کتابخانه تفاسیر
انوار درخشان، ج1، ص: 23
اختياريّه داشته و ملكاتى را اكتساب نموده و در نشئه جزاء بحدّ ظهور و بروز خواهد رسيد و پس از بررسى هر يك بپاداش اعمال صالحه و كيفر كردار ناشايسته خود خواهند رسيد و بدين لحاظ مظاهر قهر و فضل آفريدگار بيشتر بعرصه ظهور گذارده خواهد شد زيرا مانند عالم طبع محدود و متبدّل نميباشد.
كريمه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» از صفات فعل و تفسير مقام ربوبى پروردگارست يعنى همچنانكه افعال او در نشئه دنيا از خلق و آفرينش و پرورش، جميل و شايسته ستايش است در روز جزاء نيز شايسته حمد و مدح ميباشد.
از حضرت باقر عليه السلام روايت شده در تفسير كريمه فرمود پروردگار حاكم روز حساب است يعنى بررسى باعمال و كردار مردمان با او خواهد بود.
و در كريمه «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» مؤمن: 11 براى حكمفرمائى در روز جزاء بصفت قهر تعبير فرموده كه نهايت تهديد مردمانست ..
[سوره الفاتحة (1): آيه 5]
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)
إِيَّاكَ نَعْبُدُ ضمير منفصل منصوب و مفعول مقدّم و شأن مفعول تأخّر از عامل ميباشد و در صورت تقدّم دلالت بر حصر خواهد داشت زيرا قبل از ايجاد رابطه در جمله عامل آنرا بمفعول تخصيص داده و مقدّم ذكر نموده و رابطه عامل بدان اختصاص مىيابد.
جمله نعبد انشائيّه است يعنى بسبب گفتار كريمه در مقام اقرار بعبوديّت آفريدگار يگانه برميآيد و عبوديّت تكوينى را بر حسب عقيده و گفتار اظهار ميدارد كه او شايسته پرستش است و بس و مصدر آن عبادت و عبوديّت.
از بعض اهل لغت نقل شده كه عبوديّت مرادف خضوع بوده ولى ترادف آن بر وفق قواعد ادبى نيست زيرا عبادت بدون حرف جرّ متعدّى ميشود، مانند كريمه: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» مريم: 119 ولى اشتقاقات ماده خضوع بسبب حرف لام تعديه ميشود مانند و «خضعت له الرقاب» و عبادت عبارت از آنست كه انسان بر حسب اعتقاد و عمل در مقام پرستش آفريدگار (منعم حقيقى) برآيد و آنرا شعار خود قرار دهد و در كريمه آفريدگار را بطور مخاطبه و حصر پرستش نموده كه نشانه
انوار درخشان، ج1، ص: 24
كمال تعلّق و ربط باو بوده و نيز قطع تعلّق قلبى از غير او ميباشد.
شايد نكته توجه بخطاب آن باشد كه پس از اداء حمد و ستايش پروردگار بحاجت و پستى خود توجّه كند و با تعلّق خاطر همان حقيقت ذاتى را بعرصه ظهور درآورده و بدان اقرار نمايد.
و اظهار عبوديّت بدون حضور قلب و توجّه خاطر، جسدى را ماند بدون روح و صورتى را ماند بدون حقيقت، و چون قيام باداء وظائف عبوديّت داراى مراتب بيشماريست بدين جهت در صورتى كه توجّه كامل بآفريدگار نداشته از مرتبه عبوديّت او كاسته خواهد شد.
همچنان اگر براى رسيدن بنعمتهاى ابدى و يا فرار از كيفر باشد مرتبهئى از قصور در اداء وظيفه عبوديّت بشمار خواهد آمد، زيرا از نظر عرفان داراى صبغه خودستائى است و اولياء خالص ازين قصور دورند همچنانكه كريمه «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ» زمر: 2 و كريمه «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» زمر: 3 باين حقيقت اشاره نموده كه پرستش با خلوص قلب را آفريدگار خواهد پذيرفت.
و در كريمه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» پرستش آفريدگار را بهيئت جمع تعبير فرموده اشاره به اين كه تعيّنات خود را بر كنار گذارده و از جنبه كثرت و نياز خود را در زمره سائر عبادت كنندگان بشمار آورده بلكه پرستش را در ضمن عبوديّت تكوينى ساير موجودات قرار داده و صرف نظر از شخصيّت و تعيّن خود نموده است جمله معطوف و انشائيه و ضمير منفصل براى تأكيد در توجه تكرار شده و مصدر آن استعانت بمعنى درخواست كمك در انجام امرى كه مقصودست و مضايف تعديه آن اعانت كه از پروردگار درخواست شده و چون معطوف بجمله متّصله است يعنى در شؤون عبادت و پرستش نيز محتاج درخواست كمك و استعانت از پروردگار ميباشد و در همه شؤون خود را نيازمند بآفريدگار دانسته و اظهار حاجت بفيض پى در پى او داشته بطوريكه هرگز از او بىنياز نخواهد گرديد.
كريمه برحسب دلالت لفظيّة و سياقيّه عبارتست از انشاء عبوديّت و اظهار حاجت
انوار درخشان، ج1، ص: 25
در همه شؤن خود و نيز اقرار به اين كه مبادى بيشمار اداء وظيفه عبوديّت را از آفريدگار دانسته و همواره درخواست نموده كه آنها را آماده فرمايد.
خلاصه مقتضاى ايمان و مقام عبوديّت ارادى آنستكه جز آفريدگار خود را پرستش نكند و بجز از او استعانت نجويد و گر نه عبوديّت او آميخته بشرك خواهد بود.
[سوره الفاتحة (1): آيات 6 تا 7]
خلاصة
1/ 7- 6
بار الها پايدارى در طريقه عبوديّت را نصيب ما فرما (كه بسعادت دنيوى و اخروى نائل گرديم).
طريقه آنانكه برگزيدهئى و خصلت عبوديّت بآنان موهبت فرمودهئى (مانند پيغمبران) و ما را بازدار از پيروى آنانكه دچار غضب و خشم تو شدهاند (مانند يهود) و نيز از پيروى آنانكه بگمراهى دچار گشتهاند (مانند نصارى).
شرح
«اهْدِنَا» فعل امر استدعائى و انشائى و تفسير استعانت در شؤون عبوديّت و درخواست نيل بمقصود است و مصدر آن هدايت چنانچه بحرف الى تعديه شود بمعنى ارشاد و راهنمائى بسوى مقصود و يا تهيّه علل اعداديّه براى نيل بآنست و چون كريمه بدون حرف الى بمفعول دوّم تعديه شده بمعنى استدعاء و نيل بمقصود و اداء وظيفه عبوديّت ميباشد.
هدايت كه مورد درخواست بوده از صفات فاضله نفسانيّه و داراى مراتب بيشمار و نيز قابل تبدّل و زوال ميباشد بدين لحاظ استدعاء بطور دوام بوده كه هرگز از طريقه فطرت منحرف نگشته و بگمراهى دچار نگردد.
«الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» الف و لام آن عهد كه در كريمه بعد تفسير ميشود صراط
انوار درخشان، ج1، ص: 26
بكسر اوّل عبارت از طريقه و راهيست بسوى مقصد كه بر طبق فطرت وسيله اداء وظيفه عبوديّت باشد.
«الْمُسْتَقِيمَ» صفت حقيقى و حدّ ذاتى صراط است و مصدر آن استقامت بمعنى پايدارى و اعتدال در پيمودن طريقه است بطوريكه هرگز منتهى بگمراهى و ضلالت نگردد و چون صراط بر حسب وجود خارجى نسبت بامور محسوسه عبارت از راهيست كه بوسيله پيمودن آن بمقصد ميتوان نائل شد، همچنان در مقاصد معنويّه و كمالات انسانيّه نيز صراط عبارت از طريقهئيست كه بوسيله پيمودن بدان فضيلت ميتوان رسيد.
و برحسب تفسير كريمه «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» پرستش آفريدگار يگانه طريقه مستقيم است و توصيف ذاتى صراط باستقامت بلحاظ آنستكه طريقه پرستش بروفق فطرت و بر طبق عبوديّت تكوينى ميباشد.
«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» جمله صفت و منصوب و تفسير صراط مستقيم بوده و نيز بيان استقامت ذاتى آنست، كه هرگز در آن گمراهى و ضلالت نخواهد بود و چون از صفات نفسانيّه و بهترين كمالات ميباشد بمصاديق آنرا تعريف فرموده «الَّذِينَ» موصول و جمله صله آن و مصدر آن انعام و عبارت از نفع رسانيدن بديگرى بمنظور احسان و نيكى باو ميباشد و چنانچه انعام كننده منظورش رساندن نفع نباشد آنرا انعام نگويند و مراد از موصول بقرينه صله پيغمبران و نمايندگان پروردگارست.
و توصيف صراط مستقيم بمصاديق آن مشعر بر نكاتيست از جمله هدايت فطرى بهترين موهبتهاى الهيست كه در فطرت بشر بوديعت سپرده و يگانه سبب فضيلت پيغمبران بر جامعه بشر و نيز جامعه بشر بر ساير موجودات ميباشد و نيز سبب وساطت در فيوضات تكوينيّه و تشريعيّه باريتعالى نسبت بجامعه بشر و ساير موجودات است.
و از جمله هدايت و كمال ثانويست كه داراى مراتب بيشمار و اختصاص بجامعه بشر دارد و نيز اساس و پايه سائر نعمتهاى بيشمار پروردگارست كه بر بشر ارزانى داشته و طريقهئيست كه بايد بر آن پايدارى نمود زيرا تزلزل در آن ناچار سبب غضب پروردگار و گمراهى خواهد گردد.
انوار درخشان، ج1، ص: 27
و نعمت هدايت را كه بر پيغمبران موهبت داشته بطور تحقّق بوده و هرگز متزلزل و يا زوالپذير نخواهد بوده و بدين لحاظ جامعه انبيا را پيشوايان بشر و وسيله سعادت آنان قرار داده و بدين خصيصه نيز بجامعه بشر معرّفى فرموده.
و چون (صراط) نعمت هدايت در بشر بر حسب جانحه و جارحه ميباشد مانند ايمان بپروردگار و برسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بمعاد و انقياد جوارحى باتيان واجبات مانند صلاة و صوم و حج و نظائر آنها از آن تعبير بجمع شده در كريمه: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» عنكبوت: 7 و كريمه «وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» ابراهيم: 16 «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» جمله صفت براى موصول و قيد عدميست براى آن و كلمه غير نكره و مجرور و داراى ابهام وضعى است ولى بواسطه اضافه بلفظ عام معرفه و صفت واقع شده «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» بهيئت مفعول لفظ عامّ و اسم مصدر آن غضب بمعنى سخط و خشم پروردگارست.
و عنوان «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» بر حسب آيات كريمه بر يهود اطلاق شده مانند كريمه «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» بقره: 61 و كريمه «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» آل عمران: 112 و اين عنوان عدمى قيد براى موصول وصله آن «المنعم عليهم» ميباشد و مفاد جمله: آنچنان طريقه هدايتى كه بپيغمبران و پيشوايان بشر موهبت فرموده و بدان لحاظ آنان هرگز مشمول غضب و سخط آفريدگار نخواهند شد.
و يگانه سبب غضب و سخط پروردگار، رذيله عناد و لجاج است كه از سيرت و عادت يهود بوده و ساحت پيغمبران منزّه از آنست.
«وَ لَا الضَّالِّينَ» معطوف بجمله متّصله و صفت و قيد عدمى ديگر براى موصول وصله «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است. لا حرف نفى و تكرار آن براى تأكيد نفى و اشعار به اين كه عنوان عدمى «وَ لَا الضَّالِّينَ» جدا شود از عنوان «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» زيرا گروه ديگر غير يهود ميباشند. «الضَّالِّينَ» بهيئت فاعل و مجرور و اسم مصدر آن ضلالت بمعنى گمراهى و انحراف از طريقه عبوديّت و روش فطرتست كه عبارت از انكار رسالت رسول
انوار درخشان، ج1، ص: 28
مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نزول قرآن كريمست، كه ناشى از عناد و لجاج نبوده بلكه بواسطه تقصير در فحص دچار حيرت و گمراهى گرديدهاند.
همچنانكه كريمه از ديانت نصارى تعبير بضلالت فرموده، «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» . مائده: 82. هرگز پيروى از دين بشرك آميخته نصارى ننمائيد چه آنكه دچار گمراهى گشته و مردمانرا نيز از طريقه فطرت بدر برده و دچار گمراهى نمودهاند. و از كريمه استفاده ميشود طريقهئى كه بشر براى اداء وظائف عبوديّت سلوك مينمايد يكى طريقه ايمانست كه پروردگار بوسيله رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن كريم بجامعه بشر اعلام فرموده و اصول و قواعد آن بر وفق مقتضيات فطرت و يگانه وسيله سعادت ابديست.
و ديگر طريقه ضلالت و گمراهيست كه بواسطه تقصير در فحص نسبت باصول و اركان اسلام گروهى از مردمان از عقايد فاسده و آئين بشرك آميخته خود پيروى نموده و دچار حيرت و گمراهى گشتهاند (طريقه نصارى). و ديگر طريقه عناد و لجاج است زياده بر اينكه ضلالت و پيروى از آئين بشرك آميخته بوده سبب غضب و خشم پروردگار و شقاوت ابديّه نيز خواهد گرديد.
و نيز تباين ذاتى طريق مستقيم ايمانرا با دو طريق ديگر از ضلالت و عناد (طريقه نصارى و يهود) بيان فرموده به اين كه ايمان مبنى بر استقامت و هدايت فطرتست كه پيروى از پيغمبران و پيشوايان طريقه توحيد و يگانه وسيله سعادت ابدى خواهد بود.
در برابر آن انحراف از مقتضيات فطرت كه طريقه ضلالت و عناد باشد قرار گرفته كه سبب شقاوت و عقوبات ابديّه خواهد شد.
و طريقه هدايت از كمالات نفسانيّه و داراى مقامات اعتقادى و خلقى و عملى است و عبارت از رابطه اعتقادى و تشبّه اخلاقى بصفات آفريدگار ميباشد بدين جهت داراى مراتب و درجات غير متناهيه خواهد بود همچنانكه كريمه اشاره باين حقيقت ميفرمايد «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» مجادله: 11. آنانكه طريقه هدايت را مىپيمايند آفريدگار آنان را بدرجات بسيارى از آن نائل خواهد
انوار درخشان، ج1، ص: 29
نمود. و كريمه «لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» احقاف:
18. براى رفتار و كردار شايسته اهل ايمان مراتبى از اجر و مزدست كه بآنان موهبت خواهد شد، و هرگز اعمال صالحه آنان لغو و بيهوده نخواهد ماند.
و هدايت طريقه فطرت و تعلّق اعتقادى بآفريدگارست بر طبق تعلّق تكوينى آن همچنانكه كريمه باين حقيقت اشاره فرموده «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» اقرار بعبوديّت پروردگار در كمون بشر بوديعت سپرده شده و همه درجات آن ظهور فطرت و كشف اسرار آنست، همچنانكه كريمه «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها» رعد: 18. كه قلوب جامعه ايمانرا براى شايستگى و درك اسرار فطرت بزمينهاى پست و هموار، كه باران رحمت بدان سوى متوجّه و در آنها انباشته ميشود تمثيل فرمود است.
و انحراف از فطرت هدايت لا محاله گمراهى و شرك خواهد بود كه جمعى بسوء اختيار خود دچار شدهاند و بدين لحاظ آنرا در كريمه «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» بگمراهان اسناد داده است.
چه بسا گفته شود كه دين اسلام خاتمه شرايع الهيّه و احكام آن كاملتر از سائر ديانات توحيد ميباشد در اين صورت درخواست هدايت از پروردگار و پيروى از پيغمبران گذشته و پيشوايان توحيد درخواست متابعت از طريقه غير كامل ميباشد. اين شبهه مورد ندارد زيرا كمال و فضيلت دين اسلام بر همه اديان توحيد بديهيست چه از لحاظ معارف و چه از لحاظ احكام فرعيّه و يا وظائف فردى و اجتماعى آن، و لازم آن نيست كه پيروان دين اسلام بر پيغمبران و پيشوايان توحيد برترى داشته و يا از احكام سائر اديان توحيد پيروى نمايند، زيرا بديهيست كه فضيلت افراد بستگى بصفات فاضله و درجات ايمان آنان دارد.