کتابخانه تفاسیر
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 211
اللّه الا بعدا
، گفت: هر كه نهى نكند او را نماز او از فحشاء و منكر، آن نماز او را از خداى جز دورى نيفزايد.
عبد اللّه مسعود گفت: در نماز منتهى و مزد جرى است از معاصى، و در خبرى ديگر از رسول- عليه السّلام- آمد كه او گفت: نماز نباشد آن را كه طاعت نماز ندارد.
و طاعت نماز آن بود كه از فحشاء و منكر باز ايستد.
جابر روايت كرد كه، يك روز رسول را گفتند «1» : يا رسول اللّه! فلان كس به روز نماز مىكند و به شب دزدى، گفت نماز او او را منع كند.
انس مالك روايت كرد كه، رسول را گفتند: يا رسول اللّه! فلان كس پنج نماز با تو جماعت مىكند، و لكن هيچ معصيت رها نمىكند كه ارتكاب نمىكند. گفت:
نماز او را منع كند، بس «2» روز بر نيامد كه توبه كرد از معاصى.
بعضى اهل معانى گفتند: معنى خبر مطلق است «3» ، معنى آن است كه بايد كه نماز او را منع كند از فحشاء و منكر، چنان كه گفت: وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً «4» ... ، اى ينبغي ان يكون آمنا.
وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ، خلاف كردند در معنى اين لفظ. بعضى مفسّران گفتند: معنى آن است كه ذكر اللّه لنا اكبر من ذكرنا له، ذكر خداى تعالى ما را مهمتر و بهتر است از ذكر ما او را، چه ذكر او ما را تفضيل و تشريف باشد، و ذكر ما او را تعبّد و تذلّل.
دگر آن كه: ذكر او ما را «5» به خير، قطع باشد به رحمت و مغفرت، و ذكر ما او را بر سبيل دعا و تضرّع، قطع نباشد در اجابت. ذكر او ما را علامت قبول باشد، و ذكر ما او را اين وجه ندارد.
عبد اللّه عمر روايت كرد از رسول- عليه السّلام- كه گفت:
ذكر اللّه إيّاكم اكبر من ذكر كم إيّاه.
اهل اشارت گفتند: براى آن چنين آمد كه ذكر او ما را از سر استغناست، و ذكر
(1). آب، آز+ كه.
(2). مش، كا: پس.
(3). كذا در آط، آب، آج، لب، آز، مش، كا، چاپ شعرانى (9/ 22): نيست.
(4). سوره آل عمران (3) آيه 97.
(5). آب، آج، لب، آز، مش: ذكر ما او را.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 212
ما او را «1» از سر احتياج، دگر آن كه: ذكر او ما را دايم باشد و ذكر ما او را در احيان و اوقات. [دگر آن كه] «2» : ذكر ما او را براى جرّ منفعت باشد و دفع مضرّت، و ذكر او ما را از سر فضل و كرم باشد.
ذو النّون مصرى گفت: براى آن كه ذكر او ما را «3» مقدّم است بر ذكر ما او را، تا او ما را ياد نكرد، ما او را ياد نكرديم. ذكر او ما را بىسابقه است، و ذكر ما او را به مقدّمه لطف و توفيق اوست.
ابو بكر ورّاق گفت: براى آن كه ذكر ما او را مشوب است، و ذكر او ما را خالص.
ابو درداء و قتاده و ابن زيد گفتند: معنى آن است كه ذكر اللّه اكبر و افضل من كلّ شىء، ذكر خداى مهتر و بهتر است از همه چيز.
عبد اللّه مسعود روايت كرد كه «4» رسول- عليه السّلام- گفت در آيت: ذكر خداى نكوتر و فاضلتر است به همه حال، و ذكر خداى كه بنده كند آن است كه: او ياد دارد خداى را عند محرّمات تا اجتناب كند، و عند محلّلات تا استحلال كند.
معاذ جبل گفت: با رسول در بعضى راهها مىرفتم، مرا گفت:
يا معاذ! اين السّابقون؟
گفتم: يا رسول اللّه! ايشان از پيش رفتند و ما باز مانديم. گفت: يا معاذ! كجااند آن سابقان «5» كه ايشان به ذكر خداى تعالى حريص بودند؟ آنگه گفت: هر كس كه «6» خواهد كه در مرغزارهاى بهشت چرا كند، بايد تا ذكر خداى بسيار كند.
معاذ جبل گفت: هيچ چيز نيست كه بنده «7» را از عذاب برهاند بهتر از ذكر خداى. گفتند: و لا الجهاد في سبيل اللّه، و نه جهاد در سبيل خداى؟ گفت: و نه جهاد در سبيل خداى، قال اللّه تعالى: وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ .
ابو درداء گفت: خبر دهم شما را به بهترين عملهاى شما، و دوست «8» ترين بنزديك خداى تعالى، و تمامتر در درجات، و بهتر از جهاد در سبيل خداى، و با
(1). آج، لب، كا: ذكر ما او را.
(2). آط: ندارد، از آب افزوده شد.
(3). كا: ذكر ما او را.
(4). آج، لب: از.
(5). آج، لب: سابقون.
(6). كا+ او.
(7). آز: بندهاى.
(8). كا: دوستر.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 213
دشمنان خداى تيغ زدن، و زر و درم به صدقه دادن؟ گفتند: كدام است يا ابا الدّرداء؟ گفت: ذكر خداى تعالى لقوله: وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ .
معاذ گفت: از رسول پرسيدم كه از عملها كدام فاضلتر است؟ گفت: آن كه مرگ به تو رسد، و زبان تو به ذكر خداى تعالى تر باشد.
ابو هريره روايت كرد كه، رسول- عليه السّلام- گفت: دنيا ملعون است با آنچه در اوست الّا خداى تعالى يا عالمى يا متعلّمى.
اهل اشارت گفتند: براى آن چنين آمد كه هر طاعتى را جزايى باشد در قيامت، جز ذكر خداى كه آن را بر سرى جزاى عاجل هست في قوله: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ «1» .
و ابو هريره روايت كرد كه، رسول- عليه السّلام- گفت، خداى تعالى گفت «2» :
انا عند ظنّ عبدي بي و انا مع عبدي اذا «3» ذكرني «4» فان ذكرني في نفسه «5» ذكرته في نفسي، و ان ذكرني في ملاء ذكرته في ملاء خير منهم و ان تقرّب الىّ شبرا تقرّبت اليه ذراعا و ان تقرّب الىّ ذراعا تقرّبت اليه باعا و من اتاني مشيا «6» اتيته هرولة
، گفت:
من بنزديك گمان بندهام به من، و من با بندهام، چون مرا ياد كند در نفس خود يادش كنم در نفس خود، و اگر مرا ياد كند در مجمعى يادش كنم در مجمعى به از آن، و اگر تقرّب كند به من به يك بدست تقرّب كنم به او يك ارش، و اگر تقرّب كند به من به يك ارش تقرّب كنم به او به يك باع، و اگر به من آيد به رفتن به او شوم به تاختن، و الفاظ اين خبر محمول است و متأوّل بر تشبيه و مبالغه.
ابو سعيد خدرى روايت كرد كه رسول- عليه السّلام- گفت: هيچ مجلسى نباشد كه اهل آن مجلس ذكر خداى كنند- جلّ جلاله- و الّا فرشتگان گرد ايشان در آيند و به رحمت ايشان را باز پوشند، و خداى تعالى ذكر ايشان كند بر ملاء اعلى.
ابو مالك گفت در اين آيت كه: ذكر خداى تعالى بنده را در نماز بهتر است از نماز.
(1). سوره بقره (2) آيه 152.
(2). آز: فرمود.
(3). مش: اذ.
(4). آج، لب، اذا اذكرنى.
(5). آز: نفسى.
(6). آب، آز: ماشيا.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 214
عطا گفت: معنى آن است كه ذكر خداى تعالى در نماز بزرگتر از آن است كه با او چيزى نمايد «1» از معصيت، يعنى همه را محو كند لقوله: إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ «2» .
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ «3» ، و خداى داند آنچه شما مىكنى.
قوله تعالى
[سوره العنكبوت (29): آيات 46 تا 69]
«4»
[ترجمه]
جدل مكنى با اهل كتاب مگر آنچه آن نيكوتر باشد، مگر با آنان كه ستم كردند از ايشان، و بگوييد «5» ايمان آورديم بدان كه فرو فرستادند سوى ما، و فرو فرستادند سوى شما و خداى ما و خداى شما- جلّ جلاله- يكى است، و ما او را گردن نهندگانيم.
و همچنين فرو فرستاديم سوى تو كتاب قرآن پس آنان كه داديم ايشان را كتاب توريت و انجيل ايمان دارند بدين و آن «6» ، و از اينان آن كس است كه ايمان دارد بدو، و نكند انكار «7» به نشانههاى ما مگر كافران.
و نبودى تو كه مىخواندى از پيش آن كه قرآن به تو فرستادند از هيچ كتاب، و نمىنبشتى آن را به دست «8» تو آنگاه اگر توانستى نبشت، در شكّ افتادندى آنها كه بر باطلند «9» .
(1). كذا در آط، آب، آج، لب، آز، كا: بماند.
(2). سوره هود (11) آيه 114.
(3). آط: يصنعون، به قياس با ضبط قرآن مجيد، تصحيح شد.
(4). اساس: تا بدين جا ندارد، از آط افزوده شد.
(5). آط: بگوى/ بگوييد.
(6). آط، آب: ايمان آرند به او، آج: ايمان مىآورند به آن.
(7). آط: جحود نكنند، آب، مش: انكار نمىكند، آج، لب: انكار نكنند.
(8). آط: و منويس به دست راست، لب: نمىنويسى به دست راست.
(9). آط: تا پس به شك افتدا اين كافران.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 215
بل او نشانههايى است هويدا در سينهها و دلها آنان كه دادندشان دانش و نكند انكار آيات ما را مگر ستمكاران.
«1»
و گفتند: چرا فرو نفرستادند بر او نشانى «2» از خداوند او، بگو بدرستى كه نشانهها نزديك خداى است و بدرستى كه من بيم كنندهام هويدا.
اى نبود بسنده ايشان را كه ما فرو فرستاديم بر تو كتاب قرآن، مىخوانند «3» بر ايشان؟ بدرستى كه در آن رحمت است و پندى گروهى را كه بگروند و ايمان آرند.
بگو يا محمّد بسنده است «4» خداى- عزّ و علا- ميان من و ميان شما گواه، مىداند آنچه در آسمانها و زمين است و آن كسانى كه ايمان آوردند به باطل و كافر شدند به خداى ايشانند زيانكاران.
و شتاب مىكنند تو را به عذاب و اگر نه اجلى بودى نام برده آمدى بديشان عذاب و هر آينه بديشان آيد ناگاه و ايشان ندانند «5» .
شتاب مىكنند تو را به عذاب و بدرستى كه دوزخ گرد در آمده است به كافران.
روز قيامت كه بپوشد ايشان را عذاب از زور «6» ايشان و از زير پايهاى «7» ايشان، و گوييم ما بچشيد «8» آنچه بوديد شما مىكرديد «9» .
(1). اساس، آط، آب: آية، با توجّه به ضبط قرآن مجيد تصحيح شد.
(2). كذا در اساس، آط، آب كه با قراءت «آية» بيشتر مطابقت دارد.
(3). آب، آج، لب، مش: خوانده مىشود.
(4). آط: بس باد.
(5). آط: ايشان ندانستندى.
(6). آط: زبر، آب، آج، لب، مش: بالاى.
(7). آط: پاى.
(8). آط: بچشى/ بچشيد.
(9). آط: آنچه كردى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 216
اى بندگان من آنان كه ايمان آورديد «1» ، بدرستى كه زمين من فراخ است پس مرا بپرستيد «2» .
هر تنى چشنده است مرگ را، پس سوى ما بازگردانندتان «3» .
و آنان كه ايمان آوردند و كردند نيكيها، جاى دهيم ما ايشان را از «4» بهشت و روارها «5» كه مىرود از زير آن جويها جاويدان باشند در آن نيكا مزد «6» كار كنندگان.
آنان كه شكيبايى كردند « «7»» و بر خداوند و پروردگار خود توكّل كردند «8» .
و چندا از جمنده «9» كه بر نتواند گرفت «10» روزى خود، خداى روزى دهد او را و شما را، و او شنوا و داناست.
و اگر بپرسى تو ايشان را كه كه بيافريد آسمانها و زمين را و رام بكرد آفتاب و ماه را، هر آينه گويند خداى- عزّ و جلّ. پس چگونه شك مىكنند «11» ؟
خداى- سبحانه و تعالى- فراخ كند روزى آن را كه خواهد از بندگان او، و به اندازه
(1). آط: آوردى/ آورديد.
(2). آط: پرستى/ پرستيد.
(3). آط: پس با ما آرند شما را.
(4). آط: در.
(5). و روارها/ و روارهها، آط، آج، لب: كوشكها، آب، مش: غرفهها.
(6). آط، آج، لب: نيك مزد است.
(8- 7). آط: كنند، آج، لب: نمودند.
(9). آط: بس جانور، آب: بس جنبنده، آج، لب: بسا جنبنده.
(10). آط، آج، لب: كه برنگيرد، آب: بر نمىدارد.
(11). آط: كجا مىگردانند اينان را، آب، مش: پس كجا مىگردانند شما را. آج، لب: پس از كجا مىگردانند اينان را، كه ظاهرا بر ترجمه اساس مرجّح مىنمايد.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج15، ص: 217
كند آن را «1» ، بدرستى كه خداى به همه چيزى داناست.
و اگر بپرسى ايشان را كه كه فرو فرستاد از آسمان آبى، پس زنده كرد «2» بدان آب زمين را پس از مردن آن، هر آينه گويند خداى.
بگو يا محمّد شكر و سپاس خداى را- عزّ و علا- بل بيشتر ايشان عقل ندارند «3» .
و نيست اين زندگانى اين جهان مگر خوشى و بازى «4» و بدرستى كه سراى باز پسين كه بهشت است آن است زندگانى حنيف و جاويد، اگر بودند مىدانند «5» .
پس چون بر نشينند «6» در كشتى بخوانند خداى را- سبحانه و تعالى- به اخلاص كنندگان «7» او را دين آورند «8» پس چون نجات دهد «9» ايشان را سوى خشكى همى ايشان «10» شرك آورند.
تا كافر شوند بدانچه داده باشيم ايشان را و تا بر خوردارى گيرند پس زود بود كه بدانند «11» .
اى «12» نمىبينند كه ما كرديم حرم را يعنى مكّه را ايمن و مىربايند مردمان را از گرداگرد ايشان؟ اى «13» به باطل ايمان مىآرند و به نعمت خداى كافر مىشوند؟
(1). آط، آج، لب: او را، آب، مش: مر آنان را.
(2). آط، آج، لب: پس زنده كند.
(3). آط، آج، لب: خرد كار نمىبندند.
(4). آط: مگر بازى و نشاط.
(5). آط: اگر بودند دانند، آب، مش: اگر ايشان بدانند، آج، لب: اگر هستند كه دانند.
(6). آط: در نشينند.
(7). آط: به اخلاص، آب، آج، لب: به اخلاص.
(8). آب، مش: او راست دين، آج، لب: براى او طاعت.
(9). آط، آج، لب: چون برهانيم.
(10). آب، مش: ناگاه ايشان.
(11). آط: بدانست.
(12). آب، آج، لب، مش: آيا.