کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 392

(سورة العصر) «1»

اين سورت مكّى است و سه آيت است و چهار ده كلمت است و شست و هشت حرف است. و روايت است از ابو امامه از ابىّ كعب كه رسول- عليه السّلام- گفت: هر كه او سورة و العصر بخواند، خداى تعالى خاتمت او بر صبر كند، و روز قيامت با اصحاب حق باشد «2» .

[سوره العصر (103): آيات 1 تا 3]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)

[ترجمه‏]

به حقّ روزگار «3» .

كه آدمى در زيانكارى است.

الّا آنان كه ايمان آرند و كار كنند به نيكيها و اندرز كنند يكديگر را به حق و اندرز كنند به شكيبايى.

(1). كا، آد، گا: و العصر.

(2). آج+ صدق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

(3). آج: نماز ديگر.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 393

قوله: وَ الْعَصْرِ ، اين قسمى است كه خداى تعالى كرد به عصر. مفسرّان در او خلاف كردند. عبد اللّه عبّاس گفت: مراد به عصر، دهر است و روزگار. ابن كيسان گفت: مراد به عصر، شب و روز است، و بامداد و شبانگاه را عصران خوانند و نيز شب و روز را، بيانش قول شاعر و هو حميد بن ثور:

و لن يلبث العصران يوم و ليلة

اذا طلبا ان يدركا ما تيمّما

حسن بصرى گفت: ما بعد الزّوال، ساعتى كه از پس زوال باشد تا به آفتاب [177- پ‏] فرو شدن آن را عصر خوانند. قتاده گفت: آخر ساعتى از ساعات روز. مقاتل گفت: نماز ديگر است و هى الصّلاة الوسطى.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ ، جواب قسم است، گفت: به حقّ عصر كه آدمى در خسران و نقصان و زيانكارى است. أخفش گفت: لفي عقوبة، در عقوبت است. أعرج گفت: به دو ضمّ خوانند: خسرا.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا ، آنگه استثنا كرد مؤمنان را از آن نقصان و خسران، گفت: الّا آنان كه ايمان آرند و عمل صالح كنند. گفتند: معنى آن است كه آدمى چون پير شود و ضعيف گردد، از عمل باز ماند و قوّت و عقلش ناقص شود، كارهايش متراجع شود، الّا مؤمنان كه ايشان آنگه كه پير شوند و قوّت ايشان ساقط شود، همان عمل كه در جوانى كرده باشند «1» ايشان را مى‏نويسند، و مثله قوله: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا «2» - الاية.

و در قراءت عبد اللّه مسعود آمد: وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ ، و إنّه فيه إلى آخر الدّهر. ابىّ كعب گفت: من اين سورت بر رسول- عليه السّلام- خواندم و گفتم: يا رسول اللّه! تفسير اين سورت. را بگو. گفت: وَ الْعَصْرِ ، قسم است از خداى تعالى به آخر روز بر آن كه انسان- يعنى ابو جهل در خسارت و زيانكارى‏

(1). آج و ديگر نسخه بدلها: كرده باشد.

(2). سوره تين (95) آيه 4 تا 6.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 394

است. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا ، يعنى صحابه رسول و اهل البيت او، و سر ايشان امير المؤمنين على است، چه اين اوصاف به او لايق است. امّا قوله: الَّذِينَ آمَنُوا ، كقوله: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا «1» ، و قوله: وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ ، كقوله: يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ «2» . وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ‏ ،

كقوله- عليه السّلام: الحق مع علي و علي مع الحق.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ ، كقوله: الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ‏ «3» [177- پ‏].

قوله: [وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ‏] «4» وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ ، يكديگر را اندرز كنند به حقّ و طلب آن و ثبات بر آن، و اندرز كنند به صبر كردن بر بلا، و اين صفت مؤمنان مخلص است. اگر تخصيص كنند لايق اوست‏ «5» ، و اگر بر عموم حمل كنند فايدتش بيشتر باشد.

(1). سوره مائده (5) آيه 55.

(2). سوره توبه (9) آيه 71، سوره لقمان (31) آيه 4.

(3). سوره آل عمران (3) آيه 17.

(4). اساس: ندارد، با توجه به كا، آد، گا افزوده شد.

(5). آج و ديگر نسخه بدلها: است.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 395

(سورة الهمزة)

اين سورت مكّى است و نه‏ «1» آيت است و سى و سه كلمت است و صد و سى حرف است. و روايت است از ابىّ كعب كه رسول- عليه السّلام- گفت: هر كه‏ «2» سورت‏ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ بخواند، خداى تعالى او را به عدد هر كسى كه استهزاء كرد به رسول و صحابه رسول ده حسنت بنويسد «3»

[سوره الهمزة (104): آيات 1 تا 9]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4)

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

[ترجمه‏]

واى هر عيب كننده‏اى بدگوى.

آن كه جمع كند مال و بشمارد «4» .

پندارد كه‏ «5» مال او هميشه بدارد او را «6» .

پرگست‏ «7» ، در فگنند او را در دوزخ.

و چه دانى تو كه چيست اين دوزخ!

(1). اساس، آج، كا: هفت، با توجّه به آد، گا و ملاحظه ضبط آيات در قرآن مجيد تصحيح شد.

(2). كا، آد، گا+ و.

(3). آج+ صدق رسول اللّه.

(4). آج: بر شمارد آن را.

(5). آج: مى‏پندارد كه.

(6). آج: مال او هميشه جاويد باشد.

(7). آج: حقّا.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 396

آتش خداست افروخته.

آن كه مطّلع بود بر دلها.

بر ايشان در فراز كرده شود «1» .

در عمودهاى كشيده.

قوله: وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ ، الاية، حق تعالى بر سبيل تهديد و وعيد گفت:

واى هر «2» عيّابى‏ «3» غمّازى. عبد اللّه عبّاس گفت: مراد سخن‏چينان‏اند كه ميان مردمان سعى كنند به فساد و تفريق كنند ميان دوستان و خويشان [178- ر] و دروغ بر بى‏گناهان نهند. سعيد جبير و قتاده گفتند: مراد مغتابانند كه غيبت كنند مردم را در غيبت‏ «4» . ابو العاليه و حسن و عطا گفتند: «همزه» آن باشد كه عيب مردم كند در روى، و «لمزه» آن بود كه عيب [مردم‏] «5» كند در غيبت. مقاتل گفت:

هر دو يكى باشد و معنى آن كه عيب كند مردم را از پس ايشان، گفت بيانش قول زياد الأعجم كه گفت:

اذا لقيتك عن شحط تكاثرني‏

و ان تغيّبت كنت الهامز اللّمزة

ابن زيد گفت: «همزه» آن باشد كه مردم را رنجاند «6» به دست، و «لمزه» آن باشد كه ايشان را به زبان رنجاند. سفيان ثورى گفت: «همزه» آن باشد كه به زبان عيب كند «7» ، و «لمزه» آن كه به چشم شكستن عيب كند. ابن كيسان گفت: «همزه» آن باشد كه همنشين را به زبان رنجاند، و «لمزه» آن كه به چشم و ابرو و اشارت طعن زند بر او.

(1). آج: باز بسته باشد.

(2). كا، آد، گا: بر.

(3). آج: غيّابى.

(4). كا، آد، گا: مراد غيبت كنندگان‏اند مردمان را در غيبت.

(5). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(6). آج: زند.

(7). آج: گويد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 397

و اصل كلمت ضغط و فشردن و زدن باشد، و منه المهماز الحديدة في اسفل الخفّ، و كذلك اللّمز و الغمز، انمّا يكون بالعين. آنگه هر سه لفظ در عيب كردن استعمال كنند، و اين بنايى است براى فاعل، و مثله رجل هزأة و ضحكة و سحرة، بفتح العين للّذي يهزأ من النّاس و يضحك و يسخر منهم. چون خواهى كه مفعول گوى، عين الفعل را ساكن بايد كردن، تقول: سخرة و هذءة و ضحكة، آن را كه از او سخريّت كنند و استهزاء و بر او بخندند، و الهمز، أيضا العضّ و الدّفع، و منه همز الحرف و اعرابى را گفتند: أ تهمز الفارة قال: الهرّ يهمزها، قال العجّاج:

و من همزنا رأسه تهشّما

مفسّران خلاف كردند در آن كه آيت در كى آمد. «1» بعضى گفتند: در جميل بن عامر الجمحّي آمد، و كلبي گفت: در أخنس بن شريق [178- پ‏] آمد.

بعضى دگر گفتند: در وهب بن عمر الثقفى آمد. محمّد بن اسحاق بن يسار گفت:

در اميّة بن خلف الجمحّي آمد. مقاتل گفت: در وليد مغيره آمد كه او رسول را عيب كردى‏ «2» و چون بگذشتى چشم بر او شكستى. مجاهد گفت: عام است در جمله آنان كه به اين صفت باشند.

الَّذِي جَمَعَ‏ ، آن كه مال جمع كند. شيبه و عاصم و نافع و ابن كثير و ابو عمر و خواندند به تخفيف «ميم» و باقى قرّاء به تشديد من التّجميع و لتكثير الفعل. و راويان از يعقوب خلاف [كردند] «3» در تخفيف و تشديد. وَ عَدَّدَهُ‏ ، مى‏شمارد آن را، من التّعديد لتكثير أيضا، و قيل: استعدّه و اعدّه و جعله اعتدادا «4» و ذخيرت‏ «5» ، آن را ذخيرت و اندوخته مى‏كند. و حسن بصرى خواند: «و عدده»، به تخفيف على فكّ الادغام و ترك التّضعيف، كقول الشّاعر:

(1). آج و ديگر نسخه بدلها: كه آمد/ كى آمد.

(2). آج: غيبت كردى.

(3). اساس: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(4). آج، كا: عتادا، آد، گا: عداة.

(5). كا، آد، گا: ذخيرة.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏20، ص: 398

مهلا امامة قد جرّبت من خلقي‏

انّي اجود لاقوام و ان ضننوا

أى‏ «1» بخلوا ففكّ الادغام.

آنگاه رد [179- ر] كرد به‏ «2» بر او به كلمه زجر و ردع، گفت: كَلَّا ، آنگاه قسم اضمار كرد [و گفت‏] « «3»» : لَيُنْبَذَنَ‏ ، به خداى كه او را در اندازند. و النبذ، الطّرح، و منه النبيذ، و فعيل به معنى مفعول. فِي الْحُطَمَةِ ، و هى دركة من دركات النّار، [در اندازند او را] در حطمه. و آن دركه‏اى است از دركات دوزخ، و اشتقاق او از حطم باشد، و آن شكستن بود كه آتش شكننده باشد، و اين هم از [آن‏] « «4»» بناست كه بيان كرديم در (همزه و لمزه).

آنگه بر سبيل استهوال و استعظام گفت: وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ ، اى محمّد تو چه دانى كه حطمه چه باشد! آنگه هم او تفسير كرد [و گفت‏] «5» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آتش افروخته خداى‏ «6» براى آن با خداى اضافت كرد كه خلق اوست و به امر و فرمان اوست.

الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ، آن كه بر دلها مطلّع شود، يعنى الم و ضرر آن به دلها رسد، يعنى با آن كه مكان دل در چند پوشش است از همه بگذرد و به او [179- پ‏] رسد، يقول العرب: اطّلعت على ارض كذا، اى بلغتها.

إِنَّها ، ضمير راجع است با حطمه. عَلَيْهِمْ‏ ، بر ايشان، يعنى بر كافران.

مُؤْصَدَةٌ ، در فراز گرفته‏ «7» و بسته [باشد] «8» ، يقال: آصدت و أوصدته اذا اطبقته، و منه و صيد الباب في قوله: وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ «9» .

(1). كا، آد، گا+ ظنّوا و.

(2). اساس+ كلمه، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها زايد مى‏نمايد.

(5- 4- 3). اساس كه به صورت نو نويس است: ندارد، با توجّه به آج و ديگر نسخه بدلها افزوده شد.

(6). آج+ است.

(7). كا، آد، گا+ است.

(8). اساس: ندارد، كا، آد، گا: شده، با توجّه به آج افزوده شد.

صفحه بعد