کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 229
و نه استخبار، و نه حدّ و نه رسم! هرچه هست او است و او است كه كلّ در كلّ است، و او آنچنان است كه گويند:
اين جاى نه عشق است نه معشوق و نه يار
خود جمله توئى خصومت از ره بردار !
سوره 30 آيه 40
40- اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ. آيه. خدائى است كه آفرينش تو را تمام كرد و روزى تو را برقرار نمود و چنانكه تغيير خلقت در دست تو نيست، تغيير روزى هم به كموبيش در اختيار تو نيست، چنانكه يكى را روزى وجود ارفاق است و يكى را روزى شهود رزّاق، عامه خلق همه دربند روزى معدهاند و خوراك مىخواهند! ولى اهل خصوص، روزى دل مىخواهند، زيرا توفيق طاعات و اخلاص عبادات، دونهمّت كسى باشد كه همواره در پى نانى و آبى است! كه گفتهاند: هركس همت او به خوردنى است، قيمت او به همان دفع شدنى است! چنانكه جوان مرد گويد:
اى توانگر به گنج خرسندى
زين بخيلان كناره گير كنار
كين نجيبان عهد ما همه باز
راحخوارند و مستراح انبار !
سوره 30 آيه 41
41- ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ. آيه. برّ اشاره به نفس است و بحر اشاره به قلب! فساد برّ به خوردن مال حرام و ارتكاب منهيّات است و فساد بحر از غفلت و اصرار بر ممنوعات است! تباهى نفس در حرام خوردن، و بحرام رفتن است و تباهى دل در انديشه معصيت و دوام غفلت بودن.
پيغمبر فرمود: به شما خبر دهم كه درد شما چيست و داروى شما چيست؟ بدانيد كه درد شما گناهان است و داروى شما آمرزش خواستن! بيمارى كه اميد درمان دارد، گفته پزشك بشنود و آنكه اميد درمان ندارد از گفته پزشك سر پيچد!
سوره 30 آيه 50
50- فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ. آيه. بنده من، هنگام بهار ديده عقل بگشاى و چشم عبرت باز كن، در صنع ما نظر كن تا اهتزاز زمين و گريه آسمان و خيز درختان و آواز هزار دستان بهسان مستان در بوستان بينى! درنگر در زمين كه جامه زمرّدين پوشد و گل درخت عطر فروشد، و بلبل بر درخت مىخروشد، و هر مرغى در طلب يارى مىكوشد!
اى بنده، درنگر در آثار رحمت او در دلائل وحدانيّت او، خداوندى كه در بهار درختان را پرثمار كند و آبها در جوى بارها روان و درياها را گهربار و خاكها را عنبربار كند! آن خدائى كه چنين صنع سازد، سزاوار است كه بندگان طاعت او را شعار كنند!
لطيفه: بهار سه گونه است: بهار اين جهانى كه هنگام شادمانى است، بهار آن جهانى كه نعيم جاودانى است، و بهار نهانى كه اگر دارى خود دانى! و اگر ندارى و پندارى كه دارى، دراز حسرتى است كه در آنى!
بهار زمين از سال تا سال يك ماه و سبب آن باد و باران است، زود فراق و دير وصال است، پس دل بر آن نهادن دور از كمال است! سال يكبار بهار آيد، از خاك گل رويد و از سنگ آب رود، و از بوى بهار جان بياسايد! و هر بىدلى را دل رميده بازآيد. گل زرد گوئى طبيبى است بيمار، گل سرخ مست است از ديدار، همه هشيار گشته و او در خمار! گل سفيد گوئى سنم رسيده از روزگار!
عارف ربّانى گويد: در وقت اعتدال سال دو آفتاب از مطلع غيب برآيد، يكى خورشيد جمال فلكى و ديگرى خورشيد جلال ملكى! آن يكى بر اجزاء زمين تابد و اين يكى بر اسرار عاشقان، آن يكى بر گل تابد تا گل شكفته گردد و اين يكى بر دل تابد تا دل افروخته شود، گل چون شكفته شد بلبل بر او عاشق شود و دل كه افروخته
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 230
شد، نظر خالق در او حاضر بود، گل به آخر بريزد و بلبل در هجر گل ماتم گيرد! دل اگر بماند حق او را در سايه لطف خود گيرد!
چشمى كه تو را ديد شد از درد معافا
جانى كه تو را يافت شد از مرگ مسلّم
سوره- 31- لقمان- (مكى) 34 آيه
تفسير لفظى [آيات 1 الى 19]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - بنام خداوند فراخ بخشايش مهربان.
1- الم. سرّ خداوند است در قرآن، تفسير آنها در اول سوره بقره گذشت.
2- تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ. اين حروف و كلمات قرآن، سخنانى از كتاب راست و درست است.
3- هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ. اين آيهها راهنمون و بخشايشى براى گروندگان است.
4- الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ. (گروندگان) يعنى آن كسانى كه نماز را بر پا مىدارند و زكات مىدهند و بروز رستاخيز هم يقين دارند (بىگمانند!)
5- أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. آنان از جانب خداوند بر راستراهيند و آنان بر پيروزى جاودانند.
6- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ. از مردمان كسى است كه سخن نابكار و نادرست را مىخرد تا از راه نادانى گمراه شود و گمراه كند و راه خدا را به استهزاء (افسوس) بگيرد! آنانند كه گرفتار عذاب خواركننده هستند.
7- وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. و چون سخنان و پيغامهاى ما بر او خوانده شود، با حالت گردنكشى بر گردد، گوئى كه آن سخنان را نشنيده و گويا در گوشهاى او بار كرى است! پس چنين كس را به عذاب دردناك بشارت ده (اى پيغمبر).
8- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ. همانا كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو كردند، بهشتهاى پرنازونعمت آنان راست.
9- خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. در آن بهشتها جاويدانند. اين است وعده خداوند به راستى و او است توانا و راست دانش.
10- خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ. خداوند آسمانها و زمين را بدون ستون كه شما ببينيد آفريد، و در زمين كوههاى بلند آفريد، تا مبادا شما را بجنباند و در زمين همه گونه جانور و جنباننده پراكند. و ما از آسمان آب فروفرستاديم و در زمين از هر جفت گياه همبو، هممزه، همرنگ، رويانيديم.
11- هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ اينها است آفريدههاى خداى يگانه! پس به من نشان دهيد و بنمايانيد كه آنان كه فرود از خداوند هستند چه آفريدند؟
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 231
نه چيزى آفريدند و نه چيزى آفرينند. بلكه ستمكاران در گمراهى آشكارند.
12- وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ. ما لقمان را حكمت داديم (يعنى سخن راست و درست) و به او گفتيم خدا را شكر (آزادى) كن كه هركس خدا را شكر (آزادى) كند او خود را شكر كند و تن خود را سود مىدهد و هركس كه ناسپاسى كند (نيكوئى از خدا نبيند) (و بداند) كه خداوند بىنياز و ستوده است
13- وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (ياد كن اى پيغمبر) آنگاه كه لقمان. به پسر خود گفت: اى پسر من، به خدا شرك نياور كه شرك به خدا بيدادى بزرگ (به خويشتن) است!
14- وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ. ما به انسان سفارش و توصيه پدر و مادر كرديم، مادرى كه او را در شكم خود سستى بر سستى برداشت (و سختى بر سختى) و شير دادن و از شير گرفتن او در مدت دو سال است، (سفارش كرديم) كه مرا و پدر و مادر (دو زاينده خود را) شكرگزار و بدان كه بازگشت همه بسوى من است «1» .
(همان پدر و مادر با آن همه شأن و مقام) اگر كوشيدند كه تو به من شرك آورى، كه تو از آن شريك دانشى ندارى! پس آنان را اطاعت مكن و با ايشان مىزى و در كارهاى اين جهان با آنها جهان مىدار و با آنها بچم و مصاحبت كن! و راهى را كه بازگشت بسوى من است پيروى كن و بدان كه سرانجام بازگشت شما بسوى من است و من شما را به پاداش آنچه در دنيا مىكرديد آگاه مىكنم.
16- يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ. اى پسرك من، اگر نيكيها همسنگ يك دانه خردل باشد و آن خردل دانه در سنگ خارا بود يا در آسمانها و زمين باشد، خداوند آن را به ترازوى عدل خواهد آورد! كه خداوند باريكدان و دوربين است.
17- يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. اى پسرك من، نماز را (بهنگام) بر پاى دار و (مردم را) به نيكوكارى فرمان ده و از كار زشت و ناپسند بازدار، و رنجى كه (در آن راه) به تو رسد شكيبا باش، كه اين از استوارى كار دين و درستى و راستى نشانيهاى آن است.
18- وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ. روى خود را به كبر و گردنكشى از مردم به يكسو مبر! و در زمين به خودكامى راه مرو، كه خداوند خرامنده لافزن را دوست ندارد.
(1) ملاحظه كنيد در اهميت سپاسگزارى از پدر و مادر همين پس كه خداوند سپاس آنها را با سپاس خود باهم و در يك رديف قرار داده است! خداوند به فرزندان ديده حقشناسى دهد!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 232
19- وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ.
در راه رفتن بهچم باش (ميانهرو، نه تند نه كند!) و صداى خود را فروآر، كه زشتترين آواها و صداها، آواز خران است.
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 31 آيه 0
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- خداست آفريدگار جهان، خداست روزى ده آفريدگان، خداست نگاهدار آسمان و زمين، خداست كفايت كاركننده بندگان، خداست راهنماى مؤمنان، خداست غيبدان و نهاندان، خداست آمرزنده گناهان، خداست بخشاينده مهربان.
باء بسم الله اشارت است به اينكه بصيرم، كردار تو را مىبينم! سين اشارت به اينكه سميعم، گفتار تو را مىشنوم! ميم اشارت است به اينكه مجيبم، خواندن تو را اجابت مىكنم!
به اشارت ديگر، باء اشاره به برّ است و سين اشاره به سرّ، و ميم اشاره به منّت! گوئى خداوند قسم ياد مىكند به برّ خود با بندگان، به سرّ خود با دوستان، به منّت خود با مشتاقان.
سوره 31 آيه 1
1- الم. الف لام ميم، الف اشاره به آلاء، لام اشاره به لطف و عطاء، و ميم اشاره به مجد و سناء، خداوند مىگويد به آلاء و نعماى من، به لطف و عطاى من، به مجد و سناى من كه اين كلمات سخنان من است!
سوره 31 آيه 2
2- تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ. آيه. كلام يزدانى، نامه آسمانى، حجّت رسالت، منشور نبوّت و معجزه دعوت، كتابى كه در آن تغيير و تبديل راه نه، و حكم و امثال او را كوتاهى نه! معانى و احكام او را تناهى نه، رسم و نظم او را تباهى نه! متابع او را گمراهى نيست!
... هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ. آيه. عابدان را هدايت و رحمت است، و عارفان را دليل و حجّت، هركه را قرآن طبيب است خداوند او را حبيب است، هركه قرآن او را انيس است، خداوند او را جليس است، هركه را قرآن رفيق باشد، خداوند او را توفيق قرين كند.
بدانكه: آدميان دو گروهند: آشنايان و بيگانگان، قرآن سبب هدايت آشنايان و سبب ضلالت بيگانگان است. بيگانگان چون قرآن شنوند، پشت بدان كنند، و گردن كشند، و آشنايان چو قرآن بشنوند، بندهوار به سجده روند، و با دلى زنده در زارند، آنگاه هر دو گروه در قيامت پاداش بينند كه دشمن را عقوبت در دوزخ و دوستان را بشارت به بهشت دهند.
سوره 31 آيه 12
12- وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ. آيه. به لقمان حكمت داديم، (اى محمد) بدانكه چون حكمت كار بايد بر صواب باشد، پس سخن هم بايد بر صواب باشد. كار صواب نگاه داشتن معاملت با خود ميان بيم و اميد، و معاملت با مردم ميان شفقت و مداهنت و معاملت با حق ميان انس و هيبت، و سخن بر صواب آنست كه در ذكر حق، هزل نياميزى و تعظيم در آن نگه دارى، و آخر هر سخن به اوّل آن پيوندى «1» .
(1) لقمان مردى بود حكيم از نيكمردان بنى اسرائيل، مردم را پند دادى و سخن حكمتآميز گفتى، عالمان تفسير متفقند كه او از اولياء بود نه از انبياء، اما هزار پيغمبر را شاگردى كرده بود و هزار پيغمبر او را شاگرد بودند، حرفت او نجارى يا خياطى بود، بعضى گفتهاند شغل او شبانى بود. روزى گروهى از قوم خويش را پند مىداد، كسى او را گفت تو آن نيستى كه با من در فلان چراگاه گوسفند به چرا داشتى؟ گفت: چرا، پرسيد به چه خصلت بدين
-
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 233
حكيم او است كه هر چيزى بر جاى خود نهد، و هر كار كه كند به شايستگى و سزاى آن كند، و هر چيزى در همتاى آن بندد، و اينگونه حكمت از كسى بيايد كه در دنيا زاهد شود و بر عبادت مواظبت كند.
مصطفى فرمود: هركس در دنيا زهد پيشه كند، خداوند حكمت در دل او جاى دهد، و زبانش به حكمت روان سازد.
حضرت على (ع) فرمود: دلها را شاد داريد و از خداوند براى آنها حكمت بخواهيد.
حسين منصور حلّاج گفت: حكمت تير است، و دل مؤمن هدف و خدا تيرانداز است و اين تير خطا نكند.
عارفى ديگر گويد: حكمت، علم لدنّى است و نورى است ميان الهام و وسواس! از او پرسيدند كه آن نور كى و چگونه در دل نشيند؟ گفت: آنگاه كه انديشه و عبرت در كار باشد! و اين دو صفت ميراث اندوه و گرسنگى است!
سوره 31 آيه 13
13- وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ. آيه. لقمان پسر خود را پند داد و وصيّت كرد كه اى پسر، به سورها مرو كه تو را رغبت در دنيا پديد آيد و آخرت از دل تو فراموش شود. اى پسر، اگر سعادت آخرت مىخواهى و زهد در دنيا، به تشييع جنازهها بيرون شو و مرگ را پيش چشم خويش دار و در دنيا چنان مباش كه عيال و وبال مردم شوى. از دنيا قوت ضرورى بردار و فضول بگذار، اى پسر، روزه كه دارى چنان بدار كه شهوت ببرد نه قوّت ببرد! و ضعيف كند تا از نماز بازمانى! كه نزد خداوند نماز دوستتر از روزه است! اى پسر تا توانى از زيبا زنان دور باش و از زنان بد به خدا فرياد خواه كه آنان دام شيطانند و سبب فتنه و فساد!
- مقام رسيدى؟ گفت: به راستگوئى و امانت نگاهدارى و اينكه آنچه به من مربوط نيست و در دين و دنيا بكار نايد واگذاشتن و گذشتن!
بعضى مورخان او را پسر خاله و بعضى خواهرزاده ايوب مىدانند و بيشتر مفسران برآنند كه لقمان غلام سياهى بود، ستبرلب، بزرگبينى، بلند بالا، ادبى تمام داشت، و عبادت فراوان و سينهاى آبادان و دل به نور حكمت درخشان، بر مردمان مشفق، در ميان مردم مصلح و همواره ناصح، خود را غالبا از نظرها پوشيده داشتى و بر مرگ فرزندان و تباهى مال غم نخوردى، و از آموختن هيچ نياسودى!
اين حكيم حليم و رحيم كريم در زمان داود زيستى و سى سال با او يك جاى همىبود و سبب آزادى او اين بود كه مولاى او او را آزمونى كرد تا بداند خرد وى تا چه درجه است؟ و حكمت و دانش او تا كجا رسيده؟ گوسفندى به او داد و گفت او را قربانى كن و آنچه از اعضاء او خوشتر و نيكوتر است به من آر، لقمان گوسفند را قربانى كرد و دل و زبان او را به وى آورد! خواجه گوسفندى ديگر به او داد و گفت: آن را قربانى كن و آنچه از آن بدتر و ناخوشايندتر است به من آر، لقمان گوسفند را قربانى كرد و اينبار هم دل و زبان گوسفند آورد! خواجه با كمال تعجب پرسيد اين چه حكمت است كه از هر دو يكى آوردى؟ لقمان گفت اين عضو اگر پاك باشند از هر چيزى بهتر و باارزشتر است و اگر ناپاك باشند از هر چيزى بدتر و زيانآورتر است! خواجه آن را پسنديد و او را آزاد كرد.
مصطفى فرمود: لقمان پيغمبر نبود ليكن بندهاى پرانديشه، نيكويقين، نيك نيت، خدا دوست بود، و خداوند هم او را دوست داشت و حكمت آموخت.
از سخنان او است: هركس دنيا را بر آخرت برترى دهد به دنيا نمىرسد و عقبى هم از دست مىدهد، آدمى را در دنيا عافيت بهتر است از بدى عاقبت، داود روزى به او گفت: اى لقمان، تو را حكمت دادند و بلاء و گرفتارى از تو دور شد! و مرا خلافت دادند و گرفتار بلا و فتنه شدم!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 234
اى پسر، چون بر ستم به ديگران قدرت يافتى، قدرت خداى را بر عقوبت خود ياد كن، و از انتقام وى بينديش، كه او از گردنكشان، دادستان و از ستمكاران، كين خواه است و به حقيقت بدان كه ستم تو بر ستم ديده فراگذارد ولى عقوبت آن از جانب خداى بر تو بماند!- اى پسر مبادا تو را كارى از محبوب يا مكروه پيش آيد كه در ضمير خود ندانى كه خير و صلاح تو در آنست!
پسر گفت: اى پدر، من اين عهد نتوانم داد تا ندانم كه آنچه تو گفتى چنان است و چون است؟ پدر گفت:
خداوند پيغامبرى فرستاده و علم و بيان آنچه من گفتم با او است، برخيز تا هر دو به نزد او شويم و از وى بپرسيم.
هر دو بيرون آمدند و بر مركوبى سوار شدند و آنچه دربايست (لازم) بود از توشه سفر برداشتند، بيابانى در پيش بود، مركوب همىراندند تا روز به نماز پيشين رسيد و گرما سخت بود، و آب و توشه سپرى گشت و هيچ نماند، هر دو از مركوب فروآمدند و پياده به شتاب همىرفتند! ناگاه استخوانى كف پاى پسر فرورفت و از پشت پاى درآمد و بىهوش گشت و بر جاى بيفتاد، لقمان استخوان با دندان از پاى پسر درآورد و با تكهاى از عمّامه خود او را بست لقمان آن ساعت بگريست و يك چكه اشك بر روى پسر افتاد! پسر روى فرا پدر كرد و گفت: اى پدر اين چه بهترى است كه مىگوئى بهبودى و صلاح من در آنست؟ اى پدر ما را اندرين سفر آب و توشه سپرى شد و در اين بيابان حيرتزده بمانديم! اگر تو بروى و مرا با اين حال اينجا واگذارى، تو با غم و انديشه روى و اگر با من اينجا بمانى هر دو بميريم! در اين چه بهترى است؟ و چه صلاح؟
پدر گفت: اما گريستن من، از آنست كه من دوست داشتم هر حظّى كه در دنيا مرا است فداى تو كنم كه من پدرم و مهربان و دل بستگى پدران بر فرزندان معلوم است، امّا آنچه مىگوئى كه در آنچه خيرت و مصلحت است، تو چه دانى كه آن بلا كه از تو صرف كردهاند خود بزرگتر از اين بلا است كه به تو رسانيدهاند و باشد كه اين بلا آسانتر باشد!
لقمان در اين حال ناگاه سوارى ديد از دور مىآيد، چون نزديك شد كسى را ديد بر اسبى نشسته، جامه سپيد پوشيده، آواز داد كه لقمان توئى؟ گفت: آرى، گفت: حكيم توئى؟ گفت: چنين مىگويند، گفت: آن پسر بىخرد چه گفت؟ اگرنه آن بودى كه اين بلا به او رسيدى هر دو به زمين فروبردندى! چنانكه آن ديگران را فروبردند! لقمان روى با (وا) پسر كرد و گفت دريافتى و بدانستى كه هرچه از خوى و بدى كه به بنده رسد خيرت و مصلحت او در آنست! پس هر دو برخاستند و برفتند و آن كس هم از آنها جدا گشت!
موسى گفت: بار خدايا، از بندگان تو گناهكارتر كيست؟ گفت: آن كس كه مرا متّهم كند! موسى گفت:
آن كيست كه تو را متّهم كند؟ گفت: آن كس كه از من طلب خير كند (استخاره) و از من بهترى خواهد، آنگاه به حكم من رضا ندهد!
سوره 31 آيه 19
19- وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ. آيه. آخرين پند لقمان به پسر اين بود كه در كارها مقتصد و ميانهرو باش، بنگر كه چه كسى صداى تو را مىشنود، تا تو از خمار غفلت به درآئى! كه چون كسى بىاذن حق به زبان معرفت سخن گويد بدترين آواز است و سخن نارس! كه گفتهاند: كسى كه تكيه بر جاى بزرگان زند به خوارى خود افزوده است.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 235
تفسير لفظى [آيات 20 الى 34]
20- أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ. آيا نمىبينيد (اى مردم) كه خدا آنچه در آسمانها و زمين است مسخّر (نرم) شما كرد؟ و نعمتهاى ظاهرى (توفيق نيكوكارى و دين) و نعمتهاى باطنى (دور از گناهان و بدكاريها) را به شما ارزانى داشت؟ از ميان مردمان كسى است كه در هستى خداى يگانه بىدانش و بينش مجادله مىكند و بىآنكه نشانى و كتابى داشته باشد در خداوند مىپيچيد و در هستى و بىانبازى او پيكار مىكند!
21- وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ. چون به آنها گويند بر پى آن رويد كه خدا فروفرستاده، مىگويند ما بر پى آن رويم كه پدران خويش را بر آن يافتيم، هرچند ديو پليد پدرانشان را به عذاب دوزخ بخواند!!
22- وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ. هركس روى خويش و سوى خويش به خداى يگانه سپارد و نيكوكار باشد، بىگمان به استوارترين تكيهگاهى دست زده و سرانجام همه كارها بسوى خدا است.
23- وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. (اى پيغمبر) هركس كافر شود (و به سپاس نينديشد) ناسپاسى و ناگرويدن آنها نبايد تو را اندوهگين كند، چه بازگشت همه آنها بسوى ما است، پس ما آنها را به كارهائى كه كردهاند آگاه مىكنيم (و پاداش مىدهيم) كه خداوند به هرچه در دلها است دانا و آگاه است.
24- نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ. آنها را اندكى به برخوردارى از نعمتهاى جهان فرامىداريم، پس از آن آنها را عذابى سخت فراآوريم.
25- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ. اگر از آنها بپرسى كه آسمانها و زمين را كى آفريده؟ هرآينه مىگويند خدا آفريده، بگو ستايش بسزا خداى راست (كه دشمن به آفريدگارى او اقرار دارد و نه چنان است كه ايشان از كفر و شرك) مىگويند، بلكه بيشتر آنان نادانند و نمىدانند.
26- لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. هرچه در آسمانها و زمين است از آن خداى يگانه است كه خداى يكتا بىنياز و ستوده است.
27- وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. اگر چنان بودى كه آنچه درخت در زمين است قلم بودى و دريا مركّب و مداد بودى كه پس از تمام شدن، هفت درياى ديگر آن را مدد مىكرد! باز سخنان خداوند به سر نمىآمد! كه خداوند توانائى است راست دانش.