کتابخانه تفاسیر
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 240
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 32 آيه 0
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. به نام خداوندى كه داناى هر ضمير و سرمايه هر فقير، و دلگشاى هر غمگين و بندگشاى هر اسير است، گناهكاران را عذرپذير، و افتادگان را دستگير، در صنع بىنظير، و در حكم بىمشير، در خداوندى بىشبيه، و در پادشاهى بىوزير است.
پير طريقت در مناجات گويد: اى خداوندى كه فلك و ملك را نگاهدارنده توئى، اى بزرگى كه از ماه تا ماهى دارنده توئى، اى كريمى كه دعا را نيوشنده (شنونده) توئى و جفا را پوشنده توئى، اى لطيفى كه عطا را دهنده توئى و خطا را بردارنده توئى، اى يكتائى كه در صفت جلال و جمال پاينده توئى، عاصيان را شوينده توئى و طالبان را جوينده توئى.
بنماى رهى كه ره نماينده توئى
بگشاى درى كه در گشاينده توئى
زنگار غمان گرفت دل در بر من
بزداى كه دل زداينده توئى
سوره 32 آيه 1
1- الم-
سوره 32 آيه 2
2- تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. آيه. الف اشارت به خدا، لام اشارت به جبرئيل، ميم اشارت است به محمّد است، خداوند مىگويد: سوگند به خدائى من، و به پاكى جبرئيل و به مجد تو (اى محمّد) كه اين وحى، همان قرآن است كه تو را وعده داده بوديم و معجزه تو خواهد بود، و در آن شكّى نيست كه نامه ما خطاب به بندگان ما و به دوستان ما است، ما را در هر گوشهاى سوختهايست كه در آرزوى ديدار ما مىسوزد! و در هر زاويهاى شوريدهايست كه دل دربند ما دارد و زبان در ياد ما و ذكر ما دارد! و نياز درويشان بر درگاه ما، و نهيب مشتاقان به ديدار ما است!
شهرى همه بنده و رهيگان دارى
عالم همه پر ز آشنايان دارى
من خود چه كسم چه آيد از خدمت من
تو سوخته در جهان فراوان دارى !
سوره 32 آيه 4
4- اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما. آيه. خدا است كه آسمان و زمين و آنچه ميان آسمان و زمين است آفريد، تا لطف خود را فرا خلق نمايد، و نعمت خود را بر بندگان تمام كند، او هرچه آفريد براى خلق آفريد كه خود بىنياز است، و با بىنيازى كارساز، اين همه از بهر شما آفريد، تا بدان منفعت گيريد و خداى را شكر كنيد. و شما را آفريد تا او را بپرستيد، و بندگى كنيد.
سوره 32 آيه 7
7- الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ. آيه. پيرى از عزيزان طريقت چون اين آيت را خواندى گفتى: چه زيان دارد اين جوهر حرمت را كه نهاد وى از گل بوده؟ چون كمال وى در دل نهاده و قيمت او از روى تربيت است نه از روى تربت! شرف او كه هست از لطف قدم الهى است نه از رفت قدم بندگى!
حقتعالى همه عالم بيافريد: از عرش و كرسى و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين و به اين آفريدهها هيچ نظر مهر و محبّت نكرد، رسول به ايشان نفرستاد، پيغام به ايشان نداد، و چون نوبت به خاكيان رسيد چون بركشيدگان لطف و نواختگان فضل و معادن انوار اسرار بودند، به لطف و كرم خود آنان را محل نظر خود كرد، پيغامبران به ايشان فرستاد و پيغامها داد، فرشتگان را رقيب آنها كرد، سوز مهر در سينهها نهاد، آتش عشق در
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 241
دلها افكند، خط ايمان بر صفحه دلشان نقش بست، رقم دوستى بر ضميرشان كشيد، آن سرّى كه خداى را با آدميان بود با فرشتگان نبود! زيرا آنان همه بندگان مجرّد بودند و آدميان، هم بندگان بودند و هم دوستان!
سوره 32 آيه 11
11- قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ. آيه. اين خطاب بر قدر فهم ارباب رسوم و عادات است كه از غفلت، راه به حقايق حق نمىبرند و لطائف اسرار ازل در نمىيابند، لاجرم، شربت ايشان بر قدر حوصله ايشان آمد! وگرنه از آنجا كه حقيقت است و خطاب با جوانمردان طريقت، اين است كه ملكالموت خاكبيز مملكت است و در خاك معدن مىجويد، و در معدن گوهر مىجويد، كه آدميزاد معدنى است مانند معدن زر و سيم! ملكالموت خاك مىبيزد تا تو در خاك چه پروردهاى؟ ياقوتى، لعلى، پيروزهاى، يا نفتى، قيرى، سنگريزهاى! كلمه خبيثهاى، يا كلمه طيّبهاى، خاكى ببيزد، رگى بپيچد، استخوانى بشكند، (كسى را عمر به سر رسد) ملكالموت را بر آن وديعت چه كار و چه دست او باشد كه بميراند! چه او نهاد آدمى را ننهاده تا او برگيرد! و خداوند است كه نهاد آدمى را نهاده و هنگام خود برگيرد؟
پس مقصود آيت كه ملكالموت مىميراند و يا جاى ديگر فرموده: فرشتگان، نفوس را مىميرانند «1» و جاى ديگر فرمود: خداوند آدميان را مىميراند «2» ! همه و همه مراد اين است كه تنها خداوند توانا بر ميراندن مردمان است و چون پيمانه پر شود و اجل زندگى به سر رسد، اجل مرگ نيز سر رسد و قبض روح كند بىآنكه توانائى تأخير يا تقديم داشته باشد!
اگر غفلت آدميان نبود، قبض روح به عزرائيل واگذار نمىشد! پس چون از مشاهده حقيقت غافل ماندند و دل به غير حقيقت بستند بدينگونه مخاطب شدند كه ملك موت آنان را وفات مىدهد! درصورتىكه حيات و ممات هر دو به اراده خداى است و بس! «3»
خير نسّاج عارف بزرگوار بيمار شد، عزرائيل براى گرفتن روح او آمد، اذانگو اللّه اكبر گفت، عارف گفت مرا مهلت ده تا نماز گزارم كه اين فرمان بر من فوت مىشود و فرمان تو فوت نمىشود! چون نماز بگزارد، سر به سجده نهاد و گفت: خدايا، اين روز كه اين وديعت نهادى، فرشته مرگ در ميان نبود! چه باشد كه اين وديعت را امروز بىزحمت او برگيرى! و بزبان حال گفت:
يا رب ار فانى كنى ما را به تيغ دوستى
مر فرشته مرگ را با ما نباشد هيچ كار !
هركه از جام تو روزى، شربت شوق تو خورد
چون نماند آن شراب، او داند آن رنج خمار !
آنگاه جان به جان آفرين تسليم كرد!
خبر درست است كه آدم صفى روز عهد (بَلى)* كه ذرّههاى پيغمبران از صلب او بيرون كردند و بر ديده او عرضه كردند، عمر داود را اندك و كوتاه ديد! گفت بار خدايا از عمر خود چهل سال به او دادم! خداوند پذيرفت، چون عمر آدم به سر رسيد فرشته مرگ هم سر رسيد و گفت: اى آدم جان تسليم كن، آدم گفت راه تمام نه پيمودهام!
(1) اشاره به آيه الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ.*
(2) اشاره به آيه اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها.
(3) اشاره به آيه: نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 242
اگر جان تسليم كنم راه تمام نارفته ماند! فرشته گفت: تو مانده عمر را بدادى! لاجرم راه تمام رفته باشد! آدم گفت:
من پدرم و مرا به عمر نياز است از بخشش برگردم! چون بىعمر راه نتوان پيمود! چون مدت تمام به سر آمد عزرائيل گفت: اى آدم جان تسليم كن! گفت: به تو تسليم نكنم كه تو ننهادهاى تا تو بردارى! آن روز كه جلال نفخ روح خداوندى «1» در قالب ما آمد تو كجا بودى؟ امروز اگر آنكه داده باز مىخواهد تو چهكارهاى؟ خداوند فرمود: اى آدم، ستيز و جنگ مكن! و عزرائيل تو هم دور شو! و زحمت مدار، اى جان پاك به لطف من آرميده و به مهر من آسوده باش و بسوى من بازگرد! «2» آنگاه جان به جان آفرين تسليم كرد.
تفسير لفظى [آيات 16 الى 30]
16- تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ. باز مىخيزد پهلوهاى ايشان از خواب، درحالىكه خداى خويش را از جهت بيم و اميد مىخوانند و از آنچه ايشان را روزى داديم انفاق (و خيرات) مىكنند.
17- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ. پس هيچكس نداند آنچه را كه از روشنائى چشم به پاداش آنچه كه مىكردند از ايشان پوشيده و پنهان داشتهاند.
18- أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ. آيا پس كسى كه ايمان دارد مانند كسى است كه از فرمانبردارى بيرون است؟ نه، اين دو باهم مساوى نيستند.
19- أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ امّا كسانى كه گرويدند و كارهاى نيكو كردند، آنان راست بهشتهاى جاويدان جايگاه، به پاداش آنچه كردهاند.
20- وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ. و امّا آنها كه از فرمان بيرون شدند (فاسقان و كافران) برگشت گاهشان آتش است كه چون خواهند از آن بيرون شوند به آتش برگردانده مىشوند و به آنها مىگويند بچشيد عذاب آتش را كه شما آن را دروغ مىپنداشتيد!
21- وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. هرآينه ما به آنها از عذاب كهين (كوچكتر) اين جهانى مىچشانيم فرود از عذاب مهين (بزرگتر) تا مگر بازگردند!
22- وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ كيست ستمكارتر از آنكه او را به سخنان پروردگارش پند دهند و او از آن روى گرداند؟ همانا، ما از ناگرويدگان (گناهكاران) كين گشائيم و انتقام كشيم!.
23- وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ. ما به موسى تورات داديم، پس بنگر (اى محمّد) كه در ديدار او شكّ نداشته باشى (پيغمبر در شب معراج او را ديد) و ما آن كتاب را راهنماى بنى اسرائيل قرار داديم.
(1) اشاره به آيه وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي* است.
(2) اشاره به آيه يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 243
24- وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ. و از ايشان (بنى اسرائيل) پيشوايان كرديم كه بفرمان ما مردم را به خوبى راهنمائى مىكردند آنگاه كه شكيبائى مىكردند، و به سخنان ما بىگمان بودند و يقين داشتند.
25- إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ. پروردگار تو در روز قيامت، كار ميان آنان برگزارد و در آنچه ايشان جدا مىگويند و جدا مىروند از يكدگر جدا كند!
26- أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ. آيا راه بر آنها باز ننمود (و بيدار نكرد) آنچه كه ما پيش از آنها گروه گروه را هلاك كرديم! درحالىكه در نشستنگاههاى خود مىرفتند! همانا در آن نشانهاى روشن است آيا نمىشنوند؟
27- أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ. آيا نمىبينند كه ما آب را (باران) در زمين تهى از گياه (لوت) مىرانيم و با آن آب، كشت بيرون مىآوريم كه ستوران ايشان و خودشان از آن مىخورند، آيا آنها نمىبينند؟
28- وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. و مىگويند كى است آن روز رستاخيز؟ باز نمائيد اگر راست مىگوئيد!
29- قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ. بگو به آنها (اى پيغمبر) روز داورى (رستاخيز) گرويدن كافران براى آنها سودى ندارد و به آنها مهلت (براى توبه و بازگشت) نمىدهند!
30- فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ. پس از ايشان روى گردان و چشم مىدار كه ايشان هم چشم مىدارند (چشمبراهند).
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 32 آيه 16
16- تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ. آيه. خداوند اندرين آيت، دوستان خود را جلوهگر مىكند و بر فرشتگان عرضه مىدارد، كه آنان همه روز آفتاب را مىنگرند تا كى فروشود! و آنان پرده شب فروگذارند، و جهانيان در خواب غفلت شوند، ولى ايشان بستر گرم را بجاى نهند و از آن برخيزند تا با ما راز گويند! چشمهاشان چون ابر بهاران! دلهاشان چون خورشيد تابان.
گويند: اويس قرنى عارف مشهور، چون شب درآمدى يا به ركوع يا به سجود شب به سر آوردى! ياران گفتند: اى اويس چگونه طاقت دارى شب باين درازى بر يك حال مانى؟ گفت: كجا است شب دراز! كاشكى از ازل و ابد يك شب بودى تا ما سجودى به آخر آوردمى! ما هنوز يك بار تسبيح نگفته باشيم كه روز آيد! و بزبان حال مىگويد:
شبهاى فراق تو كمانكش باشد !
صبح از بر او چو تير آرش باشد «1»
و آن شب كه مرا با تو بتا، خوش باشد
گوئى شب را قدم در آتش باشد !
(1) آرش، نام پهلوان باستانى ايران است كه در تيراندازى معروف بوده! و در شاهنامه تيراندازى او براى تعيين سرحد ايران به گونه شگفتآورى ياد شده است.
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 244
لطيفه: پس اى جوانمرد، در ميانه شب سحرگاهى باز نشين، وضوئى (دست نماز) برآر، روى فرا قبله كن، و دو ركعت نماز به راز و نياز بگزار، تا هرچه اويس را نوش آمد، چكهاى از آن به جان تو فرستند! و جهد كن كه به خواب نروى مگر آنكه خواب تو را بربايد كه اگر در آن حال به خواب روى، خداوند به مكان تو با فرشتگان مباهات كند كه اين گدا را مىبينيد، به تن در خدمت و به دل در حضرت است!
چه وقت خفتن است اى دوست برخيز
تو را زين پس كه خواهد داشت معذور؟
به وقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
... يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً. آيه. همه ما را دانند، همه ما را خوانند، گهى از بيم فراق بسوزند و گهى به اميد وصال بيفروزند! برخى از ترس دوزخ و برخى به طمع بهشت!
پير طريقت گفت: خواب بر دوستان در دو جهان حرام است! در عقبى از شادى وصال! و در دنيا از غم فراق! در بهشت با شادى مشاهدت خواب نه! و در دنيا با غم حجاب خواب نيست.
داود را وحى آمد كه اى داود، آن كس كه چون شب فرارسد به خواب رود، در ادّعاى دوستى با من راستگو نيست! چون هر دوستى خلوت با دوست را دارد!
بىخوابى و بيدارى در شب (براى عبادت) نشان قرب حق است و دليل كمال محبّت، زيرا اول درجه در دوستى طلب موافقت و هم گامى است و چون حق را خواب نيست هرچند آدمى را از خواب و مرگ چاره نيست، ليكن به آن اندازه كه به تكلّف از خود دفع كند، بواسطه بىخوابى صفت موافقت با حق را كسب كند!
مصطفى چون به محلّ قرب رسيد خواب از خود دفع كرد و فرمود: چشم من كه با مردم است مىخوابد، ليكن دل من كه با خدا است بيدار است.
لطيفه: در خبر است كه بهشتيان را خواب روا نيست زيرا كه در جوار حق و محل قربند و گفتهاند خواب استراحت از رنج و خستگى است و در بهشت رنج و خستگى نباشد.
نيز در خبر است كه چون روز رستاخيز همه مردم جمع شوند، منادى ندا كند كه هركس به نيكوكارى و بزرگوارى سزاوارتر است برخيزد، آنگاه ندا آيد كسانى كه شب از بستر گرم برخاسته و نماز كردهاند برخيزند، اندكى برخيزند و آنان از ديگر خلق جدا شوند! باز ندا آيد كسانى كه مال و جاه دنيا آنان را از ذكر خدا باز نداشته برخيزند، قليلى برخيزند و آنان را از مردم جدا كنند، بار سوّم ندا آيد، آنان كه در سختى و در رفاه، در غم و در شادى خدا را سپاس گزارند برخيزند، معدودى برخيزند و از ديگران جدا شوند و همه را پاداش دهند.
پير طريقت گفت: اى مسكين به وقت سحر غافل مباش كه آن ساعت وقت نياز دوستان و هنگام راز مشتاقان و گاه ناز عاشقان است، و خداوند بر بساط قرب و در خلوت انس شراب مشاهدت بىزحمت اغيار به دوستان خود مىرساند و آن ساعت نسيم سحرى از عرش مجيد مىآيد و بر دل عارفان حضرت مىگذرد و به رمزى باريك و رازى شگفت مىگويد: اى درويش برخيز و زارى و نياز خويش عرضه كن، كه دست كرم فروگشاده و آن ساعت به گوش دل بنده فروگويد كه: اى بنده من مترس، كه تو ايمن هستى!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 245
داود از جبرئيل پرسيد: در روز و شب كدام ساعت برترى دارد گفت: در هفته روز آدينه ساعتى كه خطيب بر منبر رود تا نماز را سلام دهد! و در شب هنگام سحر آن ساعت كه دوستان و مشتاقان با خدا در مناجات شوند كه اگرنه سحرگاه عزيزترين ساعات بودى، كلام مجيد اين بشارت از كجا فرستادى؟
سوره 32 آيه 17
17- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ. آيه. خداوند مىفرمايد: كس نداند و هيچ و هم و فهم به دريافت آن نرسد آنچه كه من ساختهام و از بهر دوستان خود پرداختهام! اگر ايشان خدمتهاى نهانى فرا پيش داشتند، من نيز خلعتهاى نهانى فرادست نهادم، اين است روشنائى چشم كه ايشان را خواهد بود كه خلعتهاى نهانى بينند.
پير طريقت گفت: اى درويش دل ريش، اى سوخته مهر ازل، اى غارتيده عشق، دل خوش دار و اندوه مدار كه وقتى خواهد بود كه پرده عتاب از روى فضل برخيزد و ابر لطف باران كرم ريزد، و جوى برّ در جوى قرب آميزد، و حدّ حساب از شأن جود بگريزد، و منتظر دست در دامن وعده آويزد، و تأخير و درنگ از پاى عطف برخيزد، و از افق تجلّى باد شادى وزد، و از خداوند كريم آن بينى كه از او سزد، مولى مىگويد و بنده مىشنود كه اى درويش، سزاى تو ببريد و سزاى من آمد!
سوره 32 آيه 18
18- أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً. آيه. آيا كسى كه در زيور وصال دامن اقبال مىكشد مانند كسى است كه در ذلت فراق درد و بال مىكشد؟ آيا كسى كه در روح قرب و شهود است مثل كسى است كه از هول عقوبت، گرفتار رنج و عذاب است؟ آيا كسى كه به نور برهان تأييد و تقويت شده و آفتاب عرفان بر او تابيده مثل كسى است كه گرفتار خذلان و دوچار حرمان است؟ نه! برابر نيستند و هرگز يكدگر را ملاقات نمىكنند!
سوره- 33- احزاب- (مدنى) 73 آيه
تفسير لفظى [آيات 1 الى 8]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- بنام خداوند بخشاينده مهربان.
اى پيغامبر، از ناخشنودى خداى يگانه بپرهيز و كافران و منافقان را فرمان مبر كه خداوند دانا و راست دانش است.
2- وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً. و پيروى كن از آنچه كه از سوى پروردگارت به تو پيغام مىرسد كه خداوند به آنچه مىكنيد آگاه است.
3- وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا. به خدا توكّل كن (پشت به خدا باز كن) و خداوند كارسازى و به سر بردن را بسنده است.
4- ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ. هيچ مرد را دو دل در درون او نيافريد، و زنان شما را كه از آنها ظهار «1» مىكنيد مادران
(1) ظهار، گفتن مرد است به زن خود: كه تو مانند پشت مادر من هستى كه با گفتن اين كلمه تصور كردند زن بر آنها حرام مىشود و آن را در حكم طلاق مىدانستند! و صدر آيت اشارت است به مرد كافرى كه مىگفت من در سينه دو قلب دارم و از محمد برتر و خردمندترم!
خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج2، ص: 246
شما نيستند، و پسرخواندههاى شما پسر شما نيستند! اين پسر خواندگى گفته خود شما است كه به زبان خويش مىگوئيد! و خداوند سخن حق و راست مىگويد و او است كه راه راست را مىنمايد.
5- ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً. آن پسران را به پدرهاشان بازخوانيد، اين نزد خدا راستتر و درستتر است، اگر پدران آنها را نشناسيد آنها برادران دينى شما هستند، و مولاى (آزاد كرده) شما هستند، و بر شما تنگى و گواهى نيست اگر به خطا سخنى از شما رفت، ليكن گناه و تنگى در آن است كه به قصد دل سخن گفته باشيد، و خداوند آمرزنده و بخشاينده است.
6- النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً. پيغمبر به مؤمنان نزديكتر و حقتر است از ايشان به خودشان، و زنهاى او مادران ايشان است، و خويشاوندان به يك دگر بعضى نسبت به بعض ديگر (در بردن ارث) در دين خدا، از مؤمنان و مهاجران سزاوارترند، مگر آنكه در وصيت خويش با كسان خود (از ناگرويدگان) بخواهيد نيكوئى كنيد، و اين حكم در كتاب خدا بر خلق نبشته شده است.
7- وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً. ياد كن (اى محمّد) هنگامى كه خداوند از پيغمبران (كه به رسالت فرستاد) پيمان گرفت (بر وفاى به عهد و اداى امانت) و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و از همه آنها پيمانى استوار گرفتيم.
8- لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً. پيمان از بهر آن ستد تا فردا ار راستگويان راستى آنها را پرسد و خداوند و ناگرويدگان را (دروغگويان) عذابى سخت و دردناك آماده ساخته است.
تفسير ادبى و عرفانى
سوره 33 آيه 0
بِسْمِ اللَّهِ. آيه. بنام خداوندى كه صنايع شيرين و بدايع زيبا كرد، سرائر عدم در صحراى وجود آشكار كرد، طبايع متضاد، بسته آب و آتش و خاك و هوا كرد، از قطره باران مرواريد لالا كرد، و از آب دهان زنبور عسل مصفّى ساخت، و از فضولات گاو (دريائى)، عنبر سارا كرد، و آب زلال از سنگ خارا بيرون كرد، و ياقوت سرخ تعبيه در صخره صمّا كرد، عيش مردمان را مهنّا و اسباب بندگى را مهيّا كرد، هرچه بايست عطا كرد و هرچه شايست پيدا كرد، و آنچه كرد به سزاى خويش نه به سزاى ما كرد!