کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

انوار درخشان

جلد اول

الإهداء مقدمه

سوره مباركه بقره

[سوره البقرة(2): آيه 1]
روش نگارش تفسير انوار درخشان فهرست جلد اول تفسير انوار درخشان

جلد دوم

فهرست مطالب

ادامه تفسير سوره بقره

جلد سوم

سوره آل عمران

فهرست

جلد چهارم

ادامه سوره نساء

تذكر فهرست

جلد پنجم

مربوط به ضميمه صفحه 27 فهرست

جلد ششم

فهرست

جلد هفتم

فهرست

جلد هشتم

جلد نهم

(فهرست)

جلد دهم

فهرست

جلد يازدهم

فهرست

جلد دوازدهم

فهرست

جلد چهاردهم

فهرست

جلد پانزدهم

فهرست

جلد شانزدهم

فهرست

جلد هفدهم

فهرست

جلد هجدهم

فهرست

انوار درخشان


صفحه قبل

انوار درخشان، ج‏1، ص: 8

سوره فاتحة الكتاب‏

(كه در مكه نازل شده و هفت آيه است)

[سوره الفاتحة (1): آيه 1]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

پس از ذكر لفظ جلاله «اللّه» از ساير صفات كماليّه آفريدگار، اين دو صفت ذكر شده، يكى صفت رحمن كه عوالم امكانى از پرتو اين صفت پديد آمده و بفيض وجود نائل گشته، زيرا موجودات امكانى بر حسب اختلاف مراتب، ظهور رحمت باريتعالى هستند.

و نيز صفت رحيم نامبرده شده كه عبارت از هدايت سلسله بشر باشد و نتيجه و غرض از بسط رحمت كه عوالم امكانى را فرا گرفته سوق جامعه بشر بفضائل انسانيّت و سعادتست و موجودات امكانى از پرتو اين دو صفت بعرصه ظهور آمده و از نعمت هستى برخوردارند.

قرآن كريم كه يگانه وسيله هدايت و سعادت بشر و از مظاهر رحمت است باين دو صفت كماليّه شروع فرموده تا خلاصه‏ئى باشد از معارف و حقايق كه در ضمن سوره بيان ميشود و بمنظور تعليم آنحقايق ذكر ميگردد، و نيز دستورى براى اهل ايمانست كه تا در هر عملى كه شروع كنند اسم جلاله و صفت رحمت اطلاقى آفريدگار را بياد آورده و نتايجى كه منظورست بر آن مترتّب شود. زيرا كه آن عمل از مظاهر رحمت خواهد شد و چنين عملى متزلزل و زوال‏پذير نخواهد بود.

و در روايات شريفه وارد شده كه هر عملى بنام پروردگار شروع نشود بى‏اثر و نتيجه خواهد بود، و نصيب آن از بقاء و اثر بقدر نصيب آن عمل است از نشانه رحمت.

تفسير برهان از حضرت امير المؤمنين عليه السلام روايت نموده كه رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود باريتعالى مرا تعليم نمود كه هر امر مهمّى بنام پروردگار شروع نشود آن عمل ناتمام و بيهوده خواهد ماند. پس حرف باء در كريمه بسم اللّه براى شروع بذكر لفظ جلاله و صفت كماليّه او ميباشد.

و در آيات كريمه غرض و حقيقت قرآن كريم را بيان فرموده: «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ» . مائده: 17. از جانب پروردگار فرستاده شد نور درخشان و كتاب‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 9

كريم بسوى جامعه بشر براى راهنمائى و رهبرى آنان زيرا كه قرآن كريم مظهر هدايت، و جامعه بشر را بسوى سعادت سوق ميدهد و حقائق فطرت را كه پروردگار در كمون بشر بوديعت سپرده آشكار ميسازد.

و راهنمائى مردمان بكريمه بسم اللّه الرحمن الرحيم، شروع شده يعنى بنام پروردگار يگانه كه داراى همه كمالات وجودى بطور وجوبست. رحمن يعنى از پرتو رحمت و سعه اطلاقى او تمام موجودات از زندگى خود بهره‏مند ميشوند.

قرآن كريم طريقه رحمت و هدايت را براى جامعه بشر عموما و براى اهل ايمان خصوصا بيان فرموده در كريمه: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ» .

اعراف: 155. خلاصه رحمت بى‏پايان بارى موجودات امكانى را فرا گرفته، و نتيجه آن را كه سعادتست براى اهل ايمان قرار داده، و بدون هيچ قيد و شرطى رحمت اطلاقى او شامل هر موجود خواسته‏ئى ميشود، جز قيد قابليت محل. و كريمه بسمله يكى از آيات سوره فاتحة الكتاب است كه مبنى بر ذكر و ستايش آفريدگار و نيز ذكر آشكارترين صفات حميده اوست.

ممكنست كه متعلّق حرف باء در كريمه بسمله، جمله «أبتده» باشد كه بوسيله ذكر كريمه فطرت و تعلّق قلبى خود را در آن عمل بمعرض ظهور درآورد، و نيز محتمل است متعلّق به «أستعين» باشد كه بوسيله ذكر كريمه و عملى كه در مقام اداء وظيفه عبوديّت برآمده استعانت جويد و درخواست كمك از آفريدگار نمايد همچنانكه بهمين حقيقت تصريح فرموده در كريمه‏ «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» . كه استعانت از آفريدگار را از مظاهر اداء وظيفه عبوديّت قرار داده است.

كلمه اسم اصل آن و سم بضمّ و ياسمه بكسر كه بمعنى علامت و نشانه است مانند صلة و عدة و ثقة كه وصل و وعد و وثق بوده يا از سموّ كه بمعنى رفعت و بلندى است و جمع آن أسماء نظير قنوّ و أقناء كه مصغّر آن سمىّ بضمّ سين و فتح ميم و تشديد ياء و بر حسب دقّت آنستكه «اسم» كلمه‏ئيست كه دلالت كند بر معنى و آن غير مسمّى است و اسمى كه در آن صفتى از پروردگار ذكر شود غير حقيقت مسمّى است مانند لفظ

انوار درخشان، ج‏1، ص: 10

عالم از اسماء حسنى كه دلالت مينمايد بر ذات باريتعالى بتناسب اخذ عنوان علم شهودى و احاطه قيّومى در آن و اسم نشانه‏ئى است از مسمّى و حكايت از ذات واجب مينمايد همچنانكه هر صفتى از صفات كماليّه و جماليّه كه بجهتى بر آفريدگار اطلاق ميشود بر آن نيز اسم گفته ميشود.

پس اسم بدو لحاظ اطلاق ميشود: يكى اسم لفظى كه ظاهر اسم است و ديگر اسم عينى كه دلالت نمايد بر ذات واجب بتناسب صفت و ظهورى از آن بر حسب دقّت و تحليل عقلى.

لفظ جلاله‏ «اللَّهِ» در اصل إله بر وزن فعال بكسر فاء بوده كه همزه آن حذف و در عوض الف و لام بآن افزوده شده و البتّه همزه آن نيز وصلست. إله از ماده أله بمعنى عبوديّت و از مشتقّات آن تألّه بمعنى شعار عبوديت است و الوهيّت بمعنى شايستگى براى پرستش ميباشد. و شايد از اصل وله باشد كه از آنست «وله الرجل» بمعنى حيرت. و إله بكسر الف بمعنى مألوه بر وزن مفعول و واله و مألوه نيز بهمين معنى است زيرا كه فهم و تعقّل از كنه ذات حقّ و صفات وجوديّه در حيرت ميباشند.

و نيز ممكنست كه لفظ جلاله‏ «اللَّهِ» اشتقاق نداشته و نام و علم باشد. يا آنكه در اصل لاه اسم مصدر بمعنى فاعل باشد از نظر رفعت وجودى كه بر موجودات دارد، همچنانكه از حضرت موسى الكاظم عليه السّلام سؤال شد از معنى لفظ جلاله اللّه، فرمود استيلا و رفعت بر همه مراتب عاليه و نازله موجودات دارد.

الف و لام جزء كلمه جلاله شده و همزه در درج ساقط ميشود جز در مورد نداء مانند يا اللّه و كلمه‏ «بِسْمِ اللَّهِ» جارّ و مجرور و متعلّق بجمله مقدّره «أبتدء» ميباشد.

و شاهد بر تقدير جمله «أبتدء» روايت شريفه است، از رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، كه «كل أمر ذي بال لم يبدء فيه باسم اللّه فهو أبتر» يعنى بركت و خير در هر عملى بآنست كه هنگام شروع بآن كريمه بسمله را بگويند.

محتمل است كه متعلّق بجمله مقدره «أستعين» باشد كه در كريمه‏ «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» همين حقيقت را بيان فرموده.

انوار درخشان، ج‏1، ص: 11

و اضافه كلمه اسم بلفظ جلاله اضافه بيانيّه نيست همچنانكه كلمه‏ «الرَّحْمنِ» و «الرَّحِيمِ» معطوف بلفظ جلاله نميباشد بدين قرينه اضافه معنويه است و در زمان جاهليّت و پيش از نزول قرآن كريم لفظ جلاله در نزد اهل جاهليّت معمول بوده چنانكه در كريمه تصريح فرموده‏ «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»* لقمان: 17 چنانچه از مردمان پرسش نمائى كه آسمانها و زمين را كه ايجاد نموده خواهند گفت آفريدگار عالميان.

و شاهد اينكه لفظ جلاله نام باريتعالى است آنكه أسماء حسنى صفت براى لفظ جلاله واقع ميشوند مانند اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ ، و رحم اللّه العباد ولى لفظ جلاله براى ساير اسماء صفت واقع نميشود. گفته شده كه بلفظ جامد استعمال ميشود، بقرينه اينكه‏ «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* كلمه توحيد است ولى جمله «لا إله إلّا الرازق» و مانند آن (از باقى صفات) مبنى بر شهادت بتوحيد نخواهد بود.

و بلحاظ اينكه لفظ جلاله علم است در مرحله وضع آن جهتى از تعينات وجوديّه بخصوص رعايت نشده، بلكه در برابر ذات واجب وضع شده، بدين جهت صفات وجوديّه در كلمه اللّه درج است و داراى صفات وجوديّه و صرافت وجود ميباشد.

صفت وجوديّه «رحمن و رحيم» از ماده رحمت گرفته شده و صفت رحمت در بشر عبارتست از انفعال و تأثّر خاطر از مشاهده حاجت شخص نيازمند، كه بر انسان حالت رقّت و شكستگى خاطر رخ داده و سبب شود كه حاجت محتاج را برآورد، و تأثّر خاطر در برابر حاجت مردمان، ضعيفترين مراتب رحمتست و از كمالات نفسانيّه ميباشد.

و چون حالت انفعال در باره پروردگار كه ظهور نقص امكانى است راه ندارد (بلكه رحمت او بطور وجوب و عين وجود و ايجاد است) پس نهايت مرتبه رحمت واسعه باريتعالى همانا اعطاء نعمت وجود است. و افاضه رحمت مطلقه بر همه ممكنات بطور وجوب ميباشد و توقّف بر مبادى و اسباب امكانى ندارد و اسباب و علل مربوطه بهر موجودى از حدود قابليّت آن موجود امكانيست و از قيود و شرائط تماميّت فاعل نخواهد بود. زيرا اتّصاف بارى بصفت رحمن اقصى مرتبه رحمت فعلى وجوبيست و البتّه در همه صفات كماليّه نيز

انوار درخشان، ج‏1، ص: 12

واجب و از شؤون وجودست.

لفظ رحمن بر وزن فعلان بمعنى مبالغه و كثرت معنوى و كمال سعه رحمت وجوبيست.

لفظ رحيم بر وزن فعيل و صفت مشبهه و بر ثبات رحمت خاصّه بر جامعه بشر و اهل ايمان دلالت دارد.

(رحمت عامه چيست؟) چنانكه گذشت لفظ رحمن دلالت دارد بر رحمت واجبه كه شامل همه موجودات امكانى ميشود بر حسب مراتب غير متناهيه آنها پس رحمت وجود و حدود وجوديّه آن نسبت ببشر كمال اولست و از آن برحمت عامّه تعبير ميشود مانند كريمه‏ «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» طه: 5 رحمت و موهبت هستى را چنان گسترده كه همه مراتب امكانى بر حسب قابليّت خود بهرمند ميگردند.

(رحمت خاصه چيست؟) و نيز لفظ رحيم دلالت دارد بر رحمت ثانويّه كه موهبت و كمال ثانوى‏ست و بلحاظ قابليت بشر اختصاص بآنان دارد و داراى مراتب بيشماريست.

مبدء اشتقاقى رحمن و رحيم لفظ رحمت است كه ضدّ قسوت است و رحمت صفت فعل بارى تعالى بوده مانند خلق و رزق كه برابر صفات ذاتست مانند علم و قدرت و حيات و همه صفات او عين ذات و از شؤون وجود واجب است.

و كلمه رحيم نيز در بعضى آيات مرادف كلمه رحمن است مانند كريمه: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ»* حج: 3 كه قيد ايمان در آن نشده، و اينگونه رحمت كه بسوء اختيار منتهى بعقوبات ابديّه گردد، نقمت و مكرست، همچنانكه در باره ستمگران اجراء فرمايد. ولى صفت رحيم بلحاظ رحمت اكتسابى است كه اختصاص باهل ايمان دارد.

تفسير برهان از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه گفتار بسمله بمنزله آنستكه شعار خود را تعلّق بآفريدگار قرار داده (كه ظهور عبوديت قلبى است) سؤال شد سمه چيست فرمود بمعنى علامت و نشانه است.

تفسير امام عليه السلام فرمود، شخصى سؤال نمود از على عليه السلام از كريمه بسمله، فرمود كلمه جلاله بزرگترين اسماء آفريدگارست، و شايسته نيست كسى بآن‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 13

ناميده شود، و نيز مرجع و پناه نيازمندان ميباشد و شايسته است هنگام شروع بهر عملى كريمه بسمله گفته شود، و مفاد آن در خواست كمك از پروردگار است كه شايسته الوهيّت ميباشد و عبادت و ستايش براى غير او شايسته نخواهد بود.

و از روايات شريفه استفاده ميشود كه ذكر كريمه بسمله هنگام شروع بهر عمل آنرا داراى صبغه و جنبه رحمت نموده و داراى صلاح و سداد خواهد گرديد زيرا هر عمل جوارحى كه ناشى از مبادى نفسانيه و تعلّق و ياد پروردگار توانا باشد لامحاله داراى آثار نيك بوده و ظهور تعلّق بپروردگار خواهد بود.

تهذيب از حضرت صادق و حضرت رضا عليهما السّلام روايت نموده كه فرمود كريمه بسم اللّه نزديكتر است باسم اعظم پروردگار، از سياهى و مردمك چشم بسفيدى آن.

ممكنست اشاره باشد به اين كه كريمه جلاله و صفت رحمت عامه و خاصه از مظاهر اسم اعظم پروردگار ميباشد كه عوالم امكانى و هدايت بشر از شؤون آنست.

تفسير برهان روايت نموده كه سؤال شد از امير المؤمنين عليه السلام كريمه بسمله جزء فاتحة الكتاب است؟ فرمود بلى، رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنرا ميخواند و جزء سوره قرار ميداد و ميفرمود فاتحة الكتاب عبارت از سبع مثانى است.

صدوق روايت نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود شنيدم از رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه پروردگار عالم بمن خطاب فرمود در كريمه: «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» و بر من منّت نهاد بنزول سوره فاتحة الكتاب و آنرا برابر قرآن عظيم شمرد، و نيز از گنجهاى نهانى و شرافت آن زياده است. و تخصيص داد آنرا بمن و هيچيك از پيغمبران را در آن شركت نداد جز سليمان كه كريمه بسمله را در آيه‏ «إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ، حكايت فرموده از نامه‏ئى كه بسوى بلقيس پادشاه سبا فرستاده بود.

عياشى روايت نموده كه راوى سؤال نمود از حضرت صادق عليه السّلام از كريمه‏ «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» فرمود مراد سوره حمد است كه داراى هفت آيه از جمله‏ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ميباشد و سبب ناميدن آن بمثانى بلحاظ آنست‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 14

كه در نماز دو مرتبه خوانده ميشود.

و نيز تفسير عياشى از حضرت باقر عليه السلام روايت نمود كه مردمان (اهل سنّت) اسقاط كردند بزرگترين آيه‏ئى را از قرآن كه كريمه بسمله باشد.

مفسر گويد: ظاهر تعريض بر عامّه است كه كريمه بسمله را جزء ساير سوره‏هاى قرآنيّه ندانسته بلكه فقط جزء سوره حمد ميدانند.

و نيز تفسير عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه پروردگار عالم سوره‏ئى را نفرستاد مگر آنكه ابتداى آن كريمه بسمله بوده و شناخته ميشد پايان هر سوره‏ئى بنزول آن.

از ابن مسعود روايت شده كه رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله ميفرمود هر كه بخواهد كه پروردگار عالم او را از شعله‏هاى آتشين نوزده گانه دوزخ برهاند عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (مدثّر: 31) بخواند كريمه بسمله را زيرا داراى نوزده حرفست و هر حرفى براى دفاع يكى از زبانه‏هاى آتشين دوزخ است.

و نيز از رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده: هنگاميكه معلّم بكودك بياموزد كريمه بسمله را پروردگار برائت از آتش را براى كودك و پدر و مادر و نيز براى معلّم او مقرّر فرمايد.

كتاب ربيع الأنوار روايت نموده از رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: درخواست هر حاجتى از پروردگار كه اول آن كريمه بسمله ذكر شود هرگز رد نخواهد شد، و امّت من (اهل ايمان) وارد محشر شوند در حاليكه آنرا بزبان گويند و بدان سبب حسنات آنان در ميزان سنجش افزايش يابد.

و ساير امتها به پيغمبران گويند بچه سبب حسنات امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افزايش يافت پيغمبران گويند بسبب آنكه ابتداء كلام آنان سه اسم از اسماء پروردگار است كه هر گاه ثواب ذكر آن در ميزان سنجش گذارده شود و گناهان ساير خلق در جانب ديگر ثواب آن افزايش خواهد يافت.

صفحه بعد