کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 584

سوره 78 آيه 3

3- الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ. آيه. خلق در كار او مختلف شدند، يكى را سعادت ازلى در رسيد و عنايت الهى او را در پذيرفت تا به دعوت او عزيز شد و به تصديق رسالت او سعيد گرديد! يكى در وادى خذلان بماند و شقاوت ازلى دامن‏گير او شد و سر در چنبر دعوت محمد نياورد و رسالت او را قبول نكرد! و شقّى هر دو سراى گشت!

حكم الهى اين است و خواست خدائى چنين، به آنچه كه خواست و براى هركس كه خواست حكم كرد، حكمى بى‏ستم و قضائى بى‏جور، گروهى را در ديوان سعيدان ثبت و ايشان را به عنايت ازلى پذيرفت و گروهى را در جريده شقيّان نام ثبت و زنّار رد بر ميان بست و زهره دم زدن نيست!

لطيفه: گويند روز عبد الملك مروان (از اميران بنى اميه) معشوقه كسى را خواست و گفت: روى را بنماى تا ببينم فلان در تو چه ديد كه بر تو شيفته شد! آن زن در پاسخ گفت: مردمان در تو چه ديدند كه تو را امير كردند؟! عبد الملك از اين جواب دندان‏شكن عبرت گرفت و برآشفت.

سوره 78 آيه 4

4- كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا. آيه. گفته بعضى مفسّران آنست كه نباء عظيم خبر قيامت و خاست رستاخيز است كه مردم در آن اختلاف كردند، بعضى در گمان و شكّ، بعضى بر انكار و ردّ، خداوند آنان را تهديد كرد كه آرى، خواهند دانست و آگاه خواهند شد و بسزاى كردار و پندار خود خواهند رسيد، همه را در عرصه قيامت حاضر كنند و خزانه يكان‏يكان بگشايند و بر بندگان عرضه مى‏دارند، از يكى خزانه‏اى بگشايند پربها و باجمال، پرنور و ضياء، و آن ساعتى است كه بنده در خيرات و حسنات و طاعات بوده، بنده چون نور و حسن و بهاء آن بيند شادى و طرب بر او غالب شود. خزانه ديگر بگشايند تاريك و بدبو و گنديده! و پروحشت، و آن ساعتى است كه بنده در معصيت و شرارت و عدم اطاعت بوده، و هول و فزع و رنج و غم او را فراگيرد.

خزانه ديگر گشايند كه تهى است، نه در آن طاعت كه سبب شادى است و نه معصيت كه باعث اندوهست! و آن ساعتى است كه بنده خفته يا غافل باشد! و يا به كارهاى مباح دنيا مشغول باشد، در آن حال بنده بدان حسرت خورد و غبن عظيم بدو راه يابد.

لطيفه: هان اى مسكين، غافل مباش كه از تو غافل نيستند و مى‏دان كه خداوند شاهد راز و ناظر دل بلندپرواز تو است، مى‏بيند و مى‏داند، در هر حال و در هرجا كه باشى، پس چنان كن كه شايسته نظر او باشى كه مصطفى فرمود: خدا را طورى عبادت كن چنانكه او را مى‏بينى! و اگر تو او را نمى‏بينى او تو را مى‏بيند!

سوره- 79- نازعات- 46- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بنام خداوند بخشنده مهربان.

1- وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً. سوگند به ستارگان شتابان و همواره روان، تا آنكه در باختر فروشوند.

-*-

2- وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً. سوگند به ستارگانى كه از خاور بسوى باختر مى‏روند-*-

3- وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً. سوگند به ستارگانى كه در فلك موج مى‏زنند-*-

4- فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً. سوگند به ستارگانى كه در رفتن بر يكديگر پيشى مى‏گيرند-*-

5- فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً. سوگند به فرشتگانى كه كارها را به فرمان‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 585

حق مى‏سازند-*-

6- يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ. آن روز كه زمين بجنبد جنبيدنى (به دميدن اول)-*-

7- تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ. و در پى آن جنبش پسينه مى‏آيد (به دميدن دوّم)-*-

8- قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ. دلها در آن روز لرزنده و ترسنده-*-

9- أَبْصارُها خاشِعَةٌ. چشمهاشان (از خوارى) فروشده-*-

10- يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ. (كافران قريش) مى‏گويند: آيا ما را با همان زندگى خواهند برد كه نخست داشتيم؟

-*-

11- أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً. آيا وقتى كه ما استخوانهاى پوسيده هستيم باز زنده خواهيم شد؟

-*-

12- قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ. به آنان مى‏گويند: اين بازگشت با زيان‏كارى است و بايد آمد-*-

13- فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ. اكنون چنين است تنها يك آواز است-*-

14- فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ پس آنان را به آن آواز به هامون رستاخيز رانند-*-

15- هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏. (اى محمّد) آيا قصّه موسى به تو آمد-*-

16- إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً. آنگاه كه خداى خود را در آن مكان مقدّس بنام (طوى) خواند-*-

17- اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏. (به او ندا رسيد) كه برو بسوى فرعون كه او بسيار (نهمار) سركشيده-*-

18- فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى. پس بگو: افتد كه پاك و منزّه شوى؟

-*-

19- وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏. و تو را به خدا راهنمائى كنم كه او را بشناسى؟ (و بترسى از عذاب او)-*-

20- فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‏. موسى به فرعون آن نشان مهين را نمود-*-

21- فَكَذَّبَ وَ عَصى‏.

پس فرعون آن را دروغ پنداشت و سركشيد-*-

22- ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‏. پس آنگاه برگشت و به نهيب پيش باز شد-*-

23- فَحَشَرَ فَنادى‏. پس سپاه فراوان گرد آورد و آواز داد-*-

24- فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏ پس گفت: منم خداوند برترين شما-*-

25- فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏. پس از آن خداوند او را به كيفر سخت پسين و سخنان پيشين بگرفت-*-

26- إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏. در اين كار پندى است مر كسى را كه از خداوند بترسد-*-

27- أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها. آيا شما سخت‏تريد در آفرينش يا كسى كه آسمان را ساخته است؟ و بى‏ستون افراشته-*-

28- رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها. و آن را بلندى داد و هموار و راست كرد-*-

29- وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها. و شب آن را تاريك و روز آن را روشن ساخت-*-

30- وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها. و پس از آن زمين را پهن باز كشيد-*-

31- أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها. از زمين آب و گياه‏زار و چراگاه بيرون آورد-*-

32- وَ الْجِبالَ أَرْساها.

و كوه‏ها را بر زمين فروگذاشت و زمين را به آن پاى بر جاى بداشت-*-

33- مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ. كه آذوقه و كالا براى شما و چارپايانتان است-*-

34- فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى‏. پس چون آن روز داهيه مهين بيفتد-*-

35- يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏. آن روز كه مردم آنچه در دنيا كرده‏اند به ياد آرند-*-

36- وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى‏. «1» آن روز كه دوزخ را براى كسى كه بيند به هامون آرند و آشكار سازند-*-

37- فَأَمَّا مَنْ طَغى‏. پس آن كس كه سركشيد-*-

38- وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا. و زندگى دنيا را برگزيد و اين را بجاى جهان ديگر پسنديد-*-

39- فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‏. پس همانا دوزخ جاى او است-*-

40- وَ أَمَّا مَنْ خافَ‏

(1)- علماى سلف متفقند كه خداوند بهشت و دوزخ را آفريده و ازلى نيستند و فانى هم نمى‏شوند زيرا خداوند كه آنها را آفريده براى بقا است نه براى فنا! و براى ثواب و عقابند و اين دو هرگز فناپذير نيستند.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 586

مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏. اما كسى كه از ايستگاه پيش خداى خود بترسيد و خويشتن را از هواى نفس (بايستى نبايستى) بازداشت-*-

41- فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏. پس همانا بهشت جاى او است.

-*-

42- يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها. (اى محمّد) از تو روز رستاخيز پرسند كه هنگام رسيدن آن كى است؟-*-

43- فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها. تو را چه از ياد آن و به دانش هنگام آن!-*-

44- إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها. بازگشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخيز با خداى تو است (اى محمّد)-*-

45- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها. همانا، تو تنها بيم‏دهنده هستى به كسى كه از آن روز ترس دارد-*-

46- كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها. گويا آنان آن روز را بينند چنان است كه گوئى يك شبانگاه يا چاشت در دنيا درنگ كردند!

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 79 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، نام خداوندى كه قدر او بى‏منتهى، و صحبت او با دوستان بى‏بها است، نام خدائى كه در قدر نهان و در صنع آشكار است، از مانندگى دور و از اوهام جداست، دل را به دوستى و خرد را به هستى پيدا است، نه در صفت او چون و نه در حكم او چرا است و در بينائى و شنوائى يكتا است.

اى خداوندى كه در دل دوستانت نور عنايت پيدا است و جانها در آرزوى وصالت حيران و شيدا است، چون تو مولى كراست؟ چون تو دوست كجا است؟ هرچه دادى نشان است و آئين فردا است، آنچه يافتيم پيغام است و خلعت بر جا است، نشانت بى‏قرارى دل و غارت جان است و خلعت وصال در مشاهده جمال، چه گويم كه چون است؟

روزى كه سر از پرده برون خواهى كرد

دانم كه زمانه را زبون خواهى كرد !

گر زيب و جمال از اين فزون خواهى كرد

يا رب چه جگرها است كه خون خواهى كرد

سوره 79 آيه 2- 1

1- وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً. آيه. اين همه آيت‏ها اشاره به صنع خداوند و صنايع قدرت و بدايع فطرت و لطائف حكمت در آفرينش مخلوق است! و جمله محل نظر عوام و سبب راه بردن ايشان است، زيرا عامّه خلق به ديده سر به صنعتها و بديعه‏هاى او نگرند! و آثار رحمت و قدرت او بينند و از صنع به وجود صانع دليل گيرند و از سبب‏ها روش و انگاره گيرند، تا به سبب‏سازان پى‏برند!

باز عارفان راه و صديقان درگاه را حالى ديگر است و نظرى ديگر! چون به ديده سرّ به صانع نگرند اسرار عنايت بينند، و چون به ديده دل به مبدع نگرند انوار هدايت بينند! و چون به ديده شهود به مشهود نگرند، دوست را عيان بينند. و چون به ديده جان بحقّ نگرند رايت وجود بينند و به ديده شهود به مشهود نگرند!

لطيفه: اى مسكين، تا كى در صنايع و بدايع نگرى، يك بار در صانع و مبدع نگر تا لطيفه‏هاى شگفت‏آور بينى! از صنعتها و ساخته‏هاى او آن بينى كه از او خيزد! و از صنعتكار و بديعه نگار آن بينى كه از او سزد! پس هركس كه نظرگاه او جز شواهد صنايع نيست او را در راه جوان‏مردان قدمى نيست و از اين حديث به مشام او بوئى رسيده نيست! بسيار پيش آمده باشد كه نه صنعت نه علاقه، نه زمان نه زمين، نه مكان نه مكين، نه عرش نه فرش، نه سما نه سمك، نه فلك و نه ملك، نه ماه نه ماهى، نه اعيان نه آثار،

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 587

و نه عيان و نه اخبار نباشد و تنها حقّ صاحب جلال حاضر و حقيقت حاصل باشد، آن قيّوم پاينده كه به هيچ هست نماند و بوده و هست و خواهد بود بى‏تغيّر و انتقال، موصوف به وصف جلال و جمال، هرچه خلق است همه نابودنى و فانى و خالق به جلال عزّت خود بودنى و باقى است.

سوره 79 آيه 6

6- يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ. تا آخر آيه‏ها. باش اى جوان‏مرد، تا اين قبّه اخضر گشايند و اين بساط اغبر (خاكى) درنوردند، و عقد پروين (ستاره) تباه كنند و چهره ماه و خورشيد را سياه! اى مسكين تغافل امروز تغابن فردا است، پيرايه‏اى پيش تو نهاده‏اند و سرمايه‏اى در دست تو داده‏اند، پيرايه نفس تو است و سرمايه نفس تو! نفس را در كاردار و آن را ضايع مگذار، آن را عمارت كن و با آن تجارت كن تا فردا از اين تجارت سودها بينى!

چه نيكو گفت آن جوان‏مرد:

گر امروزم درين منزل تو را حالى زيان باشد «1»

زهى سرمايه و سودا كه فردا زين زيان بينى‏

ورا ز ميدان شهوانى سوى ايوان عقل آئى‏

چو كيوان در ميان خود را به هفتم آسمان بينى‏

و گر زين حضرت قدسى خرامان گردى از عزّت‏

ز دار الملك ربّانى جنيبتها روان بينى‏

عبد الملك مروان (خليفه اموى) از امام زاهد وقت پرسيد كه: فردا حال و روز ما در رستاخيز چه خواهد بود؟ گفت: اگر قرآن مى‏خوانى جواب تو را مى‏دهد! پرسيد كجاى قرآن؟ گفت آنجا كه مى‏گويد: فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‏ ! يعنى سزاى طغيان و سركشى دوزخ است! أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏. و سزاى پرهيزگار بهشت است.

لطيفه:- بدانكه در دنيا هر نفسى را آتشى است كه آن را آتش شهوت گويند و در عقبى آتشى است كه آن را آتش عقوبت گويند. هركه امروز به آتش شهوت سوخته گردد فردا ناچار به آتش عقوبت رسد! و هركه امروز به آب رياضت و مجاهدت آتش شهوت را بنشاند، فردا به آب رحمت و نور معرفت، آتش عقوبت را بنشاند.

همچنين در دنيا در دل هر مؤمن، بهشتى است كه آن را بهشت عرفان گويند! و در عقبى بهشتى است كه آن را بهشت رضوان گويند، هركس امروز بهشت عرفان را آراسته دارد، فردا به بهشت رضوان رسد كه‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏. بنده مؤمن در آن منازل با رفعت و مساكن با وسعت ميان غرفه‏ها بر تخت بخت تكيه زده، تاج مرصّع به جواهر عنايت بر سر نهاده غلمان چون درّ مكنون سماطها (پرده‏ها) بركشيده و ساقيان با جام رحيق و آب گوارا و شير و انگبين پيش آيند و آنان را پيش آرند و اين همان وعده كرامت و عين لطافت است كه خداوند فرمود: من براى بندگان صالح خود چيزهائى آماده كردم كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به خاطر كسى نگذشته است.

سوره- 80- عبس- 42- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بنام خداوند بخشنده مهربان.

1- عَبَسَ وَ تَوَلَّى. روى ترش كرد و روى برگردانيد (محمد ص)-*-

2- أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏

(1)- خطاب به نفس انسانى است و مراد از منزل تن آدمى است كه قرارگاه نفس است!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 588

كه آن نابينا به وى آمد «1» -*-

3- وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى. تو چه دانى؟ باشد كه اين نابينا را هنرى آيد، و پاك و حقّ‏پذير باشد-*-

4- أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏. يا بپذيرد و پند او را سود دهد-*-

5- أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏. اما آن كسى كه خود را از ياد خدا بى‏نياز داند-*-

6- فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى. تو خويشتن را فرا او مى‏دارى و روى سوى او كنى!-*-

7- وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى. «1» بر تو باكى نيست كه (فلان كافر) از شرك پاك نشود-*-

8- وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏. امّا كسى كه با شتاب بسوى تو مى‏آيد-*-

9- وَ هُوَ يَخْشى‏. و او (حق را مى‏شناسد) و مى‏ترسد-*-

10- فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى. تو خويشتن از او مشغول مى‏سازى!-*-

11- كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ. نه چنين است، نشايد و نپسندم، اين سخن پند است!-*-

12- فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ. هركه خواهد آن را ياد كند و ياد دارد-*-

13- فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ. در كتابچه‏هاى گرامى شده و نيكو داشته-*-

14- مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ. بلندقدر و از دروغ و باطل پاك شده-*-

15- بِأَيْدِي سَفَرَةٍ.

به دستهاى نويسندگان و خوانندگان-*-

16- كِرامٍ بَرَرَةٍ. و گراميان نيكان و پاكان-*-

17- قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ. كشته باد اين آدمى كه چقدر ناسپاس است-*-

18- مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ. از چه چيز خداى او او را آفريد-*-

19- مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ. از آب پشت او را آفريد و اندازه نهاد-*-

20- ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ. آنگاه زادن آن را آسان كرد و كردار او در اين جهان به دست او داد و آن كردار را آسان كرد و ساخته گردانيد-*-

21- ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ. آنگاه او را بميرانيد و در گور كرد-*-

22- ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ. پس آنگاه كه خواهد برانگيزاند و زنده بپا مى‏كند-*-

23- كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ. نه چنين است، آگاه باشيد به راستى كه مردم آنچه را كه به آنان فرمودند چنانكه سزد و شايد، انجام نداده‏اند-*-

24- فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ. آدمى بايد تا در خورش (غذا) خويش درنگرد!-*-

25- أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا. ما آب باران را فروريختيم فروريختنى-*-

26- ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا. پس از آن زمين را شكافتيم شكافتنى-*-

27- فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا. در آن دانه‏ها رويانيديم-*-

28- وَ عِنَباً وَ قَضْباً. و انگور و سبزيها و ميوه‏هاى نورس-*-

29- وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا. و ميوه‏هاى زيتون و خرما-*-

30- وَ حَدائِقَ غُلْباً. و بوستانهاى بزرگ و درختان ستبر-*-

31- وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا. و ميوه‏ها و گياه‏زارها (ساختيم)-*-

32- مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ. خوراك شما و چهارپايان شما-*-

33- فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ. آنگاه كه بانگ برآيد كه گوشها را كر كند-*-

34- يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ. آن روز كه مرد از برادر خود گريزد!-*-

35- وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ‏ ! و از مادر و پدر خود گريزد!-*-

36- وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ. و از همسر خويش و فرزندان خويش گريزد-*-

37- لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ. هركسى را از ايشان در آن روز كارى است بسنده او كه او را بى‏نياز مى‏دارد-*-

38- وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ. روى‏ها است آن روز نازان و روشن-*-

39- ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ. كه خندان و شادان است-*-

40- وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ. و روى‏هائى است آن روز

(1)- اين آيه وقتى نازل شد كه پيغمبر يك نفر از رئيسان قريش را دعوت به اسلام مى‏كرد، ناگهان مؤذّن رسول خدا كه مرد كورى بود رسيد و گفت: اى پيغمبر بمن بياموز! حضرت رو ترش كرده چون اميد به مسلمان شدن آن رئيس قبيله داشت! ولى پس از نزول اين آيت پيوسته او را نوازش و محبت مى‏كرد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 589

گردآلود و تيره‏رنگ-*-

41- تَرْهَقُها قَتَرَةٌ. تاريكى خاك و سياهى بر آن نشيند-*-

42- أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ. آنانند گروه كافران و بدكاران.

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 80 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. نام خداوندى كه قانونهاى سعادت بشر كه به ظهور آمد، از جمال نام وى آمد! و قاعده‏هاى شقاوت كه پديد گشت از حرمان نام وى پيدا گشت، نزول جلال و جمال بسم الله به گوش و دل هر دون همتى نرود، زيرا مرد دون همّت و بى‏درد، جلال و جمال بسم الله را از كجا شناسد؟ و مرد خودبين و هواپرست، حلاوت و طراوت بسم الله را از كجا داند؟

لطف نطقت كى شناسد اهل ژاژ بيهده‏

من و سلوى را چه داند مرد سير و گندنا

اگر جلال استغناء بسم الله، از عالم ازل بتابد هزاران نقطه پيغمبرى را به تيغ بى‏نيازى بگذراند! و اگر عنايت جمال و كرم بسم الله از درگاه لطف قدم روى نمايد، جمله جهانيان را به خود راه دهد و در صدر دولت جاى دهد.

سوره 80 آيه 2- 1

1- عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏. آيه. از سرادقات ازل برقى بجست و بحكم قهر بر رئيس قبيله (اميّة بن خلف) افتاد كه سوخته آتش جدائى و دورى گشت! و از سوى ديگر باد كرم از لطف قدم بر دل نابيناى (امّ مكتوم) وزيد و او را به بساط قرب و نزديكى رسانيد.

عبد اللّه پسر امّ مكتوم آن درويش صحابه كه فقر و فاقه شعار خود ساخته و شب و روز مجاور درگاه نبوّت و حاضر خدمت رسالت بود، اسلام را بجان و دل پذيرفته و به بى‏نوائى و بى‏كامى جهان رضا داده و دوستى خدا و رسول را اختيار كرده، ببين از حضرت مولى تا چه كرامت بدو رسيده؟ و چه دولت به وى روى نموده! كه خداوند پيغمبر خود را از بهر وى عتاب فرموده و در شأن او اين آيت را فرستاده است!

خداوند به فرشتگان مى‏گويد: مى‏بينيد كه فرستاده ما با آن مرد بى‏نواى نابينا چه كرد؟ روى بر او ترش كرد و از او برگردانيد، و روى به دشمن ما (اميّه خلف) آورد! آنگاه خداوند خطاب به پيغمبر فرمود:

سوره 80 آيه 3

3- وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى. آيه. (اى محمّد)، تو چه دانى كار و حال آن درويش؟ پاكى و راستى او ما دانيم، يادداشت و ياد كرد او ما بينيم، (اى محمّد)، به درويشى و بى‏نوائى او منگر، بدان نگر كه پيوسته مورد محبّت ما است! و معتكف درگاه ما! و مجاور كعبه وصال ما است. از علاقه‏ها بريده، قدم بر بساط قرب نهاده، بر سر باديه دوستى، لبيك وفاى ما گفته، (اى محمّد)، ما اثر لطف خود را بر حال او ظاهر كرديم، تا هركه در او نگرد داند كه او نواخته ما و دوست ما است! و آن مرد ديگر (اميّه خلف) يعنى آن خواجه قريش و سرور گمراهى، از راه حقّ بيگانه و پيشرو اهل شقاوت است كه خداوند درباره او فرمود:

سوره 80 آيه 5

5- أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى. آيه. اين مرد از ما بى‏نيازى نموده و ديگرى بجاى ما پرستيده و به مال و نعمت خود غرّه شده، چنين پندارد كه اين مال او را در دنيا جاويد بدارد، نمى‏داند كه آن مال سبب عقاب و مزيد عذاب او است؟ زيرا او به پيروى شيطان خود را از خداوند بى‏نياز دانست و تو او را پذيرفتى و حرمت نهادى و سخن او را گوش كردى!

يكى از بزرگان دين گفته: اين زر و سيمها و مالهاى گوناگون عين دنيا نيست بلكه ظرفها و سببهاى دنيا

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 590

است، همچنين طاعتها و عبادتها و حركتهاى بندگان، عين دين نيست بلكه سبب و ظرف دين است! دين جمله سوز و درد است و دنيا جمله حسرت و باد سرد!

قارون كه آن همه مال داشت آن مال مكروه و ناپسند نبود بلكه كشش او بسوى مال دنيا مكروه و ناپسند بود كه از او حقّ خداى را خواستند امتناع نمود.

سوره 80 آيه 38

38- وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ... وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ. آيه. اى بسا كسانى كه دانگى و دينارى بخواب نديدند و فرداى قيامت فرعون اهل دنيا خواهند بود كه دل آنها آلوده حرص دنيا است! و اى بسا كسان كه مالهاى دنيا را در كف اختيار او نهادند و فردا داغى از اين دنيا به دل وى نمايان نبود و سرانجام مرد دين‏دار بشمار آيد كه با روى روشن و گشاده و با خنده و شادى است! و مرد دنيا با روى تيره با اندوه و ناكامى نگران حال خويش است.

سوره- 81- تكوير- 29- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. بنام خداوند فراخ بخشاينده مهربان.

1- إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ. آنگاه كه خورشيد در گردانند و در زمين اندازند-*-

2- وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ. آنگاه كه ستارگان پراكنده شوند و در زمين ريزند-*-

3- وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ. آنگاه كه كوه‏ها روان شوند و جنبش كنند!-*-

4- وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ. و آنگاه كه ماده شتران نجويند و نكوشند.

-*-

5- وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ. آنگاه كه جانوران كه خاك شدند. فراهم آيند (و زنده شوند)-*-

6- وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ. آنگاه كه درياها از يكدگر بر كنند و آن را آتش سازند-*-

7- وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ‏ آنگاه كه هركس را با همكار و هم دين او جفت كنند-*-

8- وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ. آنگاه كه دختر زنده به گور كرده را پرسند-*-

9- بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ. به چه گناه او را كشتند؟-*-

10- وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏ و آنگاه كه نامه‏هاى كارها بگشايند-*-

11- وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ. آنگاه كه آسمان را از بالا در كشند!-*-

12- وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ. و آنگاه كه دوزخ را برافروزند-*-

13- وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ.

آنگاه كه بهشت نزديك آورده شود-*-

14- عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ. هركسى بداند كه چه آورده است-*-

15- فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ‏ -*- 16- الْجَوارِ الْكُنَّسِ. پس سوگند ياد مى‏كنم به آن ستارگان باز ايستادگان راست روندگان، در خانه‏هاى خويش‏شدگان-*-

17- وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ. سوگند به شب تاريك كه درآمده-*-

18- وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ. سوگند به بامداد كه دم برزند-*-

19- إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ. كه اين گفتار فرستاده پاك نيكو و راست استوار است-*-

20- ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ.

داراى نيروى بزرگ نزد خداوند با پايگاه و جايگاه بلند-*-

21- مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ. او را فرشتگان فرمان‏بردار، و استوار نزد خداوند است-*-

22- وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ. (محمد) اين مرد شما ديوانه نيست-*-

23- وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ. (محمّد) جبرئيل را به آن صورت در افق روشن آشكار ديد-*-

24- وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ. (محمّد) در بيان وحى كه در نهان با اوست بخيل و دريغ‏دارنده از شما نيست-*-

25- وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ. و اين سخن ديو رانده شده نيست-*-

صفحه بعد