کتابخانه تفاسیر
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 339
مومنان را، و تخصيص ايشان به آن كرد كه منتفع ايشانند.
وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ ، و جماعت و اصحاب ايكه و ريشه «1» و درختان ظالم بودند و «ان» مخفّفه است از ثقيله به دلالت لزوم «لام» در خبر او، و التّقدير: و انّه كان، اى انّ الشأن و الأمر كان اصحاب الايكة لظالمين. حسن گفت:
«ايكة» درختان باشد و جمعش ايك بود، كشجرة و شجر. و گفتهاند درختان درهم- پيخته «2» باشد، و گفتهاند: ويشه «3» باشد. قال اميّة:
كبكاء «4» الحمام على فرو
ع الآيك فى الطّير الجوانح
و مراد قوم شعيباند كه ايشان اصحاب درختستان و ويشهها «5» بودند و وجه معاش «6» ايشان از آن بود و خداى تعالى شعيب را به ايشان فرستاد و به اهل مدين، امّا اهل مدين چون ايمان نياوردند خداى ايشان را به صيحه هلاك كرد و اصحاب ايكه را به ظلّة، و آن ابرى بود كه بر آمد و از او آتشى بيامد و ايشان را بسوخت.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ ، ما از ايشان كينه بكشيديم به عذاب، و آن آن بود كه خداى تعالى «7» گرمايى بر ايشان گماشت هفت روز، كه هيچ آسايش نبود ايشان را از آن ايكه «8» ابرى بر آمد ايشان به سايه آن ابر گريختند و چنان دانستند كه ايشان را در آن آسايشى و راحتى خواهد بودن. از آن ابر آتشى بيامد «9» و ايشان را بسوخت.
وَ إِنَّهُما ، و آن هر دو، يعنى اين دو مدينه: يكى مدين و يكى سدوم، كه شهر قوم لوط بود، لَبِإِمامٍ مُبِينٍ ، راهى روشن است «10» . و راه را «امام» خواند براى آن كه بدو اقتدا كنند.
وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ ، و اصحاب حجر رسولان ما را دروغزن داشتند «11» . گفتند: شهرهاى ثمود را «حجر» خوانند، و آن «12» ميان شام و مدينه است.
(1). كذا در اساس و مل، ديگر نسخه بدلها: بيشه.
(2). آو، آل، آج، مش: به هم در شده، آب، آز: به هم شده، لب: به هم ريخته.
(3). همه نسخه بدلها: بيشه.
(4). مل: كبكبا.
(5). همه نسخه بدلها: بيشها.
(6). آو، آب، آز، آج: معايش.
(7). مل+ شعيب (؟)
(8). كذا در اساس و مل، قم، آو، آج، لب: از آن آنكه، ديگر نسخه بدلها: از آنكه.
(9). آب، آز: بر آمد.
(10). آب، آز: بود.
(11). همه نسخه بدلها، بجز قم: به دروغ داشتند.
(12). آب، آز: اين.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 340
قتاده گفت: «حجر» نام واديى است. جابر بن عبد اللَّه الانصارىّ و عبد اللَّه عمر «1» و گفتند: ما با رسول- عليه السّلام- به حجر ثمود بگذشتيم « «2»» . ما را گفت: در سراى اين ظالمان مشوى الّا گريان، ترس آن را كه نبايد كه به شما رسد آنچه به ايشان رسيد.
آنگه گفت: اين قوم صالح بودند، خداى تعالى همه را هلاك كرد [80- پ] الّا يك مرد كه او در حرم خداى بود، كه به حرمت حرم او را هلاك نكردند. گفتند: يا رسول اللَّه! او چه مردى بود؟ گفت: نام او أبو رغال «3» بود. آنگه رسول- عليه السّلام- بانگ بر ناقه زد و او را بجنبانيد و سبك از آن جا برفت.
وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا ، ما آيات و دلالات خود به ايشان داديم، يعنى به اصحاب حجر، و مراد ناقه است كه قصّه آن رفته است. فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ ، ايشان از آن عدول و اعراض كردند، يعنى از تفكّر در آن.
وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ ، و بايستادند و از كوه خانهها در سنگ كندند ايمن از آن كه آب آن را بيران «4» نكند و آتش نسوزد و به گشت روزگار بيران «5» نشود، و نصب «آمنين» بر حال باشد از فاعل.
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ ، آواز بگرفت ايشان را، يعنى صيحه عذاب و هلاك در وقت آن كه در بامداد آمدند. يقال: اصبح اذا دخل فى الصّباح، و نصبش بر حال است از مفعول.
فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ، هيچ غنا و كفايت «6» نكرد از ايشان آنچه ايشان مىكردند از كسب مال و ملك. و گفتهاند: آن «7» عمل كه پنداشتند كه چيزى هست از عبادت اصنام.
آنگه چون طرفى از قصص اوايل بگفت، خلقان را بر نعمت خود تنبيه كرد گفت: وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ، ما نيافريديم آسمان را و زمين را و آنچه در ميان آن است الّا به حقّ و راستى و درستى. وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ ، و قيامت لا محال
(1). مل، آل: عبد اللَّه بن عمر.
(5- 2). آو: بگزشتيم.
(3). مل: ابو رعان.
(4). همه نسخه بدلها، بجز مل: ويران.
(6). همه نسخه بدلها: كفاف.
(7). همه نسخه بدلها: از.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 341
خواهد آمدن. فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ، تو اينان را عفو كن عفو كردنى نكو «1» .
گفتند: اين آيت منسوخ است به آيت قتال.
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ ، كه خداى تو آفرينندهاى داناست، آنچه كند به علم و حكمت و مصلحت فرمايد كردن.
آنگه بر طريق منّت نهادن بر رسول- عليه السّلام- گفت: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ ، ما داديم تو را اى محمّد، سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي ، هفت از مثانى. مفسّران در معنى اين خلاف كردند. بعضى مفسّران گفتند: مراد سورت فاتحه است، براى آتش سبع المثانى خواند كه هفت آيت است و الفاظش مثنّى و مكرّر است. و گفتهاند براى آتش مثانى خواند كه در دو ركعت نماز قراءتش مثنّى شود، و اين قول روايت كردهاند از امير المؤمنين على و عمر خطّاب و عبد اللَّه مسعود و ابو هريره و سعيد جبير و كلبى و ابن جريج و عطا و حسن و ابو العاليه و ابراهيم و ابن ابى مليكه و عبد اللَّه بن عبيد بن عمير و مجاهد و ضحّاك و ربيع «2» انس.
و ابو هريره روايت كرد كه رسول- عليه السّلام- گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ « «3»» هفت آيت است: يك آيت از او، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، و آن سبع المثانى است و امّ القرآن است و فاتحة الكتاب است. ابىّ كعب گفت: من نماز مىكردم نمازى تطوّع، رسول- عليه السّلام- مرا آواز داد. من جواب ندادم. چون فارغ شدم پيش رسول- عليه السّلام- رفتم گفتم: لبّيك يا رسول اللَّه! گفت: چرا جواب ندادى مرا چون تو را بخواندم؟ گفتم: يا رسول اللَّه نماز مىكردم. گفت:
الم تسمع اللَّه تعالى يقول: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ «4» ،
آنگه مرا گفت: تو را خبر دهم به عظيمتر «5» سورتى كه در قرآن هست پيش آن كه از مسجد بيرون شوى. چون ساعتى بود دست من گرفت و بر پاى خاست. من گفتم: يا رسول اللَّه! آن وعده كه مرا دادى. گفت: آرى،
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «6» هى سبع المثانى،
سورت فاتحه است كه سبع المثانى است.
(1). همه نسخه بدلها: نيكو.
(2). همه نسخه بدلها، بجز قم و مل+ و.
(6- 3). سوره فاتحه (1) آيه 2.
(4). سوره انفال (8) آيه 24.
(5). همه نسخه بدلها: بجز مل و قم و لب: عظيمترين.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 342
هم ابىّ روايت كرد كه رسول- عليه السّلام- گفت: به آن خداى كه جان من به امر اوست كه خداى تعالى در توريت و انجيل و زبور و قرآن هيچ سورت [81- ر] از اين فاضلتر و بزرگوارتر انزله نكرد كه تو بر خواندى، و من فاتحة الكتاب بر رسول خوانده بودم.
آنگه گفت: انها السبع المثانى و القرآن العظيم الذى اعطيت، اين سبع مثانى است و قرآن عظيم آن كه مرا دادند، و اخبار در اين معنى بسيار است، و اگر اين سورت را هيچ فضل نبودى جز آن كه خداى تعالى اين را در يك حيّز نهاد و همه قرآن را در يك حيّز، گفت: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ ، كفايت بودى.
و عباده صامت روايت كرد از رسول- عليه السّلام- كه او گفت: فاتحة الكتاب عوض است از همه قرآن، و هيچ سورت از او عوض نيست، از اين جاست كه اگر مثلا همه قرآن در يك ركعت نماز بخواند «1» بى فاتحه، آن ركعت درست نباشد، و اگر فاتحه بخواند تنها و هيچ دگر نخواند نماز درست باشد،
لقوله- عليه السّلام: لا صلاة الّا بفاتحة الكتاب.
و بعضى دگر گفتند: اين سورت را براى آن «مثانى» خواند «2» كه بخشيده است ميان خداى تعالى و بنده به دو قسمت در آن خبر كه روايت كردند كه، خداى تعالى گفت:
قسمت الصّلاة بينى و بين عبدى نصفين، فنصفها لى و نصفها لعبدى.
چون بنده گويد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، خداى تعالى گويد:
مجّدنى عبدى.
چون گويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «3» ، خداى گويد:
حمدنى عبدى
، بنده من شكر من گفت.
چون گويد: الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «4» ، خداى تعالى گويد:
اثنى علىّ عبدى
، بنده من بر من ثنا گفت.
چون گويد: مالِكِ «5» يَوْمِ الدِّينِ «6» ، گويد:
مجدّنى عبدى
، بنده من مجد من گفت.
(1). همه نسخه بدلها، بجز قم: بخوانند.
(2). قم: خوانند.
(3). سوره فاتحه (1) آيه 1.
(4). سوره فاتحه (1) آيه 2.
(5). اساس: ملك.
(6). سوره فاتحه (1) آيه 3.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 343
چون گويد: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ «1» ، گويد:
هذا بينى و بين عبدى
، اين ميان من و ميان بنده من است.
چون گويد: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «2» ، حق تعالى گويد:
هذا لعبدى و لعبدى ما سأل
«3» ، اين بنده مراست و بنده مراست آنچه خواست.
و گفتهاند: براى آن كه منقسم است به دو قسمت، يك نيمه ثنا و يك نيمه دعا، يك نيمه حقّ ربوبيّت و يك نيمه حظّ عبوديّت.
و گفتهاند: براى آن كه اهل آسمان نماز به آن كنند چنان كه اهل زمين نماز به آن كنند.
و گفتهاند: براى آن كه دو بار انزله بود، يكى بار «4» به مكّه و يكى بار « «5»» به مدينه.
حسين بن الفضل گفت: هر يك بار كه اين سورت فرود آمد «6» ، هفتاد هزار فريشته «7» با آن فرود آمد «8» . و سبب آن بود كه هفت كاروان به يكبار از بصرى و اذرعات از آن جهودان بنى قريظه و بنى النّضير به يك روز در آمدند در مدينه و در آن جا انواع مال بود از جواهر و طيب و متاع دريا و انواع اموال مسلمانان گفتند: كاشك «9» اين هفت كاروان ما را بودى تا در سبيل خداى صرف كردمانى «10» . جبريل آمد و يك بار ديگر فاتحة الكتاب بياورد و گفت: اين هفت آيت شما را بهتر است از آن هفت كاروان، و دليل اين تأويل قوله تعالى: لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ «11» - الايه.
و گفتهاند: براى آن سبع المثانى خواند آن را كه اوّل او الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است، و اين اوّل كلمتى بود كه آدم گفت چون او را عطسهاى آمد، و آخر كلمتى باشد كه اهل بهشت گويند، چنان كه گفت: وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «12» .
و گفتهاند: براى آن كه خداى تعالى اين سورت مستثنى كرد و مدّخر براى اين
(1). سوره فاتحه (1) آيه 4.
(2). سوره فاتحه (1) آيه 5.
(3). آب، آز: ساله.
(4). همه نسخه بدلها: يك بار.
(6). قم: فرو آمد.
(7). همه نسخه بدلها، بجز قم: فرشته.
(8). قم: فرو آمد، ديگر نسخه بدلها: فرود آمدند.
(9- 5). همه نسخه بدلها: كاشكى.
(10). آل: كرديمى.
(11). سوره حجر (15) آيه 88.
(12). سوره يونس (10) آيه 10.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 344
امّت، چنان كه در چند خبر برفت.
و گفتهاند: براى آن كه تثنى، اى تصرف «1» اهل الزّعارة الشّرارة عنها، اهل شرّ را از شرّ باز دارد.
و گفتهاند: براى آن كه نيمه او ثناست بر خداى تعالى.
و بعضى دگر از علما گفتند: مراد به «سبع مثانى» اين هفت سورت دراز است و آن: «سورة البقرة» و «آل عمران» و «النّساء» و «المائدة» و «انعام» و «اعراف» [81- پ] و «انفال» و «توبه» به يك جاست.
و مجاهد روايت كرد از عبد اللَّه عبّاس كه: سبع المثانى، هى السّبع الطّوال، و اين قول عبد اللَّه عمر است و ابو بشر و جعفر بن المغيرة و مسلم بن المطير «2» ، و سعيد بن جبير در يك روايت و مجاهد و عبيد بن سليمان «3» از ضحّاك.
ثوبان روايت كرد از رسول- عليه السّلام- كه او گفت:
انّ اللَّه تعالى اعطانى السّبع الطّوال مكان التّوريه و اعطانى المئين مكان الانجيل و اعطانى المثانى مكان الزّبور و فضّلنى بالمفصّل
، گفت: خداى تعالى مرا به جاى نوريت اين هفت سورت دراز داد، و به جاى انجيل مرا «مئين» داد، يعنى سورتهايى كه كما بيش صد آيت است، و به جاى زبور مرا «مثانى» داد و آنگه مرا تفضيل داد به سورتهاى مفصّل.
عايشه «4» روايت كرد كه رسول- عليه السّلام- گفت: هر كه او اين هفت سورت دراز «5» بگيرد، او حبر باشد، يعنى عالمى.
عبد اللَّه عبّاس گفت: اين هفت سورت را براى آن «سبع مثانى» خواند كه فرايض و احكام و حدود در او مثنّى است.
طاووس گفت و ابو مالك و عوفى از عبد اللَّه عبّاس كه قرآن همه مثانى است، گفت: نبينى كه خداى تعالى مىگويد: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ «6» .
(1). اساس: يصرف، به قياس با نسخه بدلها تصحيح شد.
(2). كذا در اساس و قم، مل: البطر، ديگر نسخه بدلها: البطين.
(3). كذا در اساس و قم، ديگر نسخه بدلها: سلمان.
(4). قم+ رضى اللَّه عنها.
(5). آب، مل، آز، مش+ ياد.
(6). سوره زمر (39) آيه 23.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج11، ص: 345
و گفتند: قرآن را براى آن مثانى خواند كه احكام و قصص در او مثنّى است، و بر اين قول مراد به سبع مثانى هفت سبع قرآن باشد. آنگه در كلام محذوفى باشد و هو:
و هى القرآن العظيم. و بعضى اهل معانى گفتند: بر اين قول «واو» مقحم «1» است، و التّقدير: و لقد آتيناك سبعا من المثانى القرآن العظيم، على البدل بدل الكلّ من الكلّ. و بعضى دگر گفتند: عطفه على نفسه لاختلاف اللّفظين، كما قال:
و هند اتى من دونها النأى و البعد
و كما قال آخر:
الى الملك القرم و ابن الهمام
و ليث الكتيبة فى المزدحم
و بعضى دگر گفتند: مراد به سبع مثانى هفت معنى «2» است كه قرآن بر آن مشتمل است از: امر و نهى و بشارت و انذار و مثل و قصص و تذكير النّعم.
قوله: لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ ، حق تعالى بر سبيل دلخوشى و تسليت رسول گفت: يا محمّد: خطاب با او- و مراد او و امّت- گفت: چشم كوتاه دار، چشم مكش به آنچه «3» ما اين كافران را به آن ممتّع كردهايم. أَزْواجاً مِنْهُمْ ، اى اصنافا من الكفّار. و مراد به «زوج» صنف و نوع است اين جا، كقوله تعالى: سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها «4» .
انس مالك روايت كرد كه يك روز در ايّام ربيع گلّهاى شتر «5» به رسول- عليه السّلام- بگذشت سخت نكو، بغايت حسن. رسول- عليه السّلام- دست بر چشم نهاد و گفت: خداى تعالى مرا چنين فرمود و اين آيت بخواند. وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ ، و اندوه مدار بر ايشان. در معنى او دو قول گفتند: يكى آن كه اندوه مدار بر نعمتى كه ايشان را دادم و تو را ندادم، و قول دگر آن كه اندوه مدار بر ايشان كه مآل ايشان با چه خواهد بودن. وَ اخْفِضْ جَناحَكَ ، و نرم دار بالت، يعنى جانب با ايشان نرم دار و به رفق و مدارا با ايشان زندگانى كن، با آنان كه پسر و تواند از مؤمنان.
وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ ، و بگو اى محمّد كه: منم آن ترساننده بيان كننده.
(1). مل: معجم.
(2). آب+ آن.
(3). آو، آب، آز: با آنچه.
(4). سوره يس (36) آيه 36.