کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 107

گفتند «1» : ما با خداى عهدى كرده‏ايم كه هرگز به محمّد كافر نشويم. فنحاص‏ «2» گفت: امّا هذا فقد صبا، اين مرد صابى باشد. عمّار گفت: امّا انا فقد رضيت باللّه ربّا و بالإسلام دينا و بمحمّد نبيّا «3» و بالقرآن اماما «4» و بالكعبة قبلة و بالمؤمنين اخوانا، گفت: من بارى راضيم به آن كه خداوند من خداى باشد، و اسلام دين من باشد [و محمّد پيغامبرم باشد] «5» و قرآن امام من‏ «6» باشد و كعبه قبله‏ام و مؤمنان برادرانم باشند.

آنگه بيامدند و رسول را- عليه السّلام- خبر كردند «7» . رسول- عليه السّلام- بر ايشان ثنا كرد و گفت:

اصبتما الخير و افلحتما،

به خير رسيدى و فلاح يافتى [129- ر].

وَدَّ ، اى تمنّا و اراد. بسيار كسان از اهل كتاب، يعنى جهودان مى‏خواهند و تمنّا مى‏كنند كه شما را از ايمان به كفر برگردانند. و كُفَّاراً ، منصوب است بر حال از مفعول. و حَسَداً ، منصوب است بر مفعول له، و روا بود كه مصدر فعل‏ «8» محذوف بود، يعنى حسدوا حسدا، و اصل حسد در لغت حكّ الشّى‏ء بالشّى‏ء، چيزى در چيزى سودن باشد چنان كه خراشيده شود، و از اين جا بيل را محسد گويند كه آلت خدش است و قراد را اعنى‏ «9» كرهه را حسدل گويند به زيادت «لام»، چنان كه عبد را عبدل گويند، و در «10» معنى قول شاعر از اين جاست كه گفت:

اصبر على مضض الحسو

د فانّ صبرك قاتله‏

كالنّار تأكل نفسها

ان لم تجد ما تأكله‏

گفت: صبر كن بر خشم و حسد حاسد كه صبر تو و حسد حاسد «11» او را بكشد چون آتش كه چون چيزى نيابد كه بخورد خود را بخورد، يعنى حسد حاسد دل او را بخورد. و رسول- عليه السّلام- در ذمّ حسد گفت:

ان الحسد ليأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب‏

، گفت: حسد «12» حسنات را چنان بخورد كه آتش هيزم را.

(1). مب: گفت.

(2). آج، لب، فق: فيحاص.

(3). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ و بعلىّ اماما.

(4). مر: ندارد، ديگر نسخه بدلها: كتابا.

(5). اساس: ندارد، با توجّه به اصل روايت، از مج افزوده شد، دب، آج، لب، فق، مر، مب+ و امير المؤمنين على امام من باشد.

(6). همه نسخه بدلها: كتابم.

(7). همه نسخه بدلها: خبر دادند.

(8). همه نسخه بدلها: فعلى.

(9). دب، آج، لب، فق، مب، مر: عبارت «قراد را اعنى» را ندارد.

(10). همه نسخه بدلها+ اين.

(11). همه نسخه بدلها: ندارد.

(12). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ حاسد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 108

و امير المؤمنين- عليه السّلام- گفت:

الحاسد مغتاظ على من لا ذنب له‏

گفت:

حاسد خشمناك است بر آن كس كه او را گناهى نبود. و در مثل گفته‏اند:

«الحسود لا يسود»

، حسود هرگز سيّد نشود. و هيچ چيز نيست كه زيانكارتر بود و سودمندتر از حسد، اعنى حاسد را و محسود را.

امّا حاسد را جگر خورد و امّا محسود را رفعت دهد، پندارى حاسد را بر گماشته‏اند تا آن كس را كه مردمان ندانند و نشناسند ذكر مى‏كند و نام او تازه مى‏دارد، و نكو گفت ابو تمّام طائي‏ «1» اين معنى:

و اذا اراد اللّه نشر فضيلة

طويت اتاح لها لسان حسود

لولا اشتعال النّار فيما جاورت‏

ما كان يعرف طيب عرف العود

و ديگرى مى‏گويد كه بر او حسد برده‏اند «2» :

انّي حسدت فزاد اللّه في حسدي‏

لا عشت ما عشت يوما غير محسود

لا يحسد المرء الّا من فضائله‏

بالفضل و العلم و النّعماء و الجود

و ديگرى گويد:

ان يحسدوني فانّي غير لائمهم‏

قبلي من النّاس اهل الفضل قد حسدوا

فدام لي و لهم ما لي و ما بهم‏

و مات اكثرنا غيظا بما يجد

انا الشّجا وجدوني في حلوقهم‏

لا ارتقى صدرا منها و لا ارد

و از اين جا گفت حق تعالى‏ «3» - جل جلاله- در حقّ امير المؤمنين على- عليه الصّلوة و السّلام- چون حاسدان بر او حسد بردند: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ‏ «4» - الاية، و از عايشه روايت كرده‏اند كه گفت: روزى رسول- عليه السّلام- در حجره من بود. جماعتى جهودان آمدند و دستورى خواستند، من در حجاب شدم و ايشان در آمدند و رسول را خطاب‏ «5» كردند كه: السّلام عليك يا محمّد. رسول- عليه السّلام- دانست، و ليكن به كرم و حلم اغضاء كرد. چيزى پرسيدند و برفتند. مرا سخت آمد، همّت كردم كه جواب دهم [129- پ‏] ايشان را چون برفتند جماعتى دگر آمدند و همچنين‏

(1). همه نسخه بدلها+ در آن بيتها.

(2). دب، آج، لب، فق، مب، مر: برده بودند.

(3). مج، وز، آج، فق، مب، مر: قديم.

(4). سوره نساء (4) آيه 54.

(5). همه نسخه بدلها: خطابى.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 109

گفتند، گفت: مرا صبر نماند، من گفتم از پس پرده: و عليكم السّام و اللّعنة و الغضب يا اعداء اللّه.

رسول- عليه السّلام- مرا گفت: خاموش باش. چون ايشان برفتند، رسول- عليه السّلام- مرا ملامت كرد و گفت: چرا سخن گفتى؟ گفتم: يا رسول اللّه! من بر خويشتن مالك نبودم كه جواب ندهم، گفت: ندانى كه جهودان قومى‏اند حسود و بسيار حسد، و بر هيچ چيز حسد ايشان بيشتر نيست از خصال مسلمانان، از آن كه بر سلام، كه حق تعالى به تحيّت ما كرده است، و آن تحيّت اهل بهشت است، و بر آمين گفتن به عقب دعا. پس هر كه حسد كار بندد، به جهودان اقتدا كرده باشد.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُ‏ ، پس از آن كه حق، ايشان را روشن شد، يعنى پس از آن كه بدانستند و بشناختند كه تو رسول خدايى، و نعت و صفت تو در توريت بخواندند.

آنگه حق تعالى گفت: رها كنى ايشان را، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا ، ايشان را عفو كنى. و «صفح» عفو باشد، و اصل او اعراض بود حتّى تبد و صفحة وجهك، از او بگردى‏ «1» تا جانب رويت پيدا شود. حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ ، تا خداى تعالى كار خود يا «2» فرمان خود بيارد.

عبد اللّه عبّاس گفت به روايت ابن ابي طلحه‏ «3» : اين منسوخ است بقوله: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‏ «4» ...، و اين قول قتاده است و ربيع‏ «5» انس و سدّي. و بهرى دگر گفتند منسوخ است بقوله: قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ «6» - الاية.

و محمّد بن علىّ الباقر- عليهما السّلام- گفت: خداى تعالى رسول را- عليه السّلام- قتال نفرمود تا اين آيت آمد: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ «7» .

(1). دب، آج، لب، فق، مب، مر: تا از او بگرديد.

(2). همه نسخه بدلها: با.

(3). همه نسخه بدلها+ كه.

(4). سوره توبه (9) آيه 5.

(5). مج، وز، مب، مر+ و.

(6). سوره توبه (9) آيه 29.

(7). سوره حج (22) آيه 39.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 110

جبريل بيامد و اين آيت بياورد، و تيغى از آسمان بياورد و در گردن رسول افگند، و هر آيت كه آيت سلم و صلح و مدارا بود به اين آيت منسوخ كرد، حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ ، كلبى گفت از عبد اللّه عبّاس: بامره فى‏ «1» القتال، تا فرمان خداى بيايد در قتال.

آنگه فرمان خداى آمد در بنى قريظه به قتل و سبى تا مردان را بكشتند و زنان را آواره كردند و برده بردند، و در بنى النّضير به جلا و نفى و تا ايشان را از زمين خود به زمين شام راندند.

و ابو مسلم گفت: حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ ، يعنى آنچه وعده داد از نصرت و فتح و اظهار دين اسلام و اعلاء كلمه او، چنان كه دگر جا گفت: فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ «2» .

بهرى دگر گفتند: حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ ، بالموت‏ «3» و العقاب، تا خداى تعالى ايشان را هلاك بر آرد و از دنيا با سراى عقاب برد. بهرى دگر گفتند: معنى آن است كه تا بميرند يا ايمان آرند. و بعضى ديگر گفتند: تا مسلمانان را قوّتى و عددى‏ «4» و عدّتى پيدا شود.

و بيشتر مفسّران بر آنند كه: تا فرمان خداى تعالى بيايد در حقّ اهل كتاب، امّا به آن كه ايمان آرند يا قبول جزيه كنند و جزيه بدهند ذليل و صاغر [130- ر]، و شرايط ذمّه را مراعات كنند، و يا بكشندشان اگر اين نكنند.

اگر گويند چگونه گفت: فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا ، و عفو كسى كند كه قادر باشد و مسلمانان ضعيف و عاجز بودند؟ جواب آن است كه گوييم: حق تعالى گفت مسلمانان را در اين سخنها و ايذاء و سفاهت كه اينان مى‏كنند و شما مى‏توانيد كه جواب دهيد، مدهيد تا آنگه كه خدا فرمان دهد به آنچه شرح داده شد. إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ ، خداى تعالى بر همه چيز قادر است.

[سوره البقرة (2): آيات 110 تا 114]

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110) وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (111) بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112) وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114)

[ترجمه‏]

(2/ 114- 110)

(1). دب، آج، لب، فق، مب، مر:+ القتل.

(2). سوره توبه (9) آيه 24.

(3). مب، مر: الموت.

(4). مب: عدد، فق: عدد را.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 111

به پاى داريد نماز را و بدهيد زكات را و آنچه در پيش داريد براى خود از نيكى بيابيد آن را نزديك خداى، بدرستى كه خداى بدانچه شما كنيد بيناست.

گفتند نشود در بهشت الّا آن كه باشد جهود يا ترسا آن آرزوهاى ايشان است، بگو بياريد حجّتتان اگر شما راست همى گوييد «1» .

آرى آن كس كه بسپارد روى خود خداى را و او نيكوكار بود، او را بود مزدش بنزديك خدايش، و ترسى نبود بر ايشان و نه ايشان اندوهگن‏ «2» شوند.

گفتند جهودان نيستند ترسايان بر چيزى، و گفتند ترسايان نيستند جهودان بر چيزى، و ايشان همى خوانند كتاب را، يعنى توريت و انجيل، همچنين گفتند آنان كه نمى‏دانند «3» مانند گفتار ايشان، خداى داورى كند ميان ايشان روز قيامت در آنچه بودند ايشان در آن خلاف مى‏كنند.

كيست‏ «4» ظالمتر از آن كس او منع كند مسجدهاى خداى را كه ياد كنند در آن جا نام او، و سعى كنند در ويرانى آن اينانند كه نبود ايشان را كه در آن جا شوند الّا ترسان‏ «5» ، ايشان راست در دنيا هلاكى و ايشان راست در آخرت عذابى بزرگ.

قديم- جلّ جلاله- چون صحابه رسول را و مسلمانان را آنچه مصلحت‏ «6» ايشان بود

(1). آج، لب، فق: راست نگريد.

(2). مج، وز: را اندوهى، آج، لب، فق: اندوهگين.

(3). آج، لب، فق: ندانستند.

(4). آج، فق: و كيست.

(5). آج: از ترسايان، لب، فق: ترسايان.

(6). همه نسخه بدلها+ با اهل كتاب.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 112

در باب عفو و صفح و مدارا و حسن معاشرت با اهل كتاب بفرمود «1» انتظار فرج را و آمدن فرمان خدا را، گفت: آنچه به خاصّه شما متعلّق است از عبادات ابدان و اموال، نيز به پاى داريد از اقامت نماز و ايتاء زكات، اين وجه اتّصال آيت است به آيت متقدّم، و كلام در اقامت نماز و ايتاء زكات مستوفى برفت در آيات متقدّم‏ «2» .

قوله: وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ ، «ما» مجازات راست، و جزاى او تَجِدُوهُ‏ است، و «نون» از هر دو فعل به جزم شرط و جزا بيفتاد «3» ، گفت: و هر آنچه تقديم كنى و در پيش افگنى‏ «4» براى خود بازيابى بنزديك خداى- عزّ و جلّ. و «من» تبيين راست.

و مراد به «خير» صدقه است. بعضى گفته‏اند «5» [130- پ‏]: مراد به «خير» مال است، نظيره قوله تعالى: إِنْ تَرَكَ خَيْراً «6» ... ، اى مالا، و گفته‏اند: مراد عمل صالح است، و اوليتر حمل آن بود. بر عموم تا جمله داخل باشند تحت او.

خداى تعالى به اين آيت تحريص‏ «7» مى‏كند مردم را بر عمل صالح و آنچه ايشان را به خير نزديك گرداند، و مى‏گويد: آن بماند بنزديك خداى تعالى مدّخر «8» ، تا در خبر آمده است كه: يك خرما يا يك لقمه نان كه بنده به صدقه بدهد، خداى آن را مى‏پروراند تا چندان شود كه كوهى عظيم، آن را بيارد «9» در كفه حسنات او نهد تا كفّه‏ «10» سر به شاهين آرد، بيانش قوله تعالى: يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ‏ «11» .

در خبر هست كه: يك روز مردى بنزديك رسول آمد و گفت: يا رسول اللّه! ما بالنا «12» نكره الموت؟ ما را چه بوده است كه‏ «13» مرگ را كارهيم؟ گفت:

قدّم مالك فانّ قلب كلّ امرئ عند ماله،

گفت: مالت از پيش بفرست كه دل هر كس بنزديك مالش بود.

و در خبر هست كه رسول- عليه السّلام- گفت: چون بنده يا پرستارى با پيش‏

(1). همه نسخه بدلها: به جاى آوردند.

(2). همه نسخه بدلها: مقدّم.

(3). مج، وز: بيوفتاد و، مر: بيوفتد و، ديگر نسخه بدلها+ و.

(4). همه نسخه بدلها+ از نيكى.

(5). اساس+ و گفته‏اند، با توجّه به مج و ديگر نسخه بدلها زايد مى‏نمايد، همه نسخه بدلها: و گفته‏اند.

(6). سوره بقره (2) آيه 180.

(7). مج، وز، آج: تحريض.

(8). آج: مدّخرا.

(9). دب، فق، مر+ و.

(10). دب، آج، فق، مب، مر: كفّه‏اش.

(11). سوره بقره (2) آيه 276.

(12). وز: بلنا.

(13). همه نسخه بدلها، بجز مر+ ما.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏2، ص: 113

خداى شود، يقول النّاس ماذا خلّف و تقول الملائكة ماذا قدّم، همه همّت مردم آن‏ «1» بود كه گويند: چه بگذاشت، و همه همّت فريشتگان آن‏ «2» كه گويند: چه از پيش بفرستاد.

حميد طويل روايت كند از انس مالك كه گفت: چون فاطمه زهرا- عليها السّلام- با جوار رحمت ايزدى شد، امير المؤمنين- عليه السّلام- در مرثيه او اين دو بيت گفت:

لكلّ اجتماع من خليلين فرقة

و كلّ الّذي دون الفراق قليل‏

و انّ افتقادي فاطما بعد احمد

دليل على أن لا يدوم خليل‏

آنگه در گورستان رفت و گفت:

السّلام عليكم يا اهل القبور، اموالكم قسمت و دياركم سكنت و نسائكم نكحت هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندكم‏

، سلام بر شما باد اى اهل گورها، مالهايتان باز بخشيدند و سراهايتان در او نشستند، و زنانتان شوهران باز كردند. اين خبر آن است كه بنزديك ماست، خبر آنچه بنزديك شماست چيست؟ هاتفى از كنارى آواز داد: ما اكلنا ربحنا و ما قدّمنا وجدنا و ما خلّفنا خسرنا، آنچه خورديم سود كرديم، و آنچه از پيش بفرستاديم يافتيم، و آنچه باز گذاشتيم‏ «3» زيان كرديم.

و رسول- صلّى اللّه عليه و آله- چنين گفت كه:

ليس لك من مالك الّا ما أكلت فافنيت او لبست فابليت او تصدّقت فأمضيت‏

، گفت: از مال تو تو را نصيب نيست الّا آنچه بخوردى‏ «4» فانى كردى‏ «5» ، يا در پوشيدى كهنه كردى، يا بدادى بگذرانيدى.

و در خبر است كه: رسول اللّه- عليه السّلام- گوسپندى به حجره عايشه بكشت، درويشان مدينه خبر بيافتند مى‏آمدند و مى‏خواستند، و رسول- عليه السّلام- مى‏داد.

چون شب در آمد از آن گوسپند هيچ نمانده بود الّا گردنش. عايشه را پرسيد كه از اين ذبيحه چه مانده است؟ گفت: هيچ نمانده مگر گردنش. گفت‏ «6» : ماند «7» مگر گردنش،

(1). همه نسخه بدلها: مردمان آن.

(2). همه نسخه بدلها، بجز دب+ بود.

(3). وز: باز گذاشتيم.

(4). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ و.

(5). كردى/ كرديد.

(6). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ بگوى همه.

صفحه بعد