کتابخانه تفاسیر
مواهب عليه، ص: 2
سورة الفاتحة
بِسْمِ اللَّهِ بنام خداى سزاوار پرستش الرَّحْمنِ نيك بخشنده بر خلق بوجود و حيات الرَّحِيمِ بخشاينده مهربان بر ايشان به بقا و محافظت از آفات الْحَمْدُ هر ثناى و آفرينى كه از ازل تا ابد موجود و معلوم بود و هست و خواهد بود جمله آن بتمام و كمال لِلَّهِ مر خداى را كه مسمّى و موصوف است با همه اسما و صفات و كمالات رَبِّ الْعالَمِينَ آفريننده و پرورنده و دارنده و تربيتكننده و سازنده كارهاى همه عالميان از ملائكه و جن و انس و وحوش و طيور و سباع و حيوانات آبى و جز آن الرَّحْمنِ بخشنده وجود بار ديگر در آخرت بعد از فناى جهانيان الرَّحِيمِ بخشاينده ديگر بار به رافت و رحمت مر مؤمنان را و در آوردن ايشان به بهشت جاودان مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ خداوند روز جزا يا متصرف دران روز، بهر چه خواهد يا حافظ اعمال بندگان تا در دادن و ستدن نامها غلط نشود يا قاضى روز حساب كه بدان ميان بندگان بحق حكم كند و يا جزادهنده به راستى در روز پاداش إِيَّاكَ نَعْبُدُ ترا مىپرستيم و بس كه غير تو مستحق عبادت نيست وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ و خاص از تو يارى مىخواهيم در پرستش تو و انجاح سائر حوائج و مهمات اهْدِنَا ما را راهنمائى الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ به راهى راست كه راه انبياء و اولياست در اقوال و افعال و اخلاق كه آن راه متوسط بود ميان افراط و تفريط و غلو و تقصير يا ثابت دار ما را براه مستقيم كه دين اسلام و سنت حضرت سيّد انامست ع و حضرت قطب العارفين غوث الواصلين ناصر الحق و الدين خواجه عبيد اللّه رح درين معنى نكته بلند و كلمه ارجمند فرمودهاند و آن اينست كه بنماى ما را راه راست يعنى به محبت ذاتى خود مشرف دار تا از التفات به خود و بغير از تو آزاد گشته به تمامى گرفتار تو گرديم جز تو ندانيم و جز تو نه بينيم و جز تو نهانديشيم و يا آنكه بنماى ما را راه راست يعنى آن راهى كه حضرت تراست به نسبت هر موجودى كه آن موجود بىآن پيدائى ندارد و بهغايت كمال خود بى آن نمىرسد تا در همه احوال جز تو نهبينيم و از توجه بغير تو آزاد گرديم صِراطَ الَّذِينَ بنماى بما راه آنان كه بفضل خود أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ انعام كرده بر ايشان بنعمت نبوت و رسالت و ولايت و صديقيت و شهادت و صلاحيت يا راه آنها كه اهل قرباند و بكمال نعمت ظاهر كه قبول شريعت است و بجمال نعمت باطن كه اطلاع به دقايق اسرار حقيقت است ايشان را معزز و مكرم ساخته غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ نه راه آن كسانى كه خشم گرفته بر ايشان يعنى قبل از وجود بمعرض غضب تو درآمدهاند و بدان سبب بر كفر اقدام نموده يا راه جهودان كه بسبب تمرد در معانده و مكابره و قتل انبياء ع و تحريف كتب بر ايشان خشم گرفته وَ لَا الضَّالِّينَ و نه راه گمراهان يعنى كسانى كه بعد از وجود در طرق مختلفه و سبل منحرفه افتادهاند يا راه ترسايان كه بواسطه افراط در شان مسيح عليه السلام و تفريط در باب حبيب ما صلوات اللّه عليهما گمراه گشتهاند.
مواهب عليه، ص: 3
سورة البقرة
الم حروف مقطعه اسرار قرآن است و همه كس بر آن اطلاعى ندارد و گفتهاند كه معنى الم- انا اللّه اعلم است يعنى منم خدائى داناتر ذلِكَ آن كتابى كه خداوند تعالى در كتب متقدمه به انزال آن وعده داده بود يا در لوح محفوظ نوشته الْكِتابُ اين كتاب كاملست يعنى قرآن لا رَيْبَ هيچ شك و شبهه نيست فِيهِ درين كتاب يعنى از ظهور حجت و وضوح دلالت به مثابه اينست كه هر كه درو ادنى تامل كند از ريب بازايستد و داند كه شبه را دران مجال نيست هُدىً دلالتكننده است و راه نماينده لِلْمُتَّقِينَ مر پرهيزگاران را كه ايشان بدان منتفع شدهاند الَّذِينَ آنان كه از صدق عقيدت يُؤْمِنُونَ مىگروند بِالْغَيْبِ به ناديده كه حق تعالى است و ملائكه و قيامت با متعلقات آن يا بپوشيده كه وحى است و گفتهاند كه غيب قضا و قدرست كه مؤمنان بدان ايمان مىآرند وَ يُقِيمُونَ و بر پا مىدارند و ادا مىكنند الصَّلاةَ نماز پنجگانه را به شرايط و آداب آن وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ و از آنچه بديشان عطا كردهايم يُنْفِقُونَ نفقه مىكنند بر اهل و عيال و اقربا و همسايگان و ارباب استحقاق وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ و آنان كه ايمان مىآرند بِما أُنْزِلَ بدانچه كه فرستاده شده است إِلَيْكَ بسوى تو از قرآن وَ ما أُنْزِلَ و بهآنچه منزل گشته مِنْ قَبْلِكَ پيش از تو بر پيغمبران ديگر چون صحف و توريت و زبور و انجيل و جز آن وَ بِالْآخِرَةِ و به سرائى ديگر كه دارالجزاست هُمْ ايشان كه ياد كرده شدهاند يُوقِنُونَ بىگمان مىشوند يعنى بر وقوع آن متيقناند-
مواهب عليه، ص: 4
أُولئِكَ آن گروه كه موسوم بدين صفات و موصوف بدين سماتاند كه رقم ذكر يافت عَلى هُدىً بر راه راست و نشان درستاند مِنْ رَبِّهِمْ از پروردگار ايشان يعنى بمدد توفيق او راه ثواب يافتهاند وَ أُولئِكَ و همان گروه هُمُ الْمُفْلِحُونَ ايشانند رستگاران از عقبات عقاب و پيوستگان بدرجات ثواب، ايراد كلمه هُمُ دليل اختصاص فلاح است بدين قوم بيت چو ايشان را طريق راستگارى است+ سزاى راستگارى رستگارى است اين آيتها كه گذشت در شان مؤمنان است از اهل اسلام و اهل كتاب چون عبد اللّه بن سلام و اصحاب او رضى اللّه عنهم و بعد از مدح مؤمنان در ذم كافران مىفرمايد إِنَّ الَّذِينَ به درستى آنان كه از روى عناد كَفَرُوا بپوشيدند نور ايمان را به ظلمت شرك سَواءٌ عَلَيْهِمْ يكسان است بر ايشان أَ أَنْذَرْتَهُمْ آنكه بيم كنى ايشان را و بترسانى از عذاب أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ يا تخويف نهكنى و تهديد نهنمائى يعنى اگر بيم كنى و اگر نهكنى لا يُؤْمِنُونَ ايمان نمىآرند خَتَمَ اللَّهُ مهر نهاده است خداى تعالى عَلى قُلُوبِهِمْ بر دلهاى ايشان تا بيان حق فهم نمىكنند وَ عَلى سَمْعِهِمْ و بر گوشهاى ايشان تا سخن حق نمىشنوند وَ عَلى أَبْصارِهِمْ و بر ديدههاى ايشان غِشاوَةٌ پوششى است تا راه حق نهمىبينند وَ لَهُمْ و مر ايشان راست از روى استحقاق عَذابٌ عَظِيمٌ عذاب بزرگ در دنيا بقتل و اسر و در عقبى بزجر و قهر و اين دو آيت در شان كفّار و مشركانست كه حق سبحانه دانسته بود كه بر كفر ميرند چون ابو جهل و كشتگان روز بدر و بعد از مذمت كفّار سيزده آيت در شان اهل نفاق فرستاد كه قباحت ايشان بهواسطه تلبيس و خداع از كافر اصلى زيادت است وَ مِنَ النَّاسِ و از آدميان مَنْ يَقُولُ كسانند كه مىگويند آمَنَّا بگرويديم ما بِاللَّهِ به خدائى وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ و بروز بازپسين يعنى قيامت وَ ما هُمْ و حال آنكه نيستند ايشان بِمُؤْمِنِينَ گرويدگان و راستگويان يُخادِعُونَ اللَّهَ فريب مىدهند بزعم خود خدا را وَ الَّذِينَ آمَنُوا و آنان را نيز كه ايمان آوردهاند يعنى صحابه رض چه منافقان به ايشان اظهار ايمان مىكردند از روى خداع وَ ما يَخْدَعُونَ و نمىفريبند ايشان إِلَّا أَنْفُسَهُمْ مگر نفسهاى خود را چه وبال آن فريب هم بديشان باز مىگردد وَ ما يَشْعُرُونَ و نمىدانند كه چنين است فِي قُلُوبِهِمْ در دلهاى ايشان مَرَضٌ بيمارى است و آن نفاق باشد و شك در دين و حقد مؤمنان و حسد بر ايشان فَزادَهُمُ اللَّهُ پس زياده كرد خدا مر ايشان را مَرَضاً بيمارى يعنى هر چند قرآن فرومىآيد شك و شبه ايشان مىافزايد و حقد و حسد ايشان روى بازدياد مىنهد وَ لَهُمْ مر ايشان راست عَذابٌ أَلِيمٌ عذاب دردناك كه آن را انقطاع نباشد بِما كانُوا به سبب آنچه بودند كه با مؤمنان يَكْذِبُونَ دروغ مىگفتند و از روى نفاق اظهار ايمان مىكردند
مواهب عليه، ص: 5