کتابخانه تفاسیر
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن
جلد اول
علم تفسير قرآن
سوره فاتحة الكتاب
[سوره الفاتحة(1): آيات 1 تا 7]
تفسير
سوره بقره
جلد دوم
ادامه سوره بقره
[سوره البقرة(2): آيه 124]
جلد سوم
ادامه سوره بقره
جلد چهارم
ادامه سوره آل عمران
جلد پنجم
سوره نساء
جلد ششم
ادامه سوره نساء
جلد هفتم
جلد هشتم
سوره انعام
جلد نهم
جلد دهم
ادامه سوره اعراف
جلد يازدهم
سوره توبه
جلد دوازدهم
جلد سيزدهم
جلد چهاردهم
جلد پانزدهم
جلد شانزدهم
جلد هفدهم
جلد هيجدهم
جلد نوزدهم
جلد بيستم
سوره احزاب
سوره ملائكه يا فاطر
جلد بيست و يكم
جلد بيست و دوم
سوره حم سجده - 41
جلد بيست و سوم
سوره مباركه محمد(ص)
سوره مباركه فتح
سوره مباركه حجرات
جلد بيست و چهارم
سوره الرحمن
سوره واقعه
سوره حديد مدنى است
جلد بيست و پنجم
جلد بيست و ششم
جلد بيست و هفتم
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 176
(1) آتش كه خلقتش عوض شده و مسخ ميگردد.
الناصيه: موى جلوى پيشانى و سر است آن را ناصيه ناميدهاند براى اينكه متّصل بسر است از قول ايشان ناصى يناصى مناصاة هر گاه برسد را جز گويد (قى تناصيها بلاد قي) بيابان شنزار بى آب و علفى كه در جوار و متصل بآنست بيابان شورهزار ديگرى.
النادى: مجلس شب نشينى اهل نادى است پس بسيار استعمال شد تا هر مجلسى نادى ناميده شد.
الزبانيه: مفرد آن زبينه از ابى عبيده و از كسايى زبني و از اخفش زابن از زبن گرفته شده و آن دفع است، و شترى كه دوشنده خود را به پايش ميزند گويند (الناقه تزبن الحالب) شاعر گويد:
و مستعجب ممّا يرى من اناتنا
و لو زبنته الحرب لم يترمرم
و به تعجّب آمد از آنچه را كه ميبيند از صبر و تأخير و تانّى ما و اگر جنگ او را افكند همهمه نميكرد و دهانش را بسخن گفتن حركت نميداد، شاهد اين بيت كلمه زبنته الحرب است كه بمعناى افكندن است.
اعراب:
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ تخصيص بعد از تعميم است آيا نمىبينى كه قول خدا خَلَقَ الْإِنْسانَ بعد از قول او خلق است خصوص بعد از عموم است، پس مانند قول او (يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) سپس فرمود، وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ، پس تخصيص داد آخرت را بعد از ذكر غيبى كه آن عموميّت دارد و عام است نسبت بهر چيزى كه غائب و پنهان از نظر باشد و عكس آن قول لبيد است:
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 177
(1)
و هم العشيره ان يبطئ حاسد
او ان يلوم بحاجه لوّامها
و ايشان فاميل گروهى هستند كه كراهت دارند اينكه حسودى را بكوبند يا اينكه ملامت كنند نياز سرزنش كننده را آيا نميبينى كه لوم و ملامت اعم است از تبطه و كوبيدن براى اينكه تبطه و كوبيدن نسبت قومى است به بطء و كندى، و اين بعضى از لوم است، و قول خدا (إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى) ضميرى كه در (رآه) ساكن است برگشتش بضميرى است كه در يطغى مستتر است و هاء در رآه برگشتش به ضميريست كه در آن مستتر است، و البتّه جايز است كه ضمير منصوب (مفعول) برگردد بضمير فاعل در باب علمت و اخوات آن (مثل حسبت و ظننت و ...) بدون ذكر خود آنها، براى دخول اين افعال بر مبتداء و خبر، و حال اينكه خبر آن خود مبتداء است پس مىگويى، علمتنى و حسبتنى افعل كذا، و در غير آنها جايز نيست مگر بواسطه نفس مىگويى ضربت نفسى و نمىگويى ضربتنى، و ان رآه در محل نصب است براى اينكه مفعول له است و جمله استغنى در جاى نصب است براى اينكه آن مفعول دوّم براى راه است، و تقريرش (لان رآه مستغنيا) است ناصيه بدل از ناصيه است، يعنى بناصيه كاذبه خاطئه و معنايش بناصيه و موى پيشانى دروغگوى خيانتكار است، ميگويند فلان نهاره صائم و ليله قائم، يعنى او در روزش روزهدار و شبش بيدار و شب زندهدار است.
فَلْيَدْعُ نادِيَهُ يعنى اهل مجلس آن، پس مضاف حذف شده است، و نون در لنسفعنّ نون تأكيد خفيفه است و در نزد بصريها اختيار اينست كه با الف (لنسفعا) نوشته شود براى آنكه وقف بر آن بالف است و اختيار كوفيون كه با نون (لنسفعن) نوشته شود زيرا كه در حقيقت آن نونست نه
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 178
(1) تنوين و الف.
تفسير:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ) اين امريست از خداى سبحان به پيغمبر (ص) كه بخواند بنام پروردگارش و اينكه او را بنامهاى نيكوى او بخواند، و در تعظيم اسم تعظيم و بزرگداشت مسمّى و صاحب اسم است براى اينكه اسم ذكر صاحب اسم است بآنچه مخصوص اوست، پس راهى بسوى تعظيم او نيست مگر بمعناى آن و براى همين بزرگ نميدارد اسم خدا حق بزرگداشتن مگر آنكه عارف بآن و معتقد بعبادت او باشد و براى همين خداوند سبحان فرمود، قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى بگو يا اللَّه بخوانيد و يا رحمان بگوئيد هر چه بخوانيد پس براى او نامهاى خوبى است، و فرمود، سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى پس باء (باسم) زايد است و بيانش اقراء اسم ربّك است و بيشتر مفسّرين بر اين عقيدهاند كه اين اوّلين سورهاى است از قرآن كه نازل شده و اوّل روزى كه جبرئيل (ع) بر رسول خدا (ص) نازل شد در حالى كه آن حضرت در كوه حراء ايستاده بود آن روز (بعث بيست و هفتم ماه رجب) بود او را پنج آيه از اوّل اين سوره آموخت.
و بگفته بعضى اوّل سورهاى كه از قرآن بر آن حضرت نازل شد سوره يا ايّها المدثر، بود كه ذكر آن گذشت و بگفته برخى اوّل سوره كه بر رسول خدا نازل گرديد فاتحه الكتاب بود، حاكم ابو عبد اللَّه حافظ باسنادش آن را از ابى ميسره عمرو بن شرجيل روايت نموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بخديجه كبرى (ع) فرمود كه من هر گاه تنها ميشوم صدايى مى
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 179
(1) شنوم، خديجه گفت خدا نميكند با تو مگر خوبى را سوگند بخدا كه شما هر آينه اداء ميكنى امانت را و وصل ميكنى رحم و خويشاوندى را و تصديق مىنمايى حديث را.
خديجه گويد: پس ما رفتيم نزد ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزى و او پسر عموى خديجه بود، پس رسول خدا آنچه را كه ديده بود باو خبر داد، پس ورقه بآن حضرت گفت هر گاه كه آمد نزد تو پس گوش بسخنان او بده تا بشنوى چه ميگويد آن گاه بيا بمن خبر بده.
پس چون آن حضرت تنها ماند او را صدا زد اى محمّد بگو بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ تا به وَ لَا الضَّالِّينَ رسيد بگو، لا اله الّا اللَّه، پس نزد ورقه آمد و آنچه شنيده بود باو گفت.
پس ورقه بآن حضرت عرض كرد بشارت بده يعنى مژدگانى بده كه من شهادت و گواهى ميدهم به اينكه شمايى آن كسى كه فرزند مريم (عيسى) (ع) بشارت بآمدن او داد و شمائيد بر مثل ناموس (شريعت) موسى (ع) و شمائيد پيامبر مرسل، و البتّه شما بزودى مأمور بجهاد ميشوى بعد از اين روزت و اگر من آن روز را درك نمايم هر آينه جهاد خواهم نمود با شما، و چون ورقه از دنيا رفت پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود هر آينه او را ديدم در بهشت كه در بر او بود لباس حرير بهشتى براى اينكه او به من ايمان آورد و مرا تصديق نمود، و روايت شده كه ورقه گفت در اين باره
فان يك حقّا يا خديجه فاعلمى
حديثك ايّانا فاحمد مرسل
پس اى خديجه اگر اين خبرى كه تو دادى حق است پس بدان كه احمد صلّى اللَّه عليه و آله پيامبر و فرستاده خداست.
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 180
(1)
و جبرئيل يأتيه و ميكال معهما
من اللَّه وحى يشرح الصدر منزل
و جبرئيل ميآيد نزد او و ميكائيل هم با آنهاست، از جانب خدا وحى مى آورد كه سينه را تشريح كرده و باز ميكند.
يفوز به من فاز عزّ لدينه
و يشفى به الغاوى الشقّى المضلّل
رستگار ميشود بسبب او كسى كه رستگار شد براى عزّت دين او و شفا ميابد بوسيله او بيمار و بدبخت گمراه شده.
فريقان منهم فرقه فى جنانه
و اخرى باغلال الجهيم تغلغل
دو گروه و فرقه مردم خواهند بود فرقه و گروهى كه باو ايمان آورند در بهشت ميباشند و گروه ديگر بزنجيرها و غلهاى دوزخ بسته و معذّب خواهند بود.
آن گاه خداوند سبحان پروردگار او را تعريف نمود و او را بفعلش كه دلالت بر او ميكند بيان فرمود و گفت:
(الَّذِي خَلَقَ) يعنى آن خدايى كه ايجاد كرد و آفريد تمام مخلوقات را بر مقتضاى حكمتش و آنها را از عدم بوجود آورد بكمال قدرت خود سپس تخصيص داد انسانى را بذكر جهت شرافت او و آگاهانيدن بر اينكه او را از ساير حيوانات جدا ساخته است، پس فرمود:
(خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ) اراده فرمود باين جنس بنى آدم را يعنى ايشان را آفريد از خون بسته شده بعد از نطفه، و بگفته بعضى يعنى آدم را آفريد از گل كه بسته بدست بود، و قول اوّل صحيحتر است و در اين اشاره به بيان نعمت است به اينكه او را ايجاد كرد از اصلى كه او در نهايت دورى از جهت پستى و فرومايگى، سپس رسيد بآن مراحل كمال تا يك
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 181
(1) انسان معتدل آماده براى نطق و تميز فارغ شده در قالب اعتدال و اينكه چنانچه انسانى را از حالى بحال ديگر منتقل نمود تا بكمالش رسيد همين طور تو را (اى محمد) نقل نمود از جهالت و ندانى بدرجه رسالت و نبوّت تا اينكه تكميل نمودى شرافت مقام رسالت و نبوّت را آن گاه تأكيد نمود مطلب را با عاده سخن و فرمود:
(اقراء) جبائى گويد: اوّل او را امر فرمود كه براى خود بخواند و در مرتبه دوّم فرمان داد كه براى تبليغ رسالت بخواند و تكرار نيست و معناى آن بخوان قرآن است.
(وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ) يعنى بزرگتر از جهت كرامت، پس نميرسد باو كرم هيچ كريمى براى آنكه او عطا ميكند از نعمت آن قدرى كه غير او نمى تواند مانند او عطا كند پس هر نعمتى از جانب او ميرسد يا اينكه او اختراع كرده و بوجود آورده و يا اينكه او تسبيب اسباب آن را فراهم كرده و راه وصول به آنرا آسان نموده است.
و بعضى گفتهاند: يعنى قومت را تبليغ كن، و پروردگار تو اكرم آن چنانيست كه تو را بر عملت ثواب ميدهد بآنچه را كه كرمش ايجاب ميكند و تو را يارى و تقويت ميكند بر حفظ قرآن.
(الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ) يعنى آموخت نويسنده را كه بقلم بنويسد يا آموخت انسان را بيان بسبب قلم يا آموخت نوشتن به سبب قلم را، منّت گذارد خداى سبحان بر خلقش بآنچه آموخت ايشان را از چگونگى نوشتن بوسيله قلم براى آنچه كه در اين است از زيادى انتفاع در آنچه متعلّق بدين و دنياست.
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج27، ص: 182
(1) قتاده گويد: قلم نعمت بزرگى از خداست كه اگر او نبود دين قائم نميشد و زندگى اصلاح نمىگشت و بعضى در وصف قلم گفتهاند: (و او ابى تمام طائى است)
لعاب الافاعى القاتلات لعابه
وارى الجنى اشارته ايد عواسل
تعريف نفع و زيان قلم را ميكند و ميگويد نيش قلم و آنچه از آن تراوش ميكند همانند نيش افعىهاى كشنده موجب قتل و نابودى ميشود، و مثل عسل سفيد تازهاى است كه دست عسلى و شيرين آن را از كندوى عسل بيرون مىآورد.
كعب الاحبار گويد: خداوند سبحان اراده كرده از آن آدم (ع) را زيرا اوست اوّل كسى كه نوشت، و بگفته ضحاك اوّل كسى كه نوشت ادريس عليه السلام بود، و بگفته بعضى اراده كرده هر پيامبرى را كه با قلم نوشت براى اينكه او نياموخت آن را مگر با آموختن خدا وى را.
(عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ) بياموخت آدمى را چيزى كه ندانسته بود از اقسام هدايتها و بيان و امور دين و شرايع و احكام، پس تمام آنچه آدمى مىآموزد از جهت خداى سبحانست يا به اينكه مضطر و ناچار بسوى او ميشود و يا به اينكه دليلى براى او در عقلش تعيين ميكند و يا به اينكه بيان ميكند براى او بر زبان فرشتگان و رسولان او پس بنا بر اين تمام علوم اضافه ميشود بسوى او و در اين دلالت است بر اينكه خداى سبحان عالم است براى آنكه علم واقع و صادر نميشود مگر از عالم «1»
(1)- در فضل علم و دانش آيات و احاديث بسيار است و بس در- فضيلت عالم كه پيامبر (ص) فرمود،