کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 288

نفسك فجاوزها و قد فزت، گفت: نفس تو است، از او در گذر و رستى. و اين معنى نزديك است به قول قتاده، براى آن كه مراد مخالفت هواى نفس است و تكلّف‏ «1» او با صعود عقبه ماند، و معنى آيت و نظم او على احد الوجهين باشد بر اختلاف اين اقوال كه رفت، براى آن كه قديم تعالى تفسير داد عقبه را في قوله: وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ، فَكُّ رَقَبَةٍ ، كأنّه قال: هى فكّ رقبة.

بر قول آنان كه گفتند: مراد به «عقبه» تكليف است، گفتند: اين شرح و بيان آن است كه اين عقبه، آزاد كردن گردنى باشد با «2» طعام دادن مسكينى بر آن تأويل كه از قتاده حكايت كرده شد. و بر قول آنان كه گفتند: «عقبه» دوزخ است يا صراط است، يا واديى است، يا عقبه قيامت است، تقدير محذوفى كرد، گفت تقدير آن است كه: و ما أدريك ما اقتحام العقبة إنّها من‏ «3» فكّ رقبة أو اطعام، تو چه دانى اى محمّد كه اين عقبه به چه گذارند، به اين چيزها كه در عقب آيت هست: از فكّ رقبت و طعام دادن مسكين على حذف المضاف و اقامة المضاف إليه مقامه لدلالة الكلام عليه چه اگر اين تقدير نكنند معنى مستقيم نشود.

حق تعالى گفت: اقتحام اين عقبه و باز گذاشتن او به اين توان كردن كه اين تكاليف را امتثال كنند، منها: فَكُّ رَقَبَةٍ ، از آن جمله آن كه گردن [130- ر] آن كه در بند بندگى او باشد، يا در بند وام يا ديت يا مانند اين باشد، آزاد كند و بگشايد. و «فكّ» و «فتق» و «فرق» و «فلق» نظايراند. و قرّاء خلاف كردند در اين. ابن كثير و ابو عمرو و كسائي و رشاد «4» و ابو رجاء و حسن بصرى بخواندند: و فكّ رقبة و أطعم، على الفعل، و رقبة منصوب بوقوع الفعل عليه. باقى قرّاء بر اسم خواندند مرفوع على انّه خبر المبتدإ المحذوف‏ «5» ، تقديره هى فكّ رقبة أو

(1). آج: تكليف.

(2). آج يا.

(3). آج و ديگر نسخه بدلها: هو.

(4). آج و ديگر نسخه بدلها: و در شاذّ.

(5). كا، آد، گا: خبر مبتدا محذوف.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 289

اطعام. و ابو عبيده‏ «1» و ابو حاتم اختيار اين كردند براى آن كه تفسير اسم است، و تفسير اسم، به اسم، اوليتر باشد از آن كه به فعل. فرّاء و بعضى دگر گفتند «2» اختيار آن كردند لعطف الفعل عليه في قوله: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا «3» .

أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ، يا طعام دادن در روزى خداوند گرسنگى‏ «4» روزى گرسنه، من باب قولهم: ليل قائم و نهار صائم.

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ ، نصب «يتيما» بر عمل مصدر است كه مصدر عمل فعل خود كند، تقول: عجبت من ضرب زيد عمرا، أى من أن يضرب زيد عمرا. ذا مَقْرَبَةٍ ، خداوند خويشى و نزديكى، چنان كه گفت: وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ «5» .

و بعضى دگر گفتند: ذا مَقْرَبَةٍ ، از قرابت نيست، بل از قرب است كه تهيگاه‏ « «6»» باشد، يعنى ذا خاصرة مطويّة متلاصقة من الجوع، تهيگاه‏ «7» به هم آمده از گرسنگى.

أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ ، [اى‏] «8» ذا فقر و حاجة، يقال: ترب الرجل إذا افتقر حتّى لصق بالتراب من الفقر و الذلة، از درويشى با خاك برابر باشد به مذلّت، چنان كه مسكين گويند لسكون حركاته، و فقير گويند لانكسار فقار ظهره. و گفتند: براى آن كه مأواى او خاك باشد [130- پ‏]، فرش و بسطى ندارد. و ابو حامد الخارزنجي گفت: «متربة» از تربت است، و هى شدّة الحال، قال الشّاعر:

و كنّا اذا ما الضيف حل بأرضنا

سفكنا دماء البدن في تربة الحال‏

براء بن عازب روايت كرد كه: اعرابيي بنزديك رسول آمد- صلوات اللّه عليه- و گفت: يا رسول اللّه! علمني عملا يدخلني الجنة، گفت: يا رسول اللّه مرا علمى بياموز كه مرا به بهشت برد، رسول- عليه السلام- گفت: اگر چه سؤال به لفظ

(1). كا، آد، گا: ابو عبيد.

(2). اساس+ گفتند، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها زايد مى‏نمايد.

(3). سوره بلد (90) آيه 17.

(4). كا، آد، گا+ و.

(5). سوره بقره (2) آيه 177.

(7- 6). اساس: تهى گاه.

(8). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 290

مختصر گفتى، به معنى بزرگ است. برو عتق نسمت كن و فكّ رقبت. گفت: يا رسول اللّه: نه هر دو يكى باشد؟ گفت: نه، «عتق» آن باشد كه تو برده خود را آزاد كنى، و «فكّ» آن باشد كه او را بر بها دادن خود يارى دهى، يعنى مكاتب را و منحت روان دارى، يعنى شتر و گوسفند بدهى تا يك دو روز مردمان درويش بدوشند و به شير آن منتفع شوند، و عطا و مبرت بازنگرى از خويشان و اگر چه ظالم باشند. اگر اين نتوانى كردن، گرسنه را طعام ده و تشنه را آب ده و مرا معروف كن و نهى منكر كن. اگر اين نيز نتوانى كردن، زبان نگاه دار الّا از خيرى.

ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ، عطف است على قوله: فَلَا اقْتَحَمَ‏ ، و «فكّ» و «أطعم» على قراءة من قرأبهما، پس از آنان باشد كه ايمان آرند به خداى و عمل صالح كنند. وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ ، و يكديگر را اندرز كنند به صبر كردن‏ «1» و به رحمت كردن بر يكديگر. و «مرحمت‏ «2» » مصدر است و هى مفعلة من الرحمة.

أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ، ايشان مردمان دست راست باشند، مفعلة من اليمين، و اين به موضع لايق باشد، يعنى به ره‏ «3» دست راست به بهشت روند [131- ر].

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ ، و آنان كه به آيات ما كافر باشند، اصحاب دست چپ باشند، يقال: خرجت يمنة و شأمة، و لا يقال شملة، و منه اليمن فى التقوى و الشوم فى التطير، و منه اليمن و الشّام لانهما على يمين القبلة و شمالها.

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ ، بر ايشان آتشى باشد در فروگرفته و بسته. ابو عمرو و حمزه و يعقوب «مؤصدة» خواندند به همز « «4»» ، و دگر قرّاء بى همز. فرّاء و ابو عبيد گفتند: اين دو لغت است. اصدت الباب و أوصدته لغتان، و بعضى دگر گفتند:

همز « «5»» به معنى اطباق باشد، و ترك همز «6» به معنى اغلاق- و اللّه الموفّق.

(1). كا، آد، گا+ و تواصوا بالمرحمة، و اندرز كنند.

(2). كا: رحمت.

(3). كا، آد، گا: به جانب.

(6- 5- 4). آج: همزه.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 291

سورة الشمس‏

اين سورت مكّى است و پانزده‏ «1» آيت است و پنجاه و چهار كلمت است و دويست و چهل و هفت حرف است. و ابى كعب روايت كرد از رسول- عليه السلام- كه او گفت: هر كه او سورة الشمس بخواند، خداى تعالى او را چندان ثواب دهد كه ثواب آنان باشد كه هر چه آفتاب و ماه‏ «2» بر او تابد «3» به صدقه داده باشند «4» .

[سوره الشمس (91): آيات 1 تا 15]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4)

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (9)

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12) فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

وَ لا يَخافُ عُقْباها (15)

[ترجمه‏]

به حقّ آفتاب و چاشتش.

و به حقّ ماه چون از پى او مى‏رود.

و روز چون روشن كند.

و به حقّ شب چون بپوشاند آن را.

و به آسمان و بناى آن.

(1). اساس: هشده/ هجده، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها.

(2). آج: ماهتاب.

(3). كا: تافته باشد، آد، گا: تابيده باشد ثواب.

(4). كا، آد، گا: صدقه بنويسند، آج+ صدق رسول اللّه- صلى اللّه عليه و آله.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 292

و زمين و گستردگى آن.

و تن و راستى آن.

الهام داد او را بى‏سامانى و پرهيزگارى‏اش‏ «1» .

ظفر يافت آن كس كه پاك داشت آن را.

و نوميد شد آن كه بپالود آن را.

دروغ داشتند ثمود به عصيانشان.

چون انگيخته شد بدبخت‏ترين ايشان.

گفت ايشان را پيغامبر خداى، شتر خداى و آبخورش‏ «2» او.

دروغ داشتند او را و بكشتند آن را هلاك كرد بر ايشان خدايشان به گناهشان راست بكرد آن را.

و نترسيد عاقبت آن.

قوله: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ، حق تعالى قسم كرد به اين چيزها «3» و بيان قسم او رفته است پيش از اين. اوّل قسم كرد به آفتاب و چاشت او، و براى آن اين وقت را تخصيص كرد به او و اضافت كرد با او كه در آن وقت ارتفاع او باشد و نزديك استواى او در قطب آسمان. مجاهد گفت: ضُحاها ، ضوءها، روشناى‏ «4» آفتاب خواست. قتاده گفت: به «ضحى» جمله روز خواست [مقاتل گفت: گرماى او خواست‏] «5» ، بيانش قوله: لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ «6» .

(1). اساس: پرهيزگاريش.

(2). اساس: آب خورش.

(3). آد، گا: دو چيز.

(4). آج و ديگر نسخه بدلها: روشنايى.

(5). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(6). سوره طه (20) آيه 119.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 293

وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ، أى تبعها، به حقّ ماه چون از پى آفتاب برود، يقال: تلوت الرجل اذا تبعته اتلوه تلوا. ابن زيد گفت: ماه از پى او «1» رود، و در اوّل ماه چون آفتاب بر آيد، ماه از پى ماه او بر آيد، و در آخر ماه تابع او باشد. در غروب چون آفتاب فرو شود [132- ر]، ماه از پى او فرو شود. حسن بصرى گفت: إذا تليها ليلة الهلال، چون از پى او رود آن شب كه نو شود. و گفتند: از پى او مى‏رود و از او نور مى‏ستاند، چه‏ «2» ماه هم آن رنگ دارد كه در اوايل ماه بينند او را بى نور، چندان كه ملاقات او بيشتر باشد با آفتاب، نورانى‏تر بود تا شب بدر كه به يكديگر «3» مقابل شوند جمله نورانى شود.

وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها ، و به حقّ روز كه آفتاب را روشن كند، يعنى آفتاب را پديد آرد و پيدا كند، چه آفتاب در روز پديد آيد و در شب در زير زمين بود- على اختلاف الأقوال فيه. و گفتند «4» : «ها» كنايتى است از نامذكورى، يعنى إذا جلّى الظلمة، چون روشن كند تاريكى را.

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها ، و به حقّ شب چون باز پوشد آفتاب را، چه آفتاب در شب نا پيدا بود.

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ، در او [دو] «5» قول گفتند: يك قول آن است كه «ما» به معنى «من» است، چنان كه گفت: فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ «6» ، أى من طاب، و قوله: وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ «7» . و قولى ديگر آن است كه:

«ما» مصدرى است، يعنى و السماء و بنائها، به حقّ آسمان و آن كه آن را بنا كرد، بر قول اوّل يعنى خداى- عز و جل. و بر قول دوم: به حقّ آسمان و بناى آن، چنان‏

(1). كا، آد، گا: آفتاب.

(2). آج و ديگر نسخه بدلها+ جرم.

(3). آج: كه نيك.

(4). كا، آد، گا+ ضمير.

(5). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(6). سوره نساء (4) آيه 3.

(7). سوره نساء (4) آيه 22.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 294

كه گفت: وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ‏ «1» ، أى برحبها، و قوله: بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‏ «2» ، أى بغفران الله.

وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ، و به حقّ زمين. و «ما» همچنان محتمل است آن دو وجه را. و به حقّ آن خداى كه زمين بگسترد، يا به حقّ زمين و بسط او و گستريدگى‏ «3» او، يقال: طحا يطحو طحوا، و دحا يدحوا دحوا إذا بسط و مد، قال علقمة:

طحا بك قلب فى الحسان طروب‏

و تطاحى القوم اذا تدافعوا دفعا [132- پ‏] شديد الانبساط.

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ، «ما» «4» محتمل است آن دو وجه را «5» ، چنان كه‏ «6» مصدرى و [يكى به‏] «7» معنى «من»، و به حقّ نفسى و تسويت او و استقامت و تعليل او در خلقت، يا به حقّ نفسى و به حقّ خدايى كه او را بيافريد نكو آفريد. حسن گفت: مراد به «نفس» آدم است و تسويت او در خلقت كه خداى تعالى او را منتصب‏ «8» آفريد و دگر حيوان را منبطح‏ «9» .

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها ، الهام داد، يعنى اعلام كرد و تعريف كرد او را ره خير و شر و طريق طاعت و معصيت، و او را مخيّر كرد در اين هر دو تا اگر خواهد اختيار خير كند مستحقّ ثواب شود يا اختيار شرّ كند مستحقّ عقاب شود. و گفتند:

مراد به الهام توفيق و خذلان است كه تقوى و فجور به توفيق و خذلان او كنند.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها ، اين جواب قسم است و «لام» در او مضمر است، و التقّدير «10» : لقد أفلح، چه جواب قسم چون موجب باشد از «لام» مستغنى نباشد،

(1). سوره توبه (9) آيه 25.

(2). سوره يس (36) آيه 27.

(3). آج: گسترگى، كا، آد، گا: گستردگى.

(4). كا، آد، گا+ هم.

(5). آج: از دو وجه.

(6). كا، آد، گا: يكى.

(7). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(8). كا، آد، گا: مستوى.

(9). آج: مسطّح.

صفحه بعد