کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 56

هو الاعتماد و الفزع الى الشّى‏ء. عرب گويد: الهت إلى فلان، اى فزعت اليه، قال الشاعر:

ألهت إليها و الرّكائب وقّف‏

و معنى آن است كه: خلق با او گريزند و فزع با او كنند «1» در كارها و اعتماد بر او كنند چنان كه «امام» و «رداء» و «لحاف» گويند: للّذي يؤتم به و يلحف‏ «2» به و يتردّى‏ «3» به، و اين قول عبد اللّه عبّاس است و ضحّاك.

و بو عمرو «4» بن العلاء گفت: هو من الهت‏ «5» الشّى‏ء اذا تحيّرت فيه فلم تهتد اليه، قال زهير:

و بيداء تيه تأله العين وسطها

محقّقة غبراء صرماء سملق‏

و معنى آن باشد كه عقلها و فهمها در ذات و صفات او متحيّر شود، اين نيز «فعال» بود به معنى «مفعول». مبرّد گفت: اشتقاق‏ «6» او من «ألهت الى فلان»، اى سكنت اليه، قال الشاعر:

( الهت) إليها و الحوادث جمّة

براى آن كه خلقان با او ساكن شوند و به ذكر او بيارامند، كما قال تعالى: أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏ «7» . ابو الحسن قنّاد «8» گويد: اصل او من «الوله» و هو ذهاب العقل لفقد من يعزّ عليك. «و له»، دهش باشد، مرد مدهوش مانده را در كارى از كارها «و اله» گويند و «وله» گويند. و اصل او بر اين قول «ولاه» باشد، همزه از او «9» بدل كنند، چنان كه «وشاح» و «إشاح»، و «و كاف» «10» و «اكاف» «11» ، و ورّخت الكتاب و ارّخته، و وقّتت و اقّتت، كميت گويد:

ولهت نفسى الطّروب إليكم‏

و لها حال دون طعم الطّعام‏

(1). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ چنان كه.

(2). همه نسخه بدلها: يلتحف.

(3). همه نسخه بدلها: يرتدى.

(4). همه نسخه بدلها: ابو عمرو.

(5). همه نسخه بدلها+ فى.

(6). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ و شرح الرّمل من القبار منقطع الرّمل.

(7). سوره رعد (13) آيه 28.

(8). همه نسخه بدلها: قتاده.

(9). آج، لب: واو.

(10). آج، لب، مب، مر: و كاث.

(11). آج، لب، مب، مر: اكاث.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 57

براى آن كه دلها به محبّت او و اله باشد و به ذكر او بيارامد. و گفته‏اند: معنى «اله»، محتجب باشد از ابصار، من قول العرب: «لاهت العروس تلوه لوها»، اى‏ «1» احتجبت، قال الشاعر:

لاهت فما عرفت يوما بخارجة

يا ليتها خرجت حتّى رأيناها

و اين كلمه از مقلوب باشد، چنان كه «جذب» و «جبذ». چون قديم- جلّ جلاله- متعالى است از ادراك حواس، و ابصار در او نرسد «2» ، او را «اله» خواندند، و گفتند: معنى «اله» متعالى باشد، يقال: لاه، اذا ارتفع. و آفتاب را «الاهة» گويند، لارتفاعها، قال الشاعر:

تروّحنا من الدّهناء أرضا «3»

و أعجلنا الالهة أن تؤوبا «4»

اين اقوال اهل لغت است از طريق اشتقاق.

فامّا از طريق تحقيق معنى، اين لفظ در اصطلاح «اللّه»، نام ذاتى است قادر بر اصول نعم‏ «5» چون با مكلّفان‏ «6» بكند از ايشان مستحق عبادت گردد، و بر اين قاعده مرجع او با قادرى باشد و از صفات نفس بود، و براى آن بر اين قدر قناعت نكردند كه اهل لغت گفتند كه: «اله» مستحقّ عبادت بود كه بر اين قول‏ «7» در لا يزال اله بود و در ازل اله نبود، چه در ازل مستحقّ عبادت نبود. پس قادرى در آوردند تا شامل بود ازل و لا يزال را، و تعليق قادرى به اصول نعم براى آن كردند كه جز قديم تعالى، بر آن قادر نيست. و ديگر استحقاق عبادت بر اين باشد، و لا بد حدود اصطلاحى را نسبت بايد به مواضعه اهل لغت، آنگه به حسب دليل زيادت و نقصان مى‏كنند و تغيير و تبديل.

امّا اصول نعم، حيات بود، و قدرت، و شهوت، و نفرت، و كمال، عقل و خلق مشتهى و تمكين از نيل مشتهى. اين را براى آن اصول نعم خوانند كه، نعمت هيچ‏

(1). همه نسخه بدلها: اذا.

(2). همه نسخه بدلها: حواس و محتجب است از رؤيت ابصار.

(3). همه نسخه بدلها: أيضا.

(4). مج، دب، وز+ يروى ان تغيبا. آج، لب، فق، مب، مر+ بر آن روى ان تغيبا، چاپ شعرانى (1/ 34): بر آن روى، أن تئوبا به معنى ان تغيباست.

(5). همه نسخه بدلها+ كه.

(6). آج، لب، فق، مب، مر: متكلّفان.

(7). همه نسخه بدلها+ لازم آيد كه.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 58

منعم بى آن تمام نشود، چون اين نعمتها برترين همه نعمتهاست، شكرش برترين شكرها باشد تا به حدّ عبادت رسد، كه عبادت غايت شكر است.

امّا «رحمن و رحيم» «1» : قومى گفتند: «2» به يك معنى است، كندمان و نديم، و سلمان و سليم، و لهفان و لهيف. و معنى هر دو ذو رحمت باشد، يعنى خداوند رحمت. و «رحمت» نعمت باشد، براى آن كه رقّت قلب و شفقت كه به معنى خوف باشد از وقوع مضرّتى بر كسى، بر خداى تعالى روا نيست، براى آن كتاب خود را رحمت خواند. و باران را رحمت خواند، و «3» معنى رحمت درست اين است، چه تفسير او به ارادت خير و ترك عقوبت داخل است تحت اين كه، خداى تعالى به اين جمله منعم است بر خلقان. امّا بر قول آن كه گفت: به يك معنى است، عذر از تكرار به اختلاف لفظ خواست كه عرب چون لفظ مختلف شود، روا مى‏دارند تكرار، چنان كه شاعر گفت:

و ألفى قولها كذبا و مينا

و «كذب» و «مين» يكى باشد، و چنان كه ديگرى گفت:

و هند أتى من دونها النّأى و البعد

و هر دو، دورى باشد.

امّا قول درست آن است كه: اين دو لفظ دو معنى دارد [11- ر] و اگر چه اشتقاق هر دو از رحمت است، چه «رحمان» بليغتر است از «رحيم»، كه «فعلان» بناى مبالغه بود چون: «سكران» و «غضبان». پس، «رحمان» «4» بليغتر است از «رحيم» و «رحيم» بليغتر است از «راحم»، اين فرقى است من جهة اللّفظ.

امّا من جهة المعنى هم فرق است براى آن كه «رحمان» منعم باشد بر جمله خلقان مؤمن و كافر «5» ، برّ و فاجر « «6»» ، مطيع و عاصى. و «رحيم» خاصّ رحمت كند «7» بر مؤمنان دون كافران. و لفظ «رحمان»، اطلاق نكنند مگر بر خداى- عزّ و جلّ- و بيرون از خداى تعالى، كس را «رحمان» اطلاق نكنند.

(1). همه نسخه بدلها: قوله تعالى الرّحمن الرّحيم.

(2). همه نسخه بدلها+ هر دو.

(3). همه نسخه بدلها+ در.

(4). دب، آج، لب، فق، مب، مر: رحيم.

(5، 6). همه نسخه بدلها+ و.

(7). همه نسخه بدلها: بود.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 59

و در منع از اين قول‏ «1» بعضى گفتند: عرف لغت از «2» معنى به معنى مانع است از اين كه معنى «رحمان» لايق نيست به هيچ ذات جز به قديم تعالى- چنان كه شرح داده شد. و قولى ديگر آن است كه: سمع منع كرد از او، و اگر ما را با عقل رها كردندى، روا داشتمانى. بعضى گفتند: آن سمع اجماع است چنان كه ما دانيم كه «عبد» بنده باشد، و آن را دو جمع باشد: يكى «عباد» و يكى «عبيد». «عباد» به خداى تعالى مختص است، و «عبيد» به عباد تا نگويند در عرف: «لفلان عباد»، و انّما يقال: «له عبيد». و بعضى ديگر گفتند: اين آيت منع كرد كه خداى تعالى مى‏گويد: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ‏ «3» ...، آنگه در آخر آيت مى‏گويد: هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا «4» .

پس در اين هر دو لفظ، خصوص و عموم درست است من وجه دون وجه. در «رحمان»، خصوص از جهت لفظ، و در «رحيم» از جهت معنى، و اين است معنى قول جعفر بن محمّد الصّادق- عليهما السّلام- كه گفت:

الرّحمن خاصّ اللّفظ عامّ المعنى، و الرّحيم عامّ اللّفظ خاصّ المعنى،

و هم اين باشد معنى قول عبد اللّه عبّاس كه: رحمن و رحيم اسمان رقيقان، احدهما أرق من الاخر، يعنى احدهما أبلغ فى المعنى من الاخر. و اين باشد معنى آن كه گويند: «رحمن الدّنيا، و رحيم الاخرة».

عطاء خراسانى گفت: در جاهليّت عرب چنين نبشتندى كه: «بسمك اللهمّ»، و رحمان نشناختندى. خداى تعالى رسول را عليه الصّلاة و السّلام- گفت بگو: بسم اللّه، [و آنگه‏] «5» فرمود [كه‏] « «6»» : «رحمان» به آن ضمّ كن‏ «7» . مسيلمه كذّاب بيامد و اين نام بر خود نهاد، حق تعالى گفت: «رحيم» با آن ضمّ كن تا اين اسما به مجموعش مرا باشد «8» ، اگر چه معنى «اللّه» از «الهيّت‏ «9» » است، و لكن چون در حقّ ديگران اجرا كردند بنا واجب اعنى «اله»، من «لام» تخصيص در او آوردم تا «اللّه» شد،

(1). همه نسخه بدلها: دو قول گفتند.

(2). همه نسخه بدلها+ جهت.

(3). سوره مريم (19) آيه 61.

(4). سوره مريم (19) آيه 65.

(5، 6). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(7). همه نسخه بدلها+ چون.

(8). همه نسخه بدلها+ كه.

(9). همه نسخه بدلها: اله.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 60

ديگران از او بيرون آمدند. همچنين كذّاب يمامه‏ «1» - عليه اللّعنه- «رحمان» بر خود نهاد، «رحيم» با او ضمّ كردم تا لقب نا واجب او از نام مستحقّ من جدا شود.

عطا روايت كند از ابو هريره كه رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت: خدا را- جلّ جلاله- صد جزو «2» رحمت است، نود و نه در خزانه رحمت ذخيره كرد، و يك جزو بر همه اهل دنيا مفرّق‏ «3» كرد، هر رحمتى و رقّتى‏ «4» و شفقتى و عطفى‏ «5» كه در جهان هست، از آن يك جزو رحمت است. چون فرداى قيامت باشد، اين جزو پراگنده جمع كند و با آن‏ «6» ضمّ كند و جمله صد جزو رحمت بيارد و بر سر گناهكاران امّت احمد «7» بدارد، تا «8» در خبر است كه: در قيامت خداى تعالى را چندان رحمت باشد كه ابليس نيز طمع دارد «9» و اگر چه هرگز رحمت خداى تعالى بدان ملعون نرسد.

ضحّاك گفت: رحمن بأهل السّموات، و رحيم باهل الارض، گفت:

رحمن باهل السّماء حين أسكنهم السّموات و طوّقهم الطاعات و قطع عنهم المطاعم و اللّذّات، و رحيم باهل الارض حين أرسل اليهم الرّسل و انزل عليهم الكتب.

عكرمه گفت: رحمان است به يك رحمت، و رحيم است به صد رحمت، از آن خبر كه گفتيم.

عبد اللّه المبارك گفت: رحمان است، چون خواهد ببخشد. رحيم است، چون بخواهند خشم نگيرد «10» .

در خبر است كه: چون بنده دو ركعت نماز كند و از خداى تعالى حاجتى نخواهد، خداى تعالى گويد: بنده من از من مستغنى شده است.

ابو بكر ورّاق گفت: رحمان است به اعطاى نعماء و آلاء، و رحيم است به‏

(1). اساس: يمامه كذّاب، به قياس با نسخه مج، و ديگر نسخه بدلها، تصحيح شد.

(2). مب: جزء.

(3). مج، مب، مر: متفرّق.

(4). فق، مر: رأفتى.

(5). مب، مر: عطوفتى.

(6). مب، مر+ نود و نه جزو.

(7). همه نسخه بدلها: محمّد.

(8). فق، مر+ غايتى كه.

(9). همه نسخه بدلها: طمع در رحمت كند.

(10). مج، دب، وز: نخواهد خشم گيرد، آج، لب، فق، مب، مر: نخواهد كه خشم گيرد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 61

صرف اذيّت و بلا، و محمد على ترمذى‏ «1» گفت: رحمان است كه‏ «2» برهاند از نيران، رحيم است كه‏ «3» برساند به خلد و جنان.

محاسبى گفت: رحمان است برحمة النفوس، و رحيم است برحمة القلوب.

سرىّ بن مغلّس گفت: الرّحمن بكشف الكروب، و الرّحيم بغفران الذّنوب.

عبد اللّه جرّاح گفت: الرّحمن بتيسير الطّريق، و الرّحيم بعصمة التوّفيق‏ «4» .

مطّر الورّاق گفت: الرّحمن يغفر السيّئات و إن كنّ عظيمات، و الرّحيم بقبول الطّاعات و ان كنّ غير صافيات.

يحيى بن معاذ گفت: الرّحمن بمصالح معاشهم، و الرّحيم بمصالح معادهم‏ «5» .

ابو بكر ورّاق گفت: الرّحمن بمن جحده، و الرّحيم بمن وحّده، الرّحمن بمن كفره، و الرّحيم بمن شكره. اين كلمتى چند است از اقوال اهل تذكير و مشايخ تصوّف.

امّا در تقديم «رحمن» بر «رحيم» دو قول گفتند: يكى آنكه تا به «رحيم» سجع سر آيت مراعى‏ «6» باشد، و يكى آن كه «رحمان» را به مثابت اسم كرد، و «رحيم» به جاى صفت بنهاد، و موصوف بايد كه بر صفت مقدّم بود، اين جمله است از كلام در اين آيت.

اكنون ابتدا به فاتحة الكتاب كنيم- بمشيّة اللّه تعالى و عونه‏ «7» [11- پ‏].

(1). همه نسخه بدلها: محمّد بن على التّرمذى.

(2). مج، دب، آج، لب، مب: كت، فق، وز، مر: كه تو را.

(3). همه نسخه بدلها: بالعصمة و التّوفيق.

(4). همه نسخه بدلها: بغفران.

(5). اساس: عبادهم، با توجّه به مج و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.

(6). مب، مر: مرعى.

(7). مج، دب، آج، لب، وز، فق: بتوفيق اللّه و عونه، مب، مر: و باللّه التّوفيق.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 62

[سورة الفاتحة] «1»

[سوره الفاتحة (1): آيات 1 تا 7]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

[ترجمه‏]

به نام خداى‏ «2» بخشاينده بخشايشگر.

همه سپاس خداى را پروردگار جهانيان.

بخشاينده بخشايشگر.

پادشاه روز حساب و جزا.

خاص تو را پرستيم و خاص از تو طلب يارى كنيم.

راه بنماى ما را راه راست.

راه آنان كه نعمت كردى تو برايشان از مؤمنان، جز آنان كه خشم گرفتى برايشان از جهودان‏ «3» ، و نه گمراهان از ترسايان‏ « «4»» . اين ظاهر اين سورت است.

كلام در آن كه كجا انزله بود «5» و چند آيت و عدد كلمات و حروف و ثواب خواننده كلام در آيت تسميت برفت.

قوله تعالى: الْحَمْدُ ، اين «لام» تعريف جنس است، و سيبويه گفت: علامت تعريف «لام» است بس، و «الف» براى وصل است كه اين «لام» ساكن باشد ابدا، آنگه چاره نبود او را از پيوندى، اين همزه وصل بياوردند و پيوند او كردند تا به نطق در آيد، كه ابتدا كردن به ساكن ناممكن است.

و ديگر نحويان گفتند كه: «الف» و «لام» با جمعهما، علامت تعريف است، و قول اوّل درست است.

(1). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(2). مج، دب، وز: ايزد.

(3، 4). همه نسخه بدلها: ندارد.

صفحه بعد