کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 141

لا يحسبنّ النّبىّ و المؤمنون الكافرين سابقين لنا، فاعل مقدّر باشد، و كافرين مفعول اوّل، و سابقين مفعول دوم.

و وجهى ديگر آن است كه: «ان»، تقدير كنند و هى المخفّفة «1» من الثّقيله، و تقدير «انّ» باشد، و لا يحسبنّ الّذين كفروا ان سبقوا، اي انّهم سبقونا. و هر كجا «انّ» با اسم و خبر در جاى مفعول [حسب و اخوات او افتد] «2» ، قايم مقام هر دو مفعول او باشد، يقول: حسبت انّ زيدا منطلق- و اخوات او «3» ، و المعنى حسبت زيدا منطلقا «4» ، و مثله قوله: الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا «5» ... ، و باقى قرّاء، تحسبنّ، به «تا» خواندند، خطابا للنبىّ- عليه السّلام. و الَّذِينَ‏ ، مفعول اوّل باشد و سَبَقُوا مفعول دوم. گفت: مپندار و گمان مبر كه آنان كه كافر شدند مرا سبق توانند بردن يا از من بتوانند گريخت‏ «6» ، و مفعول محذوف است، لدلالة الكلام عليه، و التّقدير: سبقوا اللّه، و مثله في اللّفظ و المعنى قوله: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ‏ «7» .

إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ‏ ، جمله قرّاء، إِنَّهُمْ‏ خوانند به كسر همز «8» على الابتداء و الاستيناف. و اهل شام خواندند: «انّهم» بالفتح‏ «9» گفتند: «لا»، صله است و تقدير آن باشد: انّهم يعجزون، اى يعجزون اللّه، و اين‏ «10» ، بدل سبقوا باشد، اى لا يحسبنّ الكافرين سابقين اللّه معجزين له. و مورد آيت، وعيد و تهديد است، گفت: گمان مبر كه اين كافران از پيش من بشوند يا مرا عاجز كنند يا از قبضه قدرت من بيرون توانند شد، بل اسير و گرفته من‏اند و در ملك و ملك من‏اند و از من فايت نه‏اند، هر گه كه خواهم ايشان را گرفتار توانم كردن و جزا دادن‏ «11» ايشان را بر وفق عمل ايشان. و حسبان، ظنّ باشد و حسبان حساب باشد، يقال‏ «12» : حسبت الشّئ احسبه و احسبه‏

(1). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: هى آن المخفّفه.

(2). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(3). عبارت «و اخوات او»، در هيچ يك از نسخه‏ها نيامده است.

(4). اساس: مطلقا، به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(5). سوره عنكبوت (29) آيه 1 و 2.

(6). همه نسخه بدلها، گريختن.

(7). سوره عنكبوت (29) آيه 4.

(8). اساس: هم؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد؛ آج، بم، لب، آن: همزه.

(9). آو: به فتح همز؛ آج، بم، لب، آن: به فتح همزه و.

(10). آو، آج، بم، آن: ان.

(11). آو، آج، بم، لب، آن: داد.

(12). عبارت پس از يقال، در نسخه‏هاى مختلف متفاوت است. متن با تقدّم و تأخّر كلمات منظم شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 142

حسبانا و محسبة و محسبة، و حسبت الحساب احسبه حسابا و حسبا و حسبانا. حسن بصرى گفت: لا يُعْجِزُونَ‏ ، اى لا يفوتون اللّه؛ از خداى فايت نباشد «1» .

آنگه مؤمنان را گفت: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ‏ ؛ ساز كنى از براى ايشان از آلات كارزار از آنچه بتوانى و اسبان و آنچه حاجت باشد به آن در كارزار. و استطاعت معنيى باشد كه جوارح به آن متطاول باشد فعل را «2» با زوال موانع. و اصل او، طاعت باشد، و قوله:

مِنْ قُوَّةٍ ؛ قيل: اراد من رمى. ذكره الفرّاء و رواه عقبة بن عامر عن النّبىّ- عليه السّلام- [ذ] «3» كره الطّبرى، گفتند: تير انداختن است. عكرمه گفت: مراد حصنهاست. وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ‏ ، گفتند: «رباط»، بستنى است‏ «4» خوارتر از عقد، و «رباط»، مرابطه باشد. و «رباط»، نام آن رسن باشد كه اسب را دو ببندند و «رباط» نام [45- پ‏] آن جاى باشد كه ايشان‏ «5» را آن جا ببندند، و «رباط»، مصدر است اجرا كنند بر اسبان، قال الشّاعر:

[ و ] «6» انّ الرّباط النكد من آل داحس‏

ابين‏ «7» فما «8» يفلحن يوم رهان‏

تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ‏ ؛ كه به آن بترسانى دشمن خداى را و دشمن خود را، و الرّهب و الرّهبة: الخوف، الارهاب و التّرهيب: الاخافة، و الاسترهاب، الارهاب‏ «9» ايضا. وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ‏ ؛ و جماعتى ديگر را كه جز ايشانند، كه شما «10» ايشان را ندانى، خداى داند ايشان را، و اين عطف است على: عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ‏ ، و در آن كه مراد به اينان كيستند پنج قول گفتند:

مجاهد گفت: بنى قريظه‏اند. سدّى گفت: اهل پارس‏اند. حسن بصرى گفت و ابن زيد: منافقانند. طبرى گفت: جنّيانند. جبّائى گفت: بر عموم است، يعنى هر دشمنى كه تو دشمنى او ندانى و خداى داند كه او دشمن شماست. و «علم»، به‏

(1). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: نباشند.

(2). مل: كردن فعل را.

(3). از آو، افزوده شد.

(4). آو، آج، بم، لب، آن: بستن باشد.

(5). مل، مج: اسبان.

(6). هيچ كدام از نسخه‏ها ندارد؛ به قياس متن چاپى مرحوم شعرانى و مآخذ ديگر آورده شد.

(7). اساس و ديگر نسخه بدلها: كنون؛ به قياس متن چاپى مرحوم شعرانى و مآخذ ديگر آورده شد.

(8). اساس: كما؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(9). اساس و ديگر نسخه بدلها: الرّهب؛ متن با توجّه به منابع لغت و تفسير تصحيح شد.

(10). اساس و ديگر نسخه بدلها: تو؛ به قياس با مفهوم آيه و معنى آن در صفحات گذشته تصحيح شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 143

معنى معرفت است، قال الشّاعر:

فانّ اللّه يعلمني و وهبا

و انّا سوف يلقاه كلانا

و براى آن گفتيم كه «علم» به معنى معرفت است كه متعدّى است به يك مفعول. وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ [ «ما»، جزاى است و آنچه هزينه كنى از چيزى، يعنى از مالى. و چيز آن جا مال است. فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ ] «1» ؛ در راه خداى تعالى. يُوَفَّ إِلَيْكُمْ‏ ؛ ثواب آن تمام به شما دهند و هيچ ظلمى و نقصانى نكنند شما را.

قوله: وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها ، گفت: و اگر چنان باشد كه اين ناقضان عهد از بنى قريظه و جز ايشان ميل كنند با صلح، تو نيز ميل با صلح كن. و سلم و سلم، لغت است، و سلم هم لغت است در او، و كسر، قراءت ابو بكر عن عاصم است، و فتح قراءت باقى قرّاء است، و به فتح «سين» و «لام» هيچ مقرى نخواند، جز كه لغت است و معنى هر سه مسالمه و مصالحه باشد. براى اين تأنيث كرد آن را، و گفت: فَاجْنَحْ لَها ، قال الشّاعر في السّلم بمعنى المصالحه:

انائل انّني سلم‏

لاهلك فاقبلي سلمي‏

اى صلحي، و سلم؛ سلف باشد، و سلام؛ استسلام باشد. و سلم، درختى است در بادية، الواحده سلمه. و الجنوح، الميل، يقال: جنح اليه يجنح جنوحا، و منه:

الجناح، اى الميل الى الإثم. و منه، الجناح. كجناح الطّائر، لأنّه يميل به الى جانب. و در آيت دليل نيست بر آن كه چون كفّار صلح كنند رسول را يا امام را واجب است اجابت كردن، بل روا بود كه مصلحت در خلاف صلح باشد. و بر اين قول امر حمل نبايد كردن بر وجوب؛ و اگر چه ظاهر اوامر قرآن حمل بايد كردن بر وجوب. از اين قاعده عدول بايد كردن به دليل، و آن اجماع اهل البيت است، يا بايد گفتن كه: آيت مخصوص است به بنى قريظه، و اين حكم مطرّد نيست اعني وجوب صلح در همه طالبان‏ «2» صلح؛ بل ما «3» راه النّبىّ و الامام المعصوم. و بعضى مفسّران گفتند: آيت منسوخ است بقوله: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ‏ «4» ... ، و درست آن است كه منسوخ نيست، براى آن كه آن آيت در حقّ مشركان است، و اين آيت در

(1). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(2). اساس: ظالمان؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(3). آو، آج، بم: على؛ مل، مج: على ما.

(4). قرآن مجيد: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‏ ، سوره توبه (9) آيه 5.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 144

حقّ اهل كتاب است از بنى قريظه و النّضير، دگر آن كه: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‏ «1» در سنه تسع فرو آمده است و پس از آن با اهل نجران صلح كرد بر دو هزار حلّه، كه هزار در صفر بدهند و هزار در رجب، پس در آيتين تنافى نيست و آنچه در او دعوى نسخ كردند، ناسخ پيش از منسوخ فرود آمد و اين هر دو معنى مانع باشد از نسخ. و نسخ قول حسن بصرى است و قتاده. وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ ؛ و اعتماد بر خداى كن و كار بازو «2» گذار، إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ ؛ كه او خداى شنوا و داناست؛ شنواست دعاى دعاكنان را، و عالم است به مصالح ايشان.

وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ‏ ؛ و اگر خواهند تا بفريبند تو را بنى قريظه به اظهار صلح و خديعت اظهار امرى محبوب باشد براى حصول مراد خود با ابطان‏ «3» خلاف آن، و اصل او تباهى باشد من قول الشّاعر:

طيّب الرّيق اذا الرّيق خدع‏

اى فسد. فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ‏ ؛ بس است تو را خداى- عزّ و جلّ- يعنى، دل از آن تنگ مدار و به نصرت [46- ر] ايشان چشم مدار و از خذلان و خدع ايشان انديشه مكن كه خداى- جلّ جلاله- ناصر تو بس باشد. هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ‏ ؛ او آن خداى است كه تو را قوّت داد به يارى و نصرت خود و متابعت مؤمنان- من الايد، و هو القوّة.

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ‏ ؛ جمع كرد «4» ميان دلهاى ايشان و اگر تو هر چه در زمين خرج كنى و كردى نتوانستى ميان دلهاى ايشان جمع كردن؛ و لكن خداى تعالى جمع كرد و الف‏ «5» داد. بيشتر مفسّران گفتند: مراد آن عداوت است كه ميان اوس و خزرج بود و در وقعه سمير «6» . خداى تعالى به بركت رسول- عليه السّلام- برداشت آن از ميان ايشان به اسلام، و مودّت پديد آورد و چون برادران شدند چنان كه فرمود:

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً «7» ... ، و اين قول صادق است و باقر- عليهما السّلام. مجاهد گفت: عامّ است در هر دو دوست كه با يكديگر الف دارند «8» ، ايشان را آن الف و

(1). قرآن مجيد: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‏ . سوره توبه (9) آيه 5.

(2). بازو/ باز او/ با او.

(3). همه نسخه بدلها، بجز مل، مج، لب: ابطال.

(4). همه نسخه بدلها، بجز مج: و جمع كرد.

(5). آج، مل، لب: الفت.

(6). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج+ حاطب.

(7). سوره آل عمران (3) آيه 103.

(8). همه نسخه بدلها: باشد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 145

الفت از قبل خداى باشد و ما را در آن صنعى‏ «1» نيست، إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏ ؛ او غالب است و محكم كار.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ ، آنگه خداى تعالى بر جمله رسول را تسليت داد و تقويت دل به اين آيت، گفت: از روى نصرت من تو را كفايت كنم‏ «2» و از مؤمنانى كه پسروان تواند. و در تفسير اهل البيت- عليهم السّلام- آمد كه: مراد به آيت، امير المؤمنين على است- عليه السّلام- و ظواهر اخبار و سير شاهد اين قول است براى آن كه مستفاد آيت نصرت است، و آن نصرت كه بعد تأييد اللّه تعالى، رسول را و دين خداى را از امير المؤمنين بود از كس نبود، بديع نبود كه آيت خاص باشد به او.

و در معنى آيت و اعراب‏ مَنِ‏ دو قول گفتند؛ يكى آن كه: محلّ او رفع بود عطفا على اسم اللّه تعالى و اين اعراب بر اين معنى آيد «3» كه گفتيم. و قولى ديگر، گفتند آن كه: محلّ او نصب است عطفا على محلّ الكاف، و محلّه منصوب بوقوع الفعل [عليه‏] « «4»» ، و ان كان فى الظّاهر مجرورا بالاضافة، و التّقدير: حسبك اللّه و حسب من اتّبعك، على معنى يكفيك اللّه و يكفي من اتّبعك، و مثله قوله: إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ‏ «5» ... ، قال الشّاعر:

اذا كانت الهيجاء و انشقّت‏ «6» العصا

فحسبك و الضّحاك سيف مهنّد

و اين قول شعبى است و ابن زيد، و جمهور مفسّران بر قول اوّل‏اند.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ‏ ، آنگه خطاب كرد با رسول- عليه السّلام- و او را فرمود: تا حثّ كند و ترغيب افگند [مؤمنان را بر قتال و كارزار.

و اصل كلمه از «حرض» باشد، و هو الهلاك، يعنى حثّ كند] « «7»» او را و حمل بر كارى كه اگر او خلاف آن كند نمايد او را كه هلاك خواهى شدن‏ «8» ، من قوله تعالى: حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ‏ «9» ، اى هالكا، [و تفعيل‏] «10» به‏

(1). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: صنعتى.

(2). همه نسخه بدلها: تو را كفايتم.

(3). مل: آمد.

(10- 7- 4). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(5). سوره عنكبوت (29) آيه 34.

(6). اساس: انشتت؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(8). همه نسخه بدلها: بجز مل و مج: كه او هلاك خواهد شدن.

(9). سوره يوسف (12) آيه 85.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 146

معنى ازالت باشد اين جا، إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ‏ ؛ «كان» تامّه است اين جا، و المعنى: ان يحصل و يوجد منكم؛ و اگر از شما بيست مرد صابر باشند عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ‏ «1» بايد تا دويست مرد را غلبه كنند از كافران، و اگر [از] «2» شما صد مرد باشند «3» بايد تا هزار مرد را غلبه كنند، هر مردى با ده مرد. و اين در بدايت اسلام بود كه مسلمانان را عدد اندك بود «4» ، و گفتند: آيت در روز بدر آمد. و «صبر»، حبس نفس باشد، بر آنچه‏ «5» منازع آن بود، و ضدّش جزع باشد، قال الشّاعر:

و ان‏ «6» تصبر فالصّبر خير مغبّة

و ان تجزعا فالامر ما تريان‏

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ‏ ؛ كه ايشان قومى‏اند كه ندانند، يعنى قتال كه مى‏كنند بر جهالت و عميا مى‏كنند نه چون شما كه بر بصيرت مى‏كنى و اميد بهشت. و بعضى ديگر گفتند: ايشان استحقاق ثواب نمى‏دانند بر آن كه مى‏كنند، چنان كه شما مى‏دانى‏ «7» ، و هر دو قول متقارب است به معنى. و اين آيت اگر چه ظاهر او خبر است، معنى او امر است براى آن كه آيت منسوخ الحكم است باتّفاق و اگر خبر محض بودى نسخ در او نشدى.

دگر، قوله تعالى: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ‏ ؛ و تخفيف، آزرم باشد از مشقّت تكليف. چون مدتى برآمد و مسلمانان را عدد بسيار شد، خداى تعالى‏ «8» فضل بسيار كرد و كرم بى‏شمار و تخفيف اين تكليف كرد بر ايشان و اين آيت فرستاد. و حكم آيت اوّل به او منسوخ كرد [46- پ‏]، و حكم آيت اوّل آن بود كه: اگر مردى مسلمان از ده مرد [كافر] « «9»» روى بگردانيدى فاسق بودى و مستحقّ ذمّ و عقاب. و خداى تعالى تخفيف كرد و ده با دو آورد، گفت: اكنون خداى سبك بكرد از شما و دانست كه در ميان شما ضعيفانند. اكنون، حكم آن است كه اگر از شما كه مؤمنانى صد مرد صابر باشند، بايد تا دويست مرد [كافر] «10» را غلبه كنند، و اگر هزار مرد باشند بايد تا دو

(1). اساس: ندارد؛ به قياس معنى عبارت، از مل، افزوده شد.

(2). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(3). اساس: باشد، به قياس نسخه مل و قرينه در جمله قبلى، تصحيح شد.

(4). آج، لب: مسلمانان عدد اندك بودند.

(5). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج+ نفس.

(6). اساس: فان؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(7). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: شما دانى.

(8). آج، بم، مج، لب، آن+ آيت فرستاد.

(10- 9). اساس: ندارد؛ به قياس نسخه آو و اتّفاق نسخ افزوده شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 147

هزار مرد كافر را غلبه كنند به فرمان خداى تعالى. اين آيت بلا خلاف ناسخ است و رافع حكم آيت اوّل را، و اين حكم ثابت است و مستقرّ، و هر كه امروز از دو كافر در جهاد روى برگرداند او فاسق بود و مستحقّ ذمّ و عقاب باشد. وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ‏ ؛ و خداى تعالى به معنى‏ «1» نصرت با صابران است، يعنى آنان كه بر ثبات و جهاد و مقاسات آن صبر كنند.

[قوله تعالى‏] «2» :

[سوره الأنفال (8): آيات 67 تا 75]

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ (73) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (75)

[ترجمه‏]

؛ نباشد هيچ پيغامبرى را كه باشند او را اسيران‏ «3» تا مبالغت كند در كشتن‏ «4» در زمين، مى‏خواهى مال دنيا و خداى مى‏خواهد آخرت، و خداى داناست و محكم كار.

اگر نه كتابى است‏ «5» از خداى سابق شده، برسيدى‏ «6» شما را در آنچه گرفتى عذابى بزرگ.

بخورى از آنچه غنيمت گرفتى حلال پاكيزه‏ «7» ، و بترسى از خداى كه خداى آمرزنده و بخشاينده است.

[47- ر]

؛ اى پيغامبر بگو آنان‏ «8» را كه در دست شمااند از اسيران‏ «9» اگر داند خداى در دلهاى شما ايمان‏ «10» بدهد شما را بهتر از آن كه فرا گرفتند «11» از شما و بيامرزد شما را و خداى آمرزنده و بخشاينده است.

و

(1). كذا در اساس و همه نسخه بدلها.

(2). اساس: ندارد، از آو، افزوده شد.

(3). آج، لب: بنديان.

(4). آج، لب: تا خسته نكردى كافران را.

(5). آج، لب: نبشته بودى.

(6). آج، لب: برسيدستى.

(7). آج: پاكيزك؛ لب: پاكيزه ك.

(8). آج، لب: آن كسها.

(9). آج؛ لب: بنديان.

(10). آج، لب: نيكى، يعنى مسلمانى.

صفحه بعد