کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 144

حقّ اهل كتاب است از بنى قريظه و النّضير، دگر آن كه: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‏ «1» در سنه تسع فرو آمده است و پس از آن با اهل نجران صلح كرد بر دو هزار حلّه، كه هزار در صفر بدهند و هزار در رجب، پس در آيتين تنافى نيست و آنچه در او دعوى نسخ كردند، ناسخ پيش از منسوخ فرود آمد و اين هر دو معنى مانع باشد از نسخ. و نسخ قول حسن بصرى است و قتاده. وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ ؛ و اعتماد بر خداى كن و كار بازو «2» گذار، إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ ؛ كه او خداى شنوا و داناست؛ شنواست دعاى دعاكنان را، و عالم است به مصالح ايشان.

وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ‏ ؛ و اگر خواهند تا بفريبند تو را بنى قريظه به اظهار صلح و خديعت اظهار امرى محبوب باشد براى حصول مراد خود با ابطان‏ «3» خلاف آن، و اصل او تباهى باشد من قول الشّاعر:

طيّب الرّيق اذا الرّيق خدع‏

اى فسد. فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ‏ ؛ بس است تو را خداى- عزّ و جلّ- يعنى، دل از آن تنگ مدار و به نصرت [46- ر] ايشان چشم مدار و از خذلان و خدع ايشان انديشه مكن كه خداى- جلّ جلاله- ناصر تو بس باشد. هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ‏ ؛ او آن خداى است كه تو را قوّت داد به يارى و نصرت خود و متابعت مؤمنان- من الايد، و هو القوّة.

وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ‏ ؛ جمع كرد «4» ميان دلهاى ايشان و اگر تو هر چه در زمين خرج كنى و كردى نتوانستى ميان دلهاى ايشان جمع كردن؛ و لكن خداى تعالى جمع كرد و الف‏ «5» داد. بيشتر مفسّران گفتند: مراد آن عداوت است كه ميان اوس و خزرج بود و در وقعه سمير «6» . خداى تعالى به بركت رسول- عليه السّلام- برداشت آن از ميان ايشان به اسلام، و مودّت پديد آورد و چون برادران شدند چنان كه فرمود:

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً «7» ... ، و اين قول صادق است و باقر- عليهما السّلام. مجاهد گفت: عامّ است در هر دو دوست كه با يكديگر الف دارند «8» ، ايشان را آن الف و

(1). قرآن مجيد: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ‏ . سوره توبه (9) آيه 5.

(2). بازو/ باز او/ با او.

(3). همه نسخه بدلها، بجز مل، مج، لب: ابطال.

(4). همه نسخه بدلها، بجز مج: و جمع كرد.

(5). آج، مل، لب: الفت.

(6). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج+ حاطب.

(7). سوره آل عمران (3) آيه 103.

(8). همه نسخه بدلها: باشد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 145

الفت از قبل خداى باشد و ما را در آن صنعى‏ «1» نيست، إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏ ؛ او غالب است و محكم كار.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ ، آنگه خداى تعالى بر جمله رسول را تسليت داد و تقويت دل به اين آيت، گفت: از روى نصرت من تو را كفايت كنم‏ «2» و از مؤمنانى كه پسروان تواند. و در تفسير اهل البيت- عليهم السّلام- آمد كه: مراد به آيت، امير المؤمنين على است- عليه السّلام- و ظواهر اخبار و سير شاهد اين قول است براى آن كه مستفاد آيت نصرت است، و آن نصرت كه بعد تأييد اللّه تعالى، رسول را و دين خداى را از امير المؤمنين بود از كس نبود، بديع نبود كه آيت خاص باشد به او.

و در معنى آيت و اعراب‏ مَنِ‏ دو قول گفتند؛ يكى آن كه: محلّ او رفع بود عطفا على اسم اللّه تعالى و اين اعراب بر اين معنى آيد «3» كه گفتيم. و قولى ديگر، گفتند آن كه: محلّ او نصب است عطفا على محلّ الكاف، و محلّه منصوب بوقوع الفعل [عليه‏] « «4»» ، و ان كان فى الظّاهر مجرورا بالاضافة، و التّقدير: حسبك اللّه و حسب من اتّبعك، على معنى يكفيك اللّه و يكفي من اتّبعك، و مثله قوله: إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ‏ «5» ... ، قال الشّاعر:

اذا كانت الهيجاء و انشقّت‏ «6» العصا

فحسبك و الضّحاك سيف مهنّد

و اين قول شعبى است و ابن زيد، و جمهور مفسّران بر قول اوّل‏اند.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ‏ ، آنگه خطاب كرد با رسول- عليه السّلام- و او را فرمود: تا حثّ كند و ترغيب افگند [مؤمنان را بر قتال و كارزار.

و اصل كلمه از «حرض» باشد، و هو الهلاك، يعنى حثّ كند] « «7»» او را و حمل بر كارى كه اگر او خلاف آن كند نمايد او را كه هلاك خواهى شدن‏ «8» ، من قوله تعالى: حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ‏ «9» ، اى هالكا، [و تفعيل‏] «10» به‏

(1). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: صنعتى.

(2). همه نسخه بدلها: تو را كفايتم.

(3). مل: آمد.

(10- 7- 4). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(5). سوره عنكبوت (29) آيه 34.

(6). اساس: انشتت؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(8). همه نسخه بدلها: بجز مل و مج: كه او هلاك خواهد شدن.

(9). سوره يوسف (12) آيه 85.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 146

معنى ازالت باشد اين جا، إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ‏ ؛ «كان» تامّه است اين جا، و المعنى: ان يحصل و يوجد منكم؛ و اگر از شما بيست مرد صابر باشند عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ‏ «1» بايد تا دويست مرد را غلبه كنند از كافران، و اگر [از] «2» شما صد مرد باشند «3» بايد تا هزار مرد را غلبه كنند، هر مردى با ده مرد. و اين در بدايت اسلام بود كه مسلمانان را عدد اندك بود «4» ، و گفتند: آيت در روز بدر آمد. و «صبر»، حبس نفس باشد، بر آنچه‏ «5» منازع آن بود، و ضدّش جزع باشد، قال الشّاعر:

و ان‏ «6» تصبر فالصّبر خير مغبّة

و ان تجزعا فالامر ما تريان‏

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ‏ ؛ كه ايشان قومى‏اند كه ندانند، يعنى قتال كه مى‏كنند بر جهالت و عميا مى‏كنند نه چون شما كه بر بصيرت مى‏كنى و اميد بهشت. و بعضى ديگر گفتند: ايشان استحقاق ثواب نمى‏دانند بر آن كه مى‏كنند، چنان كه شما مى‏دانى‏ «7» ، و هر دو قول متقارب است به معنى. و اين آيت اگر چه ظاهر او خبر است، معنى او امر است براى آن كه آيت منسوخ الحكم است باتّفاق و اگر خبر محض بودى نسخ در او نشدى.

دگر، قوله تعالى: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ‏ ؛ و تخفيف، آزرم باشد از مشقّت تكليف. چون مدتى برآمد و مسلمانان را عدد بسيار شد، خداى تعالى‏ «8» فضل بسيار كرد و كرم بى‏شمار و تخفيف اين تكليف كرد بر ايشان و اين آيت فرستاد. و حكم آيت اوّل به او منسوخ كرد [46- پ‏]، و حكم آيت اوّل آن بود كه: اگر مردى مسلمان از ده مرد [كافر] « «9»» روى بگردانيدى فاسق بودى و مستحقّ ذمّ و عقاب. و خداى تعالى تخفيف كرد و ده با دو آورد، گفت: اكنون خداى سبك بكرد از شما و دانست كه در ميان شما ضعيفانند. اكنون، حكم آن است كه اگر از شما كه مؤمنانى صد مرد صابر باشند، بايد تا دويست مرد [كافر] «10» را غلبه كنند، و اگر هزار مرد باشند بايد تا دو

(1). اساس: ندارد؛ به قياس معنى عبارت، از مل، افزوده شد.

(2). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(3). اساس: باشد، به قياس نسخه مل و قرينه در جمله قبلى، تصحيح شد.

(4). آج، لب: مسلمانان عدد اندك بودند.

(5). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج+ نفس.

(6). اساس: فان؛ به قياس نسخه آو، تصحيح شد.

(7). همه نسخه بدلها، بجز مل و مج: شما دانى.

(8). آج، بم، مج، لب، آن+ آيت فرستاد.

(10- 9). اساس: ندارد؛ به قياس نسخه آو و اتّفاق نسخ افزوده شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 147

هزار مرد كافر را غلبه كنند به فرمان خداى تعالى. اين آيت بلا خلاف ناسخ است و رافع حكم آيت اوّل را، و اين حكم ثابت است و مستقرّ، و هر كه امروز از دو كافر در جهاد روى برگرداند او فاسق بود و مستحقّ ذمّ و عقاب باشد. وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ‏ ؛ و خداى تعالى به معنى‏ «1» نصرت با صابران است، يعنى آنان كه بر ثبات و جهاد و مقاسات آن صبر كنند.

[قوله تعالى‏] «2» :

[سوره الأنفال (8): آيات 67 تا 75]

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ (73) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (75)

[ترجمه‏]

؛ نباشد هيچ پيغامبرى را كه باشند او را اسيران‏ «3» تا مبالغت كند در كشتن‏ «4» در زمين، مى‏خواهى مال دنيا و خداى مى‏خواهد آخرت، و خداى داناست و محكم كار.

اگر نه كتابى است‏ «5» از خداى سابق شده، برسيدى‏ «6» شما را در آنچه گرفتى عذابى بزرگ.

بخورى از آنچه غنيمت گرفتى حلال پاكيزه‏ «7» ، و بترسى از خداى كه خداى آمرزنده و بخشاينده است.

[47- ر]

؛ اى پيغامبر بگو آنان‏ «8» را كه در دست شمااند از اسيران‏ «9» اگر داند خداى در دلهاى شما ايمان‏ «10» بدهد شما را بهتر از آن كه فرا گرفتند «11» از شما و بيامرزد شما را و خداى آمرزنده و بخشاينده است.

و

(1). كذا در اساس و همه نسخه بدلها.

(2). اساس: ندارد، از آو، افزوده شد.

(3). آج، لب: بنديان.

(4). آج، لب: تا خسته نكردى كافران را.

(5). آج، لب: نبشته بودى.

(6). آج، لب: برسيدستى.

(7). آج: پاكيزك؛ لب: پاكيزه ك.

(8). آج، لب: آن كسها.

(9). آج؛ لب: بنديان.

(10). آج، لب: نيكى، يعنى مسلمانى.

(11). آو، بم، آن: فراگرفت.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 148

اگر خواهند خيانت تو، بدرستى كه خيانت‏ «1» كردند با خداى از پيش، تمكين كرد از ايشان و خداى داناست و محكم كار.

[47- پ‏]

؛ آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهاد كردند به مالهاشان و جانهاشان در راه خداى و آنان كه پناه دادند و يارى كردند، ايشان بهرى [اوليتراند] « «2»» به بهرى و آنان كه ايمان آوردند و هجرت نكردند نيست شما را از ولايت‏ «3» ايشان از چيزى تا «4» هجرت كنند و اگر يارى خواهند از شما در دين، بر «5» شماست يارى مگر بر قومى كه ميان شما و ميان ايشان پيمانى باشد، و خداى بدانچه مى‏كنى بيناست.

؛ و آنان كه كافر شدند بعضى ايشان دوستان بعضى‏اند «6» ، اگر نكنى باشد فتنه‏اى‏ «7» در زمين و تباهى بزرگ.

؛ و آنان كه بگرويدند و هجرت كردند و جهاد كردند در راه خداى، و آنان كه پناه دادند و يارى كردند، ايشان مؤمنان‏اند بدرستى، ايشان را بود آمرزش و روزى [با كرامت‏] «8» . [48- ر].

؛ و آنان كه ايمان آوردند از آن پس و هجرت كردند و جهاد كردند با شما، ايشان از شمااند و خويشان نسب، بهرى اوليترند بر بهرى در كتاب‏ «9» خداى، كه خداى به همه چيزى داناست.

(1). آج، لب: ناراستى.

(8- 2). اساس: ندارد؛ از آو، افزوده شد.

(3). آج، لب: نگهداشت.

(4). آو، بم+ كه.

(5). آو، بم، آن: ور/ بر.

(6). آو، بم، مج، آن: بهرى از ايشان اوليتراند به بهرى.

(7). آج، لب: آشوبى.

(9). آج، لب: نامه.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 149

قوله تعالى: ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ - الاية. عبد اللّه مسعود گفت: سبب نزول آيت آن بود كه، چون روز بدر اسيران بدر را آوردند، رسول در حقّ ايشان با صحابه مشورت كرد، گفت: چه گوييد «1» در باب اين اسيران؟

ابو بكر گفت: يا رسول اللّه! قومك؛ قوم تواند و خويشان تواند، استبقاء بايد كردن اينان را و رها كردن، باشد كه خداى لطف كند با اينان تا ايمان آرند، از ايشان فديه بستان و اينان را رها كن و آنچه بستانى، به ساز و عدّت كارزارى ديگر كن، كه باشد كه تو را بود با دشمنان.

عمر گفت: يا رسول اللّه! اينان كافرانند و آنان‏ «2» كه تو را تكذيب كردند و از خانه خودت بيرون كردند، اينان را رحمت نبايد كردن و ببايد كشتن، و عقيل را به دست على بازده تا او را بكشد و فلان را به دست من بازده- مردى بود از خويشان او- تا گردنش بزنم.

عبد اللّه رواحه گفت: راى من آن است كه، بفرماى تا اينان جمله را در وادى جمع كنند و خار و هيزم بسيار گرد ايشان در آرى‏ «3» و آتش در اندازى و همه را بسوزى.

عبّاس گفت: قطع رحم خواهد كردن. پس رسول- عليه السّلام- هيچ جواب نداد و برخاست و در حجره شد، مردمان هر كسى چيزى بگفتند «4» . يكى گفت: راى ابو بكر گيرد، و يكى گفت: با راى عمر شود، و يكى گفت: با راى عبد اللّه رواحه كار كند.

رسول- عليه السّلام- بيرون آمد، و گفت: خداى تعالى بعضى دلهاى مردمان نرم كند تا از شير نرمتر باشد، و دلهاى بعضى سخت كند تا از سنگ سخت‏تر باشد.

آنگه روى به اسيران كرد، و گفت: امروز كار شما از دو بيرون نيست: يا اسلام آريد، يا گردن بزنند شما را، يا فديه كنيد خود را. عبد اللّه مسعود گفت: الّا سهيل بن بيضاء را، كه من از او كلمه اسلام شنيدم. رسول- عليه السّلام- هيچ نگفت. عبد اللّه گفت: من بترسيدم سخت تا گمان بردم كه سنگ از آسمان به من فرود آيد تا چرا

(1). اساس+ كه؛ به قياس نسخه آو و اتّفاق نسخه‏ها حذف گرديد.

(2). همه نسخه بدلها: آنانند.

(3). آو، آج، بم، لب، آن: جمع كنى.

(4). آو، آج، بم، لب، آن: مى‏گفتند.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏9، ص: 150

مداخله كردم در حديث رسول، تا رسول- عليه السّلام- گفت:

الّا سهيل بن بيضاء.

چون دگر روز بود، باز آمدم رسول را ديدم كه دلتنگ نشسته بود و ابو بكر مى‏گريست، من گفتم: يا رسول اللّه! چه حادثه افتاد؟ مرا بگوى تا من نيز بگريم، و اگر گريه نيايد مرا تكلّف كنم. گفت: بر اصحاب شما مى‏گريم كه خداى ايشان را عذاب خواست فرستادن، و عذاب به ايشان چنان نزديك بود [48- پ‏] كه اين درخت به ما، و بنزديك ما درختى بود. و خداى تعالى اين آيت فرستاده بود: ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ ؛ بصريان خواندند: «ان تكون»، به «تا»، و باقى قرّاء به «يا» ى معجمه من تحت. حجّت قراءت بصريان، آن است كه: اسرى، جمع است و جمع مؤنّث باشد. و حجّت قراءت آنان كه به «يا» خوانند « «1»» ، آن است كه، فعل مقدّم است و تأنيث نه حقيقى است، و فصلى هست ميان فعل و فاعل بقوله: لَهُ‏ . و اخفش اين اختيار كرد. ابو جعفر تنها خواند: اسارى، و باقى قرّاء خوانند «2» . أَسْرى‏ . ابو على گفت: «اسرى»، بر قياس مطرّدتر است در جمع فعيل، و نظيره: جريح و جرحى، و قتيل و قتلى، و عقير و عقرى، و لديغ و لدغى، اين جمله فعلى است به معنى مفعول. و همچنين- چون مصاب‏ «3» فى بدنه باشد هم اين آيد «4» ، كمريض و مرضى، و احمق و حمقى، و سكران و سكرى، و اسارى در جمع اسير خلاف قياس است و انّما شبّهوه بكسلان و كسالى. و ابو الحسن فرق كرد ميان «اسرى» و «اسارى»، گفت: اسرى، اسيران بى‏بند باشند و اسارى، اسيران با بند باشند. و ازهرى گفت: اسرى، جمع اسير است و اسارى جمع اسرى، فهو اذا جمع الجمع. و اصل كلمه شدّت‏ «5» باشد، و اسير مشدود بود، فعيل به معنى مفعول، و منه قوله: وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ‏ «6» ... ، اى احكمنا خلقهم، و قتب مأسور، اى مشدود بالقدّ، و قوله: حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ‏ ، اثخان، مبالغت در قتل باشد و تغليظ حال من الثّخانة و هى الغلظة و الكثافة. حق تعالى اين آيت بر آن فرستاد كه، هواى صحابه رسول الّا من شذّ عنهم‏ «7» بر آن بود كه، اسيران را نكشند و فديه ستانند؛ چه ايشان را ميل به مال بود و آنچه خداى دانست.

(2- 1). همه نسخه بدلها: خواندند.

(3). اساس: مضاف؛ به قياس با نسخه آو، تصحيح شد.

(4). اساس: اين آيت آمد؛ ظاهرا روى كلمه آيت خط كشيده شده است؛ متن به قياس با نسخه مل، تصحيح شد.

(5). همه نسخه بدلها: شدّ.

(6). سوره انسان (76) آيه 28.

صفحه بعد