کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

كوثر

جلد اول

مقدمه:

سوره بقره

مشخصات اين سوره فضيلت خواندن سوره بقره دورنمايى از سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد دوم

سوره آل عمران

مشخصات و فضيلت اين سوره دورنماى اين سوره

سوره نساء

مشخصات و فضايل اين سوره: دورنماى اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد سوم

سوره مائده

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره انعام

مشخصات اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد چهارم

سوره اعراف

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره انفال

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره توبه

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد پنجم

سخنى در آغاز

سوره يونس

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره هود

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره يوسف

مشخصات و فضايل اين سوره فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره رعد

فهرست تفصيلى موضوعات

جلد ششم

انتشارات هجرت

سوره حجر

مشخصات و فضايل اين سوره دور نماى سوره

سوره نحل

مشخصات و فضايل اين سوره دور نماى اين سوره

سوره اسراء

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره كهف

مشخصات و فضايل اين سوره دور نمايى از اين سوره

سوره طه

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

كوثر


صفحه قبل

كوثر، ج‏5، ص: 31

خشكيده (به شكل هلال) باز گردد.

البته اين آيات از سوره يس احتياج به توضيحاتى دارد كه در تفسير آن خواهد آمد.

در آيه مورد بحث از آمد و شد شب و روز و نيز پديده‏هاى ديگرى كه خداوند آفريده است، به عنوان آيات و نشانه‏هايى ياد مى‏كند كه مخصوص اهل تقواست و پرهيزگاران از آنها درس توحيد ياد مى‏گيرند. البته پديده‏هاى عالم آفرينش براى همه مردم چه مؤمن چه كافر، نشانه‏هاى قدرت پروردگار است ولى تنها مؤمنان از آن استفاده مى‏كنند و كافران به سبب عنادى كه با حق دارند از آن بى‏بهره‏اند.

[سوره يونس (10): آيات 7 تا 10]

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ (7) أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (8) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (9) دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (10)

كسانى كه ملاقات ما را اميد ندارند و به زندگى دنيا خوشنود شده‏اند و به آن دل بسته‏اند؛ و كسانى كه از آيات ما غافل هستند، (7)

جايگاه آنان به سبب كارى كه كرده‏اند، آتش است (8)

همانا كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل شايسته انجام داده‏اند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان هدايت مى‏كند، در بهشتهاى پرنعمت از زير آنان نهرها جارى مى‏شود (9)

خواندن آنها در آنجا اين است كه خدايا تو پاكى؛ و درود آنها در آنجا سلام است و پايان خواندنشان اين است كه ستايش خداوند را كه پروردگار جهانيان است (10)

نكات ادبى‏

1- «لا يرجون» اميد ندارند، باور ندارند، انتظار ندارند.

2- «اطمانّوا» دل بسته‏اند، آرامش يافته‏اند از فعل رباعى «طمأن» به معناى سكون‏

كوثر، ج‏5، ص: 32

يافت.

3- «اولئك» مبتدا و «مأويهم» مبتداى دوم و «النار» خبر آن و هر دو با هم خبر مبتداى اوّل.

4- «مأويهم» جايگاهشان. از «اوى، يأوى، اويا» به معناى جاى دادن.

5- «النعيم» مبالغه در «نعمة» نعمتهاى بسيار.

6- «دعويهم» خواندن آنها، گفتار آنها. از «دعاء» به معناى خواندن مشتق شده است. ضمناً «دعويهم» مبتداست و خبر آن فعل محذوفى است كه به سبحانك نصب مى‏دهد: «اسبّح سبحانك»

7- «سبحانك» مصدر اضافه شده به سوى ضمير. كلمه سبحان دائم الاضافه است. و منصوب بودن آن به جهت مفعول مطلق بودن آن است.

8- «تحيّتهم» درود آنها. تحيّت كه مصدر باب تفعيل است از حياة به معناى زندگى مشتق شده است گويا كسى كه به كسى درود مى‏فرستد خواهان زنده بودن اوست و براى او آرزوى زندگى مى‏كند.

9- «ان» در «ان الحمد» مخفف از مثقل است و مى‏دانيم آن عمل نمى‏كند و لذا «الحمد» به جهت ابتدا مرفوع است.

تفسير و توضيح‏

آيات (7- 8) إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا ... در اين آيه دو گروه از مردم را وعده آتش جهنم مى‏دهد: اول كسانى كه معاد را قبول ندارند، دوم كسانى كه از آيات خدا غافلند.

در مورد گروه اول مى‏فرمايد: كسانى كه ملاقات ما را اميد ندارند، يعنى آن را باور ندارند و به زندگى اين دنيا خوشنود شده‏اند و به آن دل بسته‏اند. اينها كسانى هستند كه زندگى دنيا را تنها هدف خود قرار داده‏اند و آن را تنها زندگى مى‏دانند و زندگى پس از مرگ يا همان معاد را نمى‏پذيرند و تمام همتشان جلب آسايش زندگى دنياست.

كوثر، ج‏5، ص: 33

و در مورد گروه دوم مى‏فرمايد: كسانى كه از آيات ما غافلند. اينها كسانى هستند كه نه تنها معاد بلكه حتى خدا را قبول ندارند و به او كفر مى‏ورزند. غفلت و بى اعتنايى به آيات و نشانه‏هاى خدا، انسان را وادار به كفر و شرك مى‏كند. طبق اين آيه، اين هر دو گروه جاى در آتش دارند و علت آن عملكرد خود آنهاست، يعنى خود آنها چنين سرنوشت شومى را براى خويشتن رقم زده‏اند.

آيات (9- 10) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... در مقابل آن دو گروه كه در آيه پيش ذكر شدند و جاى در آتش دارند، از گروه ديگرى ياد مى‏كند كه درست در نقطه مقابل آنها هستند و آنان همان گروه مؤمنان هستند.

مؤمنان و دارندگان اعمال صالح، جاى در بهشت دارند و خداوند آنها را در قيامت به سوى بهشت هدايت مى‏كند، آنان در بهشتهاى پرنعمت قرار مى‏گيرند و از زير آنها نهرها جارى است. در اين آيه از جارى شدن نهرها از زير خود آنان سخن گفته شده (من تحتهم) و در آيات ديگر جارى شدن نهرها از زير درختان آمده (من تحتها) و منظور از هر دو يكى است و آن اينكه از زير درختان باغهاى بهشتى نهرها روان خواهد بود و بر طراوت بهشت خواهد افزود.

در آيه بعدى سخنانى را كه اهل بهشت در آنجا به زبان مى‏آورند، نقل مى‏كند.

آغاز سخن آنها جمله: «سبحانك اللهم» است كه تسبيح و تقديس خداوند است.

بدون شك تسبيح خداوند در آنجا از لذت بخش‏ترين حالات آنان است. بنابراين، اين ذكر خود نعمتى و لذتى براى بهشتيان است. همچنين خاطرنشان مى‏سازد كه درودهاى آنان نسبت به يكديگر كلمه «سلام» است، يعنى آنها به همديگر سلام مى‏دهند كه نوعى تبريك گفتن به يكديگر است و نيز فرشتگان به آنها سلام مى‏دهند. تبادل سلام ميان اهل بهشت و هم سلام دادن فرشتگان به آنها در آيات ديگر هم آمده است:

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً (واقعه/ 26)

در آنجا سخن بيهوده و گناه آميز نمى‏شنوند جز اين سخن كه سلام سلام.

وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ‏ (رعد/ 24)

كوثر، ج‏5، ص: 34

و فرشتگان بر آنان از هر درى وارد مى‏شوند (و مى‏گويند) سلام بر شما به سبب آنچه صبر كرديد.

همان گونه كه سخن بهشتيان با نام خدا و تسبيح او آغاز مى‏شود، با نام خدا هم پايان مى‏يابد و آنها در پايان سخن خود، خدا را ستايش مى‏كنند و مى‏گويند:

«الحمد للَّه رب العالمين» البته منظور از «آخر دعويهم پايان سخن آنها» اين نيست كه آنها پس از اين گفتار ديگر هيچ وقت سخن نمى‏گويند بلكه منظور اين است كه آنها هر گاه كه سخن بگويند با تسبيح خدا شروع و با ستايش او ختم مى‏كنند.

چند روايت‏

1- عن زيد الشحام عن ابى عبد اللَّه (ع) قال: سألته عن التسبيح، فقال: هو اسم من اسماء اللَّه و دعوى اهل الجنّة. «1»

زيد شحام مى‏گويد: از امام صادق (ع) درباره تسبيح پرسيدم فرمود: آن نامى از نامهاى خدا و خواندن اهل بهشت است.

2- عن امير المؤمنين (ع) قال: انّ اطيب شى‏ء فى الجنّة و ألذّه حب اللَّه و الحبّ فى اللَّه و الحمد للَّه. قال اللَّه تعالى: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» و ذلك انّهم اذا عاينوا لما فى الجنة من النعيم هاجت المحبّة فى قلوبهم فينادون عند ذلك‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» «2»

امير المؤمنين (ع) فرمود: پاكترين و لذيذترين چيز در بهشت محبت خداوند و محبت كردن در راه او و حمد خداست. خداوند مى‏فرمايد: «پايان سخن آنها اين است كه ستايش بر خداوند كه پروردگار جهانيان است» و اين بدان جهت است كه آنان وقتى نعمتهاى بهشتى را ديدند، محبت در دلهايشان به هيجان درمى‏آيد و در آن هنگام ندا سرمى‏دهند كه‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»

[سوره يونس (10): آيات 11 تا 14]

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (11) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (12) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (13) ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (14)

(1)- تفسير عياشى، ج 2، ص 120.

(2)- كنز الدقائق، ج 4، ص 337.

كوثر، ج‏5، ص: 35

اگر خداوند براى مردم در شرّ شتاب مى‏كرد همان گونه كه آنها در طلب خير شتاب مى‏كنند، البته اجلشان فرا مى‏رسيد. پس ما كسانى را كه به ملاقات ما اميد ندارند، در طغيانشان رها مى‏كنيم تا سرگشته باشند (11)

و هر گاه به انسان ضررى برسد، در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ما را مى‏خواند. پس چون آن ضرر را از او برطرف كرديم، مى‏رود كه گويا ما را درباره ضررى كه به او رسيده بود نخوانده است.

اين چنين براى اسرافكاران، آنچه انجام مى‏دهند زينت داده شده است (12)

همانا امتهاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند، هلاك نموديم و پيامبرانشان با نشانه‏هاى آشكار به سوى آنها آمدند و آنان بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين چنين گروه ستمگر را جزا مى‏دهيم (13)

آنگاه شما را در زمين جانشينان پس از آنها قرار داديم تا بنگريم كه چگونه عمل مى‏كنيد (14)

نكات ادبى‏

1- «يعجّل» از تعجيل به معناى انجام كارى با سرعت و عجله. فرق ميان سرعت و عجله در اين است كه سرعت به معناى شتاب در كارهاى خير است ولى عجله اعم از خير و شر مى‏باشد.

2- «الشرّ» مفعول «يعجّل» و منظور از آن در اينجا نزول بلاست.

3- «استعجالهم» از باب اضافه مصدر به سوى فاعل است و استعجال به معناى طلب عجله و درخواست شتاب است. منصوب بودن آن به جهت مصدر و مفعول مطلق بودن است.

كوثر، ج‏5، ص: 36

4- «فنذر» رها مى‏كنيم. از وذر، يذر. مثال واوى است ولى ماضى آن استعمال نشده است.

5- «يعمهون» سرگشته باشند. از «عمه» به معناى شدت حيرت و سرگشتگى.

6- «الضرّ» آسيب، گزند، ضرر.

7- «لجنبه» در حالى كه به پهلو خوابيده است. اين كلمه و دو كلمه «قاعدا» و «قائما» يا حال از فاعل دعانا هستند يعنى آن شخص در اين سه حالت دعا مى‏كند و يا حال از «مسّ الضرّ» هستند و در اين صورت به اين معنا خواهد بود كه به آن شخص در اين سه حالت آسيب مى‏رسد. ولى احتمال اول ارجح است.

8- «قرون» نسلها، امتها. جمع «قرن» به معناى گروهى كه در زمان واحدى زندگى مى‏كنند و يا در مكان واحدى زندگى مى‏كنند و نزديك به هم هستند، از «قرن يقرن قرنا» به معناى نزديكى.

9- «خلائف» جانشينان، جمع خليفه.

تفسير و توضيح‏

آيه (11) وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ ... انسان بطور طبيعى همواره خواهان خير و سود خويشتن است و در رسيدن خير شتاب دارد و با عجله آن را مى‏خواهد.

همچنين از شرّ و بلا گريزان است، ولى خداوند خير و شرّ را مطابق با اسباب و عللى كه قرار داده به انسان مى‏رساند و هر گاه انسان كارى انجام بدهد كه نتيجه آن خير يا شرّ است، به نتيجه كار خود خواهد رسيد و تعجيلى در كار خدا نيست.

گاهى انسان دست به كارى مى‏زند كه نتيجه آن شرّ و نزول بلاست، ولى خداوند بنا به مصالحى آن را به تأخير مى‏اندازد و به آن شخص مهلت مى‏دهد و البته اين مهلت دادن هم براى خود قوانين و سننى دارد. گاهى مهلت دادن براى آن است كه شخص، فرصت توجه و بازگشت پيدا كند و گاهى براى آن است كه ممكن است در نسل او فرزند شايسته و با ايمانى وجود داشته باشد و يا دلايل ديگرى در كار باشد.

به هر حال خداوند در نزول بلا و شر براى انسان عجله نمى‏كند و همواره به او مهلت‏

كوثر، ج‏5، ص: 37

مى‏دهد. اگر خداوند به كافران و ستمگران مهلت نمى‏داد و در نزول بلا عجله مى‏كرد، هر شخصى به مجرد كفر و شرك و ستم نابود مى‏شد و نظم جامعه بشرى به هم مى‏خورد و فرصتى براى توبه و بازگشت نبود.

در اين آيه همين حقيقت را به صورت جالبى بيان مى‏كند و مى‏فرمايد اگر خداوند براى مردم در شرّ و نزول بلا شتاب مى‏كرد، همان گونه كه آنها در طلب خير شتاب مى‏كنند، البته اجلشان فرا مى‏رسيد، يعنى همان گونه كه مردم در طلب خير شتابان هستند و مى‏خواهند هر چه زودتر به خير و سعادت برسند، در طلب شرّ و بلا هم چنان بودند و به مجرد انجام كار بد، نزول بلا را مى‏خواستند و خدا هم به خواسته آنها عمل مى‏كرد و فوراً بلا مى‏فرستاد، آنها همگى مى‏مردند و ديگر فرصتى براى زندگى و كسب خير و جلب منفعت باقى نمى‏ماند. ولى خدا چنين عمل نكرد و در كيفر دادن به كارهاى بد آنها شتاب ننمود، همان گونه كه خود آنها نيز هرگز خواستار نزول بلا نيستند.

البته در بعضى از آيات قرآنى آمده است كه برخى از كافران خواستار نزول بلا و تعجيل در آن بودند و به پيامبران خود مى‏گفتند: پس نزول بلايى كه وعده داده بودى چه شد؟ چنين افرادى از آن جهت در نزول بلا تعجيل مى‏كردند كه به آن ايمان نداشتند و اين درخواست آنها از روى مسخره بود، يعنى باور نمى‏كردند كه بلايى نازل خواهد شد و به عنوان كوبيدن پيامبر چنين درخواستى را مطرح مى‏كردند:

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏ (انفال/ 32)

و هنگامى كه گفتند: خدايا اگر اين حق است و از جانب توست، پس بر ما سنگى از آسمان بباران يا بر ما عذابى دردناك بفرست.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ‏ (عنكبوت/ 53)

و از تو طلب شتاب در نزول عذاب مى‏كنند و اگر مدت ناميده شده‏اى نبود، البته عذاب به سوى آنها مى‏آمد.

صفحه بعد