کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

ترجمه تفسير كاشف

جلد اول

فهرست پيش‏گفتار

سوره بقره

جلد دوم

فهرست

سوره آل عمران

سوره نساء

جلد سوم

فهرست

سوره مائده

سوره انعام

سوره اعراف

سوره انفال

ترجمه تفسير كاشف


صفحه قبل

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 112

نام‏هاى سوره‏

براى اين سوره نام‏هايى ذكر كرده‏اند كه مشهورترين آنها از اين قرار است:

1. فاتحه؛ بدين سبب كه نخستين سوره در كتابت مصحف‏هاست و نيز به سبب اين‏كه قرائت آن در اوّل نماز واجب مى‏باشد. به‏علاوه، تعليم قرآن مدت‏ها با اين سوره آغاز مى‏شده است.

2. الحمد؛ زيرا نخستين لفظ اين سوره است.

3. امّ الكتاب و امّ القرآن؛ زيرا اين سوره بر سوره‏هاى ديگر مقدّم است هرچند به جهت كتابتش باشد؛ مانند مقدّم بودن مادر بر فرزندان خود و ديگر اين‏كه مشتمل بر دو اصل ربوبيّت و عبوديّت است و تعاليم قرآن براين دو اصل بنا نهاده شده است.

4. سبع المثانى؛ زيرا اين سوره مشتمل بر هفت آيه است و قرائت آن در نماز دوبار تكرار مى‏شود، نيز ممكن است از اين جهت «سبع المثانى» ناميده شده كه ميان ذكر «ربوبيّت» و «عبوديّت» جمع كرده است. درهرحال، نام‏گذارى با اندك شباهتى درست است.

تفسير

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اين جمله، خبريه است و به معناى انشا؛ زيرا شخص گوينده، قصد ايجاد «الْحَمْدُ لِلَّهِ» را دارد، نه قصد خبر دادن از ثبوت‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» . جمله مذكور نوعى تعليم و تلقين است از سوى خدا براى بندگانش كه چگونه او را سپاس گويند؛ بدين معنا كه خدا مى‏گويد: اى بندگان من، بگوييد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» .

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» به معناى ثنا گفتن خداست به قصد تعظيم او درهرحال، حتّى در حالى كه آدمى با مشكلى روبه‏رو مى‏شود. امير مؤمنان على عليه السّلام در يكى از خطبه‏هاى‏

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 113

نهج البلاغه مى‏فرمايد: او را بر نعمت‏هايش سپاس مى‏گزاريم، همان‏گونه كه بر بلاهايش سپاس مى‏گزاريم.

«محمّد»، «احمد»، «محمود»، «حامد»، «حميد» و «حمدان»، نام‏هايى است كه از حمد گرفته شده است. گاهى «حمد» به معناى چيزى مى‏آيد كه انسان از آن خشنود است. خدا مى‏گويد: «... باشد كه پروردگارت تو را به مقامى پسنديده برساند». «1» مى‏گويند: خوبى بازار از سود است. «2» در بامدادان، شبروان مورد ستايش قرار مى‏گيرند. «3»

واژه «ربّ»، هم به معناى سيّد است؛ يعنى آن‏كه مقامى بلند دارد و هم به معناى مالك. در اين‏جا هركدام از اين دو معنا اراده شود درست است؛ ولى آنچه از لفظ اين آيه كريمه تبادر مى‏كند، معناى آفريننده است.

«العالمين»، جمع «عالم» به فتح لام مى‏باشد و عالم بر نوع خاصى از موجودات به كار مى‏رود. ازاين‏رو، گفته مى‏شود: عالم جماد، عالم گياهان، عالم حيوان و عالم انسان. واژه «عالم» براى مفرد به كار نمى‏رود؛ زيرا اسم جمع است. مراد از «عالمين» در اين‏جا، ماسوى اللّه است. بنابراين، تمام موجودات را دربرمى‏گيرد. گاهى بر تمام اصناف مردم به كار مى‏رود؛ نظير آيه‏ «... هُدىً لِلْعالَمِينَ». «4» اگر جمع «عالمين»، در حالت جرّ و نصب با «ياء» درست باشد، جمع آن در حالت رفع با «واو» نيز درست خواهد بود و براين اساس گفته مى‏شود: «عالمون». ابو حيّان اندلسى در تفسير البحر المحيط گفته است: جمع «عالمون» با «واو» شاذّ است.

«رَبِّ الْعالَمِينَ» ؛ آفريننده هرچيز و تدبير كننده آن. لفظ «ربّ» بدل كل است از لفظ جلاله و بر علّت حمد دلالت مى‏كند؛ يعنى سپاس مى‏گزاريم خداى را؛ زيرا او پروردگار جهانيان است.

(1). اسراء (17) آيه 79.

(2). حمد السوق من ربح ....

(3). عند الصباح يحمد القوم السري [اين ضرب المثل را وقتى به كار مى‏برند كه پس از دشوارى اميد آسانى باشد].

(4). آل عمران (3) آيه 96.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 114

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. در بخش بسم اللّه، درباره لفظ «رحمن» و «رحيم» سخن گفته شد.

از سخنان امير مؤمنان على عليه السّلام در وصف خداى- عزّ و جلّ- آمده است: هيچ خشمى او را از رحمت بازنمى‏دارد و هيچ رحمتى او را از مجازات غافل نمى‏سازد.

آنچه را من از اين دو جمله فهميدم آن است كه خشم خدا بر گناه‏كاران و مجازات آنان در روز قيامت، مانع از شمول رحمت خدا بر آنان در اين دنيا نمى‏شود؛ دنيايى كه آنها از نعمت‏هايش برخوردار و در ميان لذت‏هاى آن غرقند. همچنين رحمت او در فرداى قيامت بر مؤمنان، باعث دفع مشكلات و مصيبت‏ها از آنان در اين دنيا نمى‏شود.

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ. واژه «دين» معانى مختلفى دارد و از جمله آنها مقابله به مثل و پاداش است؛ نظير جمله «كما تدين تدان» «1» و همين معنا در اين‏جا تناسب دارد؛ زيرا در روز قيامت هركس برطبق آنچه كار كرده، پاداش داده مى‏شود. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»، با «الف» خوانده شده، چنان‏كه مى‏گويى: فلان مالك هذا البستان؛ اين باغ از آن فلان كس است و نيز «ملك يوم الدين» به كسر «لام» خوانده شده است، چنان‏كه مى‏گويى:

ملك اليونان؛ حاكم و سلطان يونان. هر دو قرائت متواتر است، ولى اولى بيشتر به كار مى‏رود.

در هر دو قرائت، يك معنا در ذهن تبادر مى‏كند و آن اين‏كه هرچيزى در دست خداست، هم امروز و هم فرداى قيامت؛ زيرا او پروردگار جهانيان و صاحب روز جزاست. هدف آيه آن است كه مردم را از گناه بترساند و به اطاعت خدا تشويق كند. بنا بر قرائت اوّل، «مالك» صفت و بنابر قرائت دوم، «ملك» بدل است.

در نهج البلاغه آمده است:

ما، باوجود ذات خداوند چيزى را مالك نمى‏باشيم و اصولا چيزى نيستيم، جز آنچه را

(1). همان‏گونه كه جزا مى‏دهى جزا داده مى‏شوى.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 115

كه خدا ما را مالك آن قرار داده است. وقتى خداوند ما را مالك چيزى قرار دهد؛ يعنى خودش مالك‏تر است، ما را مكلّف ساخته و هر زمان كه آن چيز را از ما بستاند، تكليف آن را از ما برداشته است.

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. « إِيَّاكَ‏ » ضمير منفصل است و محلّ آن منصوب مى‏باشد؛ زيرا مفعول است براى فعلى كه پس از آن آمده و بر فعل مقدّم شده است تا افاده حصر و اختصاص كند. معناى آيه اين است: تو را عبادت مى‏كنيم و غير تو را عبادت نمى‏كنيم و از تو يارى مى‏طلبيم و از غير تو يارى نمى‏جوييم. در اين‏جا، بنده پروردگارش را با ضمير مفرد مخاطب قرار داده است تا در توحيد اخلاص ورزد و از شرك دورى جويد و به همين دليل است كه نمى‏توان خدا را با صيغه جمع مورد خطاب قرار داد. امّا ضمير «نحن» كه در « نَعْبُدُ » و « نَسْتَعِينُ‏ » مستتر است، براى گوينده و كسانى است كه به همراه او هستند و نه براى تعظيم.

عبادت با روزه، نماز، حج و زكاتى كه به قصد نزديك شدن به خدا انجام شود و نيز با هركارى انسانى كه يكى از نيازهاى مردم را برطرف سازد، محقّق مى‏شود. از اين جهت، در حديث آمده است: «نيكان دنيا، همان نيكان آخرتند» و «بهترين مردم كسى است كه بيش از همه سودش به مردم برسد».

معناى‏ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»، تنها اين نيست كه خدا شايسته عبادت است، بلكه علاوه براين، دلالت دارد كه انسان آفريده بزرگوارى است كه خدا او را از هرگونه پرستش و كرنش است، جز براى حق كه برهمه چيز تسلّط دارد و چيزى بر او تسلّط ندارد آزاد ساخته. بديهى است كه اگر آزادى با حق محدود نشود به هرج‏ومرج منجر خواهد شد. از چيزهايى كه در اين‏باره خواندم، سخنى است از ژان پل سارتر:

«آزادى حقيقى آن است كه انسان خود و آزادى‏اش را در خدمت ديگران قرار دهد». «1»

(1). معناى «اصالت وجود يا وجودگرايى» كه سارتر بدان قائل بود آن است كه هر فردى از افراد انسان، مستقل و دور از ديگران است و تنها چيزى كه براى او مطرح است، همانا وجودش مى‏باشد. وجود او هم تنها درصورتى تحقّق پيدا-

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 116

مى‏گويند: دو نفر در باغى گردش مى‏كردند. يكى از آنها عصايى در دست داشت و با آن بازى مى‏كرد. ناگهان يك سر اين عصا به بينى دوستش اصابت كرد. وقتى وى اعتراض كرد، صاحب عصا گفت: من آزادم. رفيقش گفت: آزادى تو تا حدّ بينى من است؟

اگر انسان آزادى را به ايمان به خدا و تنها پرستش او محدود كند، هرگز از حقيقت فراتر نمى‏رود؛ زيرا هركس كه تنها حق را بپرستد از باطل آزاد شده و هركس كه خود را از پرستش حق آزاد بداند، يقينا باطل را پرستش كرده است و جدايى ميان اين دو محال است، مگر از نظرگاه كسى‏كه طرفدار هرج‏ومرج است و به حلال و حرام و به هيچ چيزى ايمان ندارد، جز به خود، و شريكى براى آن قائل نيست.

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ. «صراط» در لغت به معناى طريق محسوس است.

درباره «صراط» دو نوع قرائت آمده است: با «سين» و با «صاد». اصل، همان قرائت با «سين» است. «مستقيم» به معناى معتدل است كه در آن كژى وجود ندارد. «مستقيم» صفت «صراط» است و مراد از صفت و موصوف در اين‏جا، حق است.

مقصود از هدايت، صرفا آگاهى نيست، بلكه آگاهى توأم با عمل است. از اين روى، اگر كسى براى انسان دعا كند كه خدا تو را هدايت كند، تمام نيكى را براى او خواسته است و اگر دعا كند كه خدا به تو آگاهى دهد، مقدارى از نيكى را براى او خواسته است.

مى‏كند كه همراه با آزادى‏اش باشد و هيچ قيد و شرطى آن را محدود نكند. امّا دين، قوانين، معيارها و مقياس‏ها، سخنى است توخالى؛ زيرا نيكى جز نيكى فرد و بدى جز بدى خود فرد، وجود ندارد. سارتر براى اثبات مدّعاى خود، چنين استدلال مى‏كند: انسان از جهانى ناشناخته آمده است و به سوى جهانى ناشناخته مى‏رود. او پيش از قوانين عقلى و دينى بوده است. بنابراين، هركس كه تسليم دين يا قانونى شود، خود را به زنجير بسته، از آزادى‏اش دست برداشته و درنتيجه، از وجود خود صرف‏نظر كرده است.

آن‏گاه سارتر از اين فلسفه خود عدول كرده و به يك آزادى بزرگ‏ترى گردن نهاده است و آن عبارت است از: آزادى براى انسان‏ها و اين‏كه انسان زمانى وجود خود را درمى‏يابد كه آن را در خدمت ديگران قرار دهد و انسان حقيقى كسى است كه به اين اصل، پاى‏بند باشد. سارتر پس از آن‏كه فردگرا بود و از آن دفاع مى‏كرد، ملّى‏گرا شد و به دفاع از ملّت‏ها پرداخت.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 117

شگفت‏آور است كه بسيارى از مردم دعاى به هدايت را دوست ندارند، مخصوصا علما و بزرگان، با اين‏كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دعاى به هدايت را شب و روز، در نماز خود و در غير آن تكرار مى‏كرد.

من هدايت و توفيقى را بهتر و بالاتر از اين نمى‏دانم كه خود انسان، عيب‏هاى خودش را دريابد و به سبب اين عيب‏ها احساس پشيمانى و ناراحتى كند. با اين احساس است كه ممكن است رهايى يابد و از غرور و خودخواهى به خدا پناه برد.

صِراطَ الَّذِينَ. در برخى از روايات آمده است كه مراد از «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»، يهود و مراد از «الضَّالِّينَ» نصاراست، لكن لفظ آيه عام مى‏باشد، نه تخصيص در آن وجود دارد و نه استثنا. بنابراين، هركس كه فرمان‏بردار باشد نعمت و رحمت خدا شامل حال او خواهد شد و هركس كه گناهكار باشد گمراه و مورد خشم است.

درهرحال، هدف اين آيه و هدف تمام سوره فاتحه آن است كه بنده بايد در پيشگاه مولاى خود بايستد و مؤمن، موحّد، شكرگزار، سپاسگزار و اهل اخلاص باشد و نيز دعا كند كه خداوند او را به علم و عملى توفيق دهد كه مورد خشنودى اوست.

صفحه بعد