کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 243

24- وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ. و از ايشان (بنى اسرائيل) پيشوايان كرديم كه بفرمان ما مردم را به خوبى راهنمائى مى‏كردند آنگاه كه شكيبائى مى‏كردند، و به سخنان ما بى‏گمان بودند و يقين داشتند.

25- إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ. پروردگار تو در روز قيامت، كار ميان آنان برگزارد و در آنچه ايشان جدا مى‏گويند و جدا مى‏روند از يكدگر جدا كند!

26- أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ. آيا راه بر آنها باز ننمود (و بيدار نكرد) آنچه كه ما پيش از آنها گروه گروه را هلاك كرديم! درحالى‏كه در نشستنگاه‏هاى خود مى‏رفتند! همانا در آن نشانهاى روشن است آيا نمى‏شنوند؟

27- أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ. آيا نمى‏بينند كه ما آب را (باران) در زمين تهى از گياه (لوت) مى‏رانيم و با آن آب، كشت بيرون مى‏آوريم كه ستوران ايشان و خودشان از آن مى‏خورند، آيا آنها نمى‏بينند؟

28- وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. و مى‏گويند كى است آن روز رستاخيز؟ باز نمائيد اگر راست مى‏گوئيد!

29- قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ. بگو به آنها (اى پيغمبر) روز داورى (رستاخيز) گرويدن كافران براى آنها سودى ندارد و به آنها مهلت (براى توبه و بازگشت) نمى‏دهند!

30- فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ. پس از ايشان روى گردان و چشم مى‏دار كه ايشان هم چشم مى‏دارند (چشم‏براهند).

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 32 آيه 16

16- تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ. آيه. خداوند اندرين آيت، دوستان خود را جلوه‏گر مى‏كند و بر فرشتگان عرضه مى‏دارد، كه آنان همه روز آفتاب را مى‏نگرند تا كى فروشود! و آنان پرده شب فروگذارند، و جهانيان در خواب غفلت شوند، ولى ايشان بستر گرم را بجاى نهند و از آن برخيزند تا با ما راز گويند! چشمهاشان چون ابر بهاران! دلهاشان چون خورشيد تابان.

گويند: اويس قرنى عارف مشهور، چون شب درآمدى يا به ركوع يا به سجود شب به سر آوردى! ياران گفتند: اى اويس چگونه طاقت دارى شب باين درازى بر يك حال مانى؟ گفت: كجا است شب دراز! كاشكى از ازل و ابد يك شب بودى تا ما سجودى به آخر آوردمى! ما هنوز يك بار تسبيح نگفته باشيم كه روز آيد! و بزبان حال مى‏گويد:

شبهاى فراق تو كمان‏كش باشد !

صبح از بر او چو تير آرش باشد «1»

و آن شب كه مرا با تو بتا، خوش باشد

گوئى شب را قدم در آتش باشد !

(1) آرش، نام پهلوان باستانى ايران است كه در تيراندازى معروف بوده! و در شاهنامه تيراندازى او براى تعيين سرحد ايران به گونه شگفت‏آورى ياد شده است.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 244

لطيفه: پس اى جوان‏مرد، در ميانه شب سحرگاهى باز نشين، وضوئى (دست نماز) برآر، روى فرا قبله كن، و دو ركعت نماز به راز و نياز بگزار، تا هرچه اويس را نوش آمد، چكه‏اى از آن به جان تو فرستند! و جهد كن كه به خواب نروى مگر آنكه خواب تو را بربايد كه اگر در آن حال به خواب روى، خداوند به مكان تو با فرشتگان مباهات كند كه اين گدا را مى‏بينيد، به تن در خدمت و به دل در حضرت است!

چه وقت خفتن است اى دوست برخيز

تو را زين پس كه خواهد داشت معذور؟

به وقت صبح خوش خفتن نه شرط است‏

مرا بگذاشتن سرمست و مخمور

... يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً. آيه. همه ما را دانند، همه ما را خوانند، گهى از بيم فراق بسوزند و گهى به اميد وصال بيفروزند! برخى از ترس دوزخ و برخى به طمع بهشت!

پير طريقت گفت: خواب بر دوستان در دو جهان حرام است! در عقبى از شادى وصال! و در دنيا از غم فراق! در بهشت با شادى مشاهدت خواب نه! و در دنيا با غم حجاب خواب نيست.

داود را وحى آمد كه اى داود، آن كس كه چون شب فرارسد به خواب رود، در ادّعاى دوستى با من راست‏گو نيست! چون هر دوستى خلوت با دوست را دارد!

بى‏خوابى و بيدارى در شب (براى عبادت) نشان قرب حق است و دليل كمال محبّت، زيرا اول درجه در دوستى طلب موافقت و هم گامى است و چون حق را خواب نيست هرچند آدمى را از خواب و مرگ چاره نيست، ليكن به آن اندازه كه به تكلّف از خود دفع كند، بواسطه بى‏خوابى صفت موافقت با حق را كسب كند!

مصطفى چون به محلّ قرب رسيد خواب از خود دفع كرد و فرمود: چشم من كه با مردم است مى‏خوابد، ليكن دل من كه با خدا است بيدار است.

لطيفه: در خبر است كه بهشتيان را خواب روا نيست زيرا كه در جوار حق و محل قربند و گفته‏اند خواب استراحت از رنج و خستگى است و در بهشت رنج و خستگى نباشد.

نيز در خبر است كه چون روز رستاخيز همه مردم جمع شوند، منادى ندا كند كه هركس به نيكوكارى و بزرگوارى سزاوارتر است برخيزد، آنگاه ندا آيد كسانى كه شب از بستر گرم برخاسته و نماز كرده‏اند برخيزند، اندكى برخيزند و آنان از ديگر خلق جدا شوند! باز ندا آيد كسانى كه مال و جاه دنيا آنان را از ذكر خدا باز نداشته برخيزند، قليلى برخيزند و آنان را از مردم جدا كنند، بار سوّم ندا آيد، آنان كه در سختى و در رفاه، در غم و در شادى خدا را سپاس گزارند برخيزند، معدودى برخيزند و از ديگران جدا شوند و همه را پاداش دهند.

پير طريقت گفت: اى مسكين به وقت سحر غافل مباش كه آن ساعت وقت نياز دوستان و هنگام راز مشتاقان و گاه ناز عاشقان است، و خداوند بر بساط قرب و در خلوت انس شراب مشاهدت بى‏زحمت اغيار به دوستان خود مى‏رساند و آن ساعت نسيم سحرى از عرش مجيد مى‏آيد و بر دل عارفان حضرت مى‏گذرد و به رمزى باريك و رازى شگفت مى‏گويد: اى درويش برخيز و زارى و نياز خويش عرضه كن، كه دست كرم فروگشاده و آن ساعت به گوش دل بنده فروگويد كه: اى بنده من مترس، كه تو ايمن هستى!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 245

داود از جبرئيل پرسيد: در روز و شب كدام ساعت برترى دارد گفت: در هفته روز آدينه ساعتى كه خطيب بر منبر رود تا نماز را سلام دهد! و در شب هنگام سحر آن ساعت كه دوستان و مشتاقان با خدا در مناجات شوند كه اگرنه سحرگاه عزيزترين ساعات بودى، كلام مجيد اين بشارت از كجا فرستادى؟

سوره 32 آيه 17

17- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ. آيه. خداوند مى‏فرمايد: كس نداند و هيچ و هم و فهم به دريافت آن نرسد آنچه كه من ساخته‏ام و از بهر دوستان خود پرداخته‏ام! اگر ايشان خدمتهاى نهانى فرا پيش داشتند، من نيز خلعتهاى نهانى فرادست نهادم، اين است روشنائى چشم كه ايشان را خواهد بود كه خلعتهاى نهانى بينند.

پير طريقت گفت: اى درويش دل ريش، اى سوخته مهر ازل، اى غارتيده عشق، دل خوش دار و اندوه مدار كه وقتى خواهد بود كه پرده عتاب از روى فضل برخيزد و ابر لطف باران كرم ريزد، و جوى برّ در جوى قرب آميزد، و حدّ حساب از شأن جود بگريزد، و منتظر دست در دامن وعده آويزد، و تأخير و درنگ از پاى عطف برخيزد، و از افق تجلّى باد شادى وزد، و از خداوند كريم آن بينى كه از او سزد، مولى مى‏گويد و بنده مى‏شنود كه اى درويش، سزاى تو ببريد و سزاى من آمد!

سوره 32 آيه 18

18- أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً. آيه. آيا كسى كه در زيور وصال دامن اقبال مى‏كشد مانند كسى است كه در ذلت فراق درد و بال مى‏كشد؟ آيا كسى كه در روح قرب و شهود است مثل كسى است كه از هول عقوبت، گرفتار رنج و عذاب است؟ آيا كسى كه به نور برهان تأييد و تقويت شده و آفتاب عرفان بر او تابيده مثل كسى است كه گرفتار خذلان و دوچار حرمان است؟ نه! برابر نيستند و هرگز يكدگر را ملاقات نمى‏كنند!

سوره- 33- احزاب- (مدنى) 73 آيه‏

تفسير لفظى [آيات 1 الى 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- بنام خداوند بخشاينده مهربان.

1- يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً.

اى پيغام‏بر، از ناخشنودى خداى يگانه بپرهيز و كافران و منافقان را فرمان مبر كه خداوند دانا و راست دانش است.

2- وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً. و پيروى كن از آنچه كه از سوى پروردگارت به تو پيغام مى‏رسد كه خداوند به آنچه مى‏كنيد آگاه است.

3- وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا. به خدا توكّل كن (پشت به خدا باز كن) و خداوند كارسازى و به سر بردن را بسنده است.

4- ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ. هيچ مرد را دو دل در درون او نيافريد، و زنان شما را كه از آنها ظهار «1» مى‏كنيد مادران‏

(1) ظهار، گفتن مرد است به زن خود: كه تو مانند پشت مادر من هستى كه با گفتن اين كلمه تصور كردند زن بر آنها حرام مى‏شود و آن را در حكم طلاق مى‏دانستند! و صدر آيت اشارت است به مرد كافرى كه مى‏گفت من در سينه دو قلب دارم و از محمد برتر و خردمندترم!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 246

شما نيستند، و پسرخوانده‏هاى شما پسر شما نيستند! اين پسر خواندگى گفته خود شما است كه به زبان خويش مى‏گوئيد! و خداوند سخن حق و راست مى‏گويد و او است كه راه راست را مى‏نمايد.

5- ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً. آن پسران را به پدرهاشان بازخوانيد، اين نزد خدا راست‏تر و درست‏تر است، اگر پدران آنها را نشناسيد آنها برادران دينى شما هستند، و مولاى (آزاد كرده) شما هستند، و بر شما تنگى و گواهى نيست اگر به خطا سخنى از شما رفت، ليكن گناه و تنگى در آن است كه به قصد دل سخن گفته باشيد، و خداوند آمرزنده و بخشاينده است.

6- النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً. پيغمبر به مؤمنان نزديكتر و حق‏تر است از ايشان به خودشان، و زنهاى او مادران ايشان است، و خويشاوندان به يك دگر بعضى نسبت به بعض ديگر (در بردن ارث) در دين خدا، از مؤمنان و مهاجران سزاوارترند، مگر آنكه در وصيت خويش با كسان خود (از ناگرويدگان) بخواهيد نيكوئى كنيد، و اين حكم در كتاب خدا بر خلق نبشته شده است.

7- وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً. ياد كن (اى محمّد) هنگامى كه خداوند از پيغمبران (كه به رسالت فرستاد) پيمان گرفت (بر وفاى به عهد و اداى امانت) و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و از همه آنها پيمانى استوار گرفتيم.

8- لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً. پيمان از بهر آن ستد تا فردا ار راست‏گويان راستى آنها را پرسد و خداوند و ناگرويدگان را (دروغ‏گويان) عذابى سخت و دردناك آماده ساخته است.

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 33 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ. آيه. بنام خداوندى كه صنايع شيرين و بدايع زيبا كرد، سرائر عدم در صحراى وجود آشكار كرد، طبايع متضاد، بسته آب و آتش و خاك و هوا كرد، از قطره باران مرواريد لالا كرد، و از آب دهان زنبور عسل مصفّى ساخت، و از فضولات گاو (دريائى)، عنبر سارا كرد، و آب زلال از سنگ خارا بيرون كرد، و ياقوت سرخ تعبيه در صخره صمّا كرد، عيش مردمان را مهنّا و اسباب بندگى را مهيّا كرد، هرچه بايست عطا كرد و هرچه شايست پيدا كرد، و آنچه كرد به سزاى خويش نه به سزاى ما كرد!

پير طريقت گفت: خداوندا، در ذات بى‏نظيرى، در صفات بى‏مانندى و گناهكاران را آمرزگارى، مفلسان را رازدارى، زيبا صنع و شيرين گفتارى، داناى رازها، عالم اسرار و معيوبان را خريدارى، درمانده را دستگير و بيچاره را دست يارى!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 247

اى مونس ديده با ضميرم يارى‏

اندر دل من نشسته بيدارى‏

گر با دگرى قرار گيرد دل من‏

از جان خودش مباد برخوردارى‏

سوره 33 آيه 1

1- يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ. آيه. اى پيغامبر مطهّر، اى مقتداى بشر، اى كسى كه:

سر سروران بسته دام تو

دل دلبران دفتر نام تو !

به يك‏دم دو صد جان آزاد را

كند بنده يك دانه از دام تو !

بسا عقل آسوده دل را، كه كرد

سراسيمه يك قطره از جام تو !

فرمان از درگاه عزّت اين است كه اى پيغمبر: به پناه تقوى شو كه همه نيكوئيها در تقوى است عالم تقوى را بدايت نيست، هركس قدم در راه دين گذاشت در هر مقامى كه رسد، او را از تقوى گريزى نيست! از ابتداى انسانيت كه پائين‏ترين درجه‏ها است تا انتهاى نبوّت كه بالاترين درجات است همه را به تقوى امر فرمود:

تقوى سلطانى قاهر است هم در اين سراى و هم در آن سراى! كوشش كنيد تا به حمايت او شويد و از رنج هر دو سراى رستگارى يابيد، فرداى قيامت هيچ چيز شما را نجات ندهد جز تقوى، كه متّقيان از آن رستگارى يابند و ستمكاران و كسانى كه بى‏سرمايه تقوى از دنيا بيرون شدند در چنگ قهر او بمانند و زارى درگيرند!

پير طريقت گفت: اى جوان‏مرد، هرچه تو امروز به پناه او شوى همه با تو تا لب گور آيد و چون تو را در لحد نهند بازگردد! جز تقوى كه درين سراى و در آن سراى همه جا با تو است.

مصطفى فرمود: روز رستاخيز هر حسب و نسبى بريده مى‏شود جز حسب و نسب من، در آن روز تقوى را گويند بيا كه روز بازار تو است، هر كرا در دنيا از تو بهره‏اى بوده به‏اندازه بهره او به منزلى فروآر، آشنايان را در بهشت، خادمان را در نشستن گاه صدق، عاشقان را در حضرت مليك مقتدر، كه ما در ازل متّقيان را چنين حكم كرديم.

آشنايان تقوى كسانى‏اند كه به پناه طاعت شوند از گناه و حرام بپرهيزند و خادمان تقوى كسانى‏اند كه به پناه احتياط روند و از هرچه شبهت است بپرهيزند و عاشقان تقوى كسانى‏اند كه از حسنات و طاعات خويش آن چنان پرهيز كنند كه ديگران از سيّئات و معاصى! يكى از خواصّ متّقيان گويد: تقوى آنست كه بنده از هرچه جز خداوند است بپرهيزد!

سوره 33 آيه 3

3- وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا. آيه. توكّل شرط ايمان و عماد توحيد و محل اخلاص و دخيل محبّت است. توكّل از بنده آنگاه درست بود كه يقين داند به دست كس چيزى نيست و از حيلت سود نيست! و عطا و منع جز به حكمت و مصلحت نيست و قسّام مهربان است و غافل نيست!

بايزيد بسطامى با گروهى از مريدان بر توكّل نشسته بودند، مدتى بگذشت ايشان را فتوحى نيامد! و از كسى رفقى نيافتند، بى‏طاقت شدند! گفتند: اى شيخ، اگر دستور باشد به طلب روزى رويم، شيخ گفت: اگر دانيد كه روزى كجا است؟ رويد و طلب كنيد! گفتند: خدا را خوانيم و دعا كنيم تا اين فاقت (فقر) از ما بردارد! شيخ گفت: اگر دانيد كه او شما را فراموش كرده برخوانيد و دعا كنيد! گفتند: اى شيخ، به توكّل مى‏نشينم و خاموش مى‏باشم! شيخ گفت: آيا خدا را آزمايش مى‏كنيد! گفتند: پس حيلت و تدبير چيست؟ گفت: حيلت آنست كه ترك‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 248

حيلت كنيد و اختيار و مراد خود را در باقى كنيد تا آنچه قضا است خود مى‏رود و مى‏رسد «1» .

يكى از پيران طريقت گويد: اى جوان‏مرد، حقيقت توكّل آنست كه مرد از راه اختيار برخيزد، و ديده تصرّف را ميل در كشد، و خيمه رضا و تسليم بر سر كوى قضا و قدر زند و ديده مطابقت بر مجارى احكام نهد، تا از پرده عزّت چه آشكار شود و چه پيش آيد؟ و چون مرد بدين مقام رسد، كليد گنج مملكت در كنار وى نهند و دل توانگر گردد، و فردا كه روز بازار و هنگام بار باشد، از جوان‏مردان كه بر مقام توكّل بر استقامت بودند نيز سؤال كنند «2» ليكن نه سؤال تعنيف و عتاب بلكه سؤال تشريف و خطاب!

سوره 33 آيه 8

8- لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ. آيه. از مصطفى پرسيدند، كمال در چيست؟ فرمود: در گفتار به حق و كردار به صدق. صدق را دو وجه است: يكى ظاهر و ديگرى باطن، صدق ظاهر در سه چيز است: در دين صلابت و استقامت، در خدمت سنّت و اطاعت، و در معاملت نصفت و حسبت. و صدق باطن نيز در سه چيز است: آنچه گوئى كنى، و آنچه نمائى دارى، و آنجا كه آوازدهى باشى!

پير طريقت گويد: هر رونده كه راه رود به هر منزل كه رسد بر وى فرض است كه صدق از خود طلب كند، و حقيقت آن از خويشتن بازجويد، و به ظاهر آن قناعت نكند، تا آن مقام او را درست شود! آن‏چنان‏كه زاهد در زهد، محبّ در محبّت، مشتاق در شوق، و متوكّل در توكّل، و خائف در خوف، و راجى در رجا، و راضى در رضا، بايد صادق باشد و صدق باطن داشته باشد!

لطيفه: هيچ مؤمنى از اين احوال و مراتب صدق خالى نباشد، اگرچه اندكى بود، ليكن ضعيف بود، و چون قوّتى در وى پديد آيد به تأييد الهى در پيوندد و از توفيق ربّانى او را در آن مقام صادق باشد.

تفسير لفظى [آيات 9 الى 22]

9- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً. اى كسانى كه ايمان آوردند، نعمتهاى خدا را به ياد داريد آنگاه كه سپاه‏ها به شما آمد و ما فروگشاديم بر ايشان بادى و سپاهى كه شما نمى‏ديديد و خداوند به آنچه مى‏كردند و مى‏كرديد بينا است.

10- إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا. آنگاه كه بشما آمدند از بالاى شما و از پائين جاى شما، آنگاه كه چشمها در خانه‏هاى چشم از ترس بگشت! و دلها به گلوها رسيد! و به خدا گمانهايى برديد آنچه مى‏برديد!

11- هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً. آنجا بود كه مؤمنان را مى‏آزمودند و ايشان را بجنبانيدند جنبانيدن سختى!

(1) ظاهرا منظور شيخ بسطام آنست كه ترك حيلت خود بهترين حيلت است ليكن شما بجاى حيلت، اختيار و مراد خود را در غير حيلت كنيد يعنى شما با توكل و كوشش در كار و سعى و عمل آريد كه آنچه قضا است خود جارى مى‏شود.

(2) اشاره به آيه: فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 249

12- وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً. آنگاه كه منافقان (دورويان) و كسانى كه در دلهاشان بيمارى بود مى‏گفتند: خدا و رسول او به ما جز وعده مكر و فريب چيزى ندادند!

13- وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً. هنگامى كه گروهى از آنان گفتند اى اهل يثرب‏ «1» اينجا نه جاى شما است بازگرديد، و گروهى از آنها (منافقان) از حضرت دستورى مى‏خواستند (اذن) و مى‏گفتند خانه‏هاى ما خالى است (و ما از دزد مى‏ترسيم) درحالى‏كه خانه‏هاى آنها خالى و نااستوار نيست و ايشان جز گريختن نمى‏خواستند!

14- وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً. اگر گرداگرد خانه‏هاى آنها ايشان را فروگيرند، آنگاه از ايشان بخواهند كه از اسلام بازگردند، خواهند پذيرفت و درنگ نخواهند كرد مگر اندكى! (كه يا مرتدّ شوند يا بگريزند).

15- وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا.

درحالى‏كه ايشان با خداى خويش از پيش پيمان كرده بودند كه از پيمان برنگردند! و پيمان خداى كوشيدنى است.

16- قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا بگو به آنها (اى پيغمبر) هرگز فرار به سود شما نخواهد بود، اگر از مرگ يا از كشتن گريزيد زنده نخواهيد ماند و نخواهند گذارد شما را مگر اندكى!

17- قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً. بگو (به دورويان) كى شما را نگاه مى‏دارد اگر خداوند به شما بدى خواهد؟

يا به شما بخشايش خواهد؟ (كى شما را بازدارد) درحالى‏كه جز خداوند يارى و كارسازى نيست.

18- قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا. خداوند، كار دربندان شما را مى‏شناسد و همچنين آنان كه به برادران خويش مى‏گويند كه (فرار كنيد) و بسوى ما آئيد (و محمّد را تنها گذاريد) و جز اندكى به جنگ نيايند!

19- أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً. خويشتن و توان خود را از شما دريغ مى‏دارند، (و به وقت غنيمت بشما زور مى‏آورند) و چون جنگ پيش آيد چشمهاشان در حلقه مى‏گردد و تو را مى‏نگرند مانند كسى كه در بى‏هوشى جان مى‏كند! و همين‏كه ترس از آنها دور و جنگ تمام شد زبانهاى تيز و تند در شما گذارند، و سخت خشك و آزمند و بخيل به مال اين جهانى و به نيكوكارى! و دلهاى آنان ايمان نياورده! و خداوند كارهاى آنها را تباه كرده و اين كار بر خداى آسان است.

صفحه بعد