کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد

جلد اول

(سوره - 2 - بقره(مدنى) 286 - آيه - جزو اول)

(سوره - 3 - آل عمران(مدنى) 200 - آيه

سوره - 4 - نساء -(مدنى) 176 - آيه - جزو چهارم

(سوره - 6 - انعام -(مكى) 165 - آيه - جزو هفتم)

(سوره - 7 - اعراف -(مكى) 205 - آيه - جزو هشتم)

(خاتمه جلد اول)

جلد دوم

خاتمه مهم‏ترين آثار قلمى نگارنده

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد


صفحه قبل

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 633

3- وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ. تو چه دانى (اى محمّد) كه آنچه كوبنده است؟-*-

4- يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ. آن روز كه مردمان از هول رستاخيز مانند پروانه افكنده و پراكنده باشند!-*-

5- وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ. و كوه‏ها مانند پشم زده و در هوا شده!-*-

6- فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ. هركس ترازوى عمل او به نيكى سنگين است!-*-

7- فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ. پس او در عيش خوشى و خشنودى است-*-

8- وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ. امّا آنكه ترازويش سبك است.

-*-

9- فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ. پس نگونسار و بازگشت او به دوزخ است-*-

10- وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ. و تو چه دانى (اى محمّد) كه دوزخ چيست؟-*-

11- نارٌ حامِيَةٌ. آتشى بسيار تف رسيده!

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 101 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، نام نامدارى كه نامش يادگار جان است و دل را شادى جاودان، و روح روح دوستان و آسايش غمگنان! بسم الله، عنوان نامه‏ايست كه از دوست نشان و مهر قديم مضمون آن است.

نامه‏اى كه بى‏قرار را درمان و از جدائى در امان است! نامه‏اى كه هم گوى و هم چوگان است، مركب او شوق و مهر او ميدان است! گل او سوز و معرفت او بوستان است، نامه‏اى كه درخت توحيد را آبشخور است و دوستى حقّ آن را ميوه و بر است.

پير طريقت گويد: چون با خود نگرم و كردار خود بينم، گويم از من زارتر كيست؟ و چون با تو نگرم و خود را در بندگى تو بينم، گويم از من بزرگوارتر كيست؟

گاهى كه به طينت خود افتد نظرم‏

گويم كه من از هرچه در عالم بترم‏

چون از صفت خويشتن اندر گذرم‏

از عرش همى به خويشتن درنگرم‏

گاهى كه به خود مى‏نگرم، همه سوز و نياز شوم! و گاهى كه به او نگرم، همه راز و ناز شوم، چون به خود نگرم گويم:

پرآب دو ديده و بس آتش جگرم‏

بر باد دو دستم و پر از خاك سرم‏

چون به او نگرم گويم:

چه كند عرش كه او غاشيه من نكشد !

چون به دل غاشيه حكم و قضاى تو كشم‏

بوى جان آيدم از لب كه حديث تو كنم‏

شاخ عزّ رويدم از دل كه بلاى تو كشم‏

سوره 101 آيه 2- 1

1- الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ. صفت روز رستاخيز است، روز محشر، روز عرض اكبر، روز جمع لشكر، روز نفخ صور، روز نشر بشر، روز جزاى خير و شرّ، همه خلق برانگيخته! از هيبت خداوند به زانو درآمده، ترازوى راستى آويخته، كرسى قضاء نهاده، بساط هيبت بازگسترده، دوزخ همى‏غرّد، زنگ هوس از گردنها آويخته، سزاى كردار هركس در كنار او نهاده! بسا امير كه آن روز اسير و بسا اسير كه آن روز امير شود! بسا عزيز كه ذليل و بسا ذليل كه آن روز عزيز گردد! بسا پدر كه از فرزند جدا شود! و بسا مادر كه از فرزند بگريزد! هركس به خود درمانده و از دوستان و خويشان جدا مانده.

سوره 101 آيه 3

3- يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ. آيه. مردم مانند پروانه پراكنده شده و تنها مانده! مسكين آدمى‏

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 634

كه سر به گناه نهاده و از هول رستاخيز غافل مانده! و نمى‏داند كه هرچه امروز مى‏بندد، فرداش بايد بگشايد! و هرچه امروز املا كند فرداش بايد بخواند! اى مسكين، امروز بارى آن املاء كن كه فردا بتوانى بخوانى! و آن بار دربند كه فردا بتوانى بردارى! و آن كار كن كه فردا تاب سزاى آن دارى! آن روز مؤمنان را جامه از معاملت خواهد بود و مركب از طاعت و تاج از خدمت و رداء از حرمت و جمال روى از رنگ دل! هرك را امروز دل به توحيد و معرفت خدا روشن است، فردا روى وى سپيد و روشن باشد چون ماه شب چارده! هرچند امروز حبشى رنگ باشد!! و هركس را امروز دل در شكّ و ترديد باشد، فردا روى وى سياه و تاريك هرچند رومى رنگ باشد!

سوره 101 آيه 5

5- وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ. آيه. از هيبت رستاخيز، كوه‏ها از بيخ برآيند و زير و رو شوند! و چون پشم زده در هوا بپراكنند! لرزه بر زمين افتد! خاك فرا جنبش آيد، كوه به لرزه آيد، نه نشيب ماند نه فراز! همه راست گشته! بالا و نشيب يكى شده!

سوره 101 آيه 6

6- فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ. آيه. آن كس كه رفتار وى پسند خدا باشد، اگر يك نفس از سر سوز و نياز از او برآيد، ترازوى نيكيهاى او را گران گرداند و آنكه خداوند از او ناخشنود باشد و عنايت ازلى او را دستگير نباشد، اگر به همه روى زمين طاعت دارد، در ترازوى عمل او پر پشه‏اى نسنجد! بسا خفته در خواب خوش، كه فرشتگان مى‏گويند: خدايا، به حرمت و حشمت نفس اين آدمى‏زاد بر ما رحمت كن! و بسا بيدار چشم كه فرشتگان از نفس وى به فرياد آمده مى‏گويند: خداوندا، ما را از زحمت و ظلمت نفس اين بى‏حرمت به فريادرس!

لطيفه:- اى جوان‏مرد، اگر با دلى پاك از خباثت و بدعت بخسبى، بهتر از آنكه همه شب بيدار باشى و دل پر از هوا و هوس و شهوت باشد! چه هركه اسير ديو است، همه روزگار او شب است و هركه در حمايت دين است همه شبهاى او روز است.

سوره- 102- تكاثر- 8- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بنام خداوند بخشنده مهربان.

1- أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ. نبرد كردن با يكدگر در انبوهى، گروه شما را ببازى داشته!-*-

2- حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ. تا آنگاه كه (براى نمايش بسيارى قبيله) به ديدن و شماره كردن گورستانها رفتيد! «1» و مرده‏ها را شمرديد!!-*-

3- كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. نشايد نه چنين است براى جستن راه رستگى اين كار نشايد، آرى، به زودى آگاه مى‏شويد (كه راه پيروزى و رستگى چنين نيست)-*-

4- ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. پس باز نشايد! آرى، آگاه مى‏شويد!-*-

5- كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. اگر شما مى‏دانستيد دانستن بى‏گمان و شكّ؟ البته نبرد با يكدگر شما را مشغول به شماره و انبوهى قوم نمى‏كرد!-*-

6- لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. به راستى شما آتش دوزخ را به چشم خواهيد ديد!-*-

7- ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ. باز آن را خواهيد ديد ديدنى به چشم بى‏گمانى-*-

8- ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ. پس آنگاه به راستى شما را از ناز و نعمت اين جهان‏

(1)- شأن نزول اين سوره اين است كه پس از مبعث پيغمبر دو قبيله قريش به بسيارى شماره بر يكدگر فخر مى‏كردند و در يك گورستان شماره گورهاى قبيله بنى سهم بر قبيله عبد مناف سه گور بيشتر داشت! اين بود كه براى آگاهى آنها از افتخار بيهوده، اين سوره نازل شد.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 635

خواهند پرسيد و شما مسئول آنها خواهيد بود) «1» .

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 102 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، نام خداوندى كه مؤمنان را دلدار و دوستان را وفادار و مريدان را مهردار و گناهكاران را آمرزگار است! نام پروردگارى كه در ذات بى‏نظير، در صفات بى‏مانند، فضلش بسيار و كرمش بى‏شمار، زيبا صنع و شيرين گفتار، عالم اسرار و معيوبان را خريدار. خداوندى كه باز راز او دلهاى دوستان را شكار كرد، و آنچه از همه مخلوقات پوشيده بر آب و خاك آشكار كرد!

سوره 102 آيه 1

1- أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ. آيه. خطاب تنبيه و تقرير است مى‏گويد: اى فرزند آدم، به نسبى كه به زودى بريده مى‏شود (بواسطه مرگ) چه فخر آرى؟ و بر بسيارى مال و جاه و خويشان چه سر مى‏فرازى؟ و بدانكه تو را مهلت داده‏اند غرّه شده‏اى! تا به چهار ديوار گور نرسى هيچ بازنگردى و عذرى نخواهى! بى‏حذرى از آنكه بى‏خبرى! و هيچ راه به صلاح و فلاح خود نبرى! زيرا كه مست حرص و شهوت شده‏اى!

سوره 102 آيه 3

3- كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. آيه. آرى، خواهى دانست، و در كار خود خواهى ديد! آن روزى را كه دانستن و ديدن سودى ندارد و توبه و عذر به كار نايد!

سوره 102 آيه 5

5- كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. آيه. اگر تو را علم يقين و عين يقين بودى كه عقبه مرگ را مى‏بايد گذاشت و ساز سفر قيامت مى‏بايد ساخت! همانا تفاخر و تكاثر در مال و عدد خويشان تو را كمتر بودى! و رغبت به طاعت و عبادت بيشتر داشتى!

سوره 102 آيه 7- 6

6- 7- لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ. آيه. اين لام قسم است كه خداوند ياد مى‏كند و مى‏گويد: حقا كه شما بندگان همه دوزخ خواهيد ديد به عين يقين، ديدنى بى‏شكّ و ترديد، مؤمن دوزخ را بر گذرگاه بيند و كافر دوزخ را بر جايگاه بيند!

ايمان و مراتب يقين-: بهترين تخم كه در سينه مؤمن كاشتند تخم يقين است. و همگى ايمان يقين است و مؤمن را حبلى متين و حصنى حصين است، خداوند با كمال لطف و كرم به فضل بى‏ميل و به عدل بى‏ستم و به لطف بى‏علّت، هرچه روح و راحت و امن و فراغت و شادى و طرب بود همه را در يمين يقين و روضه رضا تعبيه كرد و آنچه اندوه و نكبت و رنج و محنت بود، همه را در شكّ و عدم رضا درآورد! كه گفته‏اند:

يقين را سه ركن است: علم يقين، عين يقين، حق يقين، اول به سينه فروآيد، دوم به سر فروآيد، سوّم به جان فروآيد، علم يقين تقرير ايمان كند، عين يقين اخلاص را نشان دهد، حقّ يقين با حق معرفت دهد؛ خوشا به حال كسى كه در عالم علم يقين قدم دارد و از ميان عين يقين اثر بيند و از حقيقت حقّ يقين خبر يابد.

(1)- نعيم دنيا: صحت و امنيت است كه در سايه اين دو نعمت آدمى مى‏تواند به سعادت دنيا و آخرت هر دو برسد و نعمت دنيا را عربها در صدر اسلام (طبق خبرها و حديث‏ها) چنين تصور مى‏كردند كه مثلا: نان گندم و آب خنك و جاى سايه بهترين نعمت آنها است! چنانكه روزى عربى را پالوده دادند گفت: نمى‏خورم! چون از عهده شكر چنين نعمتى نمى‏توانم برآيم!! همچنين روزى پيغمبر را دعوت كردند و خرماى تازه و جاى سايه و آب خنك آوردند، يكى پرسيد: نعمتى كه ما در قيامت مسئول آنيم كدام است؟ فرمود: اين سه چيز!! بار ديگر از حضرت رسول پرسيدند: نعيم كه ما مسئول آن خواهيم بود كدام است؟ فرمود: قرص نانى كه سدّ گرسنگى نمايد و جرعه آبى كه رفع تشنگى كند و تيكه جامه‏اى كه بدن را پوشد!!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 636

سوره- 103- عصر- 3- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. بنام خداوند فراخ بخشاينده مهربان.

1- وَ الْعَصْرِ. به گيتى، به هنگام، به شبانروزى سوگند «1» -*-

2- إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. كه اين آدمى در زيان و در كاست است!-*-

3- إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ. مگر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند و يكدگر را به حق و راستى و شكيبائى سفارش (توصيه) كردند.

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 103 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، از گفته‏هاى علماء دين است كه: هرچه اندر كتابهاى ربّانى و صحيفه‏هاى سبحانى، از اوراق آدم و صحيفه‏هاى شيث و ادريس و ابراهيم و زبور داود و تورات موسى و انجيل عيسى نوشته شده، بيان و نشان آن قرآن كريم و فرقان عظيم است.

نيز گفته‏اند: آنچه در قرآن مجيد است در سوره فاتحه است و آنچه در سوره فاتحه است در (بسم الله الرحمن الرحيم) است و آنچه در اين چهار كلمه است در حروف (بسم الله) است و هرچه در آن حروف است در (باء) بسم الله است و آنچه در (باء) است در نقطه (باء) است بر مثال ذرّه اينك نشان قدرت در ذره ببين:

لطيفه: نظم قرآن بر مثال عرش آمد و نقطه (باء) بر مثال ذرّه! اكنون در صورتها و سوره‏ها نظر كن عظمت قرآن و عرش ببين نشان قدرت در ذرّه و در نقطه ببين! و در برابر قدرت خداوند چيزى را بزرگ مدان و در برابر حكمت او همه چيز را كوچك و خرد بدان! آن ذرّه كه در نقاب است نور آفتاب آن را عيان كند و آن عرش كه در حجاب است نور قرآن آن را بيان كند. «2»

سوره 103 آيه 2- 1

1- وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. آيه. حق‏تعالى قسم ياد مى‏كند به روزگار، كه محل عبرت ناظران است و اثر قدرت قادران و يا به عصر معين آخر وقت روز و يا به نماز عصر سوگند كه آدمى در كاست و در زيان است! خراب عمر و مفلس روزگار و حيران، هرروزى كه بر او به غفلت مى‏گذرد، جزئى از اجزاء عمر او مى‏كاهد و به روز آخر نزديك مى‏كند! دريغا، آدمى مى‏پندارد كه روزانه عمر همى زياد مى‏شود! و به نقد عصيان مى‏ورزد، و طاعت را به فردا مى‏افكند درصورتى‏كه از عمر او همه‏روزه كم مى‏شود و بر سنّ او مى‏افزايد!

گفتى: بكنم كار تو، در فردا

وان كو، كه تو را ضمان كند تا فردا؟

رسول خدا كه مهتر خلق و بهترين مردم بود و برگزيده حق، مكرّر مى‏فرمود: هيچ بامداد برنخاستم كه شبانگاه آن را چشم داشتم! و هيچ شب نخفتم كه بامداد منتظر آن باشم! و هيچ لقمه‏اى در دهان نگذاشتم كه گمان بردم پيش از مرگ از خوردن آن فارغ شوم! و در دعا بسيار مى‏فرمود: خدايا، تو ما را زندگى ده در حلاوت طاعت‏

(1)- نوشته‏اند اين سوره درباره دو نفر كافر نازل شده (بدليل آنكه مؤمنان را استثنا كرده) و آن دو نفر عمر خود را در راه تلف كردن مال و بيهوده گذراندن روزگار صرف كردند! و برخى مفسران خسران را در پيرى و نقص قوه‏ها و برگشت به حال ناتوانى دانسته‏اند!

(2)- اهميت و قدرت (ذرّه) امروز كه (اتم) كشف شده معلوم مى‏شود!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 637

و مردگى ده در در پاكى از وحشت و زلّت، و ما را به حضرت خويش بر، نه تشويش‏زده كردار و نه شرمنده روزگار!

سوره 103 آيه 3

3- إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا تا آخر آيه، آدمى در زيان و كاهش است جز مؤمنان و كسانى كه به پايدارى حق و برقرارى راستى و به شكيبائى در امر دين و انجام تكليف‏ها توصيه و سفارش به يك دگر مى‏كنند! چون تماميّت ايمان اوّلا به التزام به حقّ خداوند و ثانيا به پاى دارى و ثبات در آن است و سفارش به صبر هم از آن رواست كه كارها بيشتر با صبر و بكار بستن آن انجام مى‏گيرد چنانكه بعضى مفسّران‏ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ را درباره حضرت على (ع) نوشته‏اند كه مظهر بردبارى بود.

سوره- 104- همزه- 9- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. بنام خداوند بخشنده مهربان.

1- وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. «1» واى بر هر بدگوى (طنّاز) سخن چين!-*-

2- الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ. آنكه مال را برهم مى‏نهد و برهم مى‏شمارد!-*-

3- يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ. مى‏پندارد كه مال او هميشه (ايدر) پاينده دارد!-*-

4- كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ. نه چنين است، او را در آتش شكننده افكنند!-*-

5- وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ. تو چه دانى كه دوزخ چه جائى است؟-*-

6- نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. آتشى كه خدا افروخته (نه مردمان)!-*-

7- الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ. آتشى كه به دل او مى‏رسد و او را بسوزاند!-*-

8- إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ. آن آتش بر آنها افكنده و پوشيده است!-*-

9- فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ. در عمودهاى دراز آتشين!

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 104 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، نام خداوندى كه عزيز است نام او، عظيم است انعام او، قديم است كلام او، شيرين است پيغام او، هر ذرّه از ذرّات عالم دليل است بر جلال و اكرام او؛ هركجا شاهى است نقش بندگى بر جبين او است. خداوندى كه زمين خدمت، بار نعمت او نكشد! و آسمان شكر، منّت او را برنتابد! و دست وصف به شاخ جلال صمديّت او نرسد، و چشم فلك سهيل جمال احديّت او نبيند!

پير طريقت گفت: الهى، تو آنى كه خود گفتى و چنانكه خود گفتى چنانى، عظيم شأنى و بزرگ احسانى و عزيز سلطانى، ديّان و مهربانى، هم نهانى هم عيانى، ديده را نهانى و جان را عيانى؛ من سزاى تو ندانم و تو دانى!

سوره 104 آيه 1

1- وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. آيه. خداوند از كسانى خبر مى‏دهد كه در دنيا همّت آنان به گرد آوردن مال است از هر راه و از هر وجه كه باشد! و به هر سوى همى دست زنند، و از حرام و شبهت نپرهيزند! و پيوسته در چنگال حرص و آز گرفتار باشند! و قرين تكبّر و غرور گشته، سركش و دشمنى روى به آنان نهاده، هر يكى چون فرعون غرق طوفان طغيان شده، يا چون قارون قرين فساد و تباهى گشته! مال بدفرجام راه دين آنان زده و قدم بر خط خطا نهاده و سر از طاعت و عبادت برگردانيده و ابليس باد كبر بر دماغ آنها دميده و در مردم به‏

(1)- اين آيه در وصف كافران عرب نازل شد كه هروقت پيغمبر يا ياران او را مى‏ديدند، به چشم و ابرو همى مى‏نمودند و طعنى همى مى‏زدند و سخن ناسزا مى‏گفتند! كه بدفرجامى آنها ذكر شده.

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 638

چشم حقارت نگرند و به طنّازى و همّازى و لمّازى با مردم زندگانى كنند، همواره عيب آنان جويند، بر بى‏گناهان تهمت نهند، در ظاهر حسد برند، در باطن غيبت كنند! خداوند درباره چنين مردمى فرمود: واى بر آنها!

سوره 104 آيه 3

3- يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ. آيه. چنان پندارد كه مال او جاويد در دنيا خواهند بود؟ و آن مال هميشه با ايشان است؟ و گمان كند كه به سبب آن مال هرگز نمى‏ميرد! ازاين‏رو مال را مانند جان نگاهدارى مى‏كند!

سوره 104 آيه 4

4- كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ. آيه. حقّا، در قيامت آنها را به دوزخ اندازند و به خوارى و زارى آنها را به درك (حطمة) برند و از رحمت حق نوميد باشند، چون در خلق خدا به حقارت نگرند و طنّازى و همّازى كنند و همواره عيب ايشان جويند و بر بى‏گناه بهتان زنند و در ظاهر حسد برند. در حقيقت ايشان روشنائى ديده ديوند و چشم و چراغ ابليس! عاشق عشوه خويش و شيفته رعنائى خويشند! همى‏پندارند كه جاويد در جهان خواهند ماند! و آن مال با آنها است.

سوره 104 آيه 6

6- نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، اگر ذرّه‏اى از آن آتش در دنيا افتد همه اهل دنيا بسوزند و كوه‏ها بگدازد و حقيقت اين است كه:

پير طريقت گفت: (نار موقده)، حال جوان‏مرد حسين حلّاج است كه گفت: هفتاد سال آتش در باطن ما زدند تا آن را سوخته كردند اكنون سخن انّا الحق شراره‏اى بيرون داد و در آن سوخته افتاد و همه را در گرفت! و سوخته را شررى بس! و گويند اين آتش محبّت است و زبان حال محبّت گويد:

بر آتش عشق، جان همى عود كنم‏

جان بنده تو، نه من همى جود كنم‏

چون پاك بسوخت عشق تو، جان رهى‏

صد جانِ دگر به حيله موجود كنم !

سوره- 105- فيل- 5- آيه- مكى- جزو 30

تفسير لفظى [آيات 1 الى آخر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بنام خداوند بخشاينده مهربان.

1- أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ. آيا ندانستى (اى محمّد) كه خداى تو با آن پيل‏داران چه كرد؟ «1» -*-

2- أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ. آيا دستان و ساز آنها را در تباهى و باطل قرار نداد؟-*-

3- وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ. و فروفرستاد بر آنها مرغان دسته‏دسته و پراكنده!-*-

4- تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ. كه بر آنها سنگهاى از سنگ و گل ساخته مى‏انداختند!-*-

5- فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ. تا آنها را چون برگ كاه ريز و خرده شده كرد!

(1)- داستان هجوم ابرهه حاكم يمن به امر نجاشى پادشاه حبشه به خانه كعبه مقارن تولد حضرت محمد.

در تاريخها اجمالا چنين نوشته شده: چون يك نفر عرب بت‏پرست، كليساى يمن را ملوّث كرد ابرهه از طرف نجاشى مأمور خراب كردن خانه خدا شد و با گروهى زياد با پيلان بسيار از يمن عازم مكه شد و چون نزديك كعبه رسيد از تصميم خود منصرف و طالب واسطه‏اى بود كه برگردد، اتفاقا چون 200 شتر از عبد المطلب جد پيغمبر به دست سپاه ابرهه افتاده بود او براى استرداد شتران نزد ابرهه رفت، ابرهه او را مردى شريف و با منزلت يافت! گفت: از من خواهشى كن، بتصور آنكه نجات كعبه را مى‏خواهد! گفت شتران مرا پس ده، گفت: چرا نجات كعبه را نخواستى گفت: من خداوند شترانم و كعبه خداوند ديگر دارد كه آن را از خطر حفظ مى‏كند! ابرهه در شگفت شد! و چون خواست خانه كعبه را خراب كند خداوند مرغانى فرستاد كه آنان را با سنگ و گل هلاك كرد و ابرهه فرار كرد و خبر به نجاشى داد و به هلاكت رسيد!!

خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج‏2، ص: 639

تفسير ادبى و عرفانى‏

سوره 105 آيه 0

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، نام خداوندى عظيم، جبّار نامدار كريم، قهّار كردگار كريم؛ خداوندى كه رقم قضاى او هيچ‏گاه منسوخ نشود و جبّارى كه تير تقدير او با سپر هيچ آفريده مانع رسيدن به هدف نگردد! كريمى كه فضل عميم او در هيچ معيارى نگنجد! رحيمى كه احسان قديم او به هيچ ميزان نسنجد! عقل اگرچه كامل بود، در درياى دانش او غرق شود، فهم اگرچه با حدّت و فطنت بود در برابر نور جلال و جمال او بسوزد.

پير طريقت درين معنى سخنى بس نغز و مختصر گفته: از جمال و جلال دوست كسى لذّت يابد كش ديده باز است.

سوره 105 آيه 1

1- أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ. آيه. (اى محمّد)، ننگرى و نه‏بينى كه ما با اصحاب فيل چه كرديم؟ و چگونه ايشان را كشتيم و دمار از روزگارشان برآورديم؟ آنان قومى بودند كه بر پشت پيل آن حيوان كوه پيكر قصد خانه ما كردند و بر عدّت و ساز و آلت خويش اعتماد داشتند! ما از خزينه قهر خود مرغكى چند ضعيف فرستاديم تا ايشان را هلاك ساختند! و آتش خشم و سياست ما در آنها زدند كه:

سوره 105 آيه 3

3- وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ. آيه. ما آن قهّار و جبّاريم كه هركس را خواهيم به هرچه خواهيم قهر كنيم، نمرود مطرود را پشه‏اى فرستاديم تا سزاى او در كنارش دهد! فرعون طاغى را كه دعوى خدائى كرد، و ساحران با سحر عظيم جمع كرد! پاره چوبى از حضرت خود فرستاديم (عصاى موسى) تا همه را از ميان برد و سحر با معجزه پهلو نزد! (اى محمّد)، بزرگان قريش كه قصد هلاك تو كردند و تو را از وطن خود بتاختند و بر انديشه هلاك كردن بر پى تو بيرون شدند و تو با ابو بكر در آن غار غيرت رفتى نه‏بينى كه ما عنكبوت (كار تنك) ضعيف را به نگاهدارى تو فرستاديم تا دست ستمگار ايشان را فروبست!

ما آن خداونديم كه در راه ما كار تنكى شحنگى كند! مرغى مبارزى كند! پشه‏اى سپهسالارى كند! عصائى در صحرائى اژدهائى كند! آبى در دريائى فرمان‏بردارى كند! آتشى مونسى كند! درخت سبزى شعله‏دارى كند! سگى عاشقى كند! مورى يادآورى كند. كس را با قهر ما تاوستن نيست و از عقاب و عذاب دورى جستن نتوانند! پس اصحاب فيل كه قصد تخريب خانه خدا كردند غلط پنداشتند، كه خانه‏اى كه از سنگ برآورده ليكن رباينده دلهاى مؤمنان ساخته، خراب كنند! همان خانه‏اى كه خداوند ابراهيم و اسماعيل را فرمود: در بيابان خشك و بى‏آب از مشتى سنگ‏خاره بسازيد، شگفت آنكه آنها مشتى سنگ برهم نهادند و باديه مردم‏كش خار راه آن خانه بود! و هزاران اعرابى سفّاك سخت‏دل و بى‏رحم در سر ره آن خانه نشسته! با اين وصف آتش عشق عاشقان هر روز تيزتر گشته! گوئى اين كعبه شمعى است افروخته و حاجيان پروانه‏وار ناشكيبا شده، از هزاران پرسنگ مى‏شتابند و پروانه‏وار خود را در آن خانه مى‏سوزانند! و آنان كه به عذرى از آن باز مانده‏اند و در آرزوى زيارت و طواف خانه او بگداخته‏اند اين نوحه همى‏كنند:

گر كعبه وصل تو كند بر ما ناز

از باديه هجر كه مان دارد باز؟

ما مى‏گرديم در بيابان نياز

كز دور روا بود سوى كعبه نماز !

صفحه بعد