کتابخانه تفاسیر
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 186
سراى كس نباشد بگويد: السّلام علينا من ربّنا «1» السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين السّلام على اهل البيت و رحمة اللّه.
انس مالك گويد كه: من خدمت رسول كردم مدّتى، هرگز مرا نگفت در كارى كه كردم كه: چرا كردى؟ و اگر چيزى بشكستم، نگفت «2» : چرا شكستى. روزى آب بر دست او مىريختم، مرا گفت: تو را سه خصلت بياموزم كه به آن منتفع شوى؟
گفتم: بابي انت و امي يا رسول اللّه! گفت: هر كس را كه بينى از امّت من بر او سلام كن تا عمرت دراز شود، و چون در خانه خود شوى سلام كن بر اهل خانه خويش تا خير خانهات بسيار شود، و نماز سنّت به جاى آر.
بعضى دگر گفتند: مراد به «بيوت»، مساجد است، يعنى چون در مسجدها شوى سلام كنى بر اهل مسجد «3» .
عبد اللّه عبّاس گفت در اين آيت كه: معنى آن است كه چون در مسجد شوى بگويى: السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.
قوله: تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ، تحيّتى از نزديك خداى تعالى مبارك، خوش، پاكيزه. و نصب او بر مصدرى است لا من لفظ الفعل، كانّه قال: فسلّموا على انفسكم تسليما او فحيّوا «4» انفسكم «5» تحيّة مباركة. كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ، گفت: چنين بيان كند خداى تعالى «6» آيات «7» براى شما تا همانا شما بدانى.
قوله تعالى: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ [116- ر] الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ، گفت: مؤمنان بحقيقت آنان باشند كه به خداى و پيغامبر ايمان دارند. وَ إِذا كانُوا مَعَهُ ، و چون با رسول- عليه السّلام- حاضر باشند بر امرى جامع، كه آن امر ميان ايشان جمع كرده باشد و ايشان را به يك جا آورده، بنروند تا از او دستورى بخواهند، و بى اذن و اشارت او متفرّق نباشند.
(1). همه نسخه بدلها: عبارت «السّلام علينا من ربّنا» را ندارد.
(2). همه نسخه بدلها+ كه.
(3). مش: مجلس.
(4). اساس: تحيّوا. به قياس با نسخه آط تصحيح شد.
(5). آج، لب، آل: لأنفسكم.
(6). مش: خداى جلّ جلاله و عمّ نواله.
(7). همه نسخه بدلها: آياتى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 187
ابو حمزه الثّمالىّ گفت: مراد روز آدينه است كه رسول- عليه السّلام- چون بر منبرى شدى و مردى را كارى پيش آمدى از قضاى حاجتى و تجديد وضوى يا رنجى و بيمارى، از مسجد بيرون نشدى تا برابر رسول آمدى و از او به اشارت دستورى خواستى. رسول- عليه السّلام- او را دستورى دادى تا او برفتى، حق تعالى گفت: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ، آنان كه از تو دستورى خواهند ايشان باشند كه به خدا و پيغامبر ايمان دارند. آنگه رسول را فرمود كه: از تو دستورى خواهند براى بهرى كارهاى خود، دستورى ده آنان را كه تو خواهى، و استغفار كن براى ايشان، و آمرزش خواه از خداى ايشان را، كه خداى آمرزنده و بخشاينده است.
قوله تعالى: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ ، الاية، مجاهد و قتاده گفتند: معنى آن است كه رسول را- عليه السّلام- چنان مخوانى كه يكديگر را خوانى، مگويى يا احمد! و يا محمّد! و يا ابا القاسم! بل گويى: يا رسول اللّه! يا نبىّ اللّه! و بعضى دگر مفسّران گفتند، معنى آن است كه: حذر كنى از دعاى رسول- عليه السّلام «1» - چون او را به خشم آورده باشى، كه دعاى او بر شما نه چنان باشد كه دعا و نفرين شما يكديگر را، بل دعاى او موجب سخط و عذاب باشد، و قول اوّل اوليتر است لقوله:
كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً ، و اگر اين معنى خواستى، گفتى: كدعاء بعضكم على بعض، براى آن كه اين دعا اهمّ از «2» دعوت و دعاست كه ما مىخوانيم «3» يكديگر را، يقال: دعوت اللّه لفلان بالخير و عليه بالشّر. قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً ، خداى تعالى داند آنان را كه فرو خيزند «4» از ميان شما پوشيده. «لواذا»، مصدرى است لا من لفظ الفعل در جاى حال اى ملاوذين، بهرى در پس بهرى پنهان شده. و لواذا «5» ، لاوذ يلاوذ ملاوذة. و اگر مصدر «لاذ» بودى، لياذا گفتى، كالقيام من قام، و الصّيام من صام.
و گفتند: اين روز حفر خندق بود كه رسول- عليه السّلام صحابه را فرمود تا خندق
(1). مش+ كه.
(2). همه نسخه بدلها: دعا هم آن.
(3). مش: مىخواهيم.
(4). آط: فرخيزند.
(5). همه نسخه بدلها+ مصدر.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 188
مىكندند، منافقان يك يك در ميان مردمان فرو خيزيدند «1» ، يك در پس ديگر «2» پنهان شده كروغان الثعلب و دبيب الضّراء و مشى الحمر، چنان كه كسى در پس دارى و ديوارى بگريزد پوشيده.
آنگه گفت: فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ ، آنگه رسول را گفت بگو: تا حذر كنند آنان كه مخالفت امر رسول مىكنند از آن كه فتنهاى به ايشان رسد. عبد اللّه عبّاس گفت: مراد به فتنه قتل است. عطا گفت: زلازل و اهوال است. صادق- عليه السّلام- گفت: سلطان جاير است كه بر ايشان مسلّط شود. حسن گفت: بليّتى باشد كه به ايشان رسد كه به آن بليّت نفاق ايشان ظاهر شود.
أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ ، يا به ايشان رسد عذاب دردناك.
آنگه گفت: أَلا إِنَّ اللَّهَ ، «الا»، استفتاح «3» كلام را بود و غرض تنبيه سامع، گفت: خداى راست آنچه در آسمانها و زمينهاست از آن جا كه آفريده اوست و ملك و ملك اوست، و او قادر است بر تصريف و تقليب «4» آن چنان كه خواهد. و جمله آن دليل است بر وجود وحدانيّت، و به حصول او بر صفات كمال. [قد يعلم] «5» ما انتم عليه، داند آنچه شما بر آنى «6» از احوال ظاهر و باطن، از اخلاص و نفاق. وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا ، و آن روز كه ايشان را با او رجوع باشد خبر دهد ايشان را به آنچه كرده باشند از خير و شر، و اين بر سبيل تهديد و وعيد گفت. وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ، و خداى تعالى به همه چيز عالم است بر هر وجه كه صحيح بود كه «7» معلوم «8» بود [116- پ].
(1). آط: فرو مىخيزيدند، آب، مش: فرو مىخيزيدند.
(2). آط، آب، آج، آل: يكى در پس يكى.
(3). اساس: استفهام، كه چون خطا به نظر رسيد، با توجّه به اتّفاق نسخه بدلها، تصحيح شد.
(4). آز: تغليب.
(5). اساس: ندارد، با توجّه به ترجمه و ديگر نسخه بدلها، از قرآن مجيد افزوده شد.
(6). اساس: ندانى، با توجّه به اتّفاق نسخه بدلها و معنى آيه تصحيح شد.
(7). آط، آب: ندارد.
(8). آب، آز، مش+ او.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 189
سورة الفرقان
«1» مكّى است و آن هفتاد «2» و هفت آيت است، و هشتصد و نود و دو كلمت است، و سه هزار و هفتصد «3» و سى و سه حرف است.
و روايت است از ابو امامه از ابىّ كعب كه، رسول- عليه السّلام- گفت: هر كه او را سورة الفرقان بر خواند «4» ، خداى تعالى روز قيامت او را در زمره مؤمنانى «5» حشر كند كه ايمان دارند به «6» بعث و نشور، و او را بى حساب به بهشت فرستد «7» .
[سوره الفرقان (25): آيات 1 تا 20]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
[ترجمه]
به نام ايزد بخشاينده بخشايشگر
بزرگوار است آن كه فرو فرستاد قرآن بر بندهاش تا باشد جهانيان را ترساننده.
آن كه او راست پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبود او را انبازى در پادشاهى و بيافريد همه چيز «8» بينداخت انداختنى «9»
(1). اساس: فرقان، به قياس با نسخه آط، تصحيح شد، آط+ اين سورت.
(2). اساس: هشتاد، به قياس با نسخه آط و ديگر نسخه بدلها، تصحيح شد.
(3). آب، آز، آل: هفتصد.
(4). همه نسخه بدلها: بخواند.
(5). همه نسخه بدلها: مؤمنان.
(6). آج، لب، آل: بر.
(7). مش: فرستند.
(8). آط، آج، لب، مش، مه: همه چيزى، آب: هر چيزى.
(9). آج، لب: پس اندازه كرد اندازه كردنى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 190
[117- ر]
و بگرفتند از فرود «1» او خدايانى كه نيافرينند «2» چيزى و ايشان را بيافرينند «3» و مالك نباشند خود را زيانى و نه سودى، و نتوانند مرگى و نه زندگانى، و نه زنده شدنى.
گفتند آنان كه كافر شدند: نيست اين مگر دروغى كه فرو «4» بافت آن را و يارى دادند [او را] « «5»» بر آن گروهى ديگر «6» ، آمدند به بيداد و دروغ.
و گفتند فسانههاى «7» پيشينگان است بنوشته است آن ر [ا] « «8»» ، املا مىكنند «9» بر او بامداد و شبنگاه «10» .
بگو فرو فرستاد آن كه داند سرّ «11» در آسمانها و زمين او بود آمرزنده و بخشاينده بوده است «12» .
[117- پ]
گفتند: چيست اين پيغامبر را كه مىخورد «13» طعام و مىرود در بازارها، چرا نفرستادند به او فرشته [تا] «14» باشد «15» با او ترساننده.
يا افگندند بر او گنجى يا باشد او را بستانى كه خورد از آن، و گفتند ستمكاران اگر «16» پيروى نمىكنى «17» الّا مردى جادوى كرده را.
(1). آب، مش: غير.
(2). مش: و نيافريدند.
(3). آج، لب، مش: ايشان آفريده شدهاند.
(4). آط، آب، آج، لب، مش: فرا.
(14- 8- 5). اساس: ندارد، از آط، افزوده شد.
(6). آب، مش+ بدرستى كه.
(7). آط، آج، لب: فسانه.
(9). اساس: مىكند، به قياس با نسخه آط، تصحيح شد.
(10). آط، آب، آج، لب، مش، مه: شبانگاه.
(11). آط، آب، آج، لب، مش: نهان.
(12). آج، لب: آمرزنده و مهربان.
(13). آط: مىخرد.
(15). آط، آب، باشند، آج، لب: پس بودى.
(16). كذا: در اساس، ديگر نسخه بدلها: ندارد.
(17). آط: ظالمان پيروى كنى، آب: ظالمان پيروى كنند، مه: ظالمان پيروى نمىكنى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 191
بنگر كه چگونه زدند براى تو مثلها، گمراه شدند نتوانند «1» راهى.
متعالى است آن «2» اگر خواهد كند تو را بهتر از آن بستانها كه «3» رود از زير آن جويها، كند تو را كوشكها.
[118- ر]
[بل] «4» به دروغ داشتند قيامت و ساختهايم «5» براى آن كه دروغ داشت قيامت دوزخ.
چون بيند ايشان را از جايى دور شنوند آن را خشمى و آوازى ناخوش.
چون در اندازند ايشان را جاى تنگ بند بر نهاده بخوانند آن جا و اهلاك «6» .
مخوانى امروز يك هلاك و بخوانى هلاكها «7» بسيار.
بگو آن بهتر است يا بهشت جاودانه «8» آن كه نويد دادند پرهيزگاران را، باشد ايشان را پاداشت و بازگشت.
ايشان را باشد در آن جا آنچه خواهند هميشه باشد بر خداى تو نويدى در خواسته.
[118- پ]
آن روز كه جمع «9» كنيم ايشان را و آنچه مىپرستند از فرود خداى گويند شما گمراه كردى بندگان مرا اينان را، يا ايشان گم كردند راه «10» ؟
(1). آط، آب، آج، لب، آل: نتوانستند.
(2). آط، آب، آج، لب، آل+ كه.
(3). مش+ مى.
(4). اساس: ندارد، از آج، افزوده شد.
(5). آط: ساخته كنم.
(6). آط، آب، مش: و اهلاك گاه.
(7). آط، آب، بل هلاك بخوانى هلاك.
(8). آط، آب، مش: جاويدان، آج، لب: جاودان.
(9). آط، آب، مش: گرد.
(10). مش+ را.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج14، ص: 192
گفتند منزّهى تو نبايد ما را كه بگيريم از فرود تو از دوستان و لكن برخوردارى دادى «1» ايشان را و پدر ايشان را تا فراموش كردند ياد تو و بودند گروهى هلاك شده.
به دروغ داشتند شما را به آنچه مىگويى نتوانند باز گردانيدن و نه يارى كردن و هر كه بيدادى «2» كند از شما بچشانيم او را عذابى بزرگ.
[119- ر]
و نفرستاديم پيش تو از پيغامبران الّا و ايشان خوردندى طعام و رفتندى در بازارها، و كرديم بهرى شما را براى «3» بهرى فتنهاى، صبر مىكنى و بود «4» خداى تو هميشه بيناست «5» .
قوله تعالى: تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ ، «تبارك»، تفاعل من البركة.
عبد اللّه عبّاس گفت: معنى آن است كه بركت آورد خداى تعالى. حسن گفت:
معنى آن است كه بركت همه از نزديك او باشد. ضحّاك گفت: تعظّم و تمجّد، بزرگوار و مجيد است خداى- جلّ و علا «6» . و محقّقان گفتند: معنى «تبارك» اى ثبت فيما لم يزل و لا يزال حاصلا على صفة «7» الكمال، يعنى قديم- جلّ جلاله- در لم يزل و لا يزال حاصل بود و بر صفات كمال: از قادرى و عالمى و حيّى و موجودى، آن كه به خلاف همه موجودات و معلومات است و در لا يزال حاصل است بر صفت مريدى و كارهى و مدركى، چه اين سه صفت خداى تعالى متجدد است به تجدّد معنى و شرط. و اصل كلمه «ثبوت» باشد من بروك البعير و بروك الطّير على الماء.
(1). مش: بهرهمند گردانيدى.
(2). مش: بيداد.
(3). آط، مش: بهرى راى از شما براى.
(4). كذا: در اساس، ديگر نسخه بدلها: ندارد.
(5). آط: مىكنى و خداى تو هميشه بينا بوده است.
(6). آط، آب، آج، لب: خداى تعالى.