کتابخانه تفاسیر
كوثر، ج5، ص: 31
خشكيده (به شكل هلال) باز گردد.
البته اين آيات از سوره يس احتياج به توضيحاتى دارد كه در تفسير آن خواهد آمد.
در آيه مورد بحث از آمد و شد شب و روز و نيز پديدههاى ديگرى كه خداوند آفريده است، به عنوان آيات و نشانههايى ياد مىكند كه مخصوص اهل تقواست و پرهيزگاران از آنها درس توحيد ياد مىگيرند. البته پديدههاى عالم آفرينش براى همه مردم چه مؤمن چه كافر، نشانههاى قدرت پروردگار است ولى تنها مؤمنان از آن استفاده مىكنند و كافران به سبب عنادى كه با حق دارند از آن بىبهرهاند.
[سوره يونس (10): آيات 7 تا 10]
كسانى كه ملاقات ما را اميد ندارند و به زندگى دنيا خوشنود شدهاند و به آن دل بستهاند؛ و كسانى كه از آيات ما غافل هستند، (7)
جايگاه آنان به سبب كارى كه كردهاند، آتش است (8)
همانا كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل شايسته انجام دادهاند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان هدايت مىكند، در بهشتهاى پرنعمت از زير آنان نهرها جارى مىشود (9)
خواندن آنها در آنجا اين است كه خدايا تو پاكى؛ و درود آنها در آنجا سلام است و پايان خواندنشان اين است كه ستايش خداوند را كه پروردگار جهانيان است (10)
نكات ادبى
1- «لا يرجون» اميد ندارند، باور ندارند، انتظار ندارند.
2- «اطمانّوا» دل بستهاند، آرامش يافتهاند از فعل رباعى «طمأن» به معناى سكون
كوثر، ج5، ص: 32
يافت.
3- «اولئك» مبتدا و «مأويهم» مبتداى دوم و «النار» خبر آن و هر دو با هم خبر مبتداى اوّل.
4- «مأويهم» جايگاهشان. از «اوى، يأوى، اويا» به معناى جاى دادن.
5- «النعيم» مبالغه در «نعمة» نعمتهاى بسيار.
6- «دعويهم» خواندن آنها، گفتار آنها. از «دعاء» به معناى خواندن مشتق شده است. ضمناً «دعويهم» مبتداست و خبر آن فعل محذوفى است كه به سبحانك نصب مىدهد: «اسبّح سبحانك»
7- «سبحانك» مصدر اضافه شده به سوى ضمير. كلمه سبحان دائم الاضافه است. و منصوب بودن آن به جهت مفعول مطلق بودن آن است.
8- «تحيّتهم» درود آنها. تحيّت كه مصدر باب تفعيل است از حياة به معناى زندگى مشتق شده است گويا كسى كه به كسى درود مىفرستد خواهان زنده بودن اوست و براى او آرزوى زندگى مىكند.
9- «ان» در «ان الحمد» مخفف از مثقل است و مىدانيم آن عمل نمىكند و لذا «الحمد» به جهت ابتدا مرفوع است.
تفسير و توضيح
آيات (7- 8) إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا ... در اين آيه دو گروه از مردم را وعده آتش جهنم مىدهد: اول كسانى كه معاد را قبول ندارند، دوم كسانى كه از آيات خدا غافلند.
در مورد گروه اول مىفرمايد: كسانى كه ملاقات ما را اميد ندارند، يعنى آن را باور ندارند و به زندگى اين دنيا خوشنود شدهاند و به آن دل بستهاند. اينها كسانى هستند كه زندگى دنيا را تنها هدف خود قرار دادهاند و آن را تنها زندگى مىدانند و زندگى پس از مرگ يا همان معاد را نمىپذيرند و تمام همتشان جلب آسايش زندگى دنياست.
كوثر، ج5، ص: 33
و در مورد گروه دوم مىفرمايد: كسانى كه از آيات ما غافلند. اينها كسانى هستند كه نه تنها معاد بلكه حتى خدا را قبول ندارند و به او كفر مىورزند. غفلت و بى اعتنايى به آيات و نشانههاى خدا، انسان را وادار به كفر و شرك مىكند. طبق اين آيه، اين هر دو گروه جاى در آتش دارند و علت آن عملكرد خود آنهاست، يعنى خود آنها چنين سرنوشت شومى را براى خويشتن رقم زدهاند.
آيات (9- 10) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... در مقابل آن دو گروه كه در آيه پيش ذكر شدند و جاى در آتش دارند، از گروه ديگرى ياد مىكند كه درست در نقطه مقابل آنها هستند و آنان همان گروه مؤمنان هستند.
مؤمنان و دارندگان اعمال صالح، جاى در بهشت دارند و خداوند آنها را در قيامت به سوى بهشت هدايت مىكند، آنان در بهشتهاى پرنعمت قرار مىگيرند و از زير آنها نهرها جارى است. در اين آيه از جارى شدن نهرها از زير خود آنان سخن گفته شده (من تحتهم) و در آيات ديگر جارى شدن نهرها از زير درختان آمده (من تحتها) و منظور از هر دو يكى است و آن اينكه از زير درختان باغهاى بهشتى نهرها روان خواهد بود و بر طراوت بهشت خواهد افزود.
در آيه بعدى سخنانى را كه اهل بهشت در آنجا به زبان مىآورند، نقل مىكند.
آغاز سخن آنها جمله: «سبحانك اللهم» است كه تسبيح و تقديس خداوند است.
بدون شك تسبيح خداوند در آنجا از لذت بخشترين حالات آنان است. بنابراين، اين ذكر خود نعمتى و لذتى براى بهشتيان است. همچنين خاطرنشان مىسازد كه درودهاى آنان نسبت به يكديگر كلمه «سلام» است، يعنى آنها به همديگر سلام مىدهند كه نوعى تبريك گفتن به يكديگر است و نيز فرشتگان به آنها سلام مىدهند. تبادل سلام ميان اهل بهشت و هم سلام دادن فرشتگان به آنها در آيات ديگر هم آمده است:
لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً (واقعه/ 26)
در آنجا سخن بيهوده و گناه آميز نمىشنوند جز اين سخن كه سلام سلام.
وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ (رعد/ 24)
كوثر، ج5، ص: 34
و فرشتگان بر آنان از هر درى وارد مىشوند (و مىگويند) سلام بر شما به سبب آنچه صبر كرديد.
همان گونه كه سخن بهشتيان با نام خدا و تسبيح او آغاز مىشود، با نام خدا هم پايان مىيابد و آنها در پايان سخن خود، خدا را ستايش مىكنند و مىگويند:
«الحمد للَّه رب العالمين» البته منظور از «آخر دعويهم پايان سخن آنها» اين نيست كه آنها پس از اين گفتار ديگر هيچ وقت سخن نمىگويند بلكه منظور اين است كه آنها هر گاه كه سخن بگويند با تسبيح خدا شروع و با ستايش او ختم مىكنند.
چند روايت
1- عن زيد الشحام عن ابى عبد اللَّه (ع) قال: سألته عن التسبيح، فقال: هو اسم من اسماء اللَّه و دعوى اهل الجنّة. «1»
زيد شحام مىگويد: از امام صادق (ع) درباره تسبيح پرسيدم فرمود: آن نامى از نامهاى خدا و خواندن اهل بهشت است.
2- عن امير المؤمنين (ع) قال: انّ اطيب شىء فى الجنّة و ألذّه حب اللَّه و الحبّ فى اللَّه و الحمد للَّه. قال اللَّه تعالى: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» و ذلك انّهم اذا عاينوا لما فى الجنة من النعيم هاجت المحبّة فى قلوبهم فينادون عند ذلك «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» «2»
امير المؤمنين (ع) فرمود: پاكترين و لذيذترين چيز در بهشت محبت خداوند و محبت كردن در راه او و حمد خداست. خداوند مىفرمايد: «پايان سخن آنها اين است كه ستايش بر خداوند كه پروردگار جهانيان است» و اين بدان جهت است كه آنان وقتى نعمتهاى بهشتى را ديدند، محبت در دلهايشان به هيجان درمىآيد و در آن هنگام ندا سرمىدهند كه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
[سوره يونس (10): آيات 11 تا 14]
(1)- تفسير عياشى، ج 2، ص 120.
(2)- كنز الدقائق، ج 4، ص 337.
كوثر، ج5، ص: 35
اگر خداوند براى مردم در شرّ شتاب مىكرد همان گونه كه آنها در طلب خير شتاب مىكنند، البته اجلشان فرا مىرسيد. پس ما كسانى را كه به ملاقات ما اميد ندارند، در طغيانشان رها مىكنيم تا سرگشته باشند (11)
و هر گاه به انسان ضررى برسد، در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ما را مىخواند. پس چون آن ضرر را از او برطرف كرديم، مىرود كه گويا ما را درباره ضررى كه به او رسيده بود نخوانده است.
اين چنين براى اسرافكاران، آنچه انجام مىدهند زينت داده شده است (12)
همانا امتهاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند، هلاك نموديم و پيامبرانشان با نشانههاى آشكار به سوى آنها آمدند و آنان بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين چنين گروه ستمگر را جزا مىدهيم (13)
آنگاه شما را در زمين جانشينان پس از آنها قرار داديم تا بنگريم كه چگونه عمل مىكنيد (14)
نكات ادبى
1- «يعجّل» از تعجيل به معناى انجام كارى با سرعت و عجله. فرق ميان سرعت و عجله در اين است كه سرعت به معناى شتاب در كارهاى خير است ولى عجله اعم از خير و شر مىباشد.
2- «الشرّ» مفعول «يعجّل» و منظور از آن در اينجا نزول بلاست.
3- «استعجالهم» از باب اضافه مصدر به سوى فاعل است و استعجال به معناى طلب عجله و درخواست شتاب است. منصوب بودن آن به جهت مصدر و مفعول مطلق بودن است.
كوثر، ج5، ص: 36
4- «فنذر» رها مىكنيم. از وذر، يذر. مثال واوى است ولى ماضى آن استعمال نشده است.
5- «يعمهون» سرگشته باشند. از «عمه» به معناى شدت حيرت و سرگشتگى.
6- «الضرّ» آسيب، گزند، ضرر.
7- «لجنبه» در حالى كه به پهلو خوابيده است. اين كلمه و دو كلمه «قاعدا» و «قائما» يا حال از فاعل دعانا هستند يعنى آن شخص در اين سه حالت دعا مىكند و يا حال از «مسّ الضرّ» هستند و در اين صورت به اين معنا خواهد بود كه به آن شخص در اين سه حالت آسيب مىرسد. ولى احتمال اول ارجح است.
8- «قرون» نسلها، امتها. جمع «قرن» به معناى گروهى كه در زمان واحدى زندگى مىكنند و يا در مكان واحدى زندگى مىكنند و نزديك به هم هستند، از «قرن يقرن قرنا» به معناى نزديكى.
9- «خلائف» جانشينان، جمع خليفه.
تفسير و توضيح
آيه (11) وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ ... انسان بطور طبيعى همواره خواهان خير و سود خويشتن است و در رسيدن خير شتاب دارد و با عجله آن را مىخواهد.
همچنين از شرّ و بلا گريزان است، ولى خداوند خير و شرّ را مطابق با اسباب و عللى كه قرار داده به انسان مىرساند و هر گاه انسان كارى انجام بدهد كه نتيجه آن خير يا شرّ است، به نتيجه كار خود خواهد رسيد و تعجيلى در كار خدا نيست.
گاهى انسان دست به كارى مىزند كه نتيجه آن شرّ و نزول بلاست، ولى خداوند بنا به مصالحى آن را به تأخير مىاندازد و به آن شخص مهلت مىدهد و البته اين مهلت دادن هم براى خود قوانين و سننى دارد. گاهى مهلت دادن براى آن است كه شخص، فرصت توجه و بازگشت پيدا كند و گاهى براى آن است كه ممكن است در نسل او فرزند شايسته و با ايمانى وجود داشته باشد و يا دلايل ديگرى در كار باشد.
به هر حال خداوند در نزول بلا و شر براى انسان عجله نمىكند و همواره به او مهلت
كوثر، ج5، ص: 37
مىدهد. اگر خداوند به كافران و ستمگران مهلت نمىداد و در نزول بلا عجله مىكرد، هر شخصى به مجرد كفر و شرك و ستم نابود مىشد و نظم جامعه بشرى به هم مىخورد و فرصتى براى توبه و بازگشت نبود.
در اين آيه همين حقيقت را به صورت جالبى بيان مىكند و مىفرمايد اگر خداوند براى مردم در شرّ و نزول بلا شتاب مىكرد، همان گونه كه آنها در طلب خير شتاب مىكنند، البته اجلشان فرا مىرسيد، يعنى همان گونه كه مردم در طلب خير شتابان هستند و مىخواهند هر چه زودتر به خير و سعادت برسند، در طلب شرّ و بلا هم چنان بودند و به مجرد انجام كار بد، نزول بلا را مىخواستند و خدا هم به خواسته آنها عمل مىكرد و فوراً بلا مىفرستاد، آنها همگى مىمردند و ديگر فرصتى براى زندگى و كسب خير و جلب منفعت باقى نمىماند. ولى خدا چنين عمل نكرد و در كيفر دادن به كارهاى بد آنها شتاب ننمود، همان گونه كه خود آنها نيز هرگز خواستار نزول بلا نيستند.
البته در بعضى از آيات قرآنى آمده است كه برخى از كافران خواستار نزول بلا و تعجيل در آن بودند و به پيامبران خود مىگفتند: پس نزول بلايى كه وعده داده بودى چه شد؟ چنين افرادى از آن جهت در نزول بلا تعجيل مىكردند كه به آن ايمان نداشتند و اين درخواست آنها از روى مسخره بود، يعنى باور نمىكردند كه بلايى نازل خواهد شد و به عنوان كوبيدن پيامبر چنين درخواستى را مطرح مىكردند:
و هنگامى كه گفتند: خدايا اگر اين حق است و از جانب توست، پس بر ما سنگى از آسمان بباران يا بر ما عذابى دردناك بفرست.
وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ (عنكبوت/ 53)
و از تو طلب شتاب در نزول عذاب مىكنند و اگر مدت ناميده شدهاى نبود، البته عذاب به سوى آنها مىآمد.