کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 168

ايمان و كفر عرض است، و عرض محال است كه [متلوّن باشد و انّما] «1» متلوّن اجسامى باشد كه محلّ الوان باشد.

وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ‏ ، أى كافينا و ثقتنا، ما را خداى بس است و كفايت كننده است، و «نون» و «الف» ضمير مجرور متّصل است به اضافه، و شاعر گفت‏ «2» [279- ر]:

فيملأ بيتنا أقطا و سمنا

و حسبك من غنى شبع و رىّ‏

وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ ، أى الموكول اليه الأمور، فعيل باشد به معنى مفعول، براى آن كه و كيل مرد در كارها آن بود كه كار به او گذاشته باشند، من وكلت اليه الأمر أكله‏ «3» .

واقدىّ گفت: و كيل اين جا مانع است، و كذلك في قوله: ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا «4» ، أى مانعا. و كذلك‏ «5» قوله: إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلًا «6» .

و ابو هريره روايت كرد از رسول- عليه السّلام- كه او گفت: ابراهيم را- عليه السّلام- چون به‏ «7» آتش افگندند، آخر سخن‏ «8» كه از او شنيدند اين بود كه گفت:

حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ .

عوف بن مالك روايت كند كه: رسول- عليه السّلام‏ «9» - از ميان دو مرد حكومتى كرد، آن را كه حكم بر او بود برخاست‏ «10» و مى‏گفت: حسبى اللّه‏ «11» و نعم الوكيل.

رسول- عليه السّلام- گفت: باز آريد اين مرد را. باز آوردند او را، گفت: يا هذا! خداى- عزّ و جلّ- بر زيركى حمد مى‏كند و بر عجز ملامت. چون كارى‏ «12» بر تو غالب شود اين كلمه بگوى، تنبيه كرد او را بر آن كه اين كلمه نه به جاى خود گفتى، و

(1). اساس: ندارد، با توجّه به وز و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.

(2). تب+ شعر.

(3). دب، آج، لب، فق، مر: الأمر كلّه.

(4). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 86.

(5). دب، آج، لب، فق مر+ فى.

(6). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 65.

(7). مب: در.

(8). دب، مر: سخنى.

(9). دب، آج، لب، فق+ گفت.

(10). دب، لب، مر، تب: برخواست.

(11). كذا: در اساس و همه نسخه بدلها، چاپ شعرانى (3/ 259): حسبنا اللّه.

(12). دب، آج، لب، فق، مر: كار.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 169

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ‏ ، برگشتند از آن جا و باز «1» خانه شدند با نعمت خداى و فضل و افزونى او. و گفته‏اند: مراد به «نعمت» عافيت است، و به «فضل» آن سود كه ايشان را بود در تجارت و معامله بازار موسم بدر- چنان كه قصّه آن برفت.

لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ، نرسيد ايشان را بدى، يعنى قتل و جراحتى و مكروهى‏ «2» .

در خبر است كه صادق‏ «3» - عليه السّلام- گفت:

عجبت لمن يفزع اربعا كيف لا يفزع الى اربع،

عجب از آن كه‏ «4» از چهار چيز ترسد، چگونه پناه با چهار چيز ندهد! يكى از آن كه از دشمنى‏ «5» ترسد، چرا فزع نكند با اين كلمه كه: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ ، و مى‏شنود كه خداى تعالى به عقب اين‏ «6» مى‏گويد: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ، و «7» آن كه او از مكر ماكرى ترسد، چرا پناه با اين كلمه نبرد «8» : وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ «9» ، و مى‏شنود كه خداى تعالى به عقب آن مى‏گويد: فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا «10» . و عجب [از] «11» آن كه او را غمى باشد و چگونه پناه با اين‏ «12» ندهد: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏ «13» . و مى‏شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى‏گويد: فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ «14» . و عجب از آن كه او زيادت مال طمع دارد و فزع نكند با اين كلمه كه: ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ «15» ، و مى‏شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى‏گويد: فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ‏ «16» خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ‏ «17» .

وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ‏ ، و متابعت رضاى خداى كردند، يعنى طاعت خداى و رضا از باب ارادت باشد، و سبب آن بود كه ايشان گفتند: يا رسول اللّه! اين كه ما كرديم غزا

(1). دب، آج، لب، فق: و به آن.

(2). مر+ و.

(3). مر: امام جعفر صادق.

(4). مر: عجب مى‏دارم از كسى كه.

(5). دب، آج، لب، فق: دشمن.

(6). اساس+ بود، با توجّه به وز و ديگر نسخه بدلها زايد مى‏نمايد.

(7). مر+ ديگر.

(8). كذا: در اساس، همه نسخه بدلها: ندهد.

(9). سوره غافر (40) آيه 44.

(10). سوره غافر (40) آيه 45.

(11). اساس: ندارد، با توجّه به وز و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(12). دب+ كلمات.

(13). سوره انبياء (21) آيه 87.

(14). سوره انبياء (21) آيه 88.

(15). سوره كهف (18) آيه 39.

(16). اساس: وز، آج، لب، فق: يؤتينى، با توجّه به دب و ضبط قرآن تصحيح شد.

(17). سوره كهف (18) آيه 40.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 170

بود؟ خداى تعالى اين آيت فرستاد و گفت: اين متابعت فرمان و رضاى من است، ثوابش ثواب غازيان باشد، و سلامت و غنيمت با آن يار، و رضاى من حاصل. وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ‏ ، و خداى- جلّ جلاله- خداوند فضل و نعمت بزرگ است.

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ‏ ، «ذلكم» اشارت است به آن كه آن سخن گفت كه: إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ‏ ، يعنى آن ديو بود، و اين را دو وجه بود: يكى آن كه نعيم بن مسعود از شياطين انسى‏ «1» باشد كه تخويف كرد مؤمنان را و تثبيط كرد ايشان را از قتال ابو سفيان، و وجه دوم آن كه او آنچه كرد بغرور و وسوسه و اغواء شيطان كرد «2» .

قوله: يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ‏ ، در او چند وجه گفتند: يكى آن كه: يخوّف المؤمنين‏ «3» باوليائه، و لكن مفعول اوّل از كلام بيفگند و «با» «4» از مفعول دوم بيفگند چنان كه گفت: لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً «5» ، و التّقدير: لينذركم ببأس شديد، و قوله: لِيُنْذِرَ «6» يَوْمَ التَّلاقِ‏ «7» ، و قوله: وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ‏ «8» ، چون‏ «9» حروف جرّ بيفگند، فعل به مفعول رسيد در او عمل نصب كرد، چنان كه گفت: وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا «10» ، أى من قومه، و اين معنى قول عبد اللّه عبّاس است و مجاهد و قتاده.

زجّاج گفت و ابو على الفارسىّ كه: به اين تقدير حاجت نيست، براى آن كه «خوف» متعدّى باشد به يك مفعول، و تخويف متعدّى باشد به دو مفعول، يقال:

خفت زيدا و خوّفت زيدا عمروا، و از كلام مفعول اوّل بيفگنده است و مفعول دوم رها كرده، و هذا من باب اعطيت زيدا درهما و كسوت عمروا ثوبا، در معنى آن كه تو مخيّر باشى في حذف احد المفعولين.

بعضى دگر از اهل علم‏ «11» عربيّت گفتند: اين در آيت‏ «12» روا نباشد براى آن كه‏

(1). دب، آج، لب، فق: انس.

(2). همه نسخه بدلها+ و.

(3). اساس: المؤمنون، با توجه به نسخه بدلها و معنى عبارت تصحيح شد.

(4). آج، لب، مر+ را.

(5). دب، آج، لب، فق، مر+ من لدنه، سوره كهف (18) آيه 2.

(6). اساس، وز: لتنذر، با توجّه به دب و ضبط قرآن مجيد تصحيح شد.

(7). سوره مؤمن (40) آيه 15.

(8). سوره شورى (42) آيه 7.

(9). دب، آج، لب، فق، مر+ و.

(10). سوره اعراف (7) آيه 155.

(11). آج، لب، فق: ندارد.

(12). كذا: در اساس و همه نسخه بدلها، چاپ شعرانى روايت.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 171

حذف احد المفعولين آن جا روا باشد كه لبس نبود، و در كلام دلالتى باشد بر محذوف و معنى مفهوم شود، و در آيت اين نيست، و إنّما معنى آيت اين‏ «1» است كه:

شيطان دوستان خود را از منافقان مى‏ترساند، و بد دلى مى‏دهد تا ايشان با مؤمنان مساعدت نمى‏كنند در جهاد، و اين وجهى قريب‏ «2» است و مفهوم از ظاهر آيت اگر نه آنستى كه گفت: فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ‏ ، از ايشان مترسيد « «3»» از من ترسى، و اين قرينه با آن وجه‏هاى اوّل روان باشد، و با اين وجه بنه رود «4» كه منافقان را گويد: فَلا تَخافُوهُمْ‏ ، از ايشان مترسيد «5» اگر مؤمنى‏ «6» ، و اين لفظ كه: إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ ، هم مانع است از اين، براى آن كه خداى‏ «7» مى‏داند كه منافقان مؤمن نه‏اند، چگونه شايد كه اين گويد! قوله- عزّ و علا «8» :

[سوره آل‏عمران (3): آيات 176 تا 184]

وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178) ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180)

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (181) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (182) الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184)

«9» [279- پ‏]

[ترجمه‏]

و اندوهگين مكناد تو را آنان كه مى‏شتابند در كفر كه ايشان زيان نكنند «10» خداى را چيزى مى‏خواهد [خداى‏] «11» كه نكند ايشان را بهره‏ها «12» در سراى بازپسين و ايشان را عذابى بود بزرگ.

آنان كه بخريدند كفر به ايمان زيان نكند خداى را چيزى ايشان را عذابى بود دردمند.

«13»

و مپندار آنان را كه كافر شدند كه آن فرو

(1). دب، آج، لب، فق: آن.

(2). دب: غريب.

(5- 3). دب، آج، لب، فق: مترسى/ مترسيد.

(4). لب: بنرود.

(6). مر: مؤمنيد.

(7). دب، آج، لب، فق، مر+ تعالى.

(8). دب: و جلّ.

(9). وز، آج، لب: ان لا.

(10). آج، لب، فق، مر: ايشان گزند نتوانند رسانيد.

(11). اساس: ندارد، با توجّه به دب و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(12). اساس: بهرها/ بده‏ها، تب: بهره/ بهره‏اى.

(13). اساس، وز، دب، آج، لب: و لا تحسبنّ، با توجّه به ديگر نسخه بدلها و ضبط قرآن مجيد تصحيح شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 172

گذاشتن ما «1» ايشان را بهتر است ايشان را براى آن مهلت داديم ايشان را تا زياده كنند گناه‏ «2» ، و ايشان را عذابى بود خوار كننده.

خداى رها نكند مؤمنان را بر آنچه شما بر آنيد تا جدا كند پليد را از پاك و نه خداى اطّلاع دهد شما را بر غيب، و لكن خداى برگزيد «3» از پيغمبرانش‏ «4» آن را كه خواهد، ايمان آريد به خداى و پيغامبرانش و اگر ايمان آريد و بپرهيزيد «5» شما را باشد مزدى بزرگ.

«6»

و مپندار آنان را كه بخل بكردند به آنچه داد ايشان را خداى از نعمتش كه آن بهتر است ايشان را، بل آن بتر است‏ «7» ايشان را طوق كنند «8» ايشان را آنچه بخل كرده باشند به آن‏ «9» روز قيامت و خداى راست ميراث آسمانها و زمين و خداى به آنچه شما مى‏كنيد «10» داناست.

بشنيد «11» خداى سخن آنان [كه‏] «12» گفتند كه خداى درويش است و ما توانگرانيم، بنويسيم آنچه گفتند «13» و كشتن ايشان پيغمبران را بنا حق‏ «14» ، و گوييم بچشيد «15» عذاب دوزخ شوريده‏ «16» .

(1). تب: آن كه فرو مى‏گذاريم ما.

(2). آج، لب، فق، مر: بزهمندى.

(3). دب: برگيرد، آج، لب، فق، مر، تب: برگزيند.

(4). تب: پيغامبراش.

(5). دب: ايمان آرى و بپرهيزى.

(6). اساس، وز، دب: تحسبنّ، با توجّه به ديگر نسخه بدلها و ضبط قرآن مجيد تصحيح شد.

(7). آج، لب، فق، مر، تب: بدتر است.

(8). آج، لب، فق، مر: به گردن در افگنند.

(9). اساس: باشند ايشان را، با توجّه به وز تصحيح شد.

(10). دب: مى‏كنى/ مى‏كنيد.

(11). آج، لب، فق: بحقيقت شنود، تب: بدرستى كه بشنود.

(12). اساس: ندارد، با توجّه به وز افزوده شد.

(13). اساس: گفتيم، با توجّه به وز تصحيح شد.

(14). دب، آج، لب، فق، مر: بى شبهه استحقاق.

(15). دب: بچشى/ بچشيد.

(16). دب: سوزنده، آج، لب، فق، مر: عذاب آتش سوزان.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 173

از آن است‏ «1» كه در پيش افگند دستهاى شما «2» ، و آن كه خداى نيست بيداد كننده بر بندگان.

آنان كه گفتند كه خداى عهد كرد «3» با ما كه ايمان نياريم‏ «4» به هيچ پيغمبر تا به ما آرد قربانى كه بخورد آن را آتش، گو كه آمدند «5» به شما پيغامبرانى از پيش من به حجّتها، و آنچه گفتيد، شما چرا بكشتى‏ «6» ايشان را اگر راست مى‏گوييد «7» .

«8»

اگر به دروغ دارند «9» تو را به دروغ داشتند پيغمبرانى را پيش از تو «10» ، آوردند حجّتها و كتابها و كتاب‏ «11» روشن.

قوله: وَ لا يَحْزُنْكَ‏ ، نافع خواند در همه قرآن: «يحزنك» به ضمّ «يا» و كسر «زا» من الافعال، الّا آن كه در سورة الانبياست: لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ «12» ... ، كه آن به فتح «يا» و ضمّ «زا» خواند چنان كه دگر قرّاء، و هر دو لغت است، يقال:

حزن، يحزن، حزنا، و أحزن يحزن [280- ر] حزنا، الّا آن كه لغت فصيح «حزن» باشد و از «13» خود متعدّى است، يقال: أحزنه فهو محزون، و لازم او حزن- يحزن حزنا فهو حزين، و شاعر گويد در أحزن‏ «14» :

مضى صحبي و أحزنني الدّيار

الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ ، طلحة بن مصرّف در شاذّ خواند: «يسرعون»،

(1). تب: آن به آن است.

(2). اساس، وز: ايشان، با توجّه به دب و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.

(3). آج، لب، فق، مر: پيمان كرد.

(4). آج، لب، فق، مر: باور نداريم.

(5). آج، لب، فق، مر، تب: آمد.

(6). آج، لب، فق، مر: كشتيد.

(7). آج، لب، فق، مر، تب: اگر هستيد راست گويان.

(8). آج، لب: كذّب.

(9). آج، لب، فق، مر: پس اگر باور ندارند.

(10). وز، دب، تب: از پيش تو.

(11). وز، دب، تب: كتابى.

(12). سورها انبيا (21) آيه 103.

(13). كذا: در اساس، وز، ديگر نسخه بدلها: او.

(14). تب+ شعر.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏5، ص: 174

ضحّاك گفت: كفّار قريش‏اند، و مجاهد و ابن اسحاق گفتند: مراد منافقان مدينه‏اند، و قوله: وَ لا يَحْزُنْكَ‏ ، نهى غايب است، يعنى نبايد كه تو را دلتنگ كند آنان كه ايشان در كفر شتاب زده‏اند، يعنى حريص‏اند. إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً ، ايشان به خداى هيچ زيان نتوانند كردن به مسارعتشان در كفر و مظاهرتشان.

يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ ، خداى تعالى مى‏خواهد تا ايشان را در آخرت حظّى و بهره‏اى ندهد براى آن كه مستحقّ آن نه‏اند. اگر گويند: ارادت از «1» خداى تعالى كه تعلّق دارد به عقاب ايشان دارد، و آن به قيامت باشد، و ارادت چون بر فعل مقدّم باشد عزم باشد و توطين النّفس، و اين بر خداى روا نباشد، گوييم از اين دو جواب است: يكى آن كه اين لفظ چنان كه صالح باشد حال را، صالح باشد استقبال را. اين جا مراد استقبال است، و المعنى سيريد اللّه، خداى تعالى خواهد در قيامت. و جواب ديگر آن است كه: مراد حكم است، خداى تعالى مى‏خواهد تا حكم كند به آن كه ايشان را در قيامت ثوابى نباشد و عقاب باشد ايشان را، و حكم در حال حاصل است آنچه به او تعلّق دارد ارادت باشد. وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‏ ، و ايشان را عذابى‏ «2» عظيم باشد، آيت وارد است مورد تسليت رسول- عليه السّلام‏ «3» - از كفر ايشان و آن كه ايشان به آنچه مى‏كنند از مسارعت در كفر جز خويشتن را زيان نمى‏كنند «4» كه خويشتن را عقاب حاصل مى‏كنند و ثواب فوت مى‏كنند.

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ‏ ، آنان كه كفر به ايمان بخريده‏اند، يعنى بدل كرده‏اند. و متبايعين متبادلين باشند «5» كه هر يكى از ايشان اندك دارد «6» بدهد و آن كه صاحبش دارد بستاند، به اين كه كرده‏اند خداى را هيچ زيان نكرده‏اند، و إنّما زيان به خود كرده‏اند. و فرق از ميان «اساءت» و «مضرّت» آن است كه اساءت الّا قبيح نباشد، و مضرّت هم حسن باشد و هم قبيح، چون مستحق باشد يا بر وجه لطف‏

(1). اساس و وز: كلمه به صورت «ان» هم خوانده مى‏شود.

(2). دب، آج، لب، فق: عذاب.

(3). مر+ را.

(4). اساس+ كه خويشتن را زيان نمى‏كنند، با توجّه به وز و ديگر نسخه بدلها زايد مى‏نمايد.

(5). دب، آج، لب، فق: باشد.

صفحه بعد