کتابخانه تفاسیر
مواهب عليه، ص: 1060
فَاصْبِرْ پس صبر كن اى محمد صلّى اللّه عليه و سلّم بر آزار كفار إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ به درستى كه وعده خداى تعالى به نصرت انبياء عليهم السلام و هلاكت اعداء حَقٌ راست و درست است و خلاف بدان راه نيابد و استشهاد كن بحال موسى ع و فرعون وَ اسْتَغْفِرْ و طلب آمرزش نماى لِذَنْبِكَ براى تدارك آنچه واقع شده باشد از ترك اولى در وسيط آورده كه مقصود ازين امر آن است كه تا حضرت رسالتپناه صلّى اللّه عليه و سلّم تعبد نمايد خداى را باستغفار جهت مزيد درجه و تا سنتى شود بعد از او مر امت را و حضرت رسالتپناه صلّى اللّه عليه و سلّم هفتاد بار يا بيشتر هر روز استغفار مىفرمودند كه انى لاستغفر اللّه فى كل يوم سبعين مرة و در تبيان فرموده كه معنى آن است كه آمرزش طلب مر گناه امت را كه بحضرت تو اميدواراند نظم
گر لب گشائى از نكوئى
حرفى ز براى ما بگوى
يعنى كه به عذرخواهى ما
از حالت پرگناهى ما نزديك خدا كنى شفاعت
ما را برهانى از شناعت
وَ سَبِّحْ و تسبيح گوئى بِحَمْدِ رَبِّكَ پيوسته به ستايش پروردگار خود بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ شبانگاه و بامداد يعنى بگوى سبحان اللّه و بحمده آوردهاند كه كفّار در باب نزول قرآن و بعث مجادله مىكردند كه قرآن سخن خداى نيست و بعث محال است حق سبحانه و تعالى اين آيت فرستاد كه إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ به درستى آنان كه جدال مىكنند فِي آياتِ اللَّهِ در بطلان آيتهاى خداى تعالى و در دفع آن كوشند بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ بىحجتى كه آمده باشد ايشان را از آسمان يا دليلى كه داشته باشند از ادله عقليه إِنْ فِي صُدُورِهِمْ نيست در سينهاى ايشان إِلَّا كِبْرٌ مگر سركشى از سخن حق يا ارادت سرورى يا حكومت يا غبطتى موهوم كه ما هُمْ نيستند ايشان هرگز بِبالِغِيهِ رسنده بدان فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ پس پناه گير به خداى از شر ايشان إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ به درستى كه او شنوا است مرا قول ايشان را الْبَصِيرُ بينا است بافعال ايشان لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هر آئينه آفريدن آسمان و زمين أَكْبَرُ بزرگتر است نزد شما مِنْ خَلْقِ النَّاسِ از آفريدن آدميان پس آنكه قادر باشد بر خلق ارض و سما با وجود عظمت و بسطت آن اولا بىاصلى و ماده هر آئينه قادر باشد بر خلق انسان ثانيا از اصلى و ماده وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ و ليكن بيشتر مردمان لا يَعْلَمُونَ نمىدانند كه اين آفريدن آسانتر است بقول بعضى مفسران جدالكنندگان يهود بودند كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و سلم را گفتند كه تو صاحب ما نيستى بلكه او ابو يوسف بن مسيح است يعنى دجال كه سلطنت او ببر و بحر فرارسد و جويهاى آب به او روان شوند و بادشاهى بما بازگردد و او آيتى است از آيتهاى خداى تعالى اين آيت نازل گردانيد كه إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ آنان كه منازعت كنند در دجّال و او را آيتالله مىدانند در دلهاى ايشان كبر است يعنى هواى حكومت و سلطنت كه بدان نخواهند رسيد پس تو پناه گير به خداى از شر فتنه دجال و ديگرى گفتند جثه او اعظم است از جثّه آدميان حق سبحانه و تعالى فرمود كه آفريدن ارض و سما از آفريدن او بزرگتر است و بيشتر مردمان نمىدانند كه دجّال يكى است از مخلوقات من ببايد دانست كه او آدمى است از آدميان ديگر به قد بلند و جثه او بزرگتر است و يك چشم است كه ظهور او يكى از علامات قيامت خواهد بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و سلّم امارت ظهور وى بيان كرده است كه به مردم بسه سال پيش از ظهور وى بقحط و غلا مبتلا شوند سال اوّل آسمان از آنچه باريدى ثلثى بازگيرد و زمين از آنچه روئيدى ثلثى نگاه دارد سال دوم ثلاثين بازگيرند سال سوم نه از آسمان باران آيد و نه از زمين گياه روئيد پس دجّال بيرون آيد و با وى سحر و تمويه بسيار باشد و بيشتر خلق متابعت وى كنند الا من اعتصم باللّه و با وى بهشتى و دوزخى باشد.
و ديوان همراه دارد كه متمثل شوند بصورت آدميان پس يكى را گويد كه پدر و مادر ترا زنده كنم اقرار كنى به ربوبيت من گويد آرى فى الحال ديوان بصورت والدين او متشكل شوند و او را بگويند اى فرزند متابعت او كن كه آفريدگار تست القصه همه شهرها را بگيرد الا مكّه و مدينه كه آن را ملائكه پاسبانى كنند و چون كار بر مؤمنان به تنگ آيد حق سبحانه عيسى را على نبينا و عليه الصلاة و السلام از آسمان فرستد تا دجّال را بكشد و لشكر او كه اغلب يهود باشند به تمامى مستاصل گردند و شمه از نزول عيسى عليه السلام در سوره زخرف مذكور خواهد شد انشاءالله العزيز الحفيظ.
مواهب عليه، ص: 1061
وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ و مساوى نيستند نابينا و بينا يعنى غافل و عاقل يا جاهل و عالم وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و يكسان نباشند آنان كه گرويدهاند و عملهاى شايسته كردهاند وَ لَا الْمُسِيءُ و نه بدكار يعنى كافر مراد آن است كه چنانچه اعمى و بصير مساوى نيستند در دنيا مؤمن و كافر مساوى نباشند روز قيامت يكى ساكن درجات بود يكى مقيم دركات قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ اندكى پند مىپذيريد و چون ثابت شد كه محسن و مسى برابر نيستند در ثواب و عقاب و دنيا دار تكليف است نه دار جزا پس لا بد است از سراى ديگر كه در ان پاداش يابند و آن در قيامت خواهد بود إِنَّ السَّاعَةَ به درستى كه ساعت قيامت لَآتِيَةٌ هر آئينه آينده است لا رَيْبَ فِيها شك نيست در آمدن آن چه تمام رسل بوقوع آن وعده دادهاند وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ و ليكن بيشتر آدميان لا يُؤْمِنُونَ نمىگروند به قيامت و تصديق نمىكنند از قصور نظر و الفت با محسوسات وَ قالَ رَبُّكُمُ و گفت پروردگار شما ادْعُونِي بخوانيد مرا أَسْتَجِبْ لَكُمْ تا اجابت كنم از براى شما معنى اجابت آنكه مرا پرستيد تا ثواب دهم شما را اغلب علماء دعا را فرود آوردهاند بر عبادت و مؤيد اين است كه خداى مىفرمايد إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ به درستى آنان كه سركشى مىنمايند عَنْ عِبادَتِي از پرستش من سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ زود باشد كه درآورده شوند به دوزخ و حفص رح بصيغه معلوم خواند يعنى به دوزخ درآيند داخِرِينَ بيچارگان و خوارشدگان و گويند دعا بمعنى استغاثه است يعنى فرياد خواهيد بمن بوقت درماندگى تا شما را به فرياد رسم و بقول جمعى مراد از دعا سؤال است يعنى بخواهيد تا بدهم كه خزائن رحمت من مالامال است و كرم من بخشنده آمال، كدام گدائى دست نياز پيش آورده كه نقد مراد بر كف اميدش ننهادم و كدام محتاج زبان سؤال گشاده كه رقعه حاجتش بتوقيع اجابت موشح نساختم بيت
بر آستان ارادت كه سر نهاد شبى
كه لطف دوست به رويش هزار در نكشاد
و گفتهاند كه دعا بمعنى ثنا است و استجابت بمعنى قبول يعنى مرا ستايش كنيد تا به فضل كامل خود ثناى ناقص شما را قبول كنم يا مراد از دعا توبه است چه تائب خدا را مىخواند بوقت رجوع با او و از اجابت پذيرفتن توبه باشد يعنى توبه كنيد تا بپذيرم بيت
گر توبه كنى پذيرم از روى كرم
وانگه ز سر جريمهات درگذرم .
مواهب عليه، ص: 1062
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ خداى بحق آن است كه بيافريد لَكُمُ اللَّيْلَ براى شما شب را تيره و بمزاج بارد لِتَسْكُنُوا تا ساكن شويد فِيهِ درو بجهت ضعف حركات و سكون حواس وَ النَّهارَ و بيافريد روز را مُبْصِراً روشنكننده و بمزاج حار تا ببينيد چيزها را و حركات شما در اكتساب معاش قوى شود إِنَّ اللَّهَ به درستى كه خداى تعالى لَذُو فَضْلٍ هر آئينه خداوند بخشش بزرگ است و بسيار عَلَى النَّاسِ بر آدميان به آفرين ليل و نهار يا بخلق و رزق يا بترتيب امورى كه قوام مصالح ايشان در نفس و مال بدان است وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ و ليكن بيشتر مردمان لا يَشْكُرُونَ سپاسدارى نمىكنند ذلِكُمُ اللَّهُ آنكه اين كارها كند خداى است رَبُّكُمْ پروردگار شما خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ آفريننده همه چيزها لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نيست هيچ معبودى سزاوار مگر او فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ پس چگونه و بچه وجه گردانيده مىشويد از عبادت او به عبادت غير او كَذلِكَ همچنانكه بگردانيده شد اين قوم يُؤْفَكُ الَّذِينَ بگردانيده مىشوند آنان كه كانُوا هستند كه از روى عناد بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ آيتهاى خداى تعالى را انكار مىكنند و از پذيرفتن آن ابا مىنمايند و بازمىايستند اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ خداى تعالى آن كسى است كه بساخت لَكُمُ الْأَرْضَ براى شما زمين را قَراراً موضع قرار و آرام تا بروى مىرويد و مىنشينيد وَ السَّماءَ بِناءً و گردانيده آسمان را بناى برافراشته وَ صَوَّرَكُمْ و بنگاشت شما را اى آدميان فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ پس نيكو ساخت صورتهاى شما را يعنى قامتهاى شما راست كرد و رويهاى شما را پاكيزه و اعضاى شما را متناسب آفريد وَ رَزَقَكُمْ و روزى داد شما را مِنَ الطَّيِّباتِ از پاكيزهها يعنى ماكولات لذيذ و متميز گردانيد روزى شما را از روزى حيوانات در بحر الحقائق فرموده كه حسن صورت انسانى در ان است كه او مرآت جهاننما است همه حقايق علوى و سفلى را و مجموع دقائق صورى و معنوى را جامع است و انوار معرفت ذات و آثار شناخت صفات از آئينه حقيقت جامعه وى لائح رباعى
اين صورت تو آئينه سرّ وجود
روشن ز رخت پرتو انوار شهود
مجموعه هر دو كونى كس چون نيست
در مملكت صورت و معنى موجود
ذلِكُمُ اللَّهُ آنكه چنين تصوير كرد خداى است رَبُّكُمْ آفريدگار شما فَتَبارَكَ اللَّهُ پس برتر است خداى و بزرگوارتر رَبُّ الْعالَمِينَ پرورنده عالمان از جن و انس و جز آن.
مواهب عليه، ص: 1063
هُوَ الْحَيُ اوست زنده يعنى متفرد بحيات ازلى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نيست هيچ معبودى كه سزاى عبادت بود مگر او فَادْعُوهُ پس بخوانيد او را مُخْلِصِينَ در حالتى كه پاكسازندگان باشيد لَهُ الدِّينَ براى او دين خود را از شرك يا طاعت خود را از ريا بگوئيد الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ همه سپاسها و ستايشها مر خداى راست كه پروردگار عالميان است قُلْ بگو اى محمد ص اين مشركان را كه مىگويند بدين آبا و اجداد خود متديّن شو إِنِّي نُهِيتُ به درستى كه من نهى كرده شدهام أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ از آنكه بپرستم آنان را كه پرستيد شما مِنْ دُونِ اللَّهِ بجز خداى تعالى لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ آن هنگام كه آمده است بمن حجج و آيات مِنْ رَبِّي از پروردگار من وَ أُمِرْتُ و مأمور شدهام أَنْ أُسْلِمَ بهآنكه گردن نهم و انقياد كنم لِرَبِّ الْعالَمِينَ مر آفريدگار جهانيان را هُوَ الَّذِي آن كسى هست كه خَلَقَكُمْ بيافريد پدر شما را آدم عليه السلام مِنْ تُرابٍ از خاك ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس شما را اى فرزندان وى بيرون آورد از آب منى ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از علقه كه منى بعد از چهل روز بدان شكل برمىآيد ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ پس بيرون آورد هر يكى را از شما از رحم مادر طِفْلًا كودك ثُمَّ لِتَبْلُغُوا پس بازميدارد شما را تا برسيد أَشُدَّكُمْ بهغايت قوّت خود كه منتهاى شباب است ثُمَ پس ازين درجه بالا مىبرد لِتَكُونُوا شُيُوخاً تا گرديد پيران وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى و از شما كس باشد كه بميرانيده مىشود مِنْ قَبْلُ پيش از بلوغ يا قبل از شيخوخت وَ لِتَبْلُغُوا و بقا مىدهد شما را تا برسيد أَجَلًا مُسَمًّى مدتى نام برده شده كه وقت موت است وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ و شايد كه شما تعقل كنيد در آفرينش خود انتقال از درجه به درجه هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ اوست آنكه زنده مىگرداند و بميراند فَإِذا قَضى أَمْراً پس چون خواهد و حكم كند كارى را فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ پس جز اين نيست كه گويد مر او را كُنْ فَيَكُونُ بباش پس بباشد بىمدتى و مهلتى يعنى تكوين او را احتياج به آلتى و عدّتى و فرصتى و كلفتى نيست نظم
فعل او زانكه عيب و علّت نيست
متوقف به هيچ آلت نيست
از خم زلف كاف و طره نون
هر زمان شكلى آورد و بيرون .
مواهب عليه، ص: 1064
أَ لَمْ تَرَ آيا نمىنگرى و نديدى إِلَى الَّذِينَ بسوى آنان كه يُجادِلُونَ جدال و نزاع مىكنند فِي آياتِ اللَّهِ در آيتهاى خداى تعالى يعنى حجج قرآن را منكراند أَنَّى يُصْرَفُونَ چگونه و چون برگردانيده مىشوند از تصديق بدان الَّذِينَ كَذَّبُوا مجادلان آناناند كه تكذيب كردند و نگرويدند- بِالْكِتابِ بقرآن يا بجنس كتب آسمانى وَ بِما أَرْسَلْنا و بهآنچه فرستاديم بِهِ رُسُلَنا به آن چيز پيغمبران خود را از حكام و شرايع فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ پس زود باشد كه بدانند وخامت عاقبت تكذيب و انكار إِذِ الْأَغْلالُ آنگاه كه غلهاى آتشين باشند فِي أَعْناقِهِمْ در گردنهاى ايشان وَ السَّلاسِلُ و زنجيرها نيز در ان بود يُسْحَبُونَ كشيده مىشوند بر روى بدان زنجيرها تا افگند ايشان را فِي الْحَمِيمِ در آب جوشان كه در نهايت حرارت بود ثُمَّ فِي النَّارِ پس از ان در آتش يُسْجَرُونَ سوخته و بريان سازند ايشان را يعنى بانواع عذاب از آتش و آب معذّب گردند ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ پس گويند مر ايشان را أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ كجااند آنان كه بوديد شما كه انبازان مىگرفتيد ايشان را مِنْ دُونِ اللَّهِ از فرود خداى تعالى قالُوا گويند دوزخيان كه آن مشركان ضَلُّوا عَنَّا گم شدند از ما و نمىيابيم ايشان را و ما به ايشان توقع امداد داشتيم اما ايشان ما را در بلا بگذاشتند بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا بلكه نبوديم كه خوانده باشيم مِنْ قَبْلُ پيش ازين در دنيا شَيْئاً چيزى را كه بدان اعتبارى باشد يعنى بر ما روشن شد كه پنداشت ما چيزى نبود كَذلِكَ همچنانكه مجادلان را فروگذاشت يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ گمراه فرومىگذارد خداى تعالى كافران را تا راه نمىبرند به چيزى كه ازو منتفع شوند در آخرت پس ايشان را گويند ذلِكُمْ اين خذلان شما امروز در عقبى بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ بسبب آنست كه بوديد شما كه شادى مىكرد و فرحان مىبوديد فِي الْأَرْضِ در زمين يعنى در دنيا بِغَيْرِ الْحَقِ به چيزى كه حق نبود يعنى شرك و طغيان وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ و بجهت آنكه بوديد شما كه باز مىنازيديد به خود و بتكبر مىخراميديد.
مواهب عليه، ص: 1065
ادْخُلُوا درآييد أَبْوابَ جَهَنَّمَ بدرهاى هفتگانه دوزخ كه براى شما بخش كرده شده است يعنى هر طايفه بدركه درآييد خالِدِينَ فِيها جاويدماندگان در ان فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ پس بد آرامگاهى است متكبران را دوزخ فَاصْبِرْ پس شكيبائى كن اى محمد بر ايذاى قوم إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ به درستى كه وعده خداى تعالى به نصرت اوليا و هلاكت اعداء درست و راست است و بىشك واقع خواهد شد فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ پس اگر بنمائيم به تو بَعْضَ الَّذِي برخى آنچه نَعِدُهُمْ وعده دادهايم ايشان را از قتل و اسر خود آن است أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ يا اگر بميرانيم ترا پيش از ظهور آن عذاب فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ پس بسوى ما بازگردانيده خواهند شد روز قيامت و جزاى خود خواهند يافت يعنى بههيچوجه ايشان را فرونخواهيمگذاشت و حق سبحانه در دنيا بعضى از عذاب كفّار را بحضرت سيّد ابرار صلى اللّه عليه و سلّم نمود از قتل و اسر و قحط و جز آن و باقى عقوبات ايشان را در عقبى خواهد نمود بيت
دوستان اندر دو عالم شاد و خرّم مىزيند
دشمنان در محنت و غم اين سرا و آن سرا
آوردهاند كه كفّار مكّه از روى جدال اقتراح آيات متكاثره مىكردند چنانچه تفجير عيون و اظهار بساتين و صعود بر آسمان بحضور ايشان بر وجهى كه در سوره بنى اسرائيل گذشت حق سبحانه آيت فرستاد كه وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا و به تحقيق كه فرستاديم ما پيغمبران را مِنْ قَبْلِكَ پيش از تو مِنْهُمْ بعضى از ايشان مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ آنهااند كه خواندهايم قصهاى ايشان بر تو كه آن بست و نه پيغمبراند وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ و بعضى از ايشان آنانند كه قصّه ايشان نخواندهايم عَلَيْكَ بر تو امّا نام ايشان دانسته چون اليسع و غير او و بعضى آنست كه نه نام ايشان دانسته و نه قصّه ايشان شنيده جمعى بر آناند كه مجموعه انبياء ع هشت هزار بودهاند چهار هزار از بنى اسرائيل و چهار هزار از ساير خلق و مشهور آنست كه صد و بست و چهار هزار و چند بودند و در ايمان بر ايشان تفصيل و تعديد و عدد و معرفت ايشان بانساب و أسامى شرط نيست وَ ما كانَ لِرَسُولٍ و نبود هيچ پيغمبرى را و نتوانست أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ آنكه بيارد معجزه كه نشانه نبوت او باشد إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر به دستورى خدائى و حكم و فرمان او يعنى شما از پيغمبر من اقتراح معجزات مىكنيد و او مستقل نيست در نمودن آن بىامر من و من حكمت در عدم وقوع آن مىبينم فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ پس چون بيايد فرمان خدا بعذاب مقترحان معجزات بعد از وضوح آيات قُضِيَ حكم كرده شود بِالْحَقِ به راستى يعنى مشرك مبطل معذب گردد و مؤمن محق نجات يابد وَ خَسِرَ و زيان كنند هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ آنجا ناراستان و معاندان كه بعد از ديدن معجزه كه دلالت بر نبوت مىكند ديگر معجزه مىطلبند.
مواهب عليه، ص: 1066