو را گوشه‏اى باز كشند از قاف تا قاف بگيرد! بنگر تا صاحب قاب قوسين‏ «1» چه مى‏گويد: بدان خدائى كه مرا به خلق فرستاد، هيچ گامى از زمين برنداشتم كه گمان برم پيش از مرگ، آن را توانم بر زمين نهاد! و هيچ لقمه‏اى در دهان نگذاشتم كه پندارم آن لقمه را پيش از مرگ توانم فروبرد!

اى غافل، او كه سيّد اولين و آخرين و مقتداى اهل آسمان و زمين است چنين مى‏گويد، و تو مغرور غافل، آرزوهاى دراز در پيش نهاده‏اى و صدساله كاروبار ساخته و دل بر آن نهاده‏اى! خبر ندارى كه اين دنياى غدّار سراى غرور است نه سراى سرور، سراى فرار است نه سراى قرار!!

تا كى از دارُ الغُرورى سوختى دارُ السُّرور !

تا كى از دارُ الفَرارى ساختى دارُ القَرار !

پيش از ان كين جانِ عذرآور فروماند ز نطق‏

پيش از آن كين چشمِ عبرت بين فروماند ز كار !

اى خداوندان مال، الاعتبار الاعتبار

وى خداوندان قال، الاعتذار الاعتذار !

سوره 29 آيه 64

64- وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ. آيه. اى غافل بى‏حاصل، تا چند شربت مراد آميزى، و تا كى آرزو پزى! گاه چون شير، هرچه پيشت آيد شكنى! گاه چون گرگ هرچه بينى همى‏بردرى! گاه‏

(1) صاحب قاب قوسين اشاره به محمد مصطفى است در شب معراج كه در آسمانها بالا رفت تا به عرش الهى نزديك شد و فاصله به‏اندازه دو كمان بيش نبود و جبرئيل تا آنجا نيامد و گفت اگر آيم مرا پر بسوزد!!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 217

چون كبك درى بر كوهسار مراد مى‏پرى، گاه چون آهو در مرغزار آرزو مى‏چرى! خبر ندارى كه اين دنيا كه تو بدان همى‏نازى، او تو را مى‏فريبد و در دام غرور مى‏كشد! كه دنيا سراى بى‏سرمايگان است و سرمايه بى‏دولتان، لعبى و لهوى است بازيچه بى‏كاران و غافلان!

پير طريقت گفت: بدانكه دنيا معشوقه‏اى است فتّان، و رعنائى است بى‏سامان، دوستى بى‏وفا، دايه‏اى بى‏مهر، دشمنى پر گزند، هركه را بامداد بنوازد، شامگاه بگدازد! هركه يك روز به شادى دل بيفروزد، ديگر روزش به آتش غم و اندوه بسوزد!

اگر در قصر مشتاقان تو را يك روز بارَستى‏

تو را با اندهانِ عشقِ اين جادو چه كارستى؟

و گر رنگى ز گلزارِ حديثِ او ببينى تو

به چشم تو همه گلها كه در باغ است خارستى‏

... وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ. آيه. اين زندگانى بازى و بازيچه، در چشم كسى نيك آيد كه از زندگانى خوش و پاكيزه و پرمهر خبر ندارد! خداى را دوستانى هستند كه زندگيشان امروز به ذكر است و مهر! و فردا به مشاهدت است و معاينت!! زندگانى ذكر را ثمره انس است و زندگانى مهر را ثمره فنا! اينانند كه يك لحظه از حق محجوب نيند و اگر لحظه‏اى محجوب مانند، زنده نمانند!

غم كى خورد او كه شادمانيش توئى؟

يا كى مُرَد او كه زندگانيش توئى؟

سوره 29 آيه 69

69- وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا. آيه. يعنى كسانى كه ظاهرشان به زيور مجاهدت آراسته است ما باطن آنان به مشاهده حق زيور مى‏دهيم: جهاد در اينجا بيان سه مرحله است: اول جهاد در باطن با نفس و با هوا و هوس! دوم جهاد در ظاهر با دشمنان دين و كافران زمين! سوم اجتهاد در اقامه دليل و حجت براى بيان حق و حقيقت! به بيان ديگر، آنچه در دفع كافران بر تن ظاهر شود، آن را جهاد گويند، و آنچه در رعايت عهد الهى اندر باطن باشد، آن را جهد گويند، و آنچه در اقامه حجّت براى طلب حق و كشف حقيقت باشد آن را اجتهاد گويند! اين مجاهدت در اين آيت بيان هر سه حال است، او كه بظاهر جهاد كند رحمت حق نصيب او گردد، او كه با اجتهاد بود، عصمت بهره وى باشد، و او كه در جهد بود، كرامت وصل نصيبش شود! و شرط هر سه آنست كه در راه خدا و براى خدا باشد، تا به خلعت هدايت رسد.

... إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ. آيه. فرمود چون هدايت دادم با وى باشم و وى با من باشد!

زبان حال بنده گويد: بار خدايا، به عنايت، هدايت دادى و به معونتها بذر خدمت روياندى، و به پيغام آب پذيرش دادى، بنظر خويش ميوه محبّت وارسانيدى، اكنون سزد كه سموم مكر از آن بازدارى، و بنائى كه خود ساخته‏اى به گناه ما خراب نكنى، خدايا تو ضعيفان را پناهى، و قاصدان را بر سر راهى، و واجدان را گواهى، چه باشد كه افزائى و نكاهى! و بنده چنين گويد:

روضه روح من رضاى تو باد

قبله‏گاهم دَرِ سراى تو باد

سرمه ديده جهان‏بينم‏

تا بود، گردِ خاك پاى تو باد

گر همه راى تو فناى من است‏

كارِ من بر مراد راى تو باد

شد دلم ذره‏وار در هوَسَت‏

دائم اين ذره در هواى تو باد

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 218

سوره- 30- روم- (مكّى) 60 آيه‏

تفسير لفظى [آيات 1 الى 19]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بنام خداوند بخشنده مهربان.

1- الم- منم خداى دانا.

2- غُلِبَتِ الرُّومُ:

3- فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ. روميها در نزديكترين زمين عرب بروم، (از ايران) شكست خوردند و آنان بعد از مغلوبيت غالب خواهند شد!

4- فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. در اند سال! كار خداى راست، چه پيش از غلبه پارس بر روم و چه پس از غلبه روم بر پارسى! و در آن روز كه روميان پيروز شوند، مؤمنان شادى كنند! «1»

5- بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ. و خدا به يارى دادن، كسى را كه بخواهد (از اهل كتاب) يارى مى‏كند و اوست تواناى مهربان.

6- وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ. وعده خداست كه وعده خويش را خلاف نمى‏كند، ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند!

7- يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ. آنان ظاهرى از دنيا و آنچه بر چشم است مى‏بينند و آنان از جهان ديگر بى‏خبرند.

8- أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ. آيا (مشركان) در دلهاى خود نينديشيدند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است نيافريد مگر به تنهائى و فرمانروائى و در مدت و زمان معين! و بسيارى از مردم به رستاخيز و ديدار خداوند كافرند!

9- أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ

(1) سبب نزول اين آيه را چنين نوشته‏اند كه چون مشركان مكه ميل به پارسيان داشتند مى‏خواستند كه آنان بر روميان پيروز شوند و مسلمانان برعكس ميل داشتند روميان كه صاحب كتاب انجيل بودند غلبه كنند (درصورتى‏كه پارسيان هم كتاب اوستا داشتند و به خداى يگانه معتقد بودند!) اين بود كه پس از فتح ايرانيان به سپهسالارى شهر براز برادرش فرّخان كه از سرداران نامى پارس بود، شبى خواب ديد كه بجاى كسرى بر تخت پادشاهى نشسته! چون اين خبر به كسرى رسيد فرمان داد به شهرزاد كه برادر را كشته سر او را به پادشاه بفرستد! شهرزاد خوددارى كرد، و اين كار سه بار تكرار شد و انجام نگرفت! كسرى فرمانى به مردم پارس فرستاد كه شهرزاد را معزول و فرخان بجاى او نشاندم! سپس فرمان داد كه فرّخان برادر خود (شهر براز) را كشته سر او را به پادشاه فرستد! فرخان كه خواست فرمان را اجرا كند، برادرش گفت: من با سه فرمان تو را نكشتم و تو با يك فرمان مى‏خواهى مرا بكشى! اين بود فرخان را دل بسوخت و جاى خود را به برادر داده و او هم در نهانى با قيصر روم بساخت و باعث شكست خسرو شد!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 219

مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. آيا در زمين گردش نمى‏كنند تا درنگرند كه سرانجام كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟ درحالى‏كه آنان از اينان بانيروتر بودند و زمين‏ها را كشت‏كارى و آباد كردند بيشتر از آنچه اينان آباد كردند و ساختند! و پيغمبران آنها نشانيها و پيغامهاى روشن به آنها آوردند، پس خداوند بيدادگر بر ايشان نبود، لكن ايشان بر خويشتن ستم كردند!

10- ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ‏ پس آنگاه سرانجام كار آنها كه بدى كرده بودند اين بود كه سخنان و نشانيهاى خداى را دروغ پنداشتند و به آن استهزا (افسوس) مى‏كردند!

11- اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. خداوند، آفرينش خلق را آغاز مى‏كند پس از آن آن را در جهان ديگر برمى‏گرداند (و زنده مى‏كند) و سرانجام همه بسوى او برگردانده مى‏شوند!

12- وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ. و روزى كه رستاخيز بپا شود. كافران و گناهكاران در آن فرومانند و به نوميدى خاموش شوند!

13- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ. و ايشان را از آنچه شريك خدا مى‏گفتند شفيع نباشند! و آنان به شريكان خود در آن روز كافر شوند!

14- وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ. و آن روز كه قيامت بر پا شود، آنان از هم جدا مى‏شوند و مى‏پراكندند!

15- فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ. اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند و در مرغزارها آنان را شاد و خرّم مى‏دارند.

16- وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ‏ امّا آنان كه كافر شدند و سخنان و نشانيها و ديدار آخرت را دروغ گرفتند، آنان حاضرشدگان در عذابند.

17- فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ. پس ستايش و پاكى خداى راست آن هنگام كه در شبانگاه شويد، و آنگاه كه در بامداد شويد.

18- وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ. ستايش بسزا مخصوص اوست در آسمانها و زمين و شبانگاه (هنگام نماز شام) و هنگام نماز پيشين كه در آن درآئيد.

19- يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ. (خدائى كه) بيرون مى‏آورد زنده را از مرده (بچه را از نطفه) و بيرون مى‏آورد مرده را از زنده (روز واپسين كه آدمى مى‏ميرد) «1» و زمين را پس از مرگش زنده مى‏كند (در خزان مرگ زمين است و در بهار زنده شدن آن) و بدين‏گونه در رستاخيز براى حساب دادن از گور بيرون آورده مى‏شويد!

(1) بعضى تفسير كرده‏اند كه مراد آنست كه نطفه مرده را از مرد زنده بيرون مى‏آورد، و برخى گفته‏اند كافر را از مؤمن و مؤمن را از كافر بيرون آورد و بعضى گفته‏اند مراد بيرون آمدن درخت خرما از هسته و پيدايش هسته از خرما است!!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 220

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 30 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- بنام او كه جان را جان است و دل را عيان، بنام او كه ياد او زينت زبانها است، و مهر او راحت روانها، بنام او كه وصال او به دو عالم ارزان است! و هرچه نه او است عين تاوان است، و هرچه نه ياد اوست تخم غمان است، بنام او كه وجود او را علت نه، و صنع او را حيلت نه، اوّليّت او را بدايت نه و آخريّت او را نهايت نيست! در حكم او ريبت نه و در امر او شبهت نيست، بنام او كه هرچه كند كس را به او حجّت نه و او را به هيچ چيز و به هيچ‏كس حاجت نيست، بنام او كه هرچه خواهد تواند، و هرچه تواند داند، يكى را بخواند، و يكى را براند! بر هيچ حكم درنماند، نه كس به او ماند، نه او به كس ماند، كه فرمود: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ. هيچ او را مانند نيست!

پير طريقت گفت: الهى، تو آنى كه از احاطت اوهام بيرونى و از ادراك عقول مصونى، نه محاط ظنونى، نه مدرك عيونى، كارساز هر مفتون، و شاد ساز هر محزونى، در حكم بى‏چرا، و در ذات بى‏چند، و در صفات بى‏چونى!

تو لاله سرخ و لؤلؤ مكنونى‏

من مجنونم تو ليلى مجنونى‏

تو مشتريان با بضاعت دارى‏

با مشتريان بى‏بضاعت چونى؟

سوره 30 آيه 1

1- الم، رمز اين حروف در سوره بقره گذشت) در تفسير اين رمز گفته‏اند خداوند مى‏فرمايد: هركه جلال و عظمت ما بدانست، و كبرياء و عزّت ما را بشناخت، او از بلا روى نگرداند، هركه جمال و لطف ما بر نقطه دل او تجلّى كرد، هرگز از درگاه ما روى نتابد، و يك لحظه از صحبت ما نشكيبد، هركه امروز در خدمت ما خو كرد، فردا او را از قربت و وصلت خود بى‏بهره نگردانيم.

لطيفه: اى جوان‏مرد، دل با توحيد او سپار و جان با عشق و محبّت او پرداز، و به غير او توجّه مدار، كه هركه به غير او بازنگرد، تيغ غيرت دمار از جان او برآرد، و هركه از بلاى او بنالد در دعوى دوستى درست نيابد!

سوره 30 آيه 4

4- لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ. آيه. قبل در اينجا ازل است و بعد در اينجا ابد، يعنى در ازل و ابد خداست كه يگانه و يكتا است، در امر بى‏نهايت، در علم بى‏غايت، و در حكم بى‏چون و چراست! بيش از ما در ازل ما را بود، و بى‏ما در ابد بهره ما است و اين آن رمز شب معراج است كه به مصطفى فرمود: تو براى من باشى چنانكه نبودى! پس من براى تو باشم چنانكه هميشه هستم!

پير طريقت گفت: بر قرب مى‏نگر، تا انس زايد، به عظمت مى‏نگر تا حرمت فزايد، ميان اين و آن منتظر مى‏باش، اسبق عنايت خود چه نمايد، كه امر امر اوست از پيش و از پس!

سوره 30 آيه 7

7- يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا. آيه. در خبر است كه فردا در انجمن رستاخيز و عرصه محشر هول‏انگيز، دنيا را بياورند بصورت پيرزنى آراسته! گويد: بار خدايا، امروز مرا جزاى كمترين بنده‏اى از بندگان خود كن! از درگاه عزّت و بارگاه جبروت فرمان آيد كه اى ناچيز خسيس، من راضى نباشم كه كمترين بنده خود را چون توئى جزاى وى دهم آنگاه فرمايد: اى دنيا خاك شو! و نيست شو! چنان نيست شود كه هيچ جاى پديد نيايد! در خبر است كه: طالبان دنيا، سه گروهند: گروه اول كسانى كه مال دنيا را از وجه حرام گرد آورند، و هرچه دستشان رسد به غصب و قهر به خود مى‏كشند! و سرانجام آن را نينديشند، ايشان اهل عقابند، و سزاوار عذاب.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 221

مصطفى درباره آنان فرمود: كسى كه دنياى حلال براى تفاخر و تكاثر مى‏خواهد تا گردن كشد و بر مردم برترى و تكبّر جويد، خداوند در قيامت از وى اعراض كند و با او در خشم رود! ببينيد او كه دنياى حلال بر نيّت تفاخر طلب كند حالش اين است! پس او كه دنياى حرام گرد آورد و خورد حالش چون بود؟

گروه دوم: كسانى هستند كه دنيا را از راه حلال چون بازرگانى و كشاورزى بدست آرند، اينان اهل حسابند و در مشيّت حق و درگاه خداوندى گناهكار نيستند!

گروه سوم: كسانيند كه از دنيا به سدّ جوع و ستر عورت قناعت كنند، ايشان را نه حساب است و نه عتاب! چه اگر غذا نخورند و عورت نپوشند از طاعت حق بازمانند! اينان نه به نصيب خود كوشند و نه بر مراد خويش مى‏روند بلكه از بهر حق مى‏كوشند.

مصطفى درباره آنها فرمود: ايشانند كه چون سر از خاك بر كشند، روى‏هاى آنان چون ماه شب 14 باشد و روز قيامت كه مردم دو گروه شوند، ايشان در گروه اهل وصلت باشند و گروه ديگر اهل فرقتند كه گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ باشند!

سوره 30 آيه 11

11- اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ. جاى ديگر فرمود: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ. عالم خلق را نهايت پيدا و عالم امر را نهايت نه! عالم خلق رو بر زوال و عالم امر بر دوام، تا آدمى از عالم خلق نگذرد روا نباشد كه به عالم امر رسد، اگر خواهى تو را به عالم امر گذرى باشد، از نهاد سرسختى و كنودى برخاستن و در ظلومى و جهولى بريدن نتوان جز به درنگى، همچنان‏كه در وقت درآمدن درنگى بكار بايد، هنگام بيرون شدن هم به درنگ باشد! چنانكه نطفه از هنگام بسته شدن تا هنگام بيرون شدن درنگ بايد تا كامل شود، پس آدمى چون از صفات خود به تمامى درگذشت شايسته امر شد و هرچند دوستان را امروز در اين سراى بلا و عنا، همه رنج و درد است و اندوه و حسرت، اما اندوه و درد را بجان خريدارند و هرچه معلوم ايشان است فداى آن درد مى‏كنند چنانكه جوان‏مرد گفت:

اكنون بارى به نقد، دردى دارم‏

كان درد به صد هزار درمان ندهم !

داود پيغمبر، چون آن زلّت صغير از وى برفت‏ «1» و از حق بدو عتاب آمد! تا زنده بود سر به آسمان بلند نكرد، و ساعتى از زارى و تضرّع نياسود، و پيوسته مى‏گفت: الهى، خوش معجونى است گريه و زارى! و خوش‏دردى كه اين است! الهى تخمى از اين گريه و اندوه در سينه من بنه تا هرگز از اين درد خالى نباشم!

اى مسكين: تو هميشه بى‏درد بوده‏اى، از سوز دل در دزدگان خبر ندارى! و از آن گريه بر شادى! و از آن خنده به اندوه، نشان نديده‏اى! و جوان‏مرد گويد:

من گريه به خنده درهمى پيوندم‏

پنهان گريم به آشكارا خندم !

اى دوست گمان مبر كه من خرسندم‏

آگاه نه‏اى كه چون نيازمندم‏

پير طريقت گفت: خدايا، نصيب اين بيچاره از اين كار همه درد است، مبارك باد كه مرا اين همه درد در خورد است! بيچاره آن كس كه ازين درد فرد است! حقّا كه هركه بدين درد ننازد ناجوانمرد است!

صفحه بعد