کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 40

بهشت است». مضمون روايت ديگرى كه مرحوم فيض در تفسير صافى آورده چنين است:

صورت و حقيقت انسانيت راه مستقيم بسوى هر خير و پلى است كه در ميان بهشت و جهنم كشيده شده»- صورت حقيقى انسان عقل فطرى است كه بوسيله راهنمايى دين بايد مستقل و آزاد گردد، بنا بر اتحاد عاقل و معقول راه و راه رو يكى مى‏شود كه پيوسته نتيجه را مقدمه قرار ميدهد و مقدمه بنتيجه ديگر ميرساند، و هر فكر و ادراك تازه‏اى منشأ عمل و اثر ميگردد و اعمال و آثار منشأ اخلاق و ملكاتى مى‏شود، همى در فكر و اخلاق و آثار و مكتسبات پيش مى‏رود.

در چند روايت ديگر از طريق خاصه: «صراط مستقيم امير المؤمنين، ائمه هدى، معرفت آنان است» چون نمونه كامل عقل مستقل ايمانى و فضائل خلقى و روش عالى عمل اينها هستند، شناسايى و خلق و عملشان از هر انحراف و لغزشى باز ميدارد، و نظر داشتن بسمت حركتشان بسوى صراط هدايت پيش مى‏برد.

چنان كه امير المؤمنين ع در خطبه 93 نهج البلاغه ميگويد:

«انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى، فان لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فتضلوا، و لا تتأخروا عنهم فتهلكوا»

يعنى: چشم باهل بيت پيمبر خود داشته باشيد و ملازم سمت حركت آنها باشيد، و از آثار آنان پيروى نمائيد، چه آنان شما را از صراط هدايت هيچگاه بيرون نميبرند، و بسوى پرتگاه گمراهى باز نميگردانند، اگر بجاى ايستادند بايستيد، اگر بپاى خاستند برخيزيد، از آنها پيشى نگيريد تا گمراه شويد، و عقب نمانيد تا هلاك گرديد.

از امام صادق (ع): «صراط راه بسوى شناسايى خداست، و آن دو صراط است، صراط در دنيا و صراط در آخرت، صراط در دنيا امام مفترض الطاعه است، كسى كه در دنيا او را بشناسد و پيروى از هدايتش نمايد از صراطى كه پل جهنم است در آخرت ميگذرد، كسى كه او را نشناسد قدمش مى‏لغزد و در آتش جهنم پرت ميگردد.» از آنچه تا اينجا در معناى صراط گفته شد و از مضمون ديگر آيات و روايات چنين مى‏فهميم كه صراط را حقيقت و واقعيتى است كه همان راه تكامل و قرب بمبدء

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 41

كمال است و بحسب عوالم و مراتب ادراك بشرى به صورتها و تعبيرات مختلف درآمده، و تعبير نهايى از آن پل روى جهنم است كه صاحبان عقل و تكليف بايد از آن بگذرند، اين مانند هر حقيقتى است كه آن را عقول و ادراكات بشرى باندازه قدرت و ضعف تفكر بصورتى درك مينمايد و در عالم خيال و حس نيز بصورتهاى مختلفى در مى‏آيد، چنان كه راه و روش و هدفهاى هر فردى در رفت و آمدها و زندگى روزانه‏اش بصورتى در مى‏آيد كه در عالم خيال و عقل صورت ديگرى دارد و در خواب چون راه هموار آسان يا راه‏هاى پر پيچ و خم تاريك و پرتگاه‏هاى هراس انگيز مى‏نمايد، عقل آزاد و طريق كمال در حقيقت راه يا پلى است بالاى پرتگاه شهوات و هواها آن كس بآسانى ميتواند از آن بگذرد كه نور ايمان رهنما و نيروى عمل نگهدارش باشد و پيروى از امام بحق نمايد، با اين نور و نيرو و جذبه ميتوان از جاذبه غرائز رهايى يافت و از ميان آتش شهوات برتر آمد و از انحراف بافراط و تفريط مستقيم گرديد و شتابان يا چون برق- چنان كه در روايات آمده- عبور كرد، و در هر انديشه و خلق و عمل كوچك و بزرگى هدايت بصراط مستقيم را خواست و چشم به پيشواى حق داشت، سستى اين جاذبه و غفلت از اين دعاء موجب انحراف و سقوط است، چنان كه انحراف بسوى شهوات شعله‏هاى حرص و طمع را مى‏افروزد و قواى خير و حق جويى و عفت و غيرت را مى‏سوزد و محيط چنين مردمى را سراسر خشم و بدبينى و بد انديشى و حق كشى فرا مى‏گيرد، تفريط يا تعطيل غرائز هم موجب فقر و زبونى و سقوط فكر و اخلاق و اجتماع است، اين راه وسط- چنان كه در روايات آمده- بس باريك و دشوار است و جز با كشش ايمانى و اخلاص و بصيرت نتوان پيمود.

صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ... : نعمت بمعناى آسايش، وسيله زندگى است، براى آدمى كه موجودى انديشنده رونده است جز هدايت براه مستقيم كه پس از تشخيص مقصد و مطلوب است آسايشى نيست- ان الحياة عقيدة و جهاد- رهرو و مسافرى كه سر منزل و راه را بشناسد رنج سفرش آسان ميشود و از كم و كاست زاد و توشه نميهراسد، مال برايش وبال و خود و هر چه دارد در معرض فناء و زوال است،- هر كه وى از راه حق گشتى جدا- بينوا

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 42

شد گر چه دارد صد نوا. در آيه ديگر صاحبان اين نعمت را بحسب مراتب بيان كرده:

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ‏ آنان كه خدا و رسول را اطاعت كردند پس اين بزرگان همراه كسانى‏اند كه خداوند بر آنها نعمت ارزانى داشته از پيمبران و تصديق كنندگان نخستين و شهيدان و شايستگان» قافله‏هايى كه وارد عرصه اين جهان شدند و در گذشتند با آثار نيك و بد و خير و شرى كه از خود باقى گذاردند، صراط مستقيم و غير مستقيم را رسم نمودند، آنچه داشتند و بخود بسته بودند فانى شده نتيجه و اثر باقى آمد و رفتشان همين بوده، عموم مردم اينگونه حقايق را با توجه بامثال و نمونه‏هاى تاريخى مى‏توان درك و تصوير نمايند، بلكه تاريخ جز اعمال و حركات مستقيم و غير مستقيم گذشتگان نيست، ديگر مطالب نتايج و آثار آن اعمال است. گذشتگان بشر با همه آداب و رسوم و قدرت و تمدنشان مانند جانوران ريز و درشت يا در صراط مستقيم تكامل پيش رفتند و فرد و نوع و آثار خود را باقى گذاردند؛ يا متوقف شده بزودى منقرض شدند، و يا منحرف شده پس از چندى از ميان رفته‏اند، اين روح و فلسفه تاريخ امم و ملل است، و درباره هر زنده و متحركى صادق است.

در روايات «مغضوب عليهم» تطبيق بر يهود شده، «ضالّين» تطبيق بر نصارى، با توجه بوضع روحى و اخلاقى يهود و نصارى اينان مصداق واضح‏اند، زيرا طرز تفكر عمومى يهود سرپيچى از حق و كمال است، يهود از جهت تربيت نژادى و غرور دينى جهان و مردم جهان را ملك و مال خود ميداند و چنين معتقد است كه خدا خداى يهود و دنيا از آن يهود و مردم آن بردگان يهود و سراى جاودان براى يهود است، اثر اينگونه عقيده و غرور كشته شدن روح خير و رحمت و عواطف و فضائل انسانى است، مردمى كه اين معانى و فضائل را فاقد شدند روح تكامل و قدرت معنوى نخواهند داشت، بجاى قدرت معنوى بماده و پول بيش از حد علاقمند مى‏شوند و بدون هيچگونه خدمت و مبادله درستى از هر راه بهر صورت هدفشان جمع ثروت مى‏گردد تا آنجا كه كوشش براى علم و صنعت و انتساب بآيين هم در نظر آنها مقدمه براى قدرت مالى است، اين خلق و روحيه است كه آنها را مورد خشم خدا و خلق و نظامات عالم قرار داده و از

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 43

تكامل معنوى و فضائل خلقى كه علم هم وسيله براى آنست بازداشته،- غضب، حالت نفسانى و اثرش دور داشتن است، بخلاف رحمت، غضب مانند هدايت بخداوند نسبت داده نشده، زيرا هدايت لطف مخصوص خداوند و غضب اثر خلق و عمل است، هدايت تنها از او، غضب از محيط و هستى منعكس ميگردد.

نصارا گر چه از جهت كمالات عقلى و خلقى و عواطف انسانى پيش رفتند ولى در آن زمان بركنارى از زندگى و بريدن علاقه زن و فرزند و دنيا را شرط رستگارى و كمال معنوى پنداشتند و از صراط مستقيم منحرف و گمراه گشتند، اين توجه افراطى بثروت و ماديات كه اساس و پايه تمدن غربى مسيحى است و دنيا را مضطرب كرده و آسايش را از ساكنين اين سياره ربوده واكنش همان تفريط و رهبانيت ساختگى است.

عطف به لا، اين را ميرساند كه اينها دو دسته ممتازند و مغضوب عليهم كه با «غير» آمده فاصله‏اش از صاحبان نعمت بيشتر از ضالين است يا در جهت مقابل قرار گرفته، و گمراهان «ضالين» چون راهى دارند و گمند بدسته نخستين نزديكترند، « وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏

با ديده پاك عقل فطرى‏

اكنون كه از حمدستان (بوستان حمد) دور مى‏شويم بار ديگر نظرى بآيات آن نمائيم، آدمى كه با فطرت درخشان و پاك چشم باين عالم مى‏گشايد سراسر آن را جمال و نعمت، و كمال و حكمت مينگرد، و در درون خود خواست و جنبشى شديد بسوى كمال و بقاء احساس مينمايد، ناچار جمال و نعمت و حكمت هستى عقلى فطرى را بسوى اصل و سرچشمه آنها پيش ميبرد و ظهور اينها را از مبدء غير متناهى در كمال و هستى درك مينمايد و زبانش به كلمه « الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ » گويا ميگردد، آن مبدئى كه عنايت تربيتش با دو گونه رحمت همه عوالم را فرا گرفته، و اعمال و آثار را با تصرف مالكانه‏اش بسوى بقاء ميبرد- اينجا است كه خواست و مطلوب و مقصود حقيقى خود را در پرتو اين صفات مى‏يابد، چون مطلوب را تشخيص داد از پراكندگى بسوى او مى‏گرايد و تنها از او كمك مى‏جويد: « إِيَّاكَ نَعْبُدُ ... » پس از اين درك و تشخيص‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 44

و آمادگى نيازمند براهى است كه در آن انحراف و لغزش و توقف نباشد ناچار اين را هم بايد از همو بخواهد چه عقل بشرى از تشخيص آن ناتوان است، راهى كه بهدايت او تشخيص دهد و بكمكش پيش رود و با بصيرت ايمانى خود با راه و روش گذشتگان تطبيق نمايد.

چون هدايت براه مستقيم مبدء و سرچشمه هر خير و سعادت است طلب آن در متن سوره حمد آمده و سوره حمد جزء مكمل نماز قرار گرفته-

لا صلاة الا بفاتحة الكتاب‏

- هيچ جمله و كلمه‏اى مانند اين دعاء در اطراف زمين پيوسته و هم آهنگ گفته نميشود، در هر شبانه روزى كه نور با جمال و جلالش بر آفاق زمين دامن ميگستراند و باز ميكشد و در فصول طلوع و غروب آفتاب، ميليونها مسلمانان پراكنده و در صف هر يك ده‏ها بار اين جمله را ميگويند و ميشنوند، اين دعاء جامع و فاتحه هر خير است و اين سوره جامع قرآن و ام الكتاب و فاتحه آنست، زيرا اصول قرآن و فهرستش بطور جامع در اين سوره است.

آيات حكيمانه قرآن راجع به پنج مطلب: مبدء، معاد، انسان، احكام، گذشتگان است، سوره حمد هفت آيه و هر آيه مشتمل دو جمله يا دو كلمه است كه اصول و ريشه و ام الكتاب‏اند و آيات ديگر فروع و شاخه‏هاى آنها است (گويا بهمين جهت يكى از نامهاى اين سوره سبع المثانى است، و گفته‏اند از آن جهت است كه در هر نماز اين هفت آيه دو بار بايد خوانده شود، و از جهت آنكه اصول مطالب قرآن در اين سوره فشرده است گويا قرآن مستقلى است چنان كه در آيه سوره حجر مستقل يادآورى شده و قرآن عطف بآن گرديده: « وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‏ ».

آغاز سوره حمد بتوصيف خداوند از طريق نعمتها و صفات مشهود او است و با صفت ربوبيت و دو نوع رحمت ظهور ذات و اراده‏اش را در عوالم وجود بيان نموده، وصف مالكيت روز جزاء تصرف قاهرانه‏اش را در عالم و تحول عمومى عالم و سر معاد را ميرساند، خطاب از زبان بنده‏ إِيَّاكَ نَعْبُدُ ... و حصر عبادت معرف استعداد انسان است براى تحول و تكامل كه تنها مميز و مشخص آدمى همين است، صراط مستقيم بصورت تشريع، قوانين و شريعت مى‏باشد، پايان سوره اسرار و علل موت و حيات، ترقى و انحطاط افراد و ملل گذشته است، اينها بذرها و اصول مطالب پنجگانه سراسر آيات قرآن است.

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 45

سوره بقره‏

، مدنى و 286 آيه است.

[سوره البقرة (2): آيات 1 تا 5]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الم (1) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

[ترجمه‏]

(2/ 5- 1)

(1) الم‏

(2) اين كتاب بلند مرتبه موجب شكى در آن نيست هدايت است براى پروا پيشگان.

(3) آن كسانى كه بغيب ميگروند و نماز را بپا ميدارند و از آنچه روزى آنان كرده‏ايم انفاق ميكنند.

(4) و آن مردمى كه به آنچه بتو نازل شده و پيش از تو نازل شده همى ايمان مى‏آورند و به زندگى ديگر يقين دارند.

(5) هم اينان بر هدايتى كه از جانب پروردگارشان است استوارند، و هم اينان رستگارانند.

نظرى بحروف اوائل سوره‏ها

درباره حروفى كه اوائل بعضى از سوره‏ها آمده رأى‏ها و نظرهايى است كه براى تأييد بعضى رواياتى آورده شده، از مجموع اين نظرها و روايات چنين برمى‏آيد كه ذكر اين حروف براى بيان مقصودى است، و آن مقصود را اجمالا بواسطه يا بدون واسطه ميتوان فهميد، يا براى همين است كه راه تفكر باز شود و عقلهاى ايمانى بكار

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 46

افتد و در اين كتاب معجزه آسمانى بيشتر تدبر گردد.

اكنون احتمالاتى كه بنظر مى‏رسد و نظرهاى معروف علماء تفسير و روايت و توجيه و بيانى كه درباره هر نظرى ميتوان گفت، ميآوريم:

1- نامهاى سوره‏هايى باشد كه باين حروف آغاز شده. اين نظر را ميتوان چنين توجيه نمود: كه اين حروف مخصوص اشاره بآيات مخصوصى باشد كه در آن سوره است و حروف اول آن آيات مانند حروف اول سوره مى‏باشد، چون توجه بآن آيات و تأمل در آن مورد نظر بوده حروف اول سوره شبيه بآن يا بعض آن آورده شده، چنان كه بيت ممتاز يك قصيده را بيت القصيد گويند و در آغاز قصيده ميآورند، يا از مجموع مقاله و بحثى جمله‏اى از آن را انتخاب مينمايند و عنوان قرار ميدهند. مثلا در سوره بقره آياتى است كه با الم شروع شده: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا ... أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ‏ ، أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ‏ ... اين آيات در اواخر سوره پى در پى و نزديك بهم آمده. مانند اين مطلب را در سوره‏هاى ديگرى كه بحروف جدا جدا شروع شده ميتوان يافت.

2- هر يك از اين حروف يا مجموع اشاره باسم و صفتى از صفات خدا، يا بعضى از آن اسم و وصف رسول خدا و يا سوگند ببعضى از اسماء و صفات باشد. حكماء و عرفاء روشن بين گويند عالم، ظهور صفات و اسماء خداوند است و هر پديده‏اى مظهر يك اسم يا چند اسم مى‏باشد، چنان كه نور بسيط بحسب استعداد اجسام بصورت و رنگى در ميآيد يا اعمال و آثار آدمى هر يك ظهور صفت و خلقى از او است.

3- پيش در آمد آيات بعد براى جلب توجه باشد تا شنوندگان ساكت شوند و دل دهند و خوانندگان وقف و وصل و مد و قصر و ديگر جهات و آهنگ قرائت را با اداء اين حروف بسنجند. چنان كه كلمات غير موضوعه‏اى را براى سنجش اوزان شعرى و آهنگ بكار مى‏برند.

صفحه بعد