کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

انوار درخشان

جلد اول

الإهداء مقدمه

سوره مباركه بقره

[سوره البقرة(2): آيه 1]
روش نگارش تفسير انوار درخشان فهرست جلد اول تفسير انوار درخشان

جلد دوم

فهرست مطالب

ادامه تفسير سوره بقره

جلد سوم

سوره آل عمران

فهرست

جلد چهارم

ادامه سوره نساء

تذكر فهرست

جلد پنجم

مربوط به ضميمه صفحه 27 فهرست

جلد ششم

فهرست

جلد هفتم

فهرست

جلد هشتم

جلد نهم

(فهرست)

جلد دهم

فهرست

جلد يازدهم

فهرست

جلد دوازدهم

فهرست

جلد چهاردهم

فهرست

جلد پانزدهم

فهرست

جلد شانزدهم

فهرست

جلد هفدهم

فهرست

جلد هجدهم

فهرست

انوار درخشان


صفحه قبل

انوار درخشان، ج‏1، ص: 16

هر يك از آنها بحدود وجوديّه خود ستايش تكوينى و اقرار بعبوديّت ذاتى خود مينمايند و اينگونه حمد اقصى مرتبه ستايش از صفات واجبه آفريدگار خواهد بود. و حقيقت حمد عين تعلّق امكانى موجوداتست بآفريدگار.

خلاصه جمله كان و مانند آن در تقدير گرفته نشده، زيرا بدين تقريب حمد عبارت است از عين ربط، زيرا وجود رابط وابسته برابط ديگر نخواهد بود. همچنانكه موجودات امكانى عين تعلّق و ربط بآفريدگارند.

ذكر لفظ جلاله، و ربط مطلق حمد باو، مشعر بر تعليل است، يعنى چون او واجب و داراى صفات وجوديه ميباشد تنها او شايسته ستايش است و بس، و هر چه مدح بر فعل اختياريست بالذات باو اختصاص داشته، و جز او شايسته مدح نيست.

زيرا هر چه نيكى بوده از پرتو او و بطور وجوب باو استناد دارد. همچنانكه كريمه:

«ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» غافر: 64 فرموده: خداى همانا آفريدگار بشر و سائر موجوداتست كه هر چه بعرصه هستى قدم نهاده از فيض وجود او بهرمند گشته است.

و كريمه‏ «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ» سجدة: 7 آفريدگار هر موجود خواسته‏ئى را بزيور هستى آراسته و هر چه شايسته آنست بدو موهبت و ارزانى داشته، و كريمه:

«وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ» طه: 11 كه هر چه در نظام امكانيست مذلت وجودى و ربط ذاتى بساحت قدس پروردگار دارد كه پاينده، و قوام همه موجودات بدان پيوسته است.

و نعمت هستى كه آفريدگار بر همه ممكنات گسترده احسانيست كه باختيار ارزانى داشته و در بخشش آن ناگزير نخواهد بود مانند حرارت و تابش آفتاب كه از آثار طبيعت آنست. بلكه خلق و آفرينش او از علم و احاطه و كمال توانائى اوست و هيچ موجود خواسته‏ئى نيست جز آنكه باختيار باريتعالى وجود باو موهبت شود هم چنانكه كريمه فرمايد: «وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» إسراء: 20 آفريدگار توانا هرگز در موهبتهاى خود مقهور قدرت ديگران نخواهد بود.

و خلاصه از كريمه الحمد للّه استفاده ميشود با ذكر تعليل آن كه آفريدگار عالميان شايسته حمد و ستايش است براى صفات وجوديّه و افعال پسنديده او و هرگز ستايش‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 17

شايسته نيست جز براى آفريدگار زيرا هر چه شايسته حمد باشد از موهبتهاى اوست كه باو بطور وجوب و كمال اختيار استناد دارد و جز او شايسته حمد و ستايش نخواهد بود.

بديهى است كه وظيفه عبوديت و لازمه ايمان آنستكه او را ستايش كنند، همچنانكه از خطاب كريمه‏ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» استفاده ميشود كه ستايش باريتعالى از وظائف ايمان و از شؤون پرستش است و نيز آنچه شايسته مقام الوهيت اوست معتقد باشند و كريمه‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» را نيز اظهار نمايند چنانكه تنزيه فرموده خود را از گفتارهاى ناسزا كه بيخردان باو اسناد داده، و نواقص امكانى را در باره او روا داشته‏اند، مانند كريمه‏ «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ، إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» صافّات: 162 تنزيه نمائيد آفريدگار عالميان را از آنچه بيخردان بساحت قدس او اسناد داده جز آنچه را كه بندگان شايسته معتقد بوده و او را ستايش نموده‏اند، و نيز در كريمه‏ «فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» مؤمنون: 28 كه خطاب بنوح پيغمبرست: بگو حمد و ستايش مر آن خدائيرا شايسته است و بس كه ما را از بديهاى گمراهان رهانيد و از ابراهيم خليل عليه السّلام حكايت فرموده‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ» إبراهيم: 29 ستايش مر آن خدائيرا شايسته است و بس كه هنگام پيرى دو فرزند مانند اسماعيل و اسحاق بمن ارزانى داشت، و نيز برسول مكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»* نحل: 15 و همچنان از داود و سليمان عليهما السلام حكايت نموده‏ «وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ» و در كريمه‏ «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» يونس: 10 فرمود بالاترين مرتبه اظهار عبوديّت اهل بهشت آنستكه ستايش كنند پروردگار را كه نعمت هدايت و سعادت ابدى را بر آنان ارزانى داشته.

و نيز در آيات كريمه‏ «وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» شورى: 5 «وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» رعد: 13 و «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»* جمعه: 1 «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» إسراء: 44 خلاصه آنستكه هر موجودى بر حسب سعه وجودى آفريدگار عالميان را از نواقص امكانى تنزيه مينمايد. و گواهى ميدهد بوجوب وجود و صفات واجبه او و اينكه قوام موجودات وابسته بآفريدگار ميباشد.

و در آيات كريمه فوق تنزيه خود را بحمد ضميمه فرموده بلكه آنرا مقدم و اصل‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 18

قرار داده زيرا بشر هرگز بر صفات واجبه احاطه نخواهد يافت كه بطور شايسته آنرا توصيف نمايد، بدين لحاظ گواهى برفع نواقص و تنزيه باريتعالى از صفات امكانى اساس حمد و ستايش است چنانچه كريمه‏ «وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» طه: 110 اشاره بهمين حقيقت است زيرا هر چه را كه بشر توصيف كند لامحاله آنرا تعقّل نموده و بر آن احاطه يافته در صورتى كه صفات واجب هرگز مورد احاطه واقع نخواهد شد. پس موجود امكانى قاصر از توصيف و ناچارست كه ساحت قدس او را از نواقص تنزيه نمايد.

و كريمه‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ارشاد بوظائف و آداب عبوديّت است كه تمام نعمتها را از آفريدگار دانسته و از نواقص امكانى او را تنزيه نموده و در مقام ستايش او برآيند.

كتاب كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه شكر نعمتهاى آفريدگار عبارت از اجتناب و خوددارى از گناهانست و حدّ شكر اعتقاد و گفتار كريمه‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» ميباشد.

مفسر گويد: مراد از شكر اداء وظائف عبوديّت بر حسب اعتقاد و حال و عملست، زيرا ظهور و نتيجه آن اطاعت عملى و اجتناب از گناهان ميباشد و ثمره شجره ايمان شكر اعتقادى و انقياد جوارحيست كه حقيقت شكر بآنست.

«رَبِّ الْعالَمِينَ» ربّ بتشديد باء بر وزن صعب صفت مشبهه و بمعنى مالك است زيرا كه زمام تدبير مربوبات امكانى همواره در حيطه قدرت اوست (كه هرگز زمانى از تدبير او خارج نخواهند بود) و مضايف آن مربوب: بمعنى آفريده كه همواره تحت پرورش پروردگار ميباشد. و ربيب و ربائب نيز از آن مادّه است.

كريمه توصيف لفظ جلاله و ذكر تعيّنات وجوديّه او در نظام امكانيست بدينمعنى كه سلسله عوالم را برشته نظام درآورده و موجودات را پرورش داده و همواره آنها را برحسب حدود خود بتكامل سوق ميدهد.

«الْعالَمِينَ» جمع عالم بفتح بمعنى نشانه و حدّ وجوديست و بطور اطلاق بر عوالم امكانى گفته ميشود و نوعى از آنرا كه داراى حدّ وجودى خاصّى باشد بطور اضافه گويند مانند عالم نبات و عالم حيوان و عالم بشريّت. و كريمه‏ «الْعالَمِينَ» بدلالت لفظيّة و

انوار درخشان، ج‏1، ص: 19

اطلاقيّه شامل سلسله عوالم مجرّدات (عقول) و نفوس و طبع ميباشد كه همه مربوب و در حيطه تدبير آفريدگار پرورش مييابند و محتملست كه مراد از كلمه‏ «الْعالَمِينَ» خصوص مراتب بيشمار معنويّه بشر باشد كه استعداد بى‏پايان آنرا در فطرت دارد و سائر موجودات را بتبع شامل گردد و مؤيّد اين نظر آنستكه علّت غائى و نتيجه از آفرينش سلسله عوالم همانا عالم بشريّت بوده همچنانكه غرض از آن نيز عبوديّت است و نعمت هستى ساير موجودات مقدمّه‏ئى براى آسايش و سوق بشر بسوى سعادت ميباشد. و اضافه رب بكلمه العالمين بلحاظ كثرت عنايت بسلسله بشرست.

همچنانكه كريمه همين حقيقت را تصريح فرموده‏ «وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ» آل عمران: 42 كه برگزيد مريم را بسبب برترى كه بر جامعه بشر داشته است. و كريمه‏ «لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً» فرقان: 2 خطاب برسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه او را برسالت بسوى جامعه بشر فرستاد براى تهديد مردمان از مخالفت پروردگار.

تفسير قمّى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده: در ذيل كريمه الحمد للّه فرمود شكر شايسته پروردگارست و بس، و در كريمه‏ «رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود آفريدگار همه موجوداتست كه همواره مشمول رحمت اطلاقى و پرورش او هستند، و پرورش اهل ايمان سوق آنان بسوى سعادت ميباشد.

كتاب عيون از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده كه سؤال شد از تفسير كريمه‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود پروردگار توصيف نموده پاره‏ئى از نعمتها را كه بر بندگان ارزانى داشته زيرا آنان توانائى ادراك همه نعمتها را نخواهند داشت و زياده بر آنستكه بشمار آيد، بنابراين در مقام اداء شكر بگوئيد «الحمد للّه على ما أنعم به علينا».

مفسر گويد: هر نعمتى كه بشر از آن بهرمند شود بر حسب طبع وابسته بمبادى بيشماريست كه هر يك از آنها نيز نعمت و شايسته شكرست.

تفسير برهان از كشف الغمّه روايت نموده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود استرى از پدر بزرگوارم گم شد آن حضرت نذر فرمود چنانچه يافت شود (و پروردگار آنرا رد فرمايد) حمد كنم او را بطوريكه شايسته باشد پس از اندك زمانى با لگام يافت شد حضرت‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 20

رو بسوى آسمان نمود و فرمود «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و فرمود باقى نگذاردم از ستايش چيزى را زيرا مطلق حمد را تنها شايسته او دانستم.

(بيان شكر و مقامات آن) شكر عبارتست از صرف نعمت در مورد شايسته‏ئى كه بدان نظر نيز ارزانى داشته شده، و حقيقت آن متقوّم بسه مرحله است اول: مقام علم و اعتقاد، دوّم: مقام حال و ديگر مقام عمل، و هر يك از اين سه داراى درجات بيشماريست.

شناسائى منعم حقيقى (آفريدگار) از وظائف اعتقاديست و خضوع نسبت باو از مرتبه حال ميباشد، و صرف نعمت در مورد شايسته شكر جوارحيست و مرتبه نازله از آن، ستايش بر حسب گفتار بوده كه بدين وسيله اظهار داشته. و ترك شكر اسائه ادب و كفران نعمت منعم حقيقى ميباشد كه بشر بر حسب فطرت آنرا قبيح و ناسزا دانسته.

پس حقيقت اداء شكر وابسته بمبادى اعتقادى و عمليست كه در صورت ضعف آندو ستايش بر حسب گفتار ارزشى نخواهد داشت (زيرا اتّكاء بحقيقت ندارد).

[سوره الفاتحة (1): آيه 3]

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3)

شرح آن گذشت و ذكر آندو بعنوان توصيف لفظ جلاله و نيز تفسير كريمه‏ «رَبِّ الْعالَمِينَ» ميباشد (بيان تعيّنات مقام ربوبى) كه پرورش موجودات بوسيله رحمت گسترده، و نيز سوق بشر بسوى سعادتست، و آشكارترين ظهور رحمت گسترده آفريدگار پرتو ايندو صفت مى‏باشد و نيز مبنى بر تعليل حصر ستايش، زيرا صفت رحمن از صفات خاصّه و بمنزله لقب و شايسته نيست كه بر موجود امكانى اطلاق شود زيرا موجودات از نعمت گسترده او بهرمند ميشوند.

و رحيم نيز از شؤون ربوبيست كه بوسائل تشريعى (فرستادن رسول مكرّم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و انزال قرآن كريم) جامعه بشر را بسوى سعادت سوق ميدهد. پس مراتب موجودات در حدود وجوديّه مظاهر رحمتند و تكوينا بحقيقت آفريدگار را پرستش نموده و همچنان از صفات امكانى تنزيه مينمايند و شايسته چنانست كه بشر نيز در مقام اداء وظائف و سپاسگزارى برآمده و همواره در مقام انقياد باشد.

انوار درخشان، ج‏1، ص: 21

كتاب كافى و توحيد صدوق و تفسير عيّاشى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده:

فرمود پروردگار همه موجودات را آفريده و همه از موهبت هستى او برخوردار و بهرمند هستند، و رحيم در باره خصوص اهل ايمانست كه از پيغمبران پيروى نموده‏اند.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود رحمن اسم خاصّ است بواسطه ظهور صفت رحمت هستى كه بر سلسله موجودات ارزانى داشته و رحيم اسم عامّ است بلحاظ صفت هدايت و سوق بشر بسوى سعادت چنانكه كريمه بر رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز اطلاق فرموده‏ «وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً» احزاب: 43.

مفسر گويد: علّت غائى از رحمت هستى كه بر موجودات موهبت شده همانا رحمت هدايت است كه باهل ايمان ارزانى داشته تا در اثر انقياد از هر دو نعمت و كمال بهرمند شوند و بدين لحاظ از آن نيز تعبير بعافيت شده.

[سوره الفاتحة (1): آيه 4]

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)

مالك بهيئت فاعل و ملك بكسر لام نيز كريمه خوانده شده كه صفت مشبهه از همان ماده است.

كريمه توصيف لفظ جلاله و تفسير صفت ربوبيّت و رحيميّت اوست و نيز مبنى بر ترغيب جامعه بشر بايمان بآفريدگار و اعتقاد بروز جزا بوده كه دو ركن حمد و وظيفه عبوديّت ميباشد و نيز تهديد آنان از سطوت پروردگار هنگام ظهور عدل او در موقع جزاء اعمال كه بدين وسيله از شرك و رذائل اخلاقى و كفران نعمتهاى او بهراسند.

و ملك بكسر ميم و همچنان ملك بضم ميم عبارتست از احاطه بمراتب مختلفه آن و در مورد اطلاق بر آفريدگار بطور قيّوميّت بر عوالم امكانيست و در آيات كريمه آنچه ذكر شده بهمين معنى است مانند كريمه‏ «قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ» انعام: 74 و كريمه: «الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» حج: 56 و كريمه‏ «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» قمر: 55 بدين تناسب كريمه‏ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» را ميتوان بهر يك از آندو وجه قرائت نمود زيرا تواتر يكى از آندو ثابت نشده است.

ملكيّت داراى مراتب مختلفه است، و مرتبه ناقصه از آن كه جامعه بشر براى‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 22

افراد نسبت بعين موجودى فرض نمايند آنست كه بدانسبب مالك بتواند در آن عين تصرّف نمايد، پس گفتار كسى كه اين كتاب مملوك منست عبارت ميباشد از اينكه كتاب در حيطه مالك بوده و اختصاص باو داشته و بهمين جهت ديگران نمى‏توانند در آن تصرّف مالكانه نمايند و اين مرتبه از ملك بطور مجاز و از معنى حقيقيّه گرفته شده و حقيقت ملك و احاطه عبارتست از توانائى نفس انسانى بر هر يك از اعضاء و جوارح خود مانند دست و چشم و نفس ناطقه در عين تجرّد احاطه تدبيرى بر هر يك از آنها دارد (و از شؤون احاطه نفس آنست كه در هر عضوى بدان تناسب ظهور مينمايد) و احاطه نفس بر جوارح و اعضاء اقصى مرتبه ملكيّت و احاطه حقيقيّه است.

اما احاطه كه شايسته مقام ربوبيست بطور قيّوميّت ميباشد و ملكيّت حقيقيّه كه عبارت از احاطه نفس انسانى بر اعضاء و جوارح خود باشد اطلاق آن بر آفريدگار ممتنع است بلحاظ خسّت و نقص امكانى آن، زيرا احاطه مباشرى بوسيله اعضاء بوده و آفريدگار از مباشرت اجسام منزّه است بلكه احاطه او نسبت بموجودات يكسان ميباشد. و همچنانكه بشر در وجود و بقاء خود احتياج بعلّت داشته در آثار وجوديّه و افعال مباشريّه نيز نيازمند بعلّت خواهد بود.

ملكيّت بطور قيّوميّت عبارتست از اينكه مراتب موجودات عين تعلّق و ربط بآفريدگار بوده كه از لوازم ذاتى آنها بشمار ميآيد.

«يَوْمِ الدِّينِ» يوم ظرف بمعنى هنگام. الدين بكسر دال بمعنى جزاء و بررسى باعمال و كردار مردمانست از ماده دان يدين كه گفته ميشود كما «تدين تدان» يعنى هر گونه رفتار كنى بسزاى آن خواهى رسيد. و نيز دين بمعنى شريعت و وظائف اعتقادى و عمليست مانند كريمه‏ «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» . آل عمران: 18 و اضافه «مالك» بكلمه‏ «يَوْمِ الدِّينِ» اشعار بعظمت روز جزاء است و اينكه پروردگار در حكمفرمائى متفرّد بوده و تهديد مردمان به اين كه شايسته است كه از رفتار ناسزا بپرهيزند زيرا هنگام ظهور عدل او است.

صفحه بعد