کتابخانه تفاسیر
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 57
اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ «1» جمله إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ مجمل است و مغنيه در تفسير آن از غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ و آيه حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ ... «2» سود مىبرد.
دو. تفسير عام به خاص. در تفسير الكاشف از آيات خاص در تفسير آيات عام بهره گرفته شده است؛ براى نمونه آيه شريفه وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً «3» از آيات عام قرآن شناخته مىشود؛ چه اينكه اين آيه درباره عده وفات است و عده وفات زن باردار در آن بيان نشده است. مغنيه براى تفسير اين آيه از آيه وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ «4» ، كه از آيات خاص قرآن به شمار مىآيد، سود مىبرد.
سه. تفسير در پرتو سياق آيات. سياق آيات قرآن يكى از عناصر مهم تفسيرى است و مفسران بسيارى براساس سياق آيات در فهم بهتر آيات مىكوشند.
نويسنده تفسير الكاشف نيز بارها از سايق آيات سود مىبرد؛ براى نمونه وى در تفسير آيات بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «5» ، لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ «6» و أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي «7» از سياق سود مىبرد. امّا يك تفاوت اساسى ميان مغنيه و ديگر مفسران وجود دارد و آن است كه ايشان اعتماد به سياق آيات را همچون قاعدهاى كلى، نادرست مىداند:
«سؤال: سياق آيات نشان مىدهد كه مراد از آيه تطهير (احزاب/ 33) زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و الهاند.
(1). مائده (5) آيه 1.
(2). همان، آيه 3.
(3). بقره (2) آيه 234.
(4). طلاق (65) آيه 4.
(5). بقره (2) آيه 81.
(6). همان، آيه 257.
(7). هود (11) آيه 35.
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 58
بنابراين، چگونه عدهاى از مفسران و محدثانى كه از آنان روايت نقل كردهايد، آنها را از مصاديق اين آيه ندانستهاند؟
پاسخ: اولا، صاحب تفسير المنار از استادش شيخ محمّد عبده (ج 2، ص 451، چاپ دوم) نقل كرده است: روش قرآن چنين است كه انسان را از يك حالت به حالتى ديگر منتقل مىكند و آنگاه يكى پس از ديگرى به مباحث موردنظر بازمىگردد.
امام جعفر صادق عليه السّلام مىگويد:" آيه قرآن، آغازش درباره چيزى و فرجامش درباره چيزى ديگر است". بنابراين درست نيست كه به سياق آيات قرآن حكيم چونان قاعدهاى فراگير تكيه كنيم».
ب) تفسير قرآن به روايات
روايات معصومين در تفسير الكاشف جايگاه بسيار بلندى دارد و نخستين تكيهگاه مفسر در فهم آيات سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است. در مقدمه تفسير مىخوانيم:
«در تفسير آيه و بيان مقصود آن، قبل از هرچيز بر حديثى تكيه كردم كه در سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به اثبات رسيده باشد؛ زيرا سنت، ترجمان قرآن و راه شناخت معانى آن است. خداوند متعال مىفرمايد:" هرچه پيامبر به شما داد بستانيد و از هرچه شما را منع كرد اجتناب كنيد"».
محمّد جواد مغنيه در جاى جاى تفسير خويش از روايات معصومين در جهت فهم آيات سود مىبرد و مجملات، عمومات، مطلقات آيات را تفسير مىكند؛ براى نمونه در تفسير آيات زير از روايات بهره گرفته است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً ... «1» ، إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ ... «2» ، فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي
(1). بقره (2) آيه 165.
(2). همان، آيه 62.
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 59
الدِّينِ ... «1» ، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى ... «2» و وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ «3» .
هرچند نويسنده الكاشف مانند بسيارى ديگر از مفسران از شيوه تفسير روايى در فهم آيات وحى سود مىبرد؛ يك تفاوت اساسى ميان نظرگاه ايشان با ساير مفسران وجود دارد و آن اينكه، مغنيه روايات تفسيرى را كه بيشتر در حد خبر واحد هستند تنها در احكام شرعى و موضوعات آنها حجت مىداند و از بهرهورى از اينگونه اخبار در باورهاى دينى و مباحث و مسائل تاريخى و موضوعات خارجى اجتناب مىكند. اگر هم در مواردى ايشان از اينگونه روايات سود مىبرد، آن روايات با خود قرينهاى دارند كه سبب اطمينان مفسر مىگردد و به منزله سنت قطعى مىشود.
در تفسير آيه وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ ... «4» مىخوانيم:
«اين جانب، در ميان سخنان باستانشناسان، در اينباره چيزى نيافتم و قرآن نيز بهطور آشكار تاريخ تأسيس خانه كعبه را بيان نكرده و تنها به اين مقدار بسنده كرده است كه ابراهيم و اسماعيل به ساختن خانه پرداختند و در اينباره با يكديگر همكارى كردند و اين سخن مشخص نمىكند كه آيا خانه پيش از ابراهيم وجود داشته و لكن خراب شده و آنگاه ابراهيم و فرزندش اسماعيل، آن را تجديدبنا كردهاند و يا اينكه پيش از ابراهيم ابدا وجود نداشته است. سنت قطعى [يا خبر متواتر] نيز در اينباره وجود ندارد و رواياتى كه در اين موضوع آمده، همگى خبر واحدند و خبر واحد تنها در احكام شرعى و يا بنا به قولى در احكام شرعى و موضوع آنها- چنانكه برخى گفتهاند- حجت است؛ امّا در عقايد، مسائل تاريخى و موضوعات خارجى محض حجيت ندارد مگر اينكه قرينهاى وجود داشته باشد كه موجب
(1). توبه (9) آيه 122.
(2). نساء (4) آيه 43.
(3). آل عمران (3) آيه 13.
(4). بقره (2) آيه 127.
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 60
اطمينان و اعتماد انسان بدان شود و در اين صورت، خبر واحد به منزله خبر متواتر خواهد بود».
افزون براين، در نگاه مغنيه رواياتى به عنوان روايت تفسيرى درخور بهرهبردارى هستند كه با آيات قرآن ناسازگارى نداشته باشند؛ براى نمونه وى در تفسير آيه صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ روايتى را كه مراد از «مغضوب عليهم» را يهود و مراد از «ظالين» را نصارا معرفى مىكند، ناسازگار با عموم آيه مىخواند: «در برخى از روايات آمده است كه مراد از «مغضوب عليهم» يهود و مراد از «ظالين» نصاراست؛ لكن لفظ آيه عام مىباشد، نه تخصيص در آن وجود دارد و نه استثنا. بنابراين، هركس كه فرمانبردار باشد نعمت و رحمت خدا شامل حال او خواهد شد و هركس كه گناهكار باشد گمراه و مورد خشم است».
2. تفسير عقلى
در طول تاريخ تفسير، عقل يكى از مهمترين ابزارهاى فهم آيات وحى بوده است.
مفسران بسيارى در شناخت متشابهات از محكمات، زدودن ناسازگارى آيات با يكديگر و فهم درستتر آيات از عقل سود بردهاند و از جمله اين مفسران محمّد جواد مغنيه است. در نگاه وى عقل موهبتى الهى است كه به انسان توانايى رسيدن به انديشههاى دينى را ارزانى مىدارد، وجوب عمل به آيات و روايات را دليلمند مىسازد، ناسازگارى آيات را از ميان مىبرد، تأويل برخى از آيات را ضرورى نشان مىدهد و ...
در يك جمعبندى كوتاه، عقل در تفسير الكاشف در زمينههاى زير مبناى فهم آيات قرار مىگيرد:
يك. تأويل برخى از مفاهيم قرآنى. در منظر نويسنده الكاشف، هر آيهاى از آيات قرآن
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 61
كه با حكم بديهى عقل ناسازگار افتد بايد تأويل گردد و اين تأويل بايد بهگونهاى باشد كه با حكم عقل سازگار نمايد. او در مقدمه مىنويسد: «هرگاه ظاهر لفظ با حكم بديهى عقل تعارض داشت لفظ را بهگونهاى تأويل كردم كه با عقل هماهنگى پيدا كند؛ زيرا عقل دليل و حجت بر وجوب عمل كردن به نقل و روايت است».
براين اساس، در تفسير وى براى جلوگيرى از تحريف قرآن ضرورى است؛ چه اينكه فهم ظاهرى تعدادى از آيات قرآن بدون جريان تفسير عقلى تحريف قرآن را درپى دارد. مغنيه در تفسير آيه وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ ... «1» مىنويسد: «تحريف به چند صورت تحقق مىيابد. گاهى تحريف به افزودن و گاهى به كاستن است؛ يعنى چيزى به كتاب خدا افزوده و يا از آن حذف شود. گاهى با تحريف حركات، بهگونهاى كه معنا را تغيير دهد، صورت مىگيرد؛ مثلا فاعل را مفعول و مفعول را فاعل قرار دهند. همچنين ممكن است تحريف با تفسير تحقق پذيرد؛ به عنوان مثال: «يد اللّه» به معناى حقيقى دست تفسير شود و نه بهدست مجازى، كه مراد قدرت خداوند است».
در اين راستا مغنيه در تفسير آيه حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً «2» نخست اثبات مىكند خدا از جهت عقلى قابل رؤيت نيست و پس از آن آيه را تأويل مىكند. او مىنويسد:
«اماميه و معتزله مىگويند: ديدن خدا با چشم ظاهرى محال است، هم در دنيا و هم در آخرت؛ چراكه خدا نه جسم است و نه در جسمى حلول كرده و نه چيزى كه در مكانى قرار دارد. چون اين دو طايفه، ديدن خدا را از لحاظ عقلانى محال مىدانند. آياتى كه در ظاهر بر امكان رؤيت خدا دلالت دارند، بر رؤيت او با عقل و بصيرت حمل كردهاند و نه بر ديدن او با چشم سر، و به تعبير فيلسوف بزرگ محمّد بن ابراهيم شيرازى، معروف به ملاصدرا يا صدر المتألهين، ديدن خدا
(1). آل عمران (3) آيه 78.
(2). بقره (2) آيه 55.
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 62
با حقايق ايمان امكانپذير است نه با اعضاى بدن. و در تفسير آيات وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ ... «1» نيز، نويسنده الكاشف نخست عصمت انبيا را از راه عقل اثبات مىكند و سپس آياتى كه به ظاهر با عصمت انبيا ناسازگار است، تأويل مىنمايد.
دو. رفع ناسازگارى آيات. نويسنده الكاشف ناسازگارى و تناقض حقيقى ميان آيات با يكديگر را امكانناپذير مىخواند، چنانكه ناسازگارى واقعى آيات با عقل را محال مىنامد؛ اما وى تناقض ظاهرى آيات را جايز مىشمرد و در رفع اين ناسازگارى از عقل به عنوان يكى از راههاى زدودن تناقض بهره مىگيرد. او نخست آيات همموضوع را در كنار هم قرار مىدهد و سپس با مبنا قرار دادن آيات سازگار با عقل، آياتى را كه ناسازگار با آيات مورد تأييد عقل و حكم عقلى است تأويل مىكند؛ مانند آياتى كه موضوع آنها عصمت انبياست.
مغنيه در تفسير آيه ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ «2» با عنوان «المصائب و صاحب الضلال» در نقد ديدگاه سيد قطب مىنويسد: «تناقض حقيقى و واقعى ميان آيات و برخورد يكى از آنها با حكم عقل، بر قرآن و در قرآن محال است. چگونه محال نباشد، درحالىكه اين كتاب از سوى خداى حكيم و داناست! بنابراين، هرگاه ظاهر آيهاى با آيهاى ديگر و يا با حكم عقل برخورد داشته باشد، مىفهميم كه اين ظاهر و اطلاق آن، مراد خداوند تعالى نيست و اگر لفظ مطلق آورده شده برطبق روش معمول قرآن در بيان مطالب است، چونان كه از يهود و نصارا به اهل كتاب تعبير كند و يا اينكه اين اطلاق براساس آن، چيزى است كه به حكم عقل شناخته شده است؛ نظير اينكه از قدرت خداوند به «يد» تعبير مىكند».
(1). همان، آيات 35- 39.
(2). حديد (57) آيه 22.
ترجمه تفسير كاشف، ج1، ص: 63
3. موقعيت علمى
محمّد جواد مغنيه برخلاف گروهى از قرآنپژوهان و مفسران، به جامعيت قرآن براى تمام نيازمندىهاى بشر در زمينههاى مختلف تجربى و انسانى معتقد نيست. او در تفسير « هُدىً لِلْمُتَّقِينَ » مىنويسد: «اين جمله آشكارا دلالت دارد بر اينكه در قرآن نبايد به دنبال علم تاريخ، فلسفه، علومطبيعى و رياضى و امثال آن رفت، بلكه تنها هدايت انسان، ارشاد، اصلاح و خوشبختى دو جهان او را بايد در قرآن جستجو كرد؛ به بيانى ديگر قرآن، كتاب دين، اخلاق، عقيده و شريعت است و اگر در آيات قرآن آياتى درباره جهان هستى آمده، مقصود خداوند از اين آيات بيان حقايق علمى نيست، بلكه هدف آن است كه ما با جهان هستى و نظام حاكم بر آن به وجود خداى سبحان هدايت شويم و پىببريم كه هيچ موجودى از موجودات بهطور تصادفى و بدون قصد، چنانكه ماديون مىگويند، آفريده نشده است».
بر اثر همين رويكرد، مغنيه بر مفسران و قرآنپژوهانى كه در پى جمع ميان آيات و دانستههاى علمى هستند دو اشكال مىكند:
1. دانش بشر به تناسب انديشه محدود او محدود است؛ اما قرآن كه خاستگاه آن علم الهى است نامحدود است و نمىتوان ميان محدود و نامحدود گردآورد؛
2. علم انسان مجموعهاى است از فرضيهها و تئورىهاى درست و نادرست و در عين حال خطاپذير. در زمانى دانستهاى قطعى و يقينى و در زمانى ديگر خرافه ناميده مىشود. بنابراين چگونه مىتوان ميان آنچه خطاپذير است با قرآنى كه خطاناپذير است جمع نمود.